تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,423 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,374 |
آرامش همیشگی نفس مطمئنه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 132، آذر 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد آرامش همیشگی نفس مطمئنه قسمت شصتم آیت الله جوادی آملی «tûïÏ%©!$# (#qãZtB#uä ûÈõuKôÜs?ur Oßgç/qè=è% Ìø.ÉÎ/ «!$# 3 wr& Ìò2ÉÎ/ «!$# ûÈõyJôÜs? Ü>qè=à)ø9$# » (سوره رعد- آیه 27) *** آنان که ایمان آوردند و قلبهایشان به یاد خدا اطمینان می یابد، همانا با یاد خدا، دلها می آرامد. در بحث های گذشته، به مناسبت طمأنینه دل- که این طمأنینه فقط از ذکر حق ناشی می شود- آیات سوره انفال مطرح شد که اگر ذکر حق باعث طمأنینه استف چگونه مؤمنین وقتی به یاد حق متذکر می شوند، قلبشان می طپد. و تذکر دادیم که این آیه، طمأنینه را در ذکر خدا، منحصر می کند. یعنی بدون یاد حق، دل مطمئن نمی شود نه اینکه ذکر حق را در طمأنینه منحصر کند. طمأنینه بدون ذکر حق حاصل نمی شود نه اینکه ذکر حق هرگز انسان را نمی گریاند و مضطرب نمی کند و نه اینکه انسان مطمئن هرگز اشک نمی ریزد و نمی نالد و از خوف جهنم یا محروم شدن از لقای حق نمی گرید؛ این چنین نیست. بنابراین، آیات سوره انفال، هیچ تعارضی ندارد. بحثی که به دنبال آن مطرح شد این بود که اصلا طمأنینه در برابر خوف و هراس دل است یا اینکه اصلا طمأنینه در برابر ترس نیست. طمأنینه در برابر خوف از جهنم و اشک ریختن و مانند آن نیست. آری! ممکن است کسی دارای نفس مطمئنه باشد، و باز هم از خوف هجران حق بنالد و بگوید: «ابکی لظلمه قبری، أبکی لضیق لحدی». من از تاریک قبر و از تنگی لحد می گریم. پس طمأنینه در مقابل چیست؟
طمأنینه در برابر اضطراب صاحبان نفوس مطمئنه هم در مسائل علمی و هم در مسائل عملی و هم در مسائل اعتقادی آرامش دارند هرگز شک و شبهه و وهم نمی تواند در جزم علمی آنها راه پیدا کند و آنها را مضطرب یا متوّهم سازد. پس طمأنینه در برابر خوف نیست بلکه در برابر اضطراب است. هر اضطرابی، خوف می آورد ولی هر خوفی محصول اضطراب نیست. بنابراین، خوف و رجاء یک مسئله است و طمأنینه و اضطراب مسأله ای دیگر. انسان مطمئن در مسائل علمی، هیچ اشکالی نمی تواند او را متحیر و سرگردان کند. هیچ حادثه ای نمی تواند در عزم انسان مطمئن، در مسائل عملی، سستی ایجاد نماید. اگر چیزی را روی یک فلز سبک گذاشتیم، چون جای آرامی نیست، می لرزد و مطمئن نیست ولی اگر آن را در جای سنگین گذاشتیم، می گویند: مطمئن است. اصولا آن زمین گود آبگیر را «ارض مطمئنه» می نامند ولی زمین صافی که آب روی آن جریان پیدا می کند و می رود، مطمئن نیست. پس در ارتباط با خدا گاهی «رجاء» است و گاهی «خوف». و خوف و رجاء هر دو از خدا است و اینطور نیست که خوف و رجاء با طمأنینه و اضطراب، یکی باشند. انسان مطمئن گاهی خائف است و گاهی راجی، امّا اضطراب ندارند. غم و نشاط در برابر هم است اما انسان مؤمن در هر دو حال، مطمئن است. اگر نعمتی به او رسید می گوید:«الحمد لله رب العالمین» و مطمئن است. و اگر عارضه ی سختی برای او پیش آمد باز هم می گوید:«الحمد لله رب العالمین؟» یا «انّا لله و انّا الیه راجعون» و در آن حالت نیز، آرام و مطمئن است و هرگز مضطرب نمی باشد. شما وقتی به سیره ی انبیا علیهم السّلام در قرآن می نگرید، ملاحظه می کنید که غم را به آنها نسبت می دهند و ترس را هم نسبت می دهند ولی هرگز اضطراب را به آنها نسبت نمی دهند. پس انبیا هیچ وقت در مسائل فکری ـ والعیاذ بالله ـ شک و تردید ندارند یا در راهی که وظیفه آنها پیمودن آن است، مردْد نیستند. قرآن کریم وقتی شواهد طمأنینه را ذکر می کند، اختصاص به مرحله ی عمل ندارد. در مسائل علمی هم همینطور است. جریان حشر اکبر که حضرت ابراهیم سلام الله علیه از خدای سبحان، و نمونه اش را مسئلت کرد، برای تحصیل طمأنینه است. حضرت ابراهیم فوق آن بود که نداند، مرده چگونه زنده می شود ولی می خواست نمونه ای از حشر اکبر را ببیند. عرض می کند: تو چطور مرده را زنده می کنی. او می خواهد که بدست خودش نیز این کار انجام شود. وقتی خدای سبحان می فرماید: «أو لم تؤمن» ـ ایمان دارم ولی می خواهم قلبم مطمئن شود. او می خواهد که هیچ شبهه و شک و وسوسه ای در قلبش راه پیدا نکند. معلوم می شود طمأنینه در برابر ترس نیست. کسی که با برهان، مسئله ای را مطالعه می کند، مطمئن است. اگر کسی دارای دلیل است «و علی بینه من ربّه» می باشد، او دارای نفس مطمئنه است. اما آن کسی که دلیل قاطع ندارد، مضطرب است. پس طمأنینه در برابر اضطراب است.
نفس مطمئنه و آزمایش الهی خداوند در سوره ی فجر، صاحبان نفوس مطمئنه را در برابر کسانی قرار می دهد که از حوادث بهره ی صحیح نمی برند؛ اگر چنانچه به آنها رفاه ظاهری برسد، افراط می کنند و اگر گرفتار فقر و تنگدستی بگردند، تفریط می کنند و سخنان ناهنجار بر زبان جاری می سازند. «فأما الانسان اذا ما ابتلیه ربّه فأکرمه و نعّمه فیقول ربی أکرمن، و أمّا اذا ما ابتلیه فقدر علیه رزقه فیقول ربّی أهانن» (سوره فجر ـ آیات 15- 16 ) - اگر خداوند انسان را به نعمت و مکنت مبتلا کرد و او را گرامی داشت، (آن انسان معمولی) می گوید: هان! پروردگارم مرا گرامی داشته (و بر دیگران امتیاز بخشیده است!) و اگر خداوند انسان را به گونه ای مبتلا کند که روزیش را تنگ و سخت قرار دهد، پس می گوید که پروردگارم به من اهانت نموده است!! انسان یا مبتلا به مال و جاه و احترام و مقام می شودو یا مبتلا به فقر و تنگدستی و شدت. این طور نیست که اگر کسی پیش مردم و در یک جامعه ای محترم و گرامی بود، مورد تکریم الهی قرار گرفته است یا به عکس. اینها امتحان و آزمایش است. گاهی انسان توسط موقعیت اجتماعی یا ثروت یا سلامتی یا فقر یا مرض مورد ابتلا و آزمایش قرار می گیرد. هر دو امتحان و هر دو آزمایش الهی است. ولی انسان های معمولی و عادی در هر دو حال خود را می بازند؛ اگر مبتلا به ثروت و جاه و مقام شوند، افراط می کنند و اگر مبتلا به فقر و بی احترامی در جامعه شدند، تفریط می کنند. در برابر چنین انسانهایی، کسانی قرار دارند که دارای نفس مطمئنه اند. صاحب نفس مطمئنه، اگر مبتلا به مال و عزت و شوکت گردد، آرام است و اگر مبتلا به فقر و سختی و بیماری گردد نیز آرام است. صاحب نفس مطمئنه اگر مبتلا به جاه و مقام گردد یا مبتلا به گوشه گیری و انزوا شود، در هر دو حالت آرام است. شما اگر به جریان هایی که در قرآن ذکر شده است بنگرید مانند جریان مادر حضرت موسی یا حضرت یوسف، هیچ سخن از اضطراب نمی بینید. اولیای خدا هرگز متحیر نمی شوند. زیرا هرگز به بیراهه نمی روند و به غیر خدا تکیه نمی کنند. اما غمگین می شوند. چون عاطفه دارند. خصوصیتهای روحی و اخلاقی دارند و اصلا اگر انسان غمگین و اندوهگین نشود، مورد آزمایش نمی تواند قرار بگیرد.
حزن هست ولی اضطراب نیست در نمونه های مختلف قرآنی، ملاحظه می کنید که هر جا سخن از مشکلات انبیا پیش می آید، هیچ سخن از اضطراب و تحیر نیست. زیرا وقتی انسان آرام شد، در سخت ترین حالات هم به خدا پناه می برد و این یاد خدا بودن، به او آرامش می بخشد. زیرا آرامش بدون ذکر خدا ممکن نیست. یک کودکی که غیر از مادرش، کسی را نمی شناسد، اگر از مادر کتک هم بخورد، باز خودش را به دامان مادر می اندازد یعنی از مادر به خود مادر پناه می برد. در آخرین استعاذه ی حضرت رسول (ص)و سلم آمده است که عرض می کند: «أعوذ بک منک»- از تو به تو پناه می برم . یعنی: اگر تو ما را امتحان کردی، هیچ راهی برای پیروزی در امتحان، جز پناه بردن به تو نیست. نه خودمان این قدرت را داریم که به اتّکا به قدرت خودمان، از امتحان به در آییم و نه دیگری می تواند به ما کمک کند. وقتی به حضرت یعقوب اعتراض می کردند که چرا در فراق یوسف اینقدر ناله می کند، فرمود: «انما اسکو بثی و حزنی الی الله» (سوره یوسف- آیه 86 ). اگر انسان عاطفه نداشته باشد، در جهاد اکبر، کمالی برای او نیست. جهاد اکبر این است که تمام غم و غصه ها که در درون او علیه او بسیج شده اند، همه را سرکوب کند تا پیروز شود. اگر کسی عاطفه و غم و حزن نداشته باشد، در مصیبت درد نبیند، جهاد اکبر برای او معنی ندارد. زیرا او انسان تخدیر شده است. اینکه می بینیم حضرت رسول (ص)و سلم در جریان درگذشت فرزندش «ابراهیم» اشک می ریزد، به خاطر این است که عاطفه دارد و دلش می سوزد ولی در هر دو حال، جز «حق» چیزی نمی گوید لذا در روایات ما آمده است که: مصیبت زده را از گریستن منع نکنید. بگذارید گریه کند تا آرام گردد. حزن نشانه ی عاطفه است.
اطمینان، نعمت الهی است حضرت امیر (ع)در جریان وصایای حضرت صدیقه کبری (س)فرمود: «اما حزنی فسرمد» (نهج البلاغه- خطبه 202)- اندوه من همیشگی است. چون او می داند، چه کسی را از دست داده است. محزون بودن غیر از مضطرب بودن است. پس انسان مطمئن، ممکن است محزون و ممکن است خائف باشد ولی اصلا مضطرب نیست. و این اطمینان هم، نعمت الهی است. یعنی: اینطور نیست که انبیا از پیش خود اطمینان داشته باشند. راه طمأنینه انبیا، راه وحی و الهام و مانند آن است و اگر خدای سبحان از این راه و مانند این راه، قلب آنها را مطمئن نمی کرد، قلبشان می طپید. خداوند می فرماید: «و لولا أن ثبّتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا» (سوره اسراء- آیه 74 )- اگر مادلت را نگرفته بودیم و تو را ثابت قدم- نگردانیده بودیم، نزدیک بود که اندک تمایلی به آن مشرکان پیدا کنی. اگر انبیا آرام هستند برای این است که خدای سبحان، قلبشان را گرفته است. چگونه؟ چون به یاد حق بودند، خدا دلشان را گرفت. خدا وقتی قلب را گرفت، نمی گذارد که آن قلب بلرزد چون قلب به دست مقلّب القلوب است، و مقلّب القلوب، امین محض است. پس جای شبهه برای این دل نیست. او قدیر مطلق است، پس جای عجز و ناتوانی برای این قلب نیست. اما حوادث نفسانی برای این دل پیش می آید و این حوادث را یکی پس از دیگری، از راه صحیح، رفع می کند. او غمگین و محزون می شود و می نالد ولی هرگز مردّد نیست. نه در اعتقادش تردید است و نه در عزمش سستی راه می یابد. بنابراین، «طمأنینه» از خدای سبحان، به عنوان یک رحمت خاصّه بر قلب «ذاکر» نازل می شود. طمأنینه، فیض و رحمت خاصّه ی خداست و این نظیر سایر رحمت های خاصّه اش است که آن را بر قلب انسان ذاکر نازل می کند. «فانزل الله سکینته علیه و ایّده بجنودٍ لم تروها». خطر در نهایت شدّت و آرامش هم در نهایت کمال. به دیگری هم که همراه او است، نهیب می زند که محزون مباش. چرا؟ چون خدا با ما است «انَّ الله معنا» و در اثر این ذکر الله است که خداوند رحمت خاصّه اش را شامل حالش قرار می دهد. آن وقتی هم که به مکه باز می گردد، باز سخن از سکینه و طمأنینه است. در آیه 4 از سوره ی فتح می فرماید: «هو الذی انزل السکینه فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم»- او است که سکینه و طمأنینه اش را بر قلوب مؤمنین نازل فرمود تا ایمانشان قوی تر و افزونتر گردد. پس آرامش و طمأنینه، فیض خاصّی است که بر قلب «مؤمن» نازل می شود؛ مؤمنی که به یاد خداست. در همین سوره، آیه 18 می فرماید: «فعلم ما فی قلوبهم فأنزل السَّکینه علیهم فأصابهم فتحا قریبا»- چون از دل آنها با خبر بود، دلهایشان را آرامش بخشید و پیروزشان کرد. اگر دل به یاد حق بود، خدا این دل را محل نزول سکینه و طمأنینه قرار می دهد و آرامش می دهد. آنها با همه ی محرومیت ها که داشتند، هرگز نمی گفتند: چه کنیم؟! زیرا راه مشخص بود. در سومین مورد، در آیه 26 می فرماید: «فأنزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و ألزمهم کلمه التقوی و کانوا أحقّ بها و أهلها». چون اهل کلمه ی تقوی بودند و شایستگی داشتند، خداوند بر رسولش و بر مؤمنین، سکینه و طمأنینه را نازل کرد. اینطور نیست که طمأنینه و آرامش را با پول تحصیل کرد و بدست آورد، بلکه زبانی ذاکر و قلبی مؤمن می خواهد. والحمد لله ربّ العالمین. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 314 |