تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,147 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,067 |
چرا باید از اعلم تقلید کنیم؟ | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 130، مهر 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پرسشها و پاسخها چرا باید از اعلم تقلید کنیم؟ حجة الاسلام و المسلمین سید مرتضی مُهری بسم الله الرحمن الرحیم س: گفته می شود سابقا اعلمیت در تقلید شرط نبوده است و هرکس از نزدیکترین مجتهد که به او دسترسی داشته تقلید می کرده است. پس به چه دلیل اکنون اعلمیت در مرجع تقلید شرط شده است؟ *** ج: لازم است قبل از توضیح این مطلب، نکته ای در اصل مسأله تقلید روشن شود. تقلید عبارت است از چیزی را به گردن کسی آویختن و قلاده که گردنبند است از همین باب است. گویا مقلد در عمل به فتوای مجتهد مسئولیتی را به گردن او آویخته و او در پیشگاه خداوند مسئول پاسخگویی از این فتوی است. در روایت است که ربیعه (یکی از فقهای عامه) در مسجد نشسته بود، مردی از او مسأله ای پرسید. ربیعه بر اساس رأی خود پاسخ گفت: آن شخص گفت: آیا به گردن می گیری؟ جوابی نداد. دوباره سؤال خود را تکرار و او باز همان پاسخ را گفت. و باز هم آن مرد پرسید: آیا به گردن می گیری؟ جواب نداد. امام صادق (ع) که در مسجد حاضر بود فرمود: چه به گردن بگیرد و چه نگیرد به گردن او و در ذمه او است و هر فتوی دهنده ای ضامن است. بنابراین تقلید به معنای بار مسئولیت را به گردن دیگری انداختن و ذمه او را مشغول کردن است. سوالی که در اینجا مطرح است این است که در اصل مسأله جواز تقلید و این که از چه کسی باید تقلید کرد؛ آیا می توان در خود این مسأله تقلید کرد؟. یعنی اگر کسی در همین جهان از ما بپرسد یا در قیامت از ما بپرسند که شما به چه دلیل در عمل به احکام شرع تقلید کردید و مجتهدی را مرجع خود قرار دادید آیا این پاسخ کافی است که بگوئیم: او خود چنین به ما گفت؟!. واضح است که این پاسخ صحیح نیست و به اصطلاح مستلزم دور است گفته کسی نمی تواند خود گواه و دلیل بر صحت گفتار او باشد. پس باید اصل جواز تقلید یک مسأله عقلی یا عقلائی باشد که نیازی به تقلید و مراجعه به مجتهد نداشته باشد. گاهی دیده میشود کسانی از شخصی که مدعی اجتهاد است تقلید می کنند وا گر به آنها گفته شود که ایشان بر فرض اجتهاد، قطعا اعلم نیست می گویند: ایشان فرموده است که تقلید اعلم لازم نیست. باید به این افراد گفت که درمسأله تقلید نمی توان تقلید کرد، و اگر روز قیامت از سشما بپرسند که به چه دلیل تقلیداز فلان شخص را جایز دانستید گفته خود او را نمی توانید دلیل بیاورید این مانند این است که کسی قل هو الله احد را دلیل توحید بداند. توحید را باید با دلیل عقلی و فطری ثابت نمود نه با آیه قرآن. حال باید دید آن دلیل عقلی یا عقلایی که مجوز تقلید است چیست؟ آن دلیل عبارت از وجوب مراجعه جاهل به عالم است. واضح است که انسان نمی تواند در همه زمینه های مورد نیاز خود تخصص کافی داشته باشد بزرگترین نابغه های جهان و بالاترین دانشمندان عالم نیز نیازهای فراوانی دارند که باید به وسیله متخصصین دیگر برآورده شود. عقل و فطرت، انسان را چنین دستور می دهد که در آن چه تخصص ندارد به متخصصین مراجعه کند و از او بپرسد و دیگر دلیلی را از او مطالبه نکند زیرا از حیطه تخصص او خارج است. پس اصل مسأله تقلید و رجوع جاهل به عالم یک مسأله فطری و عقلایی است. ولی اموری که انسان در آنها به دانشمندان و متخصصین مراجعه می کند مختلف است. گاهی مسأله آن قدر مهم و خطرناک نیست که در جستجوی بالاترین و بهترین متخصص باشد. مثلا اگر وسیله ای را می خواهد تعمیر کند که نه چندان قیمتی و مهم است و نه پیچیده و مشکل، برای چنین کاری به هر تعمیرگاهی که تابلوی او نشان دهنده تخصص در آن زمینه باشد مراجعه می کند و مشکل خود را برطرف می سازد. ولی در بعضی از موارد کار آن قدر مهم و خطرناک است که حیات انسان به آن وابسته است. اگر کسی دچار بیماری خطرناک و کشنده ای باشد با فرض این که تمکن از مراجعه به متخصص بالاتر هم دارد واضح است که در این صورت هرگز به یک پزشک عمومی یا متخصصی که کارشناسان او را بالاتر و بهتر معرفی نمی کنند مراجعه نمی کند مگر اینکه دسترسی به پزشک مافوق نداشته باشد و اگر با فرض دسترسی به پزشک بالاتر به او مراجعه نکند و به پزشک درجه دوم مراجعه نماید و اتفاقا صدمه ای به او وارد شود عقلا او را ملامت می کنند و این ناراحتی را نتیجه اهمال و سهل انگاری او می دانند. بنابراین اصل مراجعه به متخصص اعلم و بالاتر در مواردی که مسأله مهم و حیاتی است باز هم یک اصل عقلایی و فطری و غیر قابل تردید است. حال باید دید آیا مسائل شرعی، از قبیل مسائل مهم و حیاتی است یا از قبیل مسائل معمولی که در درجه دوم یا سوم از اهمیت است؟ پاسخ این سؤال بستگی به درجه ایمان انسان به خدا و قیامت و بازخواست آن جهان دارد. کسی که یقین به وجود جهانی دیگر دارد که در آن اعمال انسان دقیقا مورد محاسبه قرار می گیرد و انسان باید در مقابل خداوند حجتی داشته باشد که به استناد آن عمل کرده باشد و گرنه خواه ناخواه گرفتار پی آمدهای ناگوار آن اعمال می شود و آن پی آمدها از قبیل گرفتاریها و بیماریهای این جهان نیست بلکه بسیار سخت و مشکل است که مرگ در برابر کوچکترین آنها بسیار ناچیز است آن هم مشکلاتی ابدی و جاویدان یا بسیار طولانی. کسی که چنین ایمان و یقینی را دارد طبیعاتا مسائل دین را مهمترین مسأله زندگی می داند. هر مسلمان متعهد ومعتقد می داند که باید به احکام شرع و آن چه را خداوند به عنوان دین بر پیامبر (ص) نازل فرموده است و آن چه را که آن حضرت نیز به اذن خداوند تشریع فرموده است عمل کند و آنها را سرلوحه رفتار و کردار و گفتار و پندار خویش قرار دهد ولی احکام شرع در یک رساله واضح و روشن بطور قطع و یقین ثبت شده است که هر مسلمان آن را مرجع خود قرار دهد. قرآن کریم فقط اصول اساسی اسلام و مقدار مختصری از احکام فرعی را در بردارد و تفصیل احکام را به بیان رسول اکرم (ص) واگذار فرموده است. و بیانات آن حضرت و اوصیا و جانشینان او در طی قرون گذشته دستخوش تغییر و تبدیل و تحریف شده است. رسول اکرم (ص) در حیات خود فرمود: کسانی که سخنان ناگفته را به دروغ به من نسبت می دهند فراوانند. و این بسیار عجیب است اگر در حیات آن حضرت جاعلان روایت فراوان بودند بعد از آن حضرت، حتما چندین برابر شده اند که این خود داستان غم انگیز بسیار مفصلی دارد. بهرحال تشخیص احادث صحیح از سقیم و نسبت بین احادیث که کدام عام است کدام خاص و چگونه باید با احادیث متعارض برخورد کرد و تفسیر احادیث و تطبیق قوانین کلی شریعت بر موارد خاصی که امروز مورد ابتلا است کاری بسیار پیچیده و مشکل است و حقا دعوی اجتهاد بجز برای کسانی که اوقات خود را کاملا به این کار اختصاص داده باشند ادعایی است که مشکل می توان آن را پذیرفت و تا کسی خود وارد این گود نشده باشد نمی تواند آن را ارزیابی نماید. بنابراین با توجه به اهمیت مسائل دین، و وجوب پیروی از احکام واقعی شریعت در حد توان و تشخیص، و وجوب سعی و تلاش کامل برای دستیابی به احکام واقعی شریعت، و مسأله تخصصی بودن این کار، و وجوب مراجعه جاهل به عالم، این نتیجه روشن را به دست می دهد که تا حد مقدور باید اعلم مجتهدین را شناسایی و از او تقلید نمود و امور دین خود را به او سپرد و مسئولیت را به گردن او آویخت. و اما این که در دورانهای گذشته از نزدیکترین مجتهد تقلید می شده است دلیل آن واضح است زیرا در آن زمان رفت و آمد و ارتباط با شهرهای دور مشکل بود و چاره ای بجز تقلید از مجتهدی که در همان شهر است نبود و اصولا مجتهدین و فقهای شهرهای دیگر برای عامه مردم قابل شناسایی نبودند و حتی علما و فضلا هم غالبا پس از فوت آنها به وسیله تألیفات آنها را می شناختند. ممکن است در اینجا سؤالی خود نمایی کند و آن این که چرا خداوند احکام شرع را بطور واضح و روشن و بصورت یک رساله عملیه که درهمه زمانها قابل تطبیق باشد فرو نفرستاد و چه حکمتی در این واگذاری به رسول اکرم (ص) و ائمه هدی علیهم السلام نهفته است؟ و شاید همین سوال منشأ یک توهم خطرناک باشد که گاهی هم از زبان و قلب بعضی از نا آگاهان بظاهر اسلام شناس تراوش کرده است و آن این که همین واگذاری خود دلیل بر عدم اهمیت احکام دین است. معلوم می شود در پیشگاه خداوند فرق نمی کند نماز را به چه گونه ای بخوانیم و وضوء را به چه نحو بگیریم و همچنین سایر احکام. بلکه مهم این است که اصل نماز برپا شود به هر نحو که باشد و زکاتی داده شود یعنی مالی در راه خدا به مستمندان انفاق شود. نحوه و کیفیت آن و مقدار و اندازه آن دخالتی ندارد و همچنین در سایر احکام. بنابراین نه تنها اعلمیت مطرح نیست اصولا نیازی به تقلید نیست و لازم نیست احکام را از فقها و مجتهدین فراگرفت. بعضی از روشنفکران مسلمان دچار چنین اشتباهی شده اند و خود با مراجعه به ظاهر قرآن و بعضی روایات به اصطلاح به احکام اسلام عمل می کنند. این پندار اگر دقت شود با ضرورت دین مخالف است و کسی که چینن توهمی دارد از واضحترین اصول اسلام غافل است. دومین اصل اسلام یعنی پس از توحید پیروی از فرمانها و دستورات رسول اکرم (ص) است. خداوند می فرماید: «ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا»- آن چه را پیامبر به شما فرمان می دهد عمل کنید و آن چه را نهی می کند اجتناب نمائید. و اصولا تشریعات اسلام دو بخش است: بخشی را خداوند بعنوان اصل تشریع فرموده و بخشی را رسول خدا (ص) به اذن و واگذاری خداوند تشریع فرموده است. مثلا در مورد نماز در روایات فراوان سنی و شیعه آمده است که خداوند نماز را دو رکعت دو رکعت واجب فرمود و رسول خدا (ص) یک رکعت در مغرب و دو رکعت در سه نماز دیگر اضافه فرمود. و همچنین در مورد زکات آمده است که خداوند اصل زکات را واجب کرد و رسول خدا آن را در نه چیز قرار داد و از سایر چیزها عفو نمود. اگر کسی بخواهد فقط به قرآن و آن چه از دین بعنوان بدیهیات و ضروریات روشن است عمل کند و در سایر احکام خود را آزاد بداند از دین خارج می شود و تمامی احکام دین معطل می ماند. و چنین نیست که خداوند در مورد جزئیات احکام از انسان بازخواست نکند. در روایاتی آمده است که شخصی از امام پرسید که اگر موشی در یک خمره بزرگ روغن بیافتد و بمیرد تکلیف چیست؟ امام فرمود باید آن روغن را دور بریزی زیرا نجس است. آن شخص گفت موش این همه اهیمت ندارد که من بخاطر آن یک خمره روغن را دور بریزم. امام فرمود تو موش را سبک و بی ارزش ندانستی بلکه این دین تو است که به آن اهمیت نمی دهی. و اگر چنین بود که احکام جزئی اهمیتی نداشت پیامبر و جانشینانش (س) این همه در بیان و نشر آنها و تشویق و ترغیب به عمل به آنها تلاش و کوشش نداشتند. و اما این که حکمت در این واگذاری چیست؟ و چرا خداوند خود همه احکام را در قرآن نازل نفرمود؟ ممکن است یک حکمت آن این باشد که باید مرد در فراگیری احکام دین نیازمند به رسول و امام باشند تا محور جامعه، رهبری مذهبی باشد و اگر همه احکام در قرآن به وضوح آمده بود نیازی به گرد آمدن بر دور رسول و امام نبود. آن گاه محور گردآمدنها چیزی غیر از رهبری مذهبی باشد و اگر همه احکام در قرآن به وضوح آمده بود نیازی به گرد آمدن بر دور رسول و امام نبود. آن گاه محور گردآمدنها چیزی غیر از رهبری مذهبی می شد و این خلاف مطلوب است. مصلحت جامعه در این است که برگرد این محور بچرخد نه محور زور و پول و اشرافیت و حتی دانشها و تخصصهای دیگر. و همین حکمت نیز ایجاب می کرد که رسول خدا (ص) همه چیز را به وضوح نفرمود و به قول بعضی از دانشمندان اصولا پیامبران سخنانشان مرموز و پیچیده است و نیاز به تفسیر و شرح دارد. شاید نکته آن هم همین باشد که مسلمانان نیازمند به امیرالمؤمنین (ع) باشند و به همین دلیل خلافی که بر محور سیاسیت بازی، اداره جامعه را به دست گرفته بودند و در همه مسائل نیاز به آن حضرت داشتند و او مفسر قرآن و شارح احادیث بود. و این خود پس از شکست مفتضحانه تز «حسبنا کتاب الله» بود که این روشنفکران امروز نیز همان نغمه ناموزون را سر می دهند. و این نکته همان است که ولایت را مهمترین اصل اسلام قرار داده است. در روایات فراوان از ائمه اهل بیت (ع) آمده است که اسلام بر پنج اصل استوار است. نماز، روزه، زکات، حج و ولایت. و هیچکدام از این اصول به اهمیت ولایت نیستند و فراخوانی مردم بسوی هیچکدام به اندازه فراخوانی بسوی ولایت نیست اما مردم آنها را گرفتند ولایت را ترک کردند ولی آنها بدون ولایت ارزرشی ندارد. منظور از ولایت پذیرش رهبری مذهبی جامعه است که در زمان رسول خدا (ص) در او متجلی بود و پس از او به امیرالمؤمنین و اولاد معصومینش (ع) منتقل شد و هیچکس نمی تواند ادعا کند که دیگری در زمان حضور امیرالمؤمنین (ع) لایق آن رهبری مذهبی بوده است ولی مصیبت بزرگ اسلام در ترک این سنت بود که محور را سیاست و زور قرار دادند نه علم و آگاهی از اصول شریعت و فروع آن. بازمی گردیم به اصل مطلب. بنابر آن چه گفته شد در این زمان که دست ما از دامان منبع فیض و هدایت الهی یعنی امام زمان سلام الله علیه کوتاه است باید اعلم مجتهدین را شناخت و از او تقلید کرد. این یک حکم عقلایی واضح و روشن است و هیچ نیازی به استدلال ندارد. و اگر فرضا کسی در وضوح آن خدشه کند اصل رجوع جاهل به عالم مسلما یک اصل عقلایی است و از نظر فنی دلیل اطلاق ندارد و قدر متیقین از آن جواز رجوع به اعلم است. و اگر فرصا کسی جواز رجوع به مجتهدین را بر مبنای اجماع مسلمین و سیره متشرعه ثابت کند و فقط آن را دلیل بداند باز هم به اصطلاح دلیل لبّی است و اطلاق ندارد. قدر متیقن آن جواز رجوع به اعلم است. و اما استدلال به بعضی از روایات و اطلاق آنها مانند حدیث «من کان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدینه مخالفا علی هواه مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه» مسلما یک استدلال تخصصی است و نمی تواند مبنای رجوع جاهل به عالم باشد زیرا مستلزم دور است و تازه خود این حدیث از نظر سند ضعیف و مرسل است. مساله ای که در اینجا بسیار حائز اهمیت است راه تشخیص اعلم است. عامه مردم از تشخیص مجتهد عاجزند تا چه رسد به تشخیص اعلم. بلکه تشخیص اعلم حتی برای علما و فضلا هم بسیار مشکل است. و در این میان عوام فریبی و تدلیس و ظاهرسازی بسیار فراوان است. نکته ای که باید هر مکلفی به آن توجه داشته باشد این است که معیار برای هرکس اطمینان شخصی او است که بتواند در پیشگاه خداوند عذر موجه داشته باشد. همان گونه که در مسائل مهم وحیاتی زندگی، دقت و زیرکی به کار می برد و هرگز اجازه نمی دهد کسی او را فریب دهد و ضرری مالی یا بدنی به او بزند باید در امر دین و شناخت مرجع هم دقت کافی بنماید از اهل اطلاعی که مورد وثوق و اطمینان او هستند تحقیق کند و مجتهد عادل اعلم را بشناسد و از او پیروی کند. در روایاتی از امام مجتبی (ع) آمده است که من تعجب می کنم چگونه انسان در مورد خوراک دقت می کند که مبادا مواد غذایی غیر سالم و زیان بخش وارد بدن او شود ولی در مورد غذای روح و علم و کمال دقتی نمی کند و پای سخن هرکس می نشیند و سخنان نادرست را می پذیرد. بسیارند افرادی که تحت تأثیر تبلیغات و هیاهو و مثلا نوشته ها و اطلاعیه ها و سخن پراکنیهایی که گوینده و نویسنده آن اصلا مورد شناسایی آنها نیستند قرار می گیرند. و حتی گاهی در ملاقاتهای شخصی کسی را که ظاهری عوام پسند داشته باشد می بینند و از او می پرسند و به گفته او اکتفا می کنند بدون این که اصلا راه و روش و مقدار دانش او را بدانند. این ساده لوحی است و باید جدا از آن اجتناب شود. مؤمن باید در امر دین خود نهایت دقت و زیرکی را داشته باشد. و همانگونه که اهل دنیا سعی می کنند فریب دغلبازان را نخورند اهل دین به مراتب بیشتر مواظب دین خود باشند و آن را از دستبرد دجالان و فریبکاران نگه دارند. بنابراین در تشخیص مرجع تقلید تنها به شهادت کسانی باید اعتماد کنند که به دیانت و تقوی و علم و آگاهی آنها نهایت اطمینان را داشته باشند و فریب تبلیغات و شعار و ظواهر فریبنده وسیاست بازی را نخورند. و همچنین پس از تقلید در دریافت فتوای مرجع نیز نهایت دقت را به کار برند و تنها از کسانی مساله خود را بپرسند که به تقوی و علم آنها اطمینان دارند. اگر کسی دقت کافی را به کار برد و اتفاقا اشتباه کند و کسی را که از او تقلید نموده واقعا لایق تقلید نباشد عذر او در پیشگاه خداوند پذیرفته است و حجت او تمام است ولی اگر کسی اهمیت ندهد و دنبال هیاهو و تبلیغات باشد عذرش پذیرفته نیست و اگر بنا بود این گونه عذرها پذیرفته باشد باید همه کسانی که پیروی از مذاهب و مسلکهای انحرافی می کنند معذور باشند زیرا آنها نیز تحت تأثیر القائات و سخنان فریبنده آن گروه ها قرار گرفته اند. بنابراین معیار از نظر عقلایی و به حکم فطرت این است که انسان تلاش خود را در کسب اطمینان کافی نسبت به تشخیص حجت به کار برده باشد و پیروی از اهواء و تمایلات شخصی و گروهی و قبیله ای و عصبیتها نکرده باشد و در امر دین سهل انگاری نداشته باشد. در این صورت مسلما اشتباه بسیار کم خواهد بود اگر اتفاقا اشتباهی رخ دهد عذر او پذیرفته است ان شاء الله.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,273 |