تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,071 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,021 |
پژوهشی پیرامون ذوالقرنین و کوروش | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1371، شماره 135، اسفند 1371 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پژوهشی پیرامون ذوالقرنین و کوروش قسمت سوم سید موسی میر مدرس باری، پیرامون شخصیت ذوالقرنین، اسحاق بن بشر از سعید بن بشیر و او از قتاده، مطلبی حکایت نموده، که در خور توجه و دقت ویژه است. بدین ترتیب که می گوید: اسکندر همان ذوالقرنین است که پدرش اولین قیصر روم بوده و از فرزندان سام بن نوح علیه السلام است. اما ذوالقرنین دوم، اسکندر پسر فیلبس از نوادگان ابراهیم خلیل علیه السلام است. وی مقدونی یونانی مصری و بنیان گذار شهر اسکندریه است، که تاریخ روم با ایام او رقم خورده است. وی با اسکندر ذوالقرنین فاصله زیادی داشته و بعد از او بوده است. اسکندر دوم نزدیک به سیصد سال پیشاز تولد مسیح علیه السلام می زیسته و ارسطو، حکیم شهیر یونانی وزارتش را به عهده داشته است. او همان کسی است که دارا پسر را کشت و پادشاهان پارسی را خوار نمود و سرزمینشان را اشغال کرد. آنگاه مؤلف می نویسد: این مطالب را از آن رو خاطر نشان کردیم که بسیاری از مردم چنین می پندارند که ایندو، یک نفر است، و گمان می برند همان که در قرآن از او به نیکی یاد شده، همو اسکندر دوم است که ارسطوی حکیم وزارت وی را دارا بوده، از این جهت دچار انحراف و خلط گشته اند. بی شک اسکندر نخست ، مردی مؤمن، صالح و فرمانروایی عدالت گستر بوده که حضرت خضر وزراتش را پذیرا شده و به بیانی که گذشت خود یکی از پیامبران بوده است. در حالی که اسکندر دوم مردی مشرک و وزیر وی فرد فیلسوفی بوده است و میان این دو استکندر بیش از دو هزار سال، زمان حکومت می کند. بنابراین میان این دو، فاصله ای ژرف و ناپیمودنی است. میان ماه من تا مه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است مؤلف یاد شده در پایان حکایتش ، به کسانی که این دو را یکی انگاشته اند، تعریض نموده و می گوید: چنین اشتباه فاحشی، تنها از انسانهای نادان کم خرد، سر می زند![1] مفسر بزرگ علامه طباطبایی ضمن رد این فرضیه، در تفسیر المیزان ج26، ص295 می نویسد: «در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمی شود که دو هزار سال قبل از مسیح بوده، و سیصد سال در زمین و در اقصی نقاط مغرب تا اقصای مشرق و جهت شمال سلطنت کرده باشد و سدی ساخته باشد و مردیم مؤمن صالح و بلکه پیغمبر بوده وزیرش خضر باشد و در طلب آب حیات بظلمات رفته باشد، حال چه ایکه اسمش اسکندر باشد و یا غیر آن». پوشیده نماند که ایراد مفسر یاد شده بر تحقیق «ابن کثیر» قابل پذیرش نیست؛ چه این که طبق برخی از احادیث شیعه و سنی، ذوالقرنین، اسکندر نامی رومی شناسانده شده.[2] از سوی دیگر براساس پاره ای از روایات و گفتار مورخان اسلامی، خضر پیامبر (ع) پیشاهنگ سپاه و وزیر وی بوده است. از دیگر سو تاریخ، همانسان که علامه عالی قدر نیز معترف است، از دادگستری اسکندر کبیر- فرزند فیلیپ- خبر نمی دهد، و ازسد ساختن او نیز دربرابر قوم بربر یأجوج و مأجوج حکایتی نمی کند. دراین میان قرآن از فردی به نام ذوالقرنین که حکمرانی کشورگشا و دادگستر بوده، با آن اوصاف و ویژگیهای سابق الذکر گفتگو می کند، بناچار نتیجه منطقی این فرازها و فقرات این است که دست کم از محتمل ترین انگاره ها و اقوال، انطباق ذوالقرنین بر اسکندر اول است. 2-پاره ای از تاریخ نگاران پنداشته اند که ذوالقرنین، یکی از تبایعه اذواء یمن و یکی از فرمانروایان حمیر بوده است. ابن هشام در کتابهای «سیره» و «تیجان» و ابوریحان در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید حمیری در «شمس العلوم» و دیگران، این دیدگاه را پذیرفته اند. ولی در نام وی اختلاف کرده اند، برخی «مصعب بن عبدالله»اش دانسته اند و کعب الاحبار و ابن عباس، «صعب بن ذی مرائد»، اول تبایعه اش خوانده اند. و پاره ای تبع الاقران، حسان نام او را گفته اند. و نیز آورده اند که اصمعی وی را «اسعد الکامل» چهارمین تبایعه و فرزند حسان الاقران ملقب به کرب دوم- فرزند ملک تبع اول – دانسته و ابوریحان نیز وی را «ابو کرب شمر بن عبیر بن افریقش حمیری»، شناسانده است. او را شمریر عش نیز گفته اند. پندارهای دیگری نیز هست لکن حاجت به اطاله سخن بیش از این نیست. در عده ای از اشعار حمیری ها و در برخی از شعرهای جاهلیت، از ذوالقرنین به عنوان یکی از مفاخر یمن، ذکری به میان آمده است، از جمله: قد کان ذوالقرنین قبلی مسلماً ملکا علا فی الارض غیر مفندی بلغ المشارق و المغارب یبتغی اسباب ملک من کریم سید و نیز شاعر حمیری سروده است: قد کان ذوالقرنین جدی مسلماً ملکا تدین له الملوک و تحشه بلغ المشارق و المغارب یبتغی اسباب امرمن حکم مرشد فرأی مغیب الشمس عند غروبها فیعین ذی خلب وثاط حرمد من بعده بلقیس کانت عمتی ملکتهم حتی اتاها الهدهد ابن هشام نیز شعر اعشی را چنین خوانده است: والصعب ذوالقرنین اصبح ثاویا بالجنو فی جدث اشمّ مقیماً ابوالکلام آزاد این قول را مردود شمرده و در رد آن در صفحه 174 کتاب خود می نویسد: «این فرض ظاهراً فریبنده است ولی چون با شواهد منافات دارد نمی تواند مورد قبول واقع شود. آنان که از حضرت رسول در باب ذوالقرنین سؤال کرده اند یهود بوده اند، در اینجا دلیلی ندارد که یهود از احوال پادشاه یمن استفسار کنند. علاوه برآن در صورتی که بخواهید فرض کنید که قریش ساکنین مکه از طرفق خود چنین سؤالی کرده اند، باید گفت که خودشان بحد کفایت از احوال سلاطین حمیری اطلاع داشته اند و احتیاجی بدین کار نبوده است و در صورتی که چنین بود مسلما در روایات غرب و احادیث و نقل از صحابه و تابعین نیز اشاره ای می شد، در صورتی که چنین روایتی ندیده ایم. دور نیست که پرسندگان مقصودشان عاجز کردن حضرت رسول جواب بوده است و در این صورت مسلماً از حالات کسی می پرسیدند که عرب نبوده باشد و الا جواب از حالات پادشاه یمن برای عرب کار آسانی است. ببینیم آیا آنچه از فضائل یو اعمال ذوالقرنین در قرآن ذکر شده با حال پادشاه حمیری و یمن صدق می کند یا نه؟ قرآن می فرماید: در شرق و غرب فتوحاتی کرده و سدّی آهنین در برابر هجوم یأجوج و مأجوج ساخته است. تا کنون شهادت تاریخی درباره هیچ پادشاه حمیری نداریم که خیال فتوحات شرق و غرب را در سر پرورانده و سدی آهنین بجای نهاده باشد. اینکه بعض پادشاهان یمن جلوی نامشان کلمه «ذو» بوده است، نمی توان در این باره برای آن اهمیتی قائل شد، همچنین توجه و تثبث به ساخمانِ سدّ «مَأرب» هم سودی نخواهد داشت زیرا جائی گفته نشده که این سد را برای مقابله با هجوم قومی ساخته و آهن در آن بکار برده باشند، بعلاوه قرآن در جای دیگر نیز از سد مأرب نام برده و هیچ شباهتی میان سد ذوالقرنین و سد مأرب از قرائن قرآن نمی تواند یافت». علاوه سید هبه الدین شهرستانی، معتقد است، ذوالقرنین از تبع های یمن بوده و در تبیین دیدگاه خویش می گوید: «ذو القرنین صدها قبل از اسکندر مقدونی بوده، پس او این نیست، بلکه این یکی از ملوک صالح، از تبع های اذواء، از ملوک یمن بوده، و از شیما و عادت این قوم این بوده که خود را با کلمه: (ذی) لقب می دادند، مثلاً می گفتند: ذی همدان، و یا ذی غمدان، و یا ذی المنار، و ذی الاذعار، و ذی یزن، و امثال آن. و این ذی القرنین مردی مسلمان، و موحد، و عادل، و نیکو سیرت، و قوی، و دارای هیبت و شوکت بوده، و با لشگری بسیار ابنوه بطرف مغرب رفته، نخست بر مصر، و سپس بر ما بعد آن مستولی شده، و آنگاه همچنان در کناره دریای سفید به سیر خود ادامه داده، تا بساحل اقیانوس غربی رسیده، و در آنجا آفتاب را دیده که در عین حمئه یا حامیه فرو می رود. سپس از آنجا رو به مشرق نهاده، و در مسیر خود آفریقا را بنا نهاده مردی بوده بسیار حریص و خبره در بنائی و عمارت، و همچنان سیر خود را ادامه داده، تا بشبه جزیره و صحراهای آسیای وسطی رسیده و از آنجا به ترکستان، و دیوار چین برخورده، و در آنجا قومی را یافته که خدا، میانه آنان و آفتاب ساتری قرار نداده بود. سپس به طرف شمال متمایل و منحرف گشته، تا بمدار السرطان رسیده و شاید همانجا باشد که در سر زبانها افتاده که وی بظلمات راه یافته است، اهل این دیار از وی درخواست کرده اند برایشان سدی بسازد، تا از رخنه یأجوج و مأجوج در بلادشان ایمن شوند، چون یمنی ها و مخصوصا ذی القرنین معروف به تخصص در ساختن سد بوده اند، لذا ذی القرنین برای آنان سدی بنا نهاده است. حال اگر محل این سد همان دیوار چین باشد، که فاصله میانه چین و مغول است، ناگزیر باید بگوئیم قسمتی از آن دیوار بوده که خراب شده، وی آنرا ساخته است، و اگر اصل دیوار چین نمی تواند باشد، چون اصل آنرا بعضی از ملوک چین قبل از این تاریخ ساخته است، و در جای دیگری بوده که دیگر اشکالی باقی نمی ماند، و از جمله بناهائی که ذوالقرنین که اسم اصلیش (شمریرعش) بود ساخته بطوریکه می گویند شهر سمرقند بوده است. انی احتمال که وی پادشاهی عربی زبان بوده تأیید شده به اینکه می بینیم اعراب از رسول خدا (ص) از وی پرسش نموده و قرآن کریم، داستانش را برای تذکر و برت گیری آورده است، چه اگر از نژاد عرب نبود جهت نداشت از میانه همه ملوک عالم تنها او را ذکر کند، پس چون اعراب نسبت به نژاد خود تعصب می ورزیدند سرگذشت او در آنان مؤثرتر بوده، چه ملوک روم و عجم و چین از امتهای دوری بوده اند که اعراب خیلی به شنیدن تاریخشان و عبرت گثیری از سرگذشتشان علاقه مند نبودند، به همین چهت می بینیم که در سراسر قرآن اسمی از آن ملوک نرفته است».[3] علامه طباطبایی تنها اشکالی که بر تفسیر و توجیه های علامه شهرستانی دارد این است که دیوار چین نمی تواند سد ذوالقرنین تلقی شود، چه این که شهرستانی خود معترف است که ذوالقرنین قرنها پیش از اسکندر بوده، در حالی که دیوار چین حدود نیم قرن پس از اسکندر بنا شده؛ لکن سدهای دیگری که در آن نواحی هست، هیچ یک از آهن و مس ساخته نشده است. باری، اقوال دیگری نیز در این باره گفته اند ولی یا از جهت عدم دارا بودن ویژگیهای ذوالقرنین، قابل انطباق نیست، و یا این که تاریخ چنین کسانی در دست نیست. از این رو هویت آنان بر ما مجهول و پوشیده است. از جمله این دیدگاهها، این است که ذوالقرنین همان «شین هوانک تیم – تسن جی هوانک تی – یکی از بزرگترین پادشاهان چین بوده و سدش نیز همان دیوار چین است . گویا این پندار را امیر توکل کامبوزیا تصور کرده و در تبیین آن کوشیده است. حسن بن قطان مروزی مؤلف کیهان شناخت بر این باور است که ذوالقرنین یکی از پادشاهان آشور بوده که در حدود قرن هفتم پیش از میلاد از ناحیه اقوام سیت در معرض تهاجم قرار گرفته است، و اقوام یاد شده نیز از تنگنای جبال قفقاز تا ارمنستان و آنگاه ناحیه غرب ایراهن را مورد تاخت و تاز خویش قرار داده بودند و چه بسا آشور و پایتخت آن نینوا نیز دستخوش تهاجمات آنان قرار گرفته، از این جهت زمامدار آشور، در برابر اقدامهای آن قوم وحشی جنگجو، سدی را بنیان گذاشت که گویا به سد «باب الابواب» شهرت یافته است.[4] رحمتعلی شاه در طارئق الحقائق به نقل از روضه المناظر تألیف ابی الولید بن شحنه نقل می کند که: «ذوالقرنین همان فریدون است که از پادشاهان نخستین ایران بود». ابن کثیر نیز قولی را در همین راستا حکایت کرده که ذوالقرنین را فریدون بن اثفیان که ضحاک را به هلاکت رساند، می داند. فریدون نوه جمشید و پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده؛ گفته اند وی پادشاهی عادل بوده که در اطاعت خداوند می زیسته است. در کتاب صورالاقالیم ابی زید بلخی چنین آمده که: فریدون مؤید به وحی بوده و در عموم تاریخ ها مسطور است که وی همه زمین را به تصرف درآورد و میان سه فرزندش تقسیم نمود. عراق، هند و حجاز را به ایرج سپرد و تاج سلطنت را نیز بدو داد. روم و مصر و مغرب را نیز به فرزند دیگرش مسلم بخشید و چین و ترک و شرق را نیز به پسر سومش، تور، و برای هر یک قانونی وضع کرد تا براساس آن حکم راند و این قوانین سه گانه را به زبان عربی «سیاست» نامیدند. چرا که اصل این واژه «سی ایسا» یعنی سه قانون بود. همانگونه که پیش تر اشاره شد، تاریخ زندگانی این چهره ها متأسفانه در دسترس نیست، از این رو گفتگو در این انگاره ها به آسانی منتج نتیجه نیست. ولی با کمال حیرت در این گیر و دار ابوالکلام آزاد، به نظریه جدیدی روی آورده، مبنی بر اینکه کورش هخامنشی، همان ذوالقرنین مذکور در قرآن است. از این جهت بناچار لازم است درباره تطبیق ویژگیهای ذوالقرنین با کوروش گفتگو کنیم. ادامه دارد حضرت علی علیه السلام: «علیکم فی شهر رمضان بکثره الاستغفار و الدعاء، فاما الدعا فیدفع البلاء عنکم و اما الاستغفارذ فتمحی به ذنوبکم».(وسائل الشیعه- ج7- ص220) بر شما باد – در ماه رمضان- به زیادی دعا و استغفار. اما بلا را از شما دور می کند و بوسیله استغفار گناهان شما آمرزیده می شود.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 345 |