تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,836 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,983 |
حوادث سال دوم هجرت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 139، تیر 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی اسلام حوادث سال دوم هجرت- 3 حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی علی(ع) در حضور پیغمبر: پیغمبر اسلام در خانه نشسته بود که ناگهان در باز شد و علی سلام کرده و حضور آنحضرت نشست. در اینجا راوی حدیث خود علی(ع) است که میگوید: پیغمبر که مرا دید خندان شد و فرمود: «ما جاء بک یا ابا الحسن؟ حاجتک!». - ای اباالحسن بچه منظوری آمدهای؟ حاجتت را بیان کن! علی(ع) گوید: از آنجا که رسول خدا(ص) ابهت مخصوصی داشت من نتوانستم حاجتم را بگویم و سکوت کردم. پیغمبر که چنان دید خود بسخن آمده فرمود: «لعلک جئت تخطب فاطمة». - شاید بخواستگاری فاطمه آمدهای؟ - عرض کردم: آری. و بر طبق نقلی بدنبال همین گفتگوی مختصر، پیغمبر اسلام با این ازدواج موافقت فرمود، و موضوع مهریه و بحث مقدمات عروسی عنوان شد، ولی بر طبق نقل دیگری که صحیحتر بنظر میرسد علی(ع) گوید: پیغمبر فرمود: یا علی! پیش از تومردان دیگری هم بخواستگاری او آمدهاند ولی من گاهی که با خود فاطمه این مطلب را در میان نهادهام چنین احساس کردهام که موافق نبوده و روی خوشی نشان نداده است، اینک تو در جای خود باش تا من بازگردم! پیغمبر برخاست و بدرون خانه و پیش فاطمه رفت، فاطمه جلو رفته عبای پدر را از دوشش برداشت و نعلینهای او را بکناری گذارد، و پیش روی پدر نشست. رسول خدا(ص) سربلند کرده فاطمه را صدا زد، و با جمله «لبیک لبیک یا رسول الله» پاسخ دخترش را شنید. سپس فرمود: ای فاطمه! علی ابن ابیطالب کسی است که بخوبی، نزدیکی و فضیلت و سابقه اسلامش را میدانی، و من از پروردگار خود خواستهام که تو را بهمسری بهترین خلق خود و محبوبترین آنها در پیشگاه او در آورد، و اکنون وی بخواستگاری تو آمده، آیا نظر تو در اینباره چیست؟ فاطمه سر بزیر انداخت و چیزی نگفت، اما مانند دفعات قبلی هم آثار ناراحتی در چهرهاش دیده نشد، رسول خدا(ص) هم دیگر چیزی نگفت و همان سکوت را نشانه رضایت او دانسته و برخاست و گفت: «الله اکبر سکوتها اقرارها»! و بدنبال آن جبرئیل نازل شد و دستور انجام این ازدواج فرخنده و میمون را از طرف خدای تعالی به پیغمبر ابلاغ کرد،[1] چنانچه قبلاً اشاره شد. و گذشته از محدثین شیعه علمای اهل سنت نیز به سندهای مختلف آن را از انس بن مالک و عبدالله بن مسعود و جابر و دیگران نقل کردهاند که متن یکی از آنها که از انس بن مالک نقل شده چنین است که گوید: پیغمبر را حالت وحی عارض شد و چون آن حالت برطرف شد فرمود: «امرنی ربی ان ازوج فاطمة من علی». - پروردگار من مرا مأمور کرد تا فاطمه را به ازدواج علی درآورم. و بدنبال آن گوید: «و أتاه(ص) ملک و قال: یا محمد ان الله تعالی یقرؤک السلام و یقول لک انی قد زوجت فاطمة ابنتک من علی بن ابیطالب فی الملأ الاعلی فزوجها منه فی الارض». - خدای تعالی بر تو سلام میرساندو میگوید: من فاطمه دخترت را در آسمانیان به ازدواج علی بن ابیطالب درآوردم و تو نیز در زمین اینکار را انجام ده...[2]
نثار جواهرات بهشتی داستان نثار جواهرات بهشتی در مراسم عقد ازدواج فرخنده آن دو بزرگوار گذشته از روایات شیعه، در بیش از بیست و پنج حدیث که بیشتر آنها از طریق اهل سنت با مختصر اختلافی نقل شده آمده است[3] که در مراسم عقد ازدواج فاطمه (س) به امر خدای تعالی جواهراتی در بهشت برای فرشتگان نثار گردید که از آنجمله دو حدیث را ذیلا از کتابهای معتبر علمای سنت برای شما نقل میکنیم: 1- حافظ ابو نعیم در کتاب حلیة الاولیاء[4] به سند خود از ابن مسعود روایت کرده که گفت: شبی که زفاف فاطمه انجام شد فردای آن شب لرزه ای دچار فاطمه گردید و رسول خدا(ص) برای دلجوئی دخترش بدو فرمود: ای فاطمه من تو را به ازدواج مردی که در دنیا آقا و بزرگ و در آخرت از صالحان و شایستگان است درآوردم، ای فاطمه هنگامی که خدای تعالی خواست تا تو را بعقد علی درآورم جبرئیل را مأمور کرد تا در آسمان چهارم به ایستد و فرشتگان صف زدند و خطبه عقد را خواند، و سپس درختان بهشتی را مأمور کرد تا جواهرات بر خود حمل کرده و بر فرشتگان نثار کنند، و هر فرشتهای که بیشتر از دیگران از آن جواهرات برگرفت تا روز قیامت بر دیگران افتخار میکند، ام سلمة گوید: فاطمه (س) بزنان افتخار میکرد زیرا نخستین زنی بود که جبرئیل خطبه ازدواج او را خوانده بود. 2- موفق بن احمد در کتاب مقتل الحسین(ع) به سندش از علی (ع) روایت کرده که رسول خدا(ص) فرمود: فرشتهای بنزد من آمده گفت: ای محمد خدای تعالی بر تو سلام رسانده و میگوید: من فاطمه را به ازدواج علی درآوردم تو نیز اینکار را انجام ده، و به درخت طوبی دستور دادهام در و یاقوت و مرجان بار گیرد و آسمانیان به این عقد ازدواج مسرور و خورسند گشتهاند. «و سیولد لهما ولدان سیدا شباب اهل الجنة فابشر یا محمد...». و از آنها، دو پسر بدنیا خواهد آمد که آقای جوانان اهل بهشت هستند... تا بآخر حدیث.[5] صداق و مهریه فاطمه(س) طبق دستور پیشوایان بزرگوار اسلام، کسی نمیتواند زنی را بدون مهریه بعقد ازدواج خویش درآورد و این احترامی است که اسلام برای زن مقرر فرموده، اما از آن سو سفارش کرده که تا میتوانید مهریه را کم قرار دهید و از سنگین کردن مهریه احتراز کنید. و طبق حدیثی که از رسول خدا(ص) نقل شده میفرمود: «افضل نساء امتی اصبحهن وجهاً و أقلهن مهراً».[6] - بهترین زنان امت من زیباترین و کم مهرترین آنها هستند. و یا در حدیث دیگری فرمود: «ابرکهن اقلهن مهراً»[7] پربرکتترین زنان آنهائی هستند که مهرشان کمتر از دیگران باشد. و این بدانجهت است که مسئله ازدواج که مشکل زندگی و معمائی برای جوانان نشود و موضوع مهریه مانعی سر راه زناشوئی نباشد، و در نتیجه این همه فساد و آلودگیهائی را که بالعیان مشاهده میکنیم در اجتماع و بخصوص جوانان ببار نیاورد. اسلام میگوید: وقتی جوانی را از نظر عفت و دیانت و اخلاق پسند کردید به او زن بدهید و مال و منال را پایه و اساس ازدواج قرار ندهید، زیرا با دیانت و اخلاق مال بدست میآید ولی با مال و منال نمیتوان دیانت و اخلاق را خریداری کرد. پیغمبر بزرگوار اسلام که خود معلم این مکتب مقدس بود هنگامی که میخواست برای زهرا مهریه و صداقی معین کند از علی پرسید: آیا چیزی داری که در برابر آن فاطمه را به ازدواج تو درآوردم؟ علی(ع) عرض کرد: پدر و مادرم بقربانت، تو خود از زندگی من باخبری که جز شمشیری و زرهی، و شتر آبکشی، مالک چیز دیگری نیستم! پیغمبر فرمود: اما شمشیر که مرود حاجت و نیاز تو است و باید بدان در راه خدا جهاد کنی و با دشمنان خدا کارزار نمائی، و اما شتر آبکش را هم که باید بدان نخسلتانها را آب دهی و برای خاندانت آبکشی کنی و در مسافرت بار خود را بر آن بار کنی، ولی زره را میتوانی صداق قرار دهی و من فاطمه را در مقابل همان زره به عقد ازدواج تو در میآورم.[8] و در اینکه آن زره چه مقدار ارزش داشت و آن را به چه مبلغی فروختند اختلاف است، و در حدیثی است که علی(ع) بدستور پیغمبر آنرا فروخت و پولی را که از آن گرفت چهارصد درهم بود که به نزد آن حضرت آورد[9] و در نقل دیگری است که چهارصد و هشتاد درهم بود.[10] و در حدیث دیگری است که آن زره سی درهم میارزید.[11] و در پارهای از احادیث هم که از امام باقر و امام صادق(ع) نقل شده مهریه فاطمه(س) یک دست لباس کتان و یک زره و یک پوست گوسفند بود که شبها روی آن میخوابیدند.[12] و در پارهای از روایات مهریه فاطمه را چهارصد مثقال نقره ذکر کردهاند.[13] و مرحوم ابن شهر آشوب در مناقب گوید: مهریه آن حضرت پانصد درهم بوده و این قول را اقرب به صحت میداند.[14] نگارنده گوید: سبب اختلاف در این باب، یکی همان اختلافی است که در روایات دیده میشود، و دیگر آنکه ممکن است جهت آن، اختلاف قیمتی باشد که برای زره یا لباس کتانی و پوست گوسفند و غیره تعیین شده است. اگر چه بعید بنظر میرسد. و مرحوم مجلسی احتمال داده که شاید قیمت آن زره سی درهم بوده ولی آن را به پانصد درهم فروختهاند.[15] و بهر صورت ابن شهر آشوب پس از بیان مطلب فوق روایتی نقل کرده و میگوید: کسی به پیغمبر(ص) عرض کرد ما مهریه فاطمه را در زمین دانستیم چقدر است، اما مهریه او در آسمان چقدر بوده؟ حضرت فرمود: از آنچه به کارت میآید بپرس و آنچه را به کارت نیاید واگذار؟ آن شخص پافشاری کرد و پیغمبر بدو فرمود: مهریه فاطمه در آسمان «خمس» و پنج یک زمین تعیین شده، و هر کس در آن قسمت، از روی بغض و عداوت نسبت به فاطمه(س) و فرزندان او، راه برود تا روز قیامت بر او حرام است. و نظیر حدیث فوق را در کتاب احقاق الحق (10 ص 368) از طریق اهل سنت از رسول خدا(ص) روایت کرده است. و در حدیث دیگری که در مناقب از امام باقر(ع) روایت شده حضرت فرمود: مهریه او در آسمان پنج یک دنیا و ثلث بهشت و چهار رود از رودهای دنیا: فرات، نیل، نهروان، رود بلخ، مقرر شد و در زمین هم «مهر السنة» یعنی پانصد درهم. و در پایان حدیث اشعار زیر را هم از «عبدی» نقل میکند: و زوج فی السماء بأمر ربی بفاطمة المهذبة الطهور و صیر مهرها خمساً بأرض لما تحویه من کرم وحور فذا خیر الرجال و تلک خیر النساء و مهرها خیر المهور و زوجه بفاطمة ذوالمعالی علی الارغام من اهل النفاق و خمس الارض کان لها صداقاً الا لله ذلک من صداق و روایت جالبی هم در این باره از طریق اهل سنت نقل شده که فاطمه(س) از پدرش رسول خدا(ص) خواست تا مهریه او را شفاعت گنهکاران امت آنحضرت در روز قیامت قرار دهد، و این درخواست مورد قبول قرار گرفت، و جبرئیل نازل شد و ورقهای از حریر آورد و این مهریه در آن نوشته شده بود، و بدنبال آن آمده که چون هنگام مرگ زهرا(س) رسید وصیت کرد آن ورقه را در کفنش روی سینه او بگذارند، و فرمود: چون روز قیامت محشور گردم این ورقه را بدست گیرم و از گنهکاران امت پدرم شفاعت کنم.[16] ادامه دارد
[1] - بحارالانوار ج 43 ص 93 و 118. [2] - نقل از رشفة الصاوی (ص 7 ط مصر) و هر که خواهد از سایر احادیث بسیاری از طریق اهل سنت در این باره رسیده است مطلع گردد به جلد 6 احقاق الحق صفحه 592 تا صفحه 623 مراجعه کند. [3] - احقاق الحق ج 10 ص 382- 391. و بحار الانوار ج 43 ص 98 و 108 و 109 و 139. [4] - جلد پنجم ص 59. [5] - مقتل الحسین موفق بن احمد ص 65. [6] - اصول کافی ج 5 ص 324. [7] - المحجة الیضاء ج 3 ص 91. [8] - کشف الغمه ج 1 ص 356 و 359 و 369، احقاق الحق ج 10 ص 358- 363. [9]- کشف الغمه ج 1 ص 356 و 359 و 369، احقاق الحق ج 10 ص 358- 363. [10] - کشف الغمه ج 1 ص 356 و 359 و 369، احقاق الحق ج 10 ص 358- 363. [11] - کافس ج 5 ص 377. [12] - کافی ج 5 ص 377-378. [13] - کشف الغمه ج 1 ص 349. احقاق الحق ج 10 ص 363. [14] - مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 351. [15]- و شاید افراد نیکوکاری مانند سعد بن معاذ که مایل بودند از طریقی به علی (ع) کمک کنند تا این ازدواج فرخنده صورت گیرد آن زره را چند برابر قیمت واقعی آن خریداری کرده باشند. - [16] نقل از اخبار الدول- احمد بن یوسف دمشقی- ص 88- ط بغداد- و متن حدیث این است. «قد ورد فی الخبر انها لما سمعت بأن أباها زوجها و جعل الدراهم مهراً لها فقالت: یا رسول الله ان بنات الناس یتزوجن بالدراهم فما الفرق بینی و بینهن؟ اسئلک تردها و تدعو الله تعالی ان یجعل مهری الشفاعةفی عصاة امتک فنزل جبرئیل(ع) و معه بطاقة من حریر مکتوب فیها: جعل الله مهر فاطمة الزهراء شفاعة المذنبین من امة ابیها، فلما احتضرت اوصت بان توضع تلک البطاقة علی صدرها تحت الکفن فوضعت، و قالت اذا حشرت یوم القیامة رفعت تلک البطاقة بیدی و شفعت فی عصاة امة ابی». (احقاق الحق ج 10 ص 367) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 115 |