
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,234 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,541 |
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 131، آبان 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
امام راحل سلام الله علیه و فقه سنتی قسمت بیست و سوم آیت الله محمدی گیلانی *زاهد و صالح مشهور بغداد از بی پرواترین اشخاص در جعل حدیث بوده. *آماری از وضع و جعل این صالح! به نقل ابن حجر در لسان المیزان. *مقبولیت وی میان عامه مردم آن اندازه بود که در مرگش بازارهای بغداد بسته شد و بر مرقدوی قبه ای ساختند. *احادیث متشابه در معرض دست آویزی جعالها در جعل اخبار. *اعتراف ابی عصمة در جعل احادیث برای فضائل سوره سوره قرآن کریم. *چنانکه متشابهات قرآن دست آویز فرقه سازی شد. ملاحظه فرمودید که امام محدثین اهل سنت جناب مسلم در جامع صحیح خویش از ثقه ثبت محدث کبیر یحیی بن سعید قطان نقل کردند که فرموده اند: «لم نر الصالحین فی شیء اکذب منهم فی الحدیث» یعنی ندیدم صالحان را در چیزی دروغگوتر از آنها در حدیث! جناب مسلم در مقام توجیه این تعبیر تند فرمودند: مراد یحیی این است که دروغ بر زبان آنان جاری می شود، نه آنکه آنان در دروغگویی تعمد داشتند! چون نفس این توجیه محتاج به توجیه بود، امام اهل تحقیق سنت و جماعت جناب نووی، انتساب و اسناد این کذب را به صالحین که مسلم اعتراف دارند، تبیین فرمودند که به تفصیل در مقال قبل گذشت و ما تذکر دادیم که کلام مسلم ظاهرا اشاره است بقاعده موضوعة: «انما الکذب علی من تعمد» که وضاعون صالحون آن را وضع کردند، تا با استناد به این قاعده موضوعه وضع احادیث کنند و بگویند که «نحن نکذب له لا علیه!». داستان احمدبن محمد بن غالب، معروف به «غلام خلیل» در وضع احادیث در نهایت بی پروائی از نمونه های جالب این باب است، وی در زهد و پارسائی و صالح و مبحبوبیت در میان عامه مرد از مشاهیر زما خود می باشد و خوراک وی فقط باقلا بوده و با آن سد جوع و تحصیل رمق می نمود و از دیگر نعم الهی بهره نمی برد و حسن شهر و محبوبیت آن در میان عامه مردم آن اندازه بود که وقتی در ماه رجب سال 275 هجری در بغداد وفات کرد، بازارهای بغداد را به احترام وی بستند، و جنازه او را در تابوتی مناسب شأن او نهادند و با تجلیل مخصوص به بصره حمل دادند و در آنجا مدفونش ساختند و بر مرقد وی قبه ای بنا کردند. این محدث صالح و زاهد! بدون هیچ پروا و حیائی وضع حدیث می کرد و احیانا به تعمد در جعل و وضع اعتراف می نمود و از این قاعده در موضوعات خویش الهام می گرفت. احوال وی را ابن حجر عسقلانی در لسان المیزان آورده است که ترجمه خلاصه آن چنین است: «احمد بن محمد بن غالب «غلام خلیل» از کبار زهاد بغداد بوده است، ابوعبدالله نهاوندی می گوید: به غلام خلیل گفتم: این احادیث رقت انگیز چیست که به آنها حدیث می کنی؟! جواب داد ما اینها را وضع کردیم تا به وسیله آنها قلوب عامه مردم را رقیق و نرم کنیم، و ابو داود صاحب سنن می فرمود: بیم آن دارم که دجال بغداد همین شخص باشد و ایشان یعنی ابو داود می فرمود: چهارصد حدیث از این غلام خلیل به دستم رسید چون در آنها دقت نظر کردم، دیدم هم اسناد و هم متون کلا کذب بوده است. ابوجعفر شعیری می گوید: دیدم که غلام خلیل از بکر بن عیسی حدیث روایت می کند، به او گفتم یا اباعبدالله این مردی که تو از وی روایت میکنی از مشایخ احمد بن حنبل است و تو ایشان را درک نکرده ای، کمی در این باره فکر کن. سپس به حالش ترسیدم و گفتم: شاید بکر بن عیسائی که تو از او نقل می کنی غیر از بکر بن عیسائی است که شیخ احمد بن حنبل بوده، با شنیدن این کلام ساکت شد، ولی فردا که مرا دید، به من گفت یا ابا جعفر دیشب فکر کردم به یادم آمد در میان مشایخ من در بصره که از آنان حدیث استماع کردم شصت نفر به نام بکر بن عیسی بودند! از احمد بن عمرو درباره بی پورایی غلام خلیل در کذب نقل شده که گفت در رمله نزد اسماعیل بن اسحق قاضی بودم که غلام خلیل وارد شد، و در اثناء صحبت و حدیث قاضی، غلام خلیل او را مخاطب ساخت و گفت آقای قاضی یادت می آید هنگامی که در مدینه بودیم در سال 224 احادیث می نوشتیم، قاضی به ما نگاهی کرد و بعد برهه ای گفت: دروغ می گوید من در آن سال در مدینه نبودم». (ج1 ص272 الی 274) نظیر این قاعده موضوعه در دست آویز بودن برای جعل حدیث روایات متشابهات است که از آن جمله روایت مروی از ابوهریره است که از کتاب مشکل الآثار ابی جعفر طنحاوی مرفوعا از رسول الله (ص) نقل گردیده است. «اذا حدثتم عنی حدیثاً تعرفونه و لا تنکرونه فصدقوا به، قلته اولم اقله؟ فانّی اقول ما یعرف و لا ینکروا اذا حدّثتم عنّی حدیثاً تنکرونه و لا تعرفونه، فکذّبوا به فانّی لا اقول ما ینکر و لا یعرف». - هنگامی که از من به شما حدیثی نقل کردند که به آن انس و معرفت دارید و طبع شما از آن نفرت ندارد تصدیقش کنید چه گفته باشم یا نگفته باشم. زیرا هرچه می گویم، با طبع دمساز بوده، و از آن نفرت ندارد و هنگامی از من به شما حدیثی نقل کردند که با طبعتان ملایم نبوده و بدان معرفت و انس ندارید، تکذیبش کنید، زیرا من چیزی نمی گویم که منفور طبع و غیر مأنوس باشد. و از آن جمله روایت مروی از احمد بن حنبل از رسول الله (ص) که فرمودند: «اذا سمعتم الحدیث عنی تعرفه قلوبکم و تلین له ابشارکم و ترون انه منکم قریب فانا اولاکم به، و اذا سمعتم الحدیث عنی تنکره قلوبکم و تنفر اشعارکم و ابشارکم و ترون انه منکم بعید فانا ابعدکم منه». - هنگامی که حدیثی از من شنیدید دل های شما آن را می پسندد، و سکون و آرامش در خود می یابید، و آن را به خود نزدیک می بینید، من از شما سزاوارتر به آن حدیثم، و هنگامی که حدیثی از من شنیدید! دلهایتان آن را نمی پسندد، و از آن تنفر دارید، و بیگانه اش می یابید! من از همه شما بیگانه تر به آن حدیثم. برای این سنخ از متشابهات از روایات می توان تفسیر و تأویل عالی نمود، ولی صالحون وضاع از امثال این روایات که قابل تطبیق بر خلقیات و انفعالیات نفسانیه است، بهره برداری در وضع و جعل داشتند، مثلا از حاکم صاحب مستدرک نقل شده که به «ابی عصمه» که از وضاعین بوده گفتند: تو چگونه از عکرمه و به واسطه او از ابن عباس در فضائل قرآن سوره به سوره این احادیث را نقل کرده ای در صورتی که در نزد اصحاب عکرمه اینها وجود ندارد؟! ابی عصمه جواب داد: من دیدم که مردم از قرآن اعراض کرده اند و به فقه ابو حنیفه و کتاب مغازی محمدبن اسحاق اشتغال ورزیده اند، حدیث فضائل قرآن را وضع کردم حسبة الله. با اندک تأملی می یابی که مجوز ابی عصمه در وضع و جعل، انفعال نفسانی ملمین نسبت به قرآن کریم بوده است به این توضیح که یکی از اسباب حکم به حسن چیزی یا قبح آن، انفعال نفسانی شخص حاکم است، مانند رقت و عطوفت و رحمت و حمیّت و غیرت و نظائر اینها، و از این رو است که می بینیم گروهی از عقلاء بر اساس رقت و عطوفت، ذبح حیوانات و یا بکارگیری آنها را تقبیح می کنند در صورتی که چنین حکمی بر خلاف مصلحت عامه است و پذیرفتن آن در احکام و سیاست اجتماعی و کشور مداری موجب اخلال و فساد در نظام اجتماعی است و بر این اساس است که چنین تحسین و تقبیحی از استناد و استنباط احکام شرعی، معزول است و آن تحسین و تقبیحی برای استناد مقبول است که مورد تطابق آراء عقلاء کلا باشد که می توان روایات فوق را بر آن حمل کرد و به عبارة اخری گفته شود: مراد رسول الله (ص)، آراء محوده عند العقلاء و به اصطلاح مستقلات عقلیه است. ولی ملاحظه فرمودید که ابو عصمه جعال در وضع احادیث فضائل قرآن از طریق تحسین انفعالی نفسانی وارد شد، و احترام و خشوع نفسانی مسلمین نسبت به قرآن را دست آویز وضع و جعل کرد که روایات مذکوره در معرض چنین سوء استفاده ای واقعند. ولی در معرض سوء استفاده بودن این اخبار و نظائر آنها، محتوای عالی آنها را مخدوش نمی کند، زیرا رسول الله (ص) جز به معروف و خیر فرمان نمی داد و جز از منکرات زجر و نهی نمی فرمودند. و ظاهرا این سنخ روایات ناظر به همین مطلب است که به صریح قرآن کریم آن حضرت به آن مبعوث و مأمور بوده اند. «خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین». (سوره اعراف- آیه 199) بلکه این امر یکی از صفات و علامات رسول الله (ص) در تورات و انجیل بوده است که در سیاق قصه عذاب رجفه ای که بنی اسرائیل را گرفت آمده است: «الذین یتبعون النبی الامی الذی یجدونه مکتوبا عندهم فی التوراة و الانجیل یأمرهم بالمعروف و ینهاهم عن المنکر و یحل لهم الطیبات و یحرم علیهم الخبائث و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التی کانت علیهم...». (سورة الاعراف- آیه 157) - یعنی رحمت من همه چیز را در بر می گیرد از آن جمله آنان را که از این رسول، این پیمبر اُمّی که نامش را در تورات و انجیل خود نوشته می یابند، پیروی می کنند که به معروف و نیکی فرمانشان می دهد و از منکر و بدی بازشان می دارد، و طیبات را بر ایشان حلال می کند، و خبائث را بر آنان حرام می گرداند و بار گران را از گرده آنان بر می دارد و زنجیرهایی را که به آنها پیچیده بود، می گشاید... می گویند: آیه دوم از باب سی و سوم از سفر مثنی از تورات، حامل همین بشارت است: «جاء الرب من سیناء و اشرق لنا من ساعیر و استعلی من جبال فاران» مراد به آمدن پروردگار از سیناء، اعطاء تورات است به موسی (ع) و مراد به اشراق حضرتش از ساعیر، اعطاء انجیل است به عیسی (ع) و مراد به استعلاء حق تعالی از جبال فاران، انزال قرآن است بر خاتم الانبیاء (ص)، چه فاران از کوه های مکه معظمه است. و حاصل آن که از نشانه های نبوت آن بزرگوار در کتاب های تورات و انجیل، امر به معروف و نهی از منکر است. بدیهی است که معروف مطلق، امری است که عامه مردم حسن آن را بالضروره می شناسند، چنان که منکر مطلق امری است که همه مردم در شناخت قبح آ» متساویند و به عبارتی: معروف بدون قید، یعنی آنچه که همه عقول سلیمه حسن آن را می یابند و مایه نشاط جان های پاک است و منکر بدون قید یعنی آنچه که عقول سلیمه از آن متنفرند و مایه انقباض جان های پاک است. باری، اخبار متشابه نه فقط دست آویز جعل و وضع گردید، بلکه متمسک برای فرقه سازان نیز شد، چنان که متشابهات قرآن کریم را در این امر دست آویز نمودند، و پیشوای هر فرقه ای از فرق اسلامی در اثبات مرام خویش، به آیات و روایات متشابه تمسک می کردند، و امت واحده را به فرقه هایی متخاصم مبدل ساختند، یاقوت در معجم الادبا این داستان اسف انگیز را آورده است: «چون محمد بن جریر طبری از طبرستان به بغداد بازگشت، جصاص و جعفر بن عرفه و بیاضی، به مقابله با او برخاستند، و پیروان حنبلیه نیز تحریک شدند، روز جمعه او را در مسجد جامع درباره احمد بن حنبل زیر سؤال بردند و از حدیث «جلوس بر عرش» سؤال کردند، او در پاسخ گفت، خلاف احمد بن حنبل در آراء فقهی قابل اعتناء نیست... و اما حدیث «جلوس خدای تعالی بر عرش» امری است ممتنع، و این بیت را انشاد کرد: سبحان من لیس له انیس و لا له فی عرشه جلیس چون حنابله و اصحاب حدیث این کلام را شنیدند، بر وی پریدند، دوات ها و قلمدان ها ره سویش پرتاب نمودند و بر وی هجوم بردند و تعداد مهاجمان را به هزارها نفر نوشته اند، ناگزیر طبری به خانه خویش فرار کرد و مهاجمان خانه اش را سنگباران کرده به گونه ای که تل عظیمی از سنگ بر در خانه اش پدید آمد. رئیس انتظامی شهر با ده هزار مأمور انتظامی به سوی خانه طبری وارد شد تا او را از خشم مردم تحمیق شده نجات دادند و یک شبانه روز در آن جا متوقف شد تا خطر رفع شود، در این اثناء بوده که برخی از اصحاب حدیث که احمد بن حنبل را جلیس خدای تعالی «والعیاذ بالله» در عرش می دانستند ابیاتی چند بر در خانه طبری نوشتند که از آن جمله است: لا حمد منزل لا شک عالی اذا وافی الی الرحمن وافد فیدنیه و یقعده کریما علی رغم لهم فی انف حاسد له هذه المقام الفرد حقا کذاک رواه لیث عن مجاهد ناگزیر، طبری برای نجات خویش کتابی در اعتذار نوشت...». (ج18 ص 57 الی 59) ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 127 |