تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,467 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
مبانی رهبری در اسلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 130، مهر 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مبانی رهبری در اسلام قسمت بیست و هشتم پیشگامی رهبر حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری برای آن که رهبر برای مردم جاذبه داشته باشد، ویژگیهای بسیاری را باید تحصیل نماید، آنچه در فصول آینده در زمینه شرایط رهبری خواهد آمد، به بیان دیگر عواملی است که در کنار جاذبه اخلاقی، برای کامل شدن جاذبه رهبری ضروری و اجتناب ناپذیر است. یکی از این ویژگی ها، عبارت است از پیشگامی، رهبر باید در همه زمینه ها جلوتر از دیگران حرکت کند، واقعا امام و پیشوا باشد. پیش از این[1] در تبیین مراتب امامت، رهبری با کردار به عنوان دومین مرتبه از مراتب رهبری ذکر شد، در اینجا باید توجه داشت که این ویژگی از نظر اسلام یکی از شرایط مهم رهبری سیاسی جامعه بلکه در رأس همه شرایط است. از نظر اسلام رهبر نمی تواند در آنچه مردم را بدان دعوت می کند، خود عقب تر از دیگران باشد که در این صورت او دیگر رهبر نیست بلکه رهبر واقعی جامعه کسی است که در نقطه اوج همه کمالات باشد همان گونه که ابراهیم بود و در مرتبه بعد که رهبری غیر معصوم است هرکس که در کمالات نفسانی و قدرت رهبری از دیگران جلوتر باشد می تواند زمام رهبری جامعه را بدست گیرد و بر این اساس از دیدگاه اسلام رهبر باید در همه زمینه ها برای مردم خود سرمشق و الگو و به تعبیر قرآن کریم اسوه باشد. «قد کانت لکم اسوة حسنه فی ابراهیم و الذین معه».[2] زندگی ابراهیم و کسانی که با او بودند سرمشق خوبی برای شما است. «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنه لمن کان یرجوا الله و الیوم الاخر و ذکر اله کثیراً».[3] زندگی رسول خدا- پیامبر اسلام- تحقیقا سرمشق نیکویی است برای کسانی که به خدا و روز جزا امید دارند و خدا را بسیار یاد می کنند. یکی از عمده ترین دلایل جاذبه و نفوذ و محبوبیت پیامبر اسلام در میان پیروان خود در گذشته و حال این است که او در همه شعارهایی که می داد جلوتر از دیگران حرکت می کرد. اگر شعار توحید می داد خود عملا اولین موحدبود و در زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی خود به هیچ چیز و هیچ کس جز خدا تکیه نداشت و حتی در سخت ترین شرایط و بحرانی ترین وضعیت از مشرک کمک نمی خواست. اگر مردم را به عبادت و شب زنده داری دعوت می کرد خود از همه بیشتر اهل عبادت بود. تا آنجا که خداوند از او می خواهد که تا این حد خود را به مشقت نیندازد... «ما انزلنا علیک القرآن لتشفی». اگر شعار عدالت می دهد خود جلوتر از دیگران عدالت را درباره خود و نزدیکان خود اجراء می کرد و حتی در تقسیم نگاه های خویش وقتی در میان اصحاب نشسته بود عدالت می روزید. اگر شعار طرفداری از مستضعفین می داد، خود مانند یک مستضعف زندگی می کرد. امام باقر (ع) قسم یاد می کند که پیامبر اسلام از زمان بعثت تا زنده بود سه روز متوالی از نان گندم سیر نشد![4] نه این که نداشت و نمی توانست زندگی مرفّهی برای خودش عایشه همسر او می گوید: رسول خدا (ص) تا زنده بود هیچ گاه سه روز متوالی سیر غذا نخورد، اگر می خواستیم می توانستیم سیر بخوریم ولی دیگران را بر خود ترجیح می دادیم.[5] عمر بن خطاب می گوید: «روزی من از پیامبر خدا اجازه ملاقات خواستم و در غرفه ای خدمت او رسیدم دیدم او روی حصیری دراز کشیده است. آن قدر حصیر کوچک بود که قسمتی از بدن آن حضرت روی خاک قرار داشت، زیر سرش هم متکائی بود- بجای پر قو- مملو از لیف خرما! بالای سرش پوستی دباغی نشده آویزان است و در گوشه غرفه قدری برگ سلم برای دباغی پوست» با دیدن این منظره عمر گریه اش گرفت، پیامبر پرسید چرا گریه می کنی؟ پاسخ داد: چرا گریه نکنم درحالی که آثار فشار حصیر را بر پهلوی شما مشاهده می کنم، خزانه شما همین است که می بینم، شما با این که پیامبر خدا و برگزیده اوئی در این کوخ و با این وضع زندگی می کنی درحالی که کسری پادشاه ایران و قیصر پادشاه روم روی تخت های طلا و تشک دیباج و ابریشم و در باغهای میوه و نهرها؟! پیامبر فرمود: آیا نمی پسندی که ما آخرت داشته باشیم و آنها دنیا؟! تشک کسری و قیصر عاقبتش آتش دوزخ است، تشک و تختخواب من عاقبت به بهشت می رسد.[6] در خطبه 160 از نهج البلاغه امام علی (ع) ضمن اشاره به زندگی ساده و فقیرانه پیامبر اسلام از مسلمین می خواهد که در برخورد با مظاهر مادّی به رهبر مطلق جهان اسلام تأسّی کنند و او را سرمشق و الگوی خود قرار دهند: «فتأس بنبیک الاطیب الاطهر صلی الله علیه و آله، فان فیه اسوة لمن تأسّی و عزاء لمن تعزی. و أحب العباد الی الله المتأسی بنبیّه و المقتص لاثره قضم الدنیا قضما، و لم یعرها طرفا، أهضم اهل الدنیا کشحاً و أحمصهم من الدنیا بطناً...». از پیامبر خود که اسوه نیکی و پاکی است پیروی کن. زیرا او برای هر راهرو شایسته ترین رهبر و سرمشق شکیبایی در زمینه ترک مظاهر فریبنده مادی است. و محبوب ترین بندگان نزد خدا کسی است که از پیغمبر خود پیروی کند و همان راهی را که او پیموده است بپیماید، باری، او دهان از دنیا پر نکرد و گوشه چشمی بدان نیفکند، تهیگاه او از همه مردم لاغرتر و شکم او از همه گرسنه تر بود. باری پیامبر اسلام در همه ابعاد زندگی فردی و اجتماعی و در همه آنچه مردم را بدان دعوت می کرد پیشتاز بود و همین امر سبب جاذبه بی نظیر و رهبری بی بدیل اوست. میزان اعمال پس از پیامبر اسلام (ص) امام علی (ع) در عمل پیشتاز امت بود، و به همین جهت در زیارتش به عنوان میزان اعمال مورد خطاب قرار می گیرد. بدین معنا که کردار امام چه در رابطه با خلق و چه در رابطه با خالق میزان و معیار ارزیابی اعمال دیگران است، نمازش، روزه اش، شب زنده داریش، جهادش، عدالتش، صبرش، شجاعتش، زهدش و بالاخره همه فضائلش ملاک و میزان قوّت و یا ضعف این فضایل در دیگران است، این ویژگی ها در دیگران هرچه به خصایص امام نزدیک تر باشد به کمال نزدیک تر است و هرچه دورتر باشد، ناقص تر. تاریخ نمی تواند در گذشته و حال- به استثناء پیامبر اسلام که امام ائمّه است- رهبری معرفی کند که مانند علی (ع) در عمل پیشتاز باشد. اصولا رهبران تاریخ همه اهل حرف اند نه اهل عمل و اگر اهل عمل هم میان آنها باشد قطعا پیشگام و پیشتاز نیستند، وقتی به قدرت رسیدند همه وعده ها و همه شعارها را عملا فراموش می کنند. تاریخ نمی تواند رهبری را نشان دهد مانند امام علی (ع) که در اوج قدرت مانند یک تهی دست، فقیرانه زندگی کند و بگوید: «ان الله جعلنی اماما لخلقه ففرض علیّ التقدیر فی نفسی و مطعمی و مشربی و ملبسی کضعفاء الناس، کی یقتدی الفقیر بفقری و لایطغی الغنی غناه».[7] خداوند مرا امام خلق خود قرار داده و بدین جهت بر من واجب کرده که زندگی شخصی خود، خوردنی، نوشیدنی، و لباس خود را مانند مردم ناتوان اندازه گیری کنم، تا فقیر به فقرم اقتدا کند و ثروتمند را ثروت به طغیان وادار نسازد. ابن ابی الحدید درباره فلسفه جاذبه بی نظیر امام علی (ع) و نفوذ خارق العاده او در دل توده ها می نویسد: روزی از ابوجعفر نقیب پرسیدم علت اینکه مردم این همه به علی (ع) عشق می ورزند چیست؟ در پاسخ این سؤال نمی خواهم از علم، شجاعت، فصاحت و سایر ویژگیهائی که خداوند بصورت کامل به او عنایت کرده سخنی به میان آید. سؤالی جالب و دقیق بود و پاسخ به آن ارتجالا آسان بنظر نمی رسید لذا ابوجعفر ضمن خنده به شوخی از طرح مکرر این گونه سؤالها از سوی ابن ابی الحدید گله کرد.[8] و پس از آن بعنوان مقدمه برای پاسخ، تحلیلی زیبا از نارضایتی اکثر مردم از دنیا ارائه داد که هم افراد شایسته و مستحق از دنیا دل خوشی ندارند و هم افراد ناشایسته و غیر مستحق، افراد شایسته اکثراً محروم اند و حتی بیشتر اوقات محتاج افراد ناشایسته. افراد غیر مستحق نیز به دلیل حسادت به زندگی خود قناعت نمی کنند و به حال خود راضی نیستند بلکه با فزون طلبی در صدد موقعیتی بالاتر هستند. پس از تشریح این مقدمه گفت: «فاذا عرفت هذه المقدمه فمعلوم ان علیا (ع) کان مستحقاً محروماً بل هو امیر المستحقین المحرومین و سیدهم و کبیرهم». پس از آن که این مقدمه را دانستی، بدیهی است که علی (ع) مستحقی بود محروم، بلکه او امیر مستحقین محروم است! او آقا و بزرگ آنان است. و ادامه داد که: معلوم است محرومین برای یکدیگر تعصب می ورزند و بر علیه دنیاداران می شورند... حال اگر یکی از این محرومین مردی عظیم القدر، جلیل المنزله، دارای کمال شرافت و جامع همه فضایل و در عین حال محروم باشد و محدود، از دنیا تلخی ها و مشکلات فراوان بیند، و کسی که کمتر از اوست بر او برتری یابد. و بر او و فرزندان و خانواده و خویشاوندان او کسی فرمان روایی کند که به نظر او حقی در فرمانروایی و حکومت ندارد، پیش آمدی که نه به ذهن خودش خطور می کرد و نه کسی دیگر انتظار آن را برای او داشت، و بالاخره این مرد جلیل در محرابش کشته شود، فرزندانش پس او شهید گردند، زنان این خاندان اسیر، خاندان و بنی اعمامش گرفتار قتل و تبعید و فرار و زندان گردند درحالی که همه آنها اهل فضل، زهد، عبادت، سخاوت و خدمت به خلق هستند. «و هل تستطیع القلوب الا تحبه و تهواء و تذوب فیه و تفنی فی عشقه...».[9] با این اوصاف آیا امکان دارد که همه مردم نسبت به چنین شخصی تعصب نورزند؟! و آیا دلها می توانند او را دوست نداشته باشند و در او ذوب نشوند و در عشقش فنا نگردند؟! ادامه دارد
[1]- فصل دوم از مبانی رهبری در اسلام [2]- سوره الممتحنه- آیه 4 [3]- سوره الاحزاب- آیه 21 [4]- فروع کافی- ج8 ص130 [5]- محجة البیضاء- ج6 ص79 [6]- نگاه کنید به الترغیب و الترهیب- ص200 ح120 و ص 201 ح121 [7]- میزان الحکمه- ج1 ص 176 ح867 [8]- فضحک و قال لی کم تجمع جرا میزک علی- یعنی خندید و به من گفت تا کی پاهای خود را بر من جمع می کنی. [9]- نگاه کنید به شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید- ص223، 225 | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 160 |