تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,400 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,344 |
آرامش قلب با ذکر خدا | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 130، مهر 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد آرامش قلب با ذکر خدا قسمت پنجاه و هشتم آیت الله جوادی آملی «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله، ألا بذکر الله تطمئن القلوب* الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب» (سوره رعد- آیات 27-29) آنان که ایمان آوردند و قلبهایشان به ذکر خدا مطمئن می شود، هان! به ذکر خدا، قلبها آرام می گیرد. آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، خوشا به حال آنها و چه خوش بازگشت و مقامی دارند. *** معنای طمأنینه دل که لازمه ایمان است، نجات از قلق و اضطراب و لغزش و امثال ذلک است. آنگاه اگر یاد خدا باعث آرمیدن دل است، چگونه در سوره انفال و سوره حج و سوره مؤمنون(که قبلا بحث شد) می فرماید: اگر مؤمنین به یاد خدا متذکر شوند، دلهای اینها می طپد. در سوره انفال، آیه 2 آمده است «انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم»- مؤمنین، تنها آن کسانی هستند که وقتی یاد خدا می شود، دلهای آنها می طپد و به هراس می افتد. در سوره مؤمنون، آیه 60 می فرماید: «والذین یؤتون ما آتوا و قلوبهم وجلة انهم الی ربهم راجعون»- دلهای اینها در حالی که موفق به امتثال احکام الهی هستند، می طپد. وقتی به یاد قیامت می افتند، دلهایشان می لرزد. اگر ذکر الله باعث طمأنینه قلب است چگونه در این آیات می فرماید که ذکر الله، دلهای مؤمنین را به لرزه می آورد؟ آیا منظور ذکر جهنم و یاد عذاب خدا است (در مورد طپش قلب) و ذکر بهشت و نعمتهای خدا است (در مورد آرامش قلب)؟ البته این سخن حقی است ولی این آیه ناظر به آن نیست. یعنی: درتس است که آیات عذاب، انسان را مضطرب می سازد و آیات بهشت و نعمت های جاویدان، به انسان آرامش می دهد ولی در اینجا دقت کنید که به عنوان یک اصل کلی می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب» پس این جمع که ذکر شد، با این اصل کلی منطبق نمی باشد. یک جمعی را سیدنا الاستاد (علامه طباطبائی) رضوان الله علیه دارند. ایشان می فرماید: مؤمن در طلیعه امر، قلبش می طپد ولی در پایان امر، قلبش می آرمد. در آغاز وقتی به یاد حق افتاد، چون در اوائل راه است، قلبش می طپد، اما وقتی کاملا مأنوس شد و ایمانش حباً لله شد نه خوفاً من النار، آنگاه طمأنینه دارد. پس آن آیاتی که می فرماید: یاد حق قلب را مطمئن می کند، مربوط به اواخر امر است. شاهد این جمع را هم آیه 23 سوره زمر قرار داده اند- که قبلا مقداری بحث شد- و در آن آیه آمده است: «تقشعر منه جلود الذین یخشون ربهم»- آنهایی که از خدا می ترسند، پوست بدنشان می طپد. قشعریره، در مقابل طمأنینه است. مشابه این حالت را در حالات اولیاء و معصومین علیهم السلام در حال عبادت ملاحظه فرمودید که هنگام وضو گرفتن چه حالی داشتند و هنگام تکبیرة الاحرام، صورت آنها چگونه زرد می شد؟ در حال نماز خواندن، چگونه دو پهلوی آنها می طپید؟ یک انسان وحشت زده که هیچ آرامش ندارد، دلش می لرزد و به حرکت در می آید. درباره امام مجتبی (ع) رسیده است که هنگام نماز پهلوهای حضرت می طپید و چهره مبارکش زرد می شد. وقتی عرض می کردند: چرا این حالت به شما دست می دهد؟ می فرمود: می خواهم امانت را ادا کنم. نمی دانم آیا درست ادا می کنم یا نه؟ در ادامه آیه آمده است: «ثم تلین جلودهم و قلوبهم الی ذکر الله»- کم کم این لرزش برطرف می شود و پوست بدنشان و قلوبشان، با ذکر خدا، نرم می شود و آرامش می پذیرد. این بار دیگر اشک شوق می ریزند نه اشک خوف. آنقدر سجده را طولانی می کنند که می گویند ما از این ذکر لذت می بریم. این معنی را سیدنا الاستاد شاهد جمع قرار می دهند که آن طایفه از آیاتی که در سوره انفال و مانند آن آمده، مربوط به اوائل امر است و این آیه سوره رعد، مربوط به اواخر امر. یعنی: بنده وقتی به ساحت مولا می رسد، نخست قلبش می طپد ولی وقتی مأنوس شد، می آرمد. این آیه سوره زمر را هم شاهد جمع قرار داده است. این جمع از نظر تفسیری، جمع خوبی است و راه بازتری است نسبت به آنچه در تبیان و مجمع و امثال ذلک آمده است. و اما شاید راه دیگری باشد و آن این است که: قرآن کریم انسان را در برابر جهان، یک شکل می بیند و در برابر "الله" شکل دیگر می بیند. در برابر جهان می گوید: مؤمن قلبش به یاد حق، در برابر جهان، آرام است. هیچ حادثه ای از حوادث دنیا او را نمی لرزاند. چرا؟ چون قلبش به مرکز قدرت، بسته است، لذا آرام است. هیچ امری، هرچند سخت و دشوار، باعث لرزش و اضطراب او نیست. زیرا این قلب، به مرکز قدرت و رحمت بسته است. درباره غیر مؤمن، ملاحظه می کنیم که هم در مسائل علمی و هم در مسائل عملی وحشت و هراس دارد. اگر بخواهد بیاندیشد، همواره در شک و تردید است: اگر بخواهد تصمیم بگیرد، همواره گرفتار نفی و اثبات است. قرآن درباره آنها می فرماید: «بل هم فی شک یلعبون»- همواره در شک و تردید گرفتارند. یا می فرماید: «فهم فی ریبهم یترددون»- در شک خود، پیوسته مردد هستند. در سوره کهف، آیه 27 آمده است: «و لن تجد من دونه ملتحدا»- غیر از خدا، پناهگاه خوبی اصلا نخواهی یافت. حال که انسان پناهگاهی جز خدا ندارد، پس اگر از خدا برید و صرف نظر کرد، همواره در اضطراب و طپش است. ولی اگر به خدا مرتبط شد، هیچ عاملی از عوامل جهان، او را نمی لرزاند. جریانهایی را که قرآن کریم، در این مقام اول بحث، ذکر می کند، فراوان است. می فرماید به اینکه اصحاب کهف در برابر آن خطر قیام کردند و اگر چنانچه خدا دل آنها را نمی بست و به خود مرتبط نمی کرد، گرفتار طپش و اضطراب بودند. اما چرا در برابر آن طاغوت قیام کردند؟ برای اینکه قلبشان به قدرت حق وابسته و مرتبط بود. «و ربطنا علی قلوبهم»- ما قلبشان را بستیم که از حوادث جهان تکان نخورند و اضطراب پیدا نکنند. در سوره قصص، آیه 9 به بعد چنین آمده است: ما وقتی خواستیم موسی را بپرورانیم، به مادرش دستور دادیم او را به دریا بسپار. ممکن بود از این راز پرده بردارد و قلبش تُهی شود، اگر ما قلبش را نگرفته بودیم و به یاد خدا مرتبط نمی کردیم. وقتی قلب را به یاد خود مرتبط کردیم، او در کمال امن و اطمینان، کودک را به دریا سپرد و مسئله را تحمل کرد «واصبح فؤاد ام موسی فارغاً ان کادت لتبدی به لولا أن ربطنا علی قلبها لتکون من المؤمنین». در آیه 7 آمده است: «و اوحینا الی ام موسی ان أرضعیه، فاذا خفت علیه فألقیه فی الیم»- به مادر موسی وحی کردیم که او را شیر بده، پس اگر بر او ترسیدی، او را به دریا بسپار. در اینجا سخن بطور کلی آمده است: اینجا دیگر سخن از جعبه نیست که بچه را در جعبه بگذار. اینجا دیگر دریا، دایه کودک می شود. می فرماید هر وقت احساس خطر کردی، بچه را در دریا بیانداز. و سرّ این که مادر با آن همه عاطفه ای که نسبت به فرزندش دارد، قلبش نمی طپد، به خاطر این است که فرمود: ما قلبش را به خودمان مرتبط کردیم، و اگر ما قلبش را نمی بستیم، می طپد. اگر کسی به یاد "الله" آرمید، جهان در برابر او کاری انجام نمی دهد. همان خدا به دریا دستور می دهد، به کودک هم دستور می دهد و حتی به دشمن هم دستور می دهد که با او دوست باش. این مثال برای حال خطر. انسان در حال شهوات هم سراسیمه و مضطرب است. نمی داند چه کند؟! قرآن کریم می فرماید: اگر به یاد خدا باشد، انسان در بدترین صحنه های شهوت، می آرمد. قرآن کریم، حمله آن زن را به حضرت یوسف ترسیم می کند که چگونه با اضطراب و طپش دل، به او هجوم آورد و در مورد طرف مقابل که حضرت یوسف است نیز می فرماید: «و همّ بها لولا ان رای برهان ربه» اگر خدا را نمی دید، او هم دلش در شهوت می طپید. ولی او که دلش به خدا مرتبط بود، کاملا آرام گفت "معاذ الله" یوسف برهان خدا را می بیند، لذا حتی قصد گناه و خیال گناه هم نمی کند. پس انسان چه در حال خطر و چه در حال شهوت و غضب و تمام صحنه های حوادث زندگی، اگر به یاد خدا باشد، قلبش آرامش پیدا می کند و اطمینان می یابد. امیر المؤمنین (ع) می فرماید: در جریان جنگ بدر، که اولین جنگ بود، مسلمین جنگی نکرده بودند و از هر نظر نسبت به کفار ضعیف بودند، با این حال، آن شب تا به صبح، رسول خدا (ص) پای درخت به مناجات مشغول بود و اصلا احساس خطر نمی کرد. گویا اصلا ما فردا جنگی نداریم. دیگران احساس لرزش می کردند ولی حضرت کاملا آرامش داشت گویا اصلا جنگی در کار نیست. پس وقتی انسان، جهان را جنود الله دید، خود را هم مانند جهان، بنده الله دید، سر را به الله می سپارد و دل می دهد. اگر به "الله" در اثر آیات آفاقی وانفسی، سر سپرد و دل داد، آنگاه می گوید: جهان همه و همه جنود الهی هستند و کوچکتر از آن هستند که مرا از معبودم باز دارند. این همان بیانی است که از امام چهارم (ع) رسیده که فرمود: «لو مات من بین المشرق و المغرب، لما استوحشت بعد ان یکنو القرآن معی»- اگر تمام مردم بین شرق و غرب عالم بمیرند و من تنها بمانم، هرگز احساس وحشت نمی کنم، در صورتی که قرآن با من باشد. این مرگ، تنها مرگ ظاهری نیست. مهم تر از آن مرگ معنوی است یعنی اگر همه مردم کافر شوند، من از کسی هراس ندارم. این طمأنینه دل در برابر جهان برای این است که این دل به مرکز قدرت بسته است. هیچ عاملی نمیتواند انسان را بلرزاند و متزلزل کند. مؤیدش هم همان آیه سوره احزاب است که اینها از خدا می ترسند و از غیر خدا اصلا هراسی ندارند. در سوره احزاب، آیه 39 می فرماید: «الذین یبلّغون رسالات الله و یخشونه و لا یخشون احداً الا الله»- آنان که رسالتهای الهی را تبلیغ می کند از او می ترسند و از هیچ کس جز الله هراس ندارند. هیچ چیز نمی تواند آنان را مرعوب کند. «الا بذکر الله تطمئن القلوب»- لذا هیچ حادثه ای برای انبیاء پیش نیامد که اظهار ترس کنند. سخن همه این است که: «لن یصیبنا الا ما کتب الله لنا» جز آنچه خدا برای ما مقدر فرموده، هیچ چیز به ما صدمه نمی رساند. وقتی آن ساحران، به حضرت موسی ایمان آوردند و گفتند حق با تو است، در برابر تهدیدهای فرعون که گفته بود شما را در شاخه های درخت به دار می آویزم یا دست و پاهایتان را قطع می کنم و همه تان را نابود می سازم، گفتند: «فاقض ما انت قاض، انما تقضی هذه الحیاة الدنیا»- هرچه می توانی بکن. تو قدرتت در همین چند روز است. تو مادامی بر ما مسلط هستی که ما زنده ایم. یک جسمی از ما می گیری و بس. و این زندگانی دنیا گذرا است. اگر کسی به یاد حق متذکر شد، چیزی او را متزلزل نمی کند. او فقط از خدا می ترسد لا غیر. پس نسبت به غیر خدا، در هر حادثه ای خواه مسائل علمی باشد و خواه مسائل عملی، در امن است، چه مربوط به غضب باشد و چه مربوط به شهوت، در امن است. این مقام اول بحث که ارتباط انسان را به جهان مطرح می کند. مقام ثانی را انشاء الله بحث خواهیم کرد. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 447 |