
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,297 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,548 |
آرامش دلها با ذکر خدا | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 131، آبان 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد آرامش دلها با ذکر خدا قسمت پنجاه و نهم آیت الله جوادی آملی «tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ûÈõuKôÜs?ur Oßgç/qè=è% Ìø.ÉÎ/ «!$# 3 wr& Ìò2ÉÎ/ «!$# ûÈõyJôÜs? Ü>qè=à)ø9$# ». (سوره رعد- آیه 27) آنان که ایمان آوردند و قلبهایشان به ذکر خدا آرام می گیرد. آگاه باشید! به ذکر خدا، قلبها مطمئن می شود. *** بحث در این بود که اگر ذکر خدا، باعث طمأنینه قلب است، چگونه در سوره انفال فرمود: «مؤمنین راستین کسانی هستند که اگر به یاد حق متذکر شوند، دلشان می طپد. اگر ذکر الله باعث طمأنینه قلب است، چگونه همین ذکر الله باعث اضطراب و طپش قلب نیز می شود؟ آیا این ذکر را باید با آیات مختلف قرآن تطبیق می کنیم، چنانکه بعضی احتمال داده اند یا اینکه طپش و اضطراب قلب، مربوط به طلیعه امر است و آرامش و اطمینان، مربوط به پایان امر است همان گونه که سیدنا الاستاد (علامه طباطبائی) رضوان الله تعالی علیه احتمال داده اند؟ یا اینکه: هر وقت به یاد عذاب می افتند، خائف و مضطرب اند و هر وقت به یاد نعمت می افتند، مطمئن می شوند که این طمأنینه به معنای رجاء و آن طپش و ترس به معنای خوف می باشد. و این معنی در دو حال و در دو مقام جداگانه یا در دو مقطع از سیر و سلوک هم نیست، بلکه در آنِ واحد، بین خوف و رجاء است که این تفسیر را مرحوم سید نور الدین رضوان الله علیه در تفسیر «القرآن و العقل» احتمال داده اند. و این احتمال، وجه سوم است. انحصار طمأنینه در ذکر حق وجه دیگر این که: آیه می خواهد بفرماید به اینکه طمأنینه بدون ذکر حق، محال است یعنی طمأنینه را باید در ذکر حق منحصر کرد نه این که ذکر حق را در طمأنینه منحصر کرده باشد. نفرمود: یاد خدا فقط آرامش می آورد بلکه فرمود: آرامش بدون ذکر خدا محال است. اما ذکر خدا، گاهی ممکن است طپش بیاورد. اینکه می فرماید: «الا بذکر الله تطمئن القلوب». این حرف تنبیه (الا) با تقدیم جار و مجرور، مفید حصر طمأنینه است در ذکر الله. یعنی طمأنینه بدون ذکر خدا، محال است. اما آیا ذکر الله همیشه طمأنینه می آورد یا باعث طپش قلب هم خواهد شد؟ به عنوان مثال: اگر گفتیم «لا عالم الازید» این حصر علم در زید است، نه حصر زید در علم. یعنی: غیر از زید، احدی عالم نیست نه این که زید، غیر از علم، صفتی ندارد. این آیه کریمه نیز، به عنوان اصل منحصر کننده، طمأنینه را در ذکر خدا، منحصر می کند یعنی می فرماید که طمأنینه بدون ذکر خدا محال است. اما ذکر الله همیشه طمانینه نمی آورد. گاهی ممکن است، طمأنینه و آرامش بیاورد و گاهی ممکن است باعث اوصافی دیگر شود. این یک مطلب. خوف از هجران مطلب دوم- یاد خدا، آن چنان انسان را می سازد که در برابر جهان، هرگز نلرزد ولی در برابر خدای سبحان، حالات گوناگون داشته باشد. یاد خدا در انسان این تأثیر را می گذارد که او را در برابر جهان، مطمئن و آرام می کند که هیچ حادثه ای او را نلرزاند و باعث اضطراب قلب نشود. ولی خود انسان در برابر مولایش، حالات گوناگون دارد. خوف، رجاء، نشاط، رضا و حتی به درجه ای بالاتر از رضا هم می رسد. در آخرین مرحله ای که با خدای سبحان مانوس است، خوف از هجران دارد، نه خوف از جهنم. او همواره بین خوف و رجاء به سر می برد، حتی در مرحله عالیه انس، آنهایی هم که بخدای سبحان مانوس شدند، این طور نیست که ترس نداشته باشد. البته ممکن است ترس از جهنم نداشته باشد ولی ترس از محرومیت لقاء الله دارند. و لذا امیر المؤمنین (ع) عرضه می دارد: «هبنی صبرت علی حر نارک، فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک»- ممکن است بتوانم حرارت دوزخت را تحمل کنم ولی چگونه محرومیت از لقاءت را تحمل کنم؟ پس اوحدّی از بندگان خدا نیز همواره در حال خوف از محرومیت لقاء الله و شوق جنت لقاء الله می باشند. بنابراین، در مقام دوم بحث که انسان متذکر به الله است، حالات گوناگونی دارد تا به مقام تسلیم برسد که عالی ترین مقام است. به مقام تسلیم که رسید، از خود چیزی ندارد که قلبش بطپد یا بیارمد. او اصلا مالک قلب خود نیست. ولی باز هم بین خوف و رجاء است: خوف از محرومیت از لقاء الله و رجاء به لقاء الله. طمأنینه در برابر ترس نیست اشتباه است که ما خوف و رجاء را با طمأنینه و اضطراب، یکجا حساب کنیم. خوف و رجاء هر دو با طمأنینه سازگار است. در این آیه کریمه می فرماید که: تنها راه طمأنینه، یاد خدا است. انسان اگر از یاد خدا غافل بود، قلبش در اضطراب است و این اضطراب غیر از ترس است. اگر کسی به یاد خدا بود، قلبش مطمئن است ولو بترسد. او در ترس هم مصمم است. می داند و می ترسد، و در ترس هرگز مردد و دو دل نیست. پس طمأنینه در برابر ترس نیست بلکه در برابر اضطراب است؛ در برابر فشار است. نه این که در برابر ترس باشد تا ما بگوئیم این آیه سوره رعد با آیه سوره انفال، چگونه جمع می شود؟ او که به نام حق و به یاد حق، قلبش می طپد و اشک می ریزد، او مطمئن است. او مضطرب نیست. نه در علم مضطرب است و نه در عمل و هیچ چیز مانع تصمیم گیری و قاطعیتش نمی باشد. اما کسی که به یاد خدا نیست و از خدا منقطع است، او سرگردان و مضطرب می باشد. این اضطراب و سرگردانی است که در برابر طمأنینه است. آن کسی که از خوف خدا، می ترسد، انسان مطمئن است. او می داند چه خبر است و می رتردس، او هیچ تردیدی در علم و عملش نیست، اما آن کس که نمی داند چه کند؛ او است که مردد بین نفی و اثبات است و از طمأنینه محروم می باشد. بنابراین، آیه کریمه، طمأنینه را در ذکر خدا حصر کرد. پس اگر کسی از ذکر حق، رو برگرداند، در فشار قرار می گیرد و هرگز آرام نیست. انسان غیر موحد، ممکن نیست لحظه ای آرام باشد. در آیه 124 از سوره طه می فرماید: «و من أعرض عن ذکری فان له معیشة ضنکاً»- ضنک به معنای تنگ است یعنی کسی که از ذکر من رو برگرداند، زندگی بر او تنگ می شود. و اصلا ممکن نیست که از یاد حق، غافل باشد و در فشار نباشد. آیه کریمه ای در قرآن می فرماید که: کفار به دنیا مطمئن شدند چون معبودشان هوای آنها است. انسان مؤمن به خدا مطمئن است و بس. اگر کسی هواپرست است، خدای او همان هوای او است. او به هوای خود مطمئن می شود ولی پس از چند لحظه، می بیند که خبری نبوده است. یک حادثه کوچک او را ازپای در می آورد. در سوره یونس، آیه 7 می فرماید: «رضوا بالحیاة الدنیا و اطمأنوا بها»- اینها همان کسانی هستند که خدای خود را، هوای خود قرار دادند. «رأیت من اتخذ الهه هواه». آری، آن کس که اله خود را هوای نفس خود قرار داد، اگر یک فشار پیش بیاید، دیگر اصلا نمی تواند دوام داشته باشد. یک طوفان شن می آید، تمام ساز و برگ جنگیش را و هواپیماهای غول پیکرش را در هم می کوبد و مضطربش می سازد. اینها به جایی بند نیستند و با یک حادثه، سقوط می کنند. سران استکبار اگر رای نیاورند، اشکشان سرازیر می وشد و اگر هم بنا شد، به جایی تکیه کنند، حاضرند تمام هستی خود را بفروشند. پس اینان در تصمیم گری ها گرفتار فشاروند و در مسائل علمی هم متردّدند «فهم فی ریبهم یترددون». ایمان و توکل و اما کسی که راضی است به قضای «او» بر او توکل می کند او را وکیل خود قرار می دهد. و این در آغاز امر است. در بین راه که رسید می گوید: من چه کاره هستم که تو را وکیل خود قرار دهم؟ هرچه تو کردی من می پسندم. «پسندم آنچه را جانان پسندد». و وقتی به مرتبه بالاتر رسید، این حرف را نیز برای خود نمی پسندد و می گوید: من که هستم که بگویم می پسندم. در این حالت ها چرا دل نیارمد؟ خصیصه ایمان، توکل است و توکل، آرامش می آورد. آیا ما اگر کار خودمان را خودمان انجام دهیم، آرام تر هستیم یا کسی که بهتر زا ما می فهمد و بهتر از ما می داند و رحیم تر است و قادرتر؟ قطعا به او می سپاریم. در سوره اسراء آیه 2 می فرماید: «لا تتخذوا من دونی وکیلا». انسای که وکیل خوب گرفت، معلوم است که قلبش می آرمد. از چه چیزی بترسد؟ از وکیل می ترسد که نکند درست او را وکیل قرار نداده یا بعضی از امو را به او نسپرده یا در بعضی از کارهایش، دخالت ناروا داشته است؟ ما از توکیلمان می ترسیم نه از وکیلمان. در سوره زم، آیه 9 می فرماید: «یحذر الآخرة و یرجوا رحمة ربه»- از آخرت و پایان کار خودش می ترسد اما امیدوار به رحمت او است. انسان مؤمن، رجاء را به رب نسبت می دهد اما ترس را به خودش. پس ما از وکیلی که کامل است و نور محض است ترس نداریم بلکه از توکیلمان می ترسیم که آیا در این توکیل، صادق بودیم یا نه؟ بنابراین، اگر انسان کار خود را به قدیر محض و علیم محض واگذار کرد، خیالش راحت است و می آرمد. «الیس الله بکاف عبده»- و آیا خداوند برای بنده اش کافی نیست؟ این جمله است که انسان را آرامش می بخشد. حال با خدای خودمان چه حسابی داریم؟ این سخن دیگری است. اما آرام هستیم و اضطرابی در کار نیست. حضرت امیر (ع)، می نالد و در ضمن ناله کردن مطمئن است ولی اگر دیگری از یک حادثه ای بگرید، در همان گریه هم مضطرب است. نمی داند چه کند؟ پس انسان آگاه در حال گریه هم اطمینان و آرامش دارد. اضطراب و تردید در صحنه قلب مؤمن نیست ولو بخواهد از ترس خدا بنالد؛ ولو بخواهد از خوف محروم شدن از جنة اللقاء بنالد. او را اگر به جهنم نیز ببرند، مطمئن است «لاضجن الیک بین اهلها ضجیج الآملین و لاصرخن الیک صراخ المستصرخین و لابکین علیک بکاء الفاقدین و لانادینک این کنت یا ولی المؤمنین»- اگر مرا به جهنم هم ببری، مانند امیدواران، فریاد می کشم و تو را می خوانم و می گویم: کجایی ای ولی مؤمنان که من جنة اللقاء می خواهم. حدوث و دوام طمأنینه پس مومن به غیر رضای خدا، در فکر چیز دیگری نیست. عمار یاسر می گوید: اگر بدانم که رضای خدا در این است که شمشیر را در دلم فرو ببرم و از آن طرف بیرون آورم، این کار را خواهم کرد. اگر رضایش در این باشد که در دریا بروم، می روم، و هر دستوری بدهد انجام می دهم. به حضرت امیر (ع) عرض می کند: ما مثل بنی اسرائیل نیستیم که به موسی بگوئیم: تو جنگ کن، ما منتظر پیروزی هستیم «اذهب انت و ربک فقاتلا انا هیهنا قاعدون». ما می گوییم: هر جا بروی با تو هستیم. این چنین قلبی آرام است. اگر کسی دل را به خدای سبحان فروخت و آن را به دست مقلب القلوب سپرد، ممکن نیست خناس و وسواس در آن راه پیدا کند. علاقه ها هم نمی توانند او را غمگین کنند. و حال که دل به دست خدا است، انسان گاهی جهنم را می بیند، اشک می ریزد و گاهی لقای او را می بیند، اشک شوق می ریزد. این حالات، حالات دیگری است ولی جهان مادی هرگز نمی تواند قلب او را مضطرب و ناآرام کند. پس مؤمن نسبت به خدای سبحان، مضطر و مضطرب است نه نسبت به جهان. گفته اند: اگر فعلی به یک عنوانی، متعلق شد، حدوث آن فعل به حدوث آن عنوان و بقای آن فعل به بقای آن عنوان، متکی است. حدوث طمأنینه به حدوث ذکر خدا است و بقای طمأمنینه به بقای ذکر خدا است. «الا بذکر الله تطمئن القلوب» یعنی «مادام الذکر، تطمئن القلوب»- تا ذکر خدا بود، اطمینان قلب نیز هست. یعنی: حدوث طمأنینه به حدوث ذکر حق است و دوام طمأنینه به دوام ذکر حق. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 172 |