تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,048 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,993 |
آزادی و اهمیت آن از دیدگاه اسلام و امام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 138، خرداد 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
جاودانگی راه امام حجه الاسلام و المسلمین اسدالله بیات آزادی و اهمیت آن از دیدگاه اسلام و امام بعد ازآنکه امر بمعروف و نهی از منکر از دیدگاه قرآن و سنت و فقیهان بزرگ و حضرت امام توضیح داده شد و نقش اساسی آن مورد تحلیل قرار گرفت. و در این وصیت نامه سیاسی و الهی باهمیت آن اشارت رفت. بیکی دیگر از فرازهای حیاتی و اساسی این وصیت نامه جاودانه می پردازیم و آن مسئله آزادی است و چون موضوع آزادی بحث بسیار جدی و گسترده ای است و از دیدگاههای گوناگون باید مورد تحلیل قرار گیرد لذا بطور ریشه ای وارد آن شده و از زوایای گوناگون، آن را مورد بررسی قرار می دهیم و نظر اسلام را و بالطبع نظر حضرت امام «س» را بیان خواهیم کرد و از دیدگاه امام هر نوع آزادی مجاز شناخته نشده است و لذا می فرماید و از آزادیهای مخرب باید جلوگیری شود روی این حساب از اصل آزادی و اهمیت آن شروع می کنیم. آزادی و اهمیت آن از جمله مفاهیمی که در تمامی مکتبها مطرح می شود از درخشندگی و برچستگی خاصی برخوردار است مفهوم آزادی است. آزادی از مقولاتی است که هم در فلسفه از جایگاهی بس رفیع و بلند برخوردار است و هم داخل در مقولات سیاسی می باشد و لذا در تمامی مکتبهای سیاسی از آن بحث و بررسی بعمل آورده و مورد تحلیل نیز قرار داده اند. از نظر فلسفی، آزادی به معنای اختیار، و انتخاب، در برابر جبر است. و در فلسفه الهی در بحث علیت و معلولیت، وقتی که رابطه علت و معلول را مورد بحث و بررسی قرار می دهند در آنجا باین نتیجه می رسند که اگر معلول ممکن بمرحله ضرروت و وجوب و حتمیت از ناحیه علت نرسد و واجب بالغیر نگردد موجود نخواهد شد و از این قانون چنین تعبیری می آورند: «الشیء ما لم یجب لم یوجد».[1] یعنی شیء ممکن مادامی که بمرحله وجوب نرسیده است موجود نخواهد شد. سپس آمده اند در همین راستا افعال و کارهی انسان ر ا مورد مطالعه و دقت قرار داه اند و چون قانون علیت ومعلولیت را قانون عام و فراگیر می دانند شامل اعمال و افعال انسان هم خواهند دانست و احکام آن که رابطه ایجاب و وجوب است و رابطه ضرورت و حتمیت می باشد درباره اعمال و افعال انسان هم حاکم خواهد بود بالطبع درباره افعالی که انسان آنها را از روی فهم و ادراک و خواست انجام می دهد و از افعال ارادی و تدبیری انسان بشمار می روند این سؤال مطرح می شود، آیا انسان در این نوع اعمال و افعال نقش اصلی و محوری و در واقع علیت تامه را ایفاء می نماید و عامل دیگری غیر از انسان ایفاء نمی کند؟ و یا اینکه انسان در حکم ابزار و آلت کار و فعالیت بحساب می آید. وقتی که صاحب ابزار خواست اینکار انجام خواهد شد و ای اینکه طور دیگری است و نحوه دیگری باید به موضوع نگریست و طور دیگری باید رابطه افعال انسان را با خود انسان و یا علل بیرونی و از جمله خدای جهان توجیه و تفسیر کرد. و لذا از حیث فلسفی و ایدئولوژیکی در این باره سه نظریه مختلغ و متضاد ابراز شده و هرکدام از آنها طرفدارانی هم دارند. گروهی معتقدند افعال انسانه با خود انسان مرتبط بوده و علت تامه آنها خود او می باشد و نقش اصلی و محوری را خود او ایفا می نماید و در اصطلاح این نوع تأثیر و ارتباط را تفویض و پیروان این نوع طرز تفکر را مفوضه می نامند و در تاریخ اسلام این طرز تفکر هواداران زیادی هم داشته و شاید الان هم دارد. گروهی دیگر معتقدند که انسان نقش ابزار و آلت کار با افعال خود را دارد و اراده و خواست وی نقشی در افعال وی ندارد، فاعل وانجام دهنده واقعی خداست و هرچیزی را وی بخواهد آن انجام خواهد شد چه آن شیء از اموری باشد که در بیرون از حوزه خواست و اراده و فعالیت انسان قرار گرفته باشد. این نوع رابطه بنام : جبر: و طرفداران این نوع طرز تفکر را مجبره می نامند و در دنیای اسلام و غیر اسلام طرفداران فراوان و زیاد دارد. در برابر این دو طرز تفکر و دو بینش فلسفی و ایدئولوژیکی، طرز تفکر دیگری وجود دارد که با هر دو طرز فکر فوق متضاد بوده و از نظر مبنای فلسفی، پایه های هر دو طرز فکر را مردود می داند و این طرز فکر از اهل بیت پیامبر (ص) و امامان معصوم(ع) بویژه از دوران حیات علمی امام صادق (ع) پشوای ششم شیعیان عالم آغاز گشت و امروز محور تفکر فلسفی دنیای اسلام و فلاسفه مشرق زمین محسوب می گردد و اجمال آن طرز فکر این است که: افعال و اعمال انسان به دو دسته و گروه تقسیم می شوند: دسته یکم اعمال و افعال غیرارادی و غیر اختیاری انسان است و گاهی از آنها اعمال و افعال التذاذی هم تعبیر می آورند. دسته دوم اعمال و افعالی است که اراده و خواست انسان در آنها دخالت داشته و در رده اعمال و افعال ارادی انسان قرار دارند. بحث در گروه یکم نمی باشد. بحث درباره گروه دوم می باشد و اعتقاد ما در گروه دوم این است که درباره اعمال و افعال ارادی انسان، هم خدای عالم نقش دارد و هم خود انسا دخالت و نقش دارد. سنت خدای عالم بر این تعلق گرفته است که این نوع اعمال از طریق خاص و اراده و فهم و ادراک انسان تحقق پیدا کند. یعنی خواست خدای عالم چنین است. اگر انسان بخواهد و تصمیم بگیرد کاری را انجام دهد اراده حق هم این گونه لباس عمل می پوشد، و به عبارت دیگر سنت هستی چنین است. انسان از روی فهم و درک و عشق و علاقه و خواست خود تصمیم بگیرد و این کار را انجام دهد. پس اعمال انسان، هم رابطه با خودش دارد و هم رابطه با علل بیرونی و ذات اقدس حضرت حق و مجموعه علل بیرونی و انسان در ارتباط با این نوع اعمال ، علت تامه به شمار می روند و هر کدام به تنهایی علت تامه به حساب نمی آیند. روی این تحلیل، انسان نه مجبور است که گروهی اعتقاد داشتند و نه رها و مطلق العنان و مفوض است که گروه دیگر برآن اعتقاد داشتند بلکه انسان مختار است و دارای انتخاب است و این عبارت بلند و پر محتوی که از امام صادق (ع) نقل شده است: «لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین» به این طرز فکر اشاره دارد. روی این طرز تفکر فلسفی، انسان در اعمال ارادی و تدبیری آزاد و صاحب اختیار بوده و باید از روی فهم و درک و ارزیابی و باور به شده و یا نشدن و میل و علاقه و خواست خود به آن اقدام نموده و آن را به وجود آورد و این حالت وجداناً در درون انسان موجود است و یکی از حالات نفسانی وی می باشد و محرک انسان برای انجام اعمال تدبیری همین حالت نفسانی انسان است. و اگر این نوع حالت را از وی بگیرندو طور دیگری با آن عمل نمایند در حقیقت باید انسانیت [2] انسان را ابطال کرده و مهر باطله را بر روی آن بزنند. و این نوع آزادی که آزادی فلسفی و کلامی و علمی نامیده می شود اگرچه فوق العاده مهم است و اصل و منشأ آزادیهای [3] دیگر هم هست، در اینجا مورد نظر ما نبوده و در این نوشتار مورد بررسی قرار نمی گیرد. و آن نوع آزادی که در این کتاب مورد بحث و بررسی قرار می گیرد بنام آزادی سیاسی و یا آزادی ازحیث سیاسی و اجتماعی نامیده می شود. آزادی سیاسی و تعریف آن آزادی سیاسی و یا آزادی از حیث سیاسی و اجتماعی، از مفاهیممی است که در لغت عرب از آن به حریت تعبیر شده است و آزادی به این معنی از مفاهیمی است که در این قرون اخیر، رواج پیدا کرده و از عمر آن زیاد نمی گذرد و شاید عامل رواج آن در قرون اخیر، حرکت اخیری است که در اروپا به وجود آمده و منشأ پیدایش این تمدن گردیده است. اگرچه حقیقت آن در اندیشه های بشری از آغاز بوده و از آروزهای افراد بشر در طول تاریخ می باشد.[4] آزادی به این معنی مورد بحث ما بوده و تعریف آن چنین است: «آزادی برخورداری افراد از امکانات حقوق مدنی، اجتماعی و سیاسی در برابر قدرت دولت می باشد». در واقع آزادی در مقوله «ازادی فرد و قدرت دولت» قرار می گیرد. کلیه مکتبهای سیاسی و ایدئولوژی های جهان (در گذشته و حال ) خود را هوادار آزادی انسان ضامن حفظ آن می دانند لیکن به نوعی آن را تفسیر و تعبیر کرده اند. بهترین توجیه کلاسیک از مفهوم آزادی در کتاب «در آزادی» اثر جان استورات میل فیلسوف انگلیسی و «قرارداد اجتماعی» اثر ژان ژاک روسو فیلسوف فرانسوی آمده است.[5] آزادی آکادیمک- و آزادیهای فردی آزادی آکادمیک: آزادی آکادمیک اصلی است که براساس آن استادان و دانشجویان می توانند به هر میزانی که لامز است برای کشف حقیقت بپردازند و در این راه نباید هیچگونه محدودیت سیاسی و غیره وجود داشته باشد. این اصل مورد قبول بسیاری از جوامع در جهان قرار گرفته است.[6] آزادیهای فردی: آزادیهای فردی عبارت از حقوقی است که توسط دولت ها برای افراد شناخته شده و تضمین گردیده است. هدف از این حقوق آن است که افراد بتوانند به خواسته های خود جامه عمل بپوشانند. نظیر آزادی مطبوعات، انجمن ها، تجارت، انتخاب شغل و حرف، دین، کسب و کار، محل اقامت و غیره. معمولا این حقوق در قوانین اساسی کشورها تدوین و تضمین می گردد و دستگاه قضائی هر کشور متعهد به اجرای آن است. میزان آزادیهای فردی بستگی به شکل و محتوی رژیم های سیاسی حکمفرما بر جهان دارد.[7] این نوع تعریف از آزادی و تقسیم آن به آزادی آکادمیک و آزادی های فردی و تعمیم و تسری دادن آن به همه چیز حتی دین و مفاهیم دینی، با توجه باین است که غرب و تمدن غربی بر این اساس پایه گذاری شده است که انسان تمام تلاشها و کوششهائی که دارد براساس نیازها و لذایذ مادی و تامین آنها است و برای توحید و ارزشهای معنوی و الهی و اخلاقی در قوانین امروز دنیا هیچگونه بهاء مناسب داده نشده است و بهمین جهت آزادی در این فرهنگ نوعی مساوی و مادف با رهائی مطلق و لاقیدی ولا ابالیگری و در حقیقت بی بند و باری قلمداد شده است اگر در این فرهنگ و در این فلیفه های سیاسی از آزادیهائی حمایت شده است، از آزادی باین معنی حمایت شده است و اگر آزادی یکی از حقوق بشر شناخته شده و تحت عناوین مربوط بحققو بشر از آزادی سخن گفته می شود و با فریاد دفاع و حمایت از حقوق آزادی بلند می شود باین معنا است و مطمئناً آن نوع آزادی که در فلسفه سیاسی اسلام مطرح شده است و در مکتب اسلام دارای مبانی محکم و قویمی می باشد با این نوع آزادی که گذشت از جهاتی متفاوت بوده و با هم فرق دارند اگرچه از جهاتی دارای مشترکات هم می باشند. آزادیهای فردی در فلسفه سیاسی اسلام با آزادیهای فردی در فلسف های سیاسی دیگران، هم از حیث مبانی با هم متفاوت است و هم از حیث محدوده و دامنه آزادی که برای افراد مطرح شده است و هم از حیث اهداف و مقاصدی که در فلسفه های مختلف برای آزادیها عنوان شده است با هم فرق داشته و متفاوت است و چون هدف ما در اینجا بیان آزادیها از دیدگاه اسلام است لذا از همان دید موضوع را مورد تحلیل قرار می دهیم و بطور ضمنی به تفاوتهای موجود در دو مکتب اشاره می کنمی و از ورود به بحث مقایسه ای می پرهیزیم. برای اینکه اگر وارد بحث مقایس ای بشویم خودش کتاب مفصلی خواهد بود و از حوصله این نوشتار بیرون است. آزادیهای فردی و مبانی آن در دنیای امروز حقوق و آزادیهای فردی از مبانی زیر به دست می آید: 1-اعلامیه جهانی حقوق بشر که در تاریخ 10 دسمابر 1948 (19 آذر 1327) به تصویب مجمع عمومی سازمان ملل رسیده و اکثر کشورها اصول آن را پذیرفته اند. این اصول ملهم از اعلامیه حقوق بشر فرانسه است که در سپتامبر (1791) (پس از پیروزی انقلاب فرانسه) به تصویب مجمع ملی آن کشور رسید. 2- در کشوره های سوسیالیستی مبانی حقوق و آزادیهای فردی در چارچوب اصول مارکسیسم –لنینیسم تعیین می گردد.[8] البته مخفی نماند این سخن مربوط به دورانی بود که جهان به صورت دو قطبی اداره می شد و دنیا سرمایه داری و کاپیتالیستی در برابر دنیای سوسیالیستی و کمونیتسی قرار داشت و در دنیای سوسیالیستی و شرق و هواداران آن ایدئولوژی مارکسیستی و لنینیستی حاکم بود. اما امروز که دنیا شاهد متلاشی شدن نظام سوسیالیستی می باشد و جهان به صورت یک قطبی اداره می شود و نظم نوینی برای اداره دنیا مطرح شده است و ایدئولوژی مارکسیستی از صحنه خارج گشته است طبعاً بند دو که مبنای حقوق و آزادیهای فردی را در کشورهای سوسیالیستی چارچوب مارکسیسم و لنینیسم تعیین می کرد و از رده خارج گشته و حذف خواهد شد. بالطبع در این صورت باید مسئله آزادیهای فردی و حقوق افراد را این طور مطرح کرد که آنها یا از مبنا و محوریت منافع مادی و اصالت آنها و اساس قرار گرفتن تمتعات مادی و دنیوی نشأت می گیرد و بعبارت دیگر یا مبنای زندگی انسان بعد مادی و احساسی و حیات دنیائی آن است و هدف اساسی آن است که زندگی وی در انی دنیای پراشوب تامین شود و نیازهای غریزی وی تامین گردد و خواستهای مادی اش را تأمین نماید. فرهنگ حاکم بدر دنیای امروز که غرب پرچم دار آن است و مظاهر تمدن غربی از آن تبلیغ می نماید بر محوریت تعمتعات ظاهری و اصالت دادن بر بعد ظاهری و مادی انسان است و مبای آزادیهای فردی و حقوقی دنیا متمدن امروزی همین است و احکام و مقررات حاکم در میان آنان متکی به این دید و ایدئولوژی می باشد. و یا اینکه موضوع طور دیگری عنوان گردد و حقوق و آزادیهای افراد روی مبنا و پایه دیگری بنا شود واسلام سخنش این است که اساس و پایه همه معارف الهی و انسانی توحید است و برمبنای توحید باید مسائل و احکام و مقررات را ملاحظه کرد و طبق این مبنا در زندگی انسانی محوریت با زندگی ظاهری و مادی و دنیائی نمی باشد. بلکه روی این مبنا اصالت با بعد روانی و درونی انسان است و لذا اخلاق فاضله و مکارم عالیه انسانی یک امر بی اعتبار و غیر قابل طرح نمی باشد بلکه جوهره و حقیقت انسانی با اخلاق فاضله و مکارم عالیه ساخته می شود. به همی جهت براساس زیر بنا قرار گرفتن توحید و اصالت پیدا کردن اخلاق فاضله اسلام برای تأمین هر دو منظور فوق برای هر نوع کار و عملی که از انسان سر بزند و وی بخواهد کاری را انجام دهد بلکه حتی برای دوران قبل از به دنیا امدن و برای عالم برزخ وی هم دستوراتی داده است[9] که با توجه به آنها حقوق و آزادیهای فردی قابل تفسیر و توجیه می باشد و آزادی افراد در این چارچوب قابل دفاع و حمایت می باشد. آن آزادی که اصل و اساس معارف الهی را متزلزل سازد و توحید را از صحنه بردارد، در مکتب اسلام مردود است. آزادی ای که نتیجه آن سقوط اخلاق و آلودگی انسان و انحطاط بشریت باشد در اسلام مردود است. آزادی، در این فلسفه برای این است که انسان در سایه انتخاب و اختیار اصلح و احسن، به حرکت تکاملی خویش ادامه داده و با تخلق به اخلاق الله مظهر و مجلی اسماء الهی گردد. لذا در این نظام افراد مجتمع اسلمی با حاکمیت بخشیدن به ارزشهای الهی و احکام و مقررات آسمانی به طور جمعی حرکت خودشان را به سوی خدای عالم ادامه می دهند و در این حرکت کمال مطلوب انسان فراهم خواهد شد. و بدن آن نه تنها انسان به کمال مطلوب خود نخواهد رسید بلکه به سقوط و نابودی کشانده خواهد شد و در نیتجه آن نوع آزادی که در فلسفه سیاسی غیر اسلامی مطرح است در فلسفه سیاسی اسلام وجود نخواهد داشت. برای اینکه اسلام وقتی که اساس و پایه مکتب و معارف خود را روی توحید بنا می کند و همه چیز را در چارچوب بینش توحیدی طراحی می نماید چگونه می تواند افراد را در انتخاب اصل دین آزاد و رها بگذارد. در صورتی که گرایش دینی را امری فطری دانسته و امر فطری را سنت لایتغیر می داند و سعادت وی را در سایه زندگی دینی می داند و چگونه اجازه می دهد در اعمال خود و رفتار خویش که هرکدام دارای دستورالعمل ویژه از ناحیه اسلام می باشد انسان آزاد و رها باشد، بطور دلبخواهی مراعات نماید و یا مراعات ننماید. در صورتی که همه آنها با توجه به نیازهای درونی و فطری وی جعل شده و تنها از آن راه و روش، آن یاز قابل برطرف شدن می باشد. بله در محیط دینی و در چارچوب احکام الهی انسان در صورتی ک از راه اعتدال عدول ننمادی و از افراط و تفریط پرهیز کند و از اسراف و تبذیر اجتناب نماید و دامن خود را با ظلم و اجحاف در حق دیگران آلوده نسازد از آزادی عمل وسیعی برخوردار خواهد بو. و در این چارچوب حقوق فردی مورد حمایت شریعت اسلامی قرار خواهد گرفت و تهدی از آن حریم و محدوده اسلامی از مصادیق تعدی به حقوق الله بشمار آمده و در دیف کفر و ظلم و فسق قرار خواهد گرفت. ادامه دارد پیامبر گرامی اسلام(ص) «کلّ نعیم مسئل عنه صاحبه الا ما کان فی غزو او حجّ». (سفینه – ص211) صاحب هر مال و نعمتی باید از آن پاسخ گوید، مرگ مال و نعمتی که در راه جهاد برای خدا و زیارت کعبه صرف شود.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 77 |