تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,087 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,032 |
یاد خدا عمل طمأنینه و خشوع | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 135، اسفند 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد یاد خدا عمل طمأنینه و خشوع آیت الله جوادی آملی قسمت شصت و سوم «الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذکر الله، ألا بذکر اله تطمئن القلوب* الذین آمنوا و عملوا الصالحات طوبی لهم و حسن مآب». (سوره رعد- آیه 28-29) آنان که ایمان آوردند و قلوبشان به ذکر خدا آرام می گیرد، بدانید که قلوب به ذکر خدا مطمئن می گردد. آنان که ایمان آوردند و عمل صالح و شایسته داشتند، خوش به حال آنها و مقام نیکوی آنها. همانگونه که قبلا به تفصیل بحث شد، قلب مومن در تمام موارد آرام و مطمئن است و این غیر مومن است که هرگز آرامشی ندارد و همواره مضطرب است. جمله «الا بذکر الله تطمئن القلوب »مفید حصر است یعنی طمأنینه جز با یاد حق حاصل نمی شود. و برای روشن تر شدن بحث، سلسله آیات دیگری را به عنوان نمونه ملاحظه بفرمائید. در سوره مزمل، آیه 8 آمده است: «واذکر اسم ربک و تبتل الیه تبتیلا» - همواره نام پروردگارت را یاد کن و از غیر او بکلی منقطع شو. در روایات، تبتل ،به معنای تضرع آمده است و تضرع فقط با طمأنینه سازگار است، طمأنینه در مقابل لابه و انابه و اضطراب. انسان مطمئن می داند که راه درمانش آن است که طبیب او را معالجه کند؛ با گریه هم طلب می مکند. اگر تبتل به معنای تضرع و انقطاع خاص است با ذکر الله خواهد بود. معلوم می شود این یاد، یا ضمیمه آن تضرع است یا با آن تضرع همراه است. در سوره حدید این آیه مطرح است: «ألم یأن للذین آمنوا أن تخشع قلوبهم لذکر الله»- آیا هنوز وقت آن نرسیده است که دلهای مؤمنین به پاس احترام خدا و به یاد خدا، خشوع کند؟ خشوع همان تضرعی است که در اعضا و جوارج ظاهر می شود ، در قبال خضوع که همان تضرعی است که در دل ظهور می کند. پس خشوع اثر تضرع است در جوارح و خضوع، اثر تضرع در قلوب است. بنابراین، ذکر الله هم عامل طمأنینه و هم عامل خشوع قلب است. چیزی که مطرح است آن است که احیاناً انسان غافل از یاد خدا، خود را آرمیده می داند. در حالی که در آن ایه خواندیم که طمأنینه امکان پذیر نیست جز با ذکر خدا. اگر هیچ طمأنینه ای بدون ذکر حق نیست پس آنها که خود را آرمیده می پندارند، طمأنینه کاذب است. خیال می کنند که آرام هستند ولی اگر حادثه ای پیش بیاید، معلوم می شود لرزان و مضطرب هستند. آری! ساختمانی که پایه دارد ، در برابر تند باد و حوادث ثابت است ولی اگر چوبی را بی پایه روی زمین بگذاری و تکیه گاهی نداشته باشد، به نظر می رسد که آرام است، اما با یک باد سقوط می کند. در سوره یونس آیه 7 درباره این اطمینان کاذب میفرماید: «ان الذین لا یرجوم لقائنا ورضوا بالحیاه الدنیا واطمأنوا بها و الذین هم عن آیاتنا غافلون* أولئک مأویهم النار بما کانوا یکسبون»- آنها که منتظر قیامت نیستند و دیدار ما را باور ندارند؛ آنها که دنیا را پسندیدند به آن آرمیدند و مطمئن شدند و آنان که از آیات ما غفلت می ورزند؛ جایگاهشان دوزخ است و این نتیجه کارهایشان است. این طمأنینه کاذبی است که او می پندارد طمأنینه است اما در حقیقت آرام نیست. در سوره زخرف،آیه 36 به بعد می فرماید: «و من یعش عن ذکر الرحمن،نقیض له شیطاناً فهو قرین»- اگر کسی از یاد خدا، خودش را به کوری بزند، ما در کنار قلب او، شیطان رامقرر می کنیم که جایگزین شود این کسی که از یاد خدا غفلت می ورزد و خودش را به کوری می زند،شیطان مقارن او است . اگر شیطان خواست سخنی بگوید، به زبان او حرف می زند، چیزی را ببیند با چشم او می بیند؛ کاری را بکند،با دست او می کند. در خطبه هفتم نهج البلاغه، حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «... فباض و فرخ فی صدورهم، و دب و درج فی حجورهم فنظر باعینهم و نطق بألسنتهم»- شیطان در دل بعضی ها تخم گذاری می کند و جایگزین می شود، پس اگر می خواست نگاه کند،با چشم آنان می بیند و اگر می خواست سخن بگوید، با زبان آنان سخن می گوید. اینک در جوامع روائی ما آمده است که نگاه نامح0رمانه،تیری است که به انسان می زند برای این است که او کمین کرده که تیراندازی بکند، اما با چشم ها به ما تیر می زند و اگر خواست ما را بگیرد، با زبان خود ما، ما را می گیرد. اینطور نیست که شیطان در دل انسان جا کرده باشد که اعمال را بنویسد؛ شیطان در دل انسان جا کرده که اعضا و جوارح انسان را استخدام بکند و با دست و پای او کار بکند. پس اگر انسان گفت: هر چه دلم خواست می گویم؛ این کلام، کلام شیطان است . اگر کسی گفت: چشمم آزاد است، هرجا را خواستم ببینم،می بینم،یعنی شیطان است که در جان او جا کرده پس شیطان هرچه خواست ببیند، با چشم او می بیند. و هرگاه که شیطان قرین انسان شد و و در جان او جا کرد، تمام تلاش و و کوشش او این است که او را از راه راست خدائی باز دارد «لیصدونهم عن السبیل» با این حال، می بینی این افرادی را که از دیدن حق کور شده و شیطان در قلبشان جای کرده است که خیال می کنند دارند راه راست می روند «و هم یحسبون انهم مهتدون» (سوره زخرف- آیه 37) اینها که اجیر شطانند و شیطان تمام امورشان را برعهده گرفته است می پندارند که راه راست می روند! موید این مطلب، آیه 28 از سوره کهف است که می فرماید: «ولا تطع من أغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان أمره فرطا» - اطاعت نکن از کسی که قلبش از ذکر ما غافل شده و از هوای نفس خویش پیروی می کند و افراط گر است. قهراً کسی که خدا را نپذیرد، دیگر قابل کنترل نیست و به افراط یا تفریط روی می آورد. حضرت امیر علیه السلام می فرماید: «الجاهل اما مفرط أو مفرط»- جاهل یا گرفتار افراط است و یا تفریط. و کسی که گرفتار افراط یا تفریط می شود، علتش عدم اطمینا است. او راه مشخصی ندارد که آن را طی کند لذا مضطرب است. بنابراین، طمأنینه در مقابل اضطراب است. و اما مومن هم در معارف حقه یقین دارد و هم در تصمیم گیری های عملی از صراط مستقیم خارج نمی شود و هم در تمام موارد به خداوند انس می ورزد و خود را در محضر او می بیند و همین حالت انس است که او را وادار می سازد به اینکه در برابر حضرتش چنین مناجات کند. «لئن طالبتنی بذنوبی، لا طالبنک بعفوک و ائن اخذتنی بجرمی لا خذنک بعفوک» این سخن مربوط به کسی است که خیلی مأنوس باشد که از شدت انس، به مقام «دلال» رسیده است و با خدایش درد دل می کند. وقتی از دور، حریم می گیرد می گوید: «ابکی لظلمه قبری» - از تاریکی قبر می گریم. و وقتی مأنوس می شود، می گوید: اگر تو مرا به جهنم ببری بخاطر گناه و معصیتم، من هم می گویم: پس کو رأفتت؟ کو رحمتت؟ این به خاطر شدت انس است. و بهرحال او چه در حال گریستن باشد و چه در حال انس و دلال باشد، مطمئن است «الا بذکر الله تطمئن القلوب». پس مومن در راهی که می رود، مطمئن است و تردیدی ندارد ولی در رسیدن و نرسیدن به مقصود، تردید دارد زیرا حوادث در بین راه زیاد است، اما اگر شخصی مغرور باشد و خود را حتماً اهل بهشت بداند،به ضلالت می افتد و اگر ناامید باشد، او هم ره به گمراهی رفته است، لذا باید بین خوف و رجاء باشد تا به مقصد برسد و غیر از این راهی نیست. ذکر الله چیست؟ گرچه آیات فراوانی در خصوص ذکر الله آمده ، اما جامع آنها در روایات است. قسمت مهم این روایات در کتاب شریف کافی،بحث ایمان و کفر، باب ذکر آمده است ولی به خاطر سلسله لطایفی که در کلمات مرحوم فیض هست،ما از روی کتاب وافی می خوانیم. در جلد دوم وافی،بعد از احکام نماز، ابواب ذکر و دعا مطرح است. یکی از آیاتی که در سوره اعراف مطرح بود، این بود که خدا را آرام یاد کنید و ذکر الله فی القلب باشد نه خیلی بلند «واذکر ربک فی نفسک تضرعاً و خیفه و دون الجهر من القول». مرحوم فیض در ذیل آیه می فرماید: «و فی هذه الایه، دلاله علی کراهه ما یفعله المتصوفه من رفعهم الصوات فی کلمه التوحید...» و ای آیه دلالت دارد بر ناروائی کارهای صوفیان که در ذکر خدا صدا را بلند می کنند. اینطور دم گرفتن و یاد خق را با صدا مطرح کردن، با آیه سازگار نیست و چیزهائی که به برخی از اینها منسوب است که در اثناء ذکر،با اشعار زمزمه می کنند،این هم صحیح نیست و کار خلافی است. ذکر الله در روایات باب «ذکر الله فی کل مجلس» - در هر جا که انسان می نشیند به یاد حق باشد: 1-امام صادق علیه السلام می فرماید: «ما من مجلس یجتمع فیه أبرار و فجار فیقومون علی غیر ذکر الله تعالی، الا کان حسره علیهم یوم القیامه» - هیچ مجلسی نیست که افرادی چه خوب و چه بد در ان می نشیند و سخن در چیزی غیر از ذکر خدا می گویند، جز اینکه نیتجه این مجلس، حسرتی برای آنا در روز قیامت باشد. جائی انسان بنشیند که همه اش سخن از گرانی و ارزانی و جنس و کالا و زیادی و کمی و و... باشد و سخن از ذکر حق وی ا دخدا نباشد. در روز قیامت ، برای اهلش حسرت خواهد بود. 2-ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل می کند که فرمود: «ما اجتمع فی مجلس قوم لم یذکروا الله عزوجل و لم یذکرونا الا کان ذلک المجلس حسره علیهم یوم القیامه»- هیچ جائی نیست که عده ای بنشینند و سخن از خدا و ما (اهل بیت) به میان نیاید، مگر آنکه آن نشستن و آن مجلس ،حسرت است برای آنها در روز قیامت. معلوم می شود که ذکر ائمه از فروعات ذکر خدا است زیرا ذکر معصومین علیهم السلام از اشعه ذکر خدای سبحان است. آنگاه امام ششم علیه السلام می فرماید که پدرم امام باقر علیه السلام فرمود: «ان ذکرنا من ذکر الله و ذکر عدونا من ذر الشطان»- ذکر ما از خدا نشأت گرفته و ذکر دشمنان ما از ذکر شیطان. پس اگر انسان سخن از اولیای الهی نگوید،سخن شیطان گفته است. 3-امام صادق علیه السلام از رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می کند که فرمود: «ما من قوم اجتمعوا فی مجلس فلم یذکروا اسم الله تعالی و لم یصلوا علی نبیهم، الا کان ذلک المجلس حسره و وبالا علیهم»- هیچ جائی نیست که عده ای جمع شوند و سخن از خدا به میان نیاید و بر پیابرشان درود نفرستند مگر اینکه آن مجلس حسرت و وبال بر آنان خواهد بود. البته مقصود این نیست که انسان هیچ حرفی از دنیا به ماین نیاورد ولی تمام مدت مجلس به این حرفها نگذرد، بلکه ضمن سخنان متفرقه، سخنی هم از ذکر خدا یا صلوات بر پیامبر و آلش که آن هم از ذکر خدا نشأت گرفته به میان آید. والحمد الله رب العالمین. ادامه دارد.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 172 |