تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,124 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,043 |
صحنههایی از ایثار یاران سیدالشهداء(ع) | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 139، تیر 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
صحنههایی از ایثار یاران سیدالشهداء(ع) انگیزه حضرت سید الشهدا (ع) از آغاز حرکت مشخص بود و خود نیز در موارد گوناگون غرض از قیام و نهضتش را برای تمام مردم، گوشزد کرده و اعلام نموده بود که: من میخواهم اصلاح امور امت جدم کنم؛ من میخواهم امر به معروف و نهی از منکر کنم؛ من امر به مرغوف و نهی از منکر را دوست دارم؛ من علیه حکومت فاسد یزید، اعلام جرم میکنم؛ من با وضعیت موجود، با تمام توان، مخالفت میکنم. بهرحال، انگیزه قیام برای همگان معلوم و مشخص شد و با همین انگیزه حرکت و هجرت خود را از مکه، در روز ترویه آغاز کرد و تا آخرین قطره خون خویش و فرزندان و خویشان و یارانش، در راه اعلاء کلمة الله و خدمت به مکتب و آئین جدش از پای ننشست و با خون خود، بی گمان، دین اسلام را بیمه کرد و از گزند خطرناکترین رژیمهای تاریخ، مصون نگه داشت. این مطلب را تمام مسلمین میدانند و در طول تاریخ، همواره بر آن تأکید شده است. چیزی که در نهضت سیدالشهداء (ع) جلب توجه میکند، آن ایثارها و فداکاریها و از خود گذشتگیهای یاران و اصحاب حضرت است که در پیروان هیچ پیامبر و امامی، مانند آن دیده و شنیده نشده است. بی جهت نیست که حضرت میفرماید: «هیچ یارانی، باوفاتر و مهربانتر و برتر از یاران خویش نیافتم». اینان عالیترین نمونه فداکاری و ایثار را به جهانیان نشان دادند و با آن صحنهةای بسیار زیبای مقاومت و شهامت و شجاعت و ایثار و جهاد فی سبیل الله، بارزترین و شگفتانگیزترین جلوههای ایمان کامل، محبت در راه خدا، بغض فی سبیل الله، ولاء خالصانه، پیروی صادقانه قهرمانی منقطع النظیر و سرانجام تقوائی که جز در زبدگان و مخلصان درگاه حضرت احدیت، در جای دیگری دیده نمیشود، را در معرض دید دوست و دشمن، مؤمنان و فاسقان، صالحان و تبهکاران و تمام نسلهای تاریخ تا ابد الآبدین قرار دادند. ما بر آن شدیم که در این کوتاه سخن، یادی از آن عزیزان ابی عبدالله(ع) کرده باشیم و صحنههائی از آن جلوههای ایثار را بازگو کنیم، باشد که در رستاخیز، گوشه چشمی به ما کنند و ما را از شفاعتشان بهرهمند سازند. قیس بن مسهر یکی از برجستهترین جلوههای ایثار را در رفتار بی باکانه و خداپسندانه قیس بن مسهر، فرستاده امام حسین(ع) به شیعیان کوفه، میتوان مشاهده کرد. قیس که نامه حضرت را برای پیروانش در کوفه میآورد، همین که به «قادسیه» رسید، گرفتار مأمورین ابن زیاد شد. فرمانده آنان «حصین بن نمیر» پلید، خواست او را بازرسی کند، فوراً نامه را پاره کردو نابود نمود و شاید هم نامه را بلعید تا حاضرین از محتوای آن آگاه نشوند. او را نزد ابن زیاد بردند. ابن زیاد پرسید: - تو کیستی؟ - من یکی از شیعیان علی بن ابی طالب هستم. - چرا نامه را پاره کردی. - برای اینکه تو ندانی محتوای نامه چیست. - نامه از کی بود و برای چه کسی فرستاده شده بود؟ - نامه مولایم امام حسین(ع) بود که برای گروهی از اهل کوفه فرستاده شده بود و من نام آنان را نمیدانم. ابن زیاد سخت برآشفت و گفت: - به خدا از اینجا نمیروی تا اینکه نام آنها را بازگو کنی و یا اینکه بر فراز منبر بروی و حسین بن علی و پدرش و بردارش را لعن و نفرین نمائی! - نام آن گروه را هرگز به تو نخواهم گفت ولی بر منبر میروم و نفرین میکنم. مردم را جمع کردند؛ قیس بر فراز منبر بالا رفت، با تبسم نگاهی به آن همه جمعیت که در کاخ ابن زیاد گرد آمده بودند، افکند و در حالی که همگان به او چشم دوخته و منتظر بودند که سخنانش را با تعجب بشنوند، حمد و ثنای الهی را بجا آورد، سپس فریاد زد: «ای مردم! حسین بن علی، برترین انسانهای روی زمین است، او فرزند فاطمه دختر رسول خدا(ص) است و من فرستاده او به سوی شمایم. او دارد به طرف شما میآید، پس حتماً دعوتش را اجابت کنید و یاریش نمائید و همانا دروغگو فرزند دروغگو، عبیدالله بن زیاد است؛ پس او را لعن کنید و پدرش را نیز لعن و نفرین نمائید». این چه منظرهای است؟ چقدر شجاعت و شهامت میخواهد؟ در حضور جانوری درنده همچون ابن زیاد، اینچنین بی باکانه او را لعن و نفرین کردن و دشمنش را مدح و ستایش کردن، از انسانی اسیر و دربند، چیزی جز بالاترین درجات ایمان نمیتواند باشد. این سخنان کوبنده که بر فرق عبیدالله فرود آمد، الهام گرفته از منطق حق و ایمان بالا و تقوای بی نظیر یکی از یاران باوفای امام حسین(ع) بود، که براستی مثیلی و مانندی در جهان ندارد. نافع بن هلال همواره درباره حضرت عباس (ع) میخوانیم که حضرت با شجاعت سپاهاین کفر را پس زد و خود را به رود فرات رساند و هر چند، عطش تمام وجودش را فرا گرفته بود، با این حال آب را بر آب ریخت و هرگز لب تشنه خود را تر نکرد و تنها هم و غمش این بود که آب را به کودکان خردسال برادرش برساند. این یکی از بارزترین و زیباترین جلوههای ایثار است. ولی جالب اینجا است که شبیه همان ایثار را در «نافع بن هلال» نیز میبینیم. حضرت عباس که خود سقای تشنگان بود هلال را با سی نفر اسب سوار و بیست سوار نیروی پیاده با بیست کوزه خالی روانه مشرعه کرد که برای حسین و فرزندانش آب بیاورند. وقتی به آب نزدیک شدند، عمر بن حجاج لعنه الله که مأمور مشرعه بود، جلوی آنان را گرفت و پرسید: - چه کسی دارد به ما نزدیک میشود؟ - من نافع بن هلال هستم. - چه میخواهی؟ - آمدهایم آب بیاشامیم. - بیاشامید. گوارایتان باشد. - چگونه من آب بیاشامم در حالی که حسین و فرزندانش لب تشنهاند؟ - هیچ راهی برای رساندن آب به آنان نیست. ما در اینجا نشستهایم که نگذاریم آنها آب بیاشامند. هرگز صحبت از رساندن آب به حسین نکن! هلال به اصحاب خود دستور میدهد که حمله کنند و نیروهای دشمن را پس زنند و کوزهها را پر از آب کرده به خیام امام برسانند و حضرت عباس هم با شجاعت بی نظیرش، علی وار بر آنان یورش میبرد و دشمن را به عقب میراند. پر واضح است که وضعیت حضرت عباس و فداکاریش، قابل مقایسه با دیگران نیست ولی بهرحال هلال هم نمونهای از آن ایثار را به خود اختصاص داده است، چرا که او هم دست پرورده و تربیت شده این خاندان مقدس است. مسلم بن عوسجه شب عاشورا فرا میرسد. امام اصحاب خود را جمع میکند و در میان آنان خطبه میخواند و به آنها میفهماند که غرض دشمن فقط شخص ایشان است و لذا به آنان میفرماید: «دراین تاریکی شب، کسی شما را نمیبیند، راه بیابان را بگیرید و خود را از مرگ برهانید». اشک دیدگان یاران را فرا میگیرد، خونشان به جوش میآید، احساساتشان شعلهور میگردد، به پاسخگوئی امام میپردازند. در این میان مسلم به عوسجه، اولین سخنران است. فریان میزند: «اگر برویم چگونه در برابر پروردگار قرار بگیریم و اگر حق تو را ادا نکردیم چه پاسخی به او بدهیم؟ نه، به خدا سوگند، از تو جدا نمیشوم تا اینکه با این خنجر سینه دشمنانت را بشکافم و تا دستم توان دارد، شمشیرم را بر فرق آنان فرود آورم و اگر هیچ سلاحی در دستم نبود با سنگ هم که شده است، به پیکار آنان میپردازم تا وقتی که در رکابت کشته شوم». سعید بن عبدالله حنفی پس از او، سعید بن عبدالله حنفی بر میخیزد و فریاد میزند: «به خدا قسم از تو دست بر نمیداریم تا خداوند بداند که ما وصیت پیامبر را درباره تو نگه داشتیم. به خدا سوگند اگر بدانم که کشته میشوم، سپس زنده میشوم و مرا زنده زنده میسوزانند و خاکسترم را بر باد میدهند و اگر هفتاد مرتبه با من این رفتار شود، من از تو جدا نمیشوم تا اینکه در راهت کشته شوم. و چرا در راهت کشته نشوم حال آنکه یک مرگ بیشتر در پیش ندارم و پس از آن عزت و کرامتی است جاودانی». زهیر بن قین یکی دیگر از قرمانان شب عاشورا، زهیر بن قین است که در پاسخ امام عرض میکند: «به خدا قسم، مایل بودم که کشته شوم و سپس زنده گردم و باز هم کشته شوم تا هزار مرتبه ولی خداوند کشتن را از تو و از این جوانان پاک اهل بیتت، با کشتن من دفع میکرد». عمرو بن قرظه انصاری و یکی دیگر از آن رادمردان عمرو بن قرظه انصاری است که در روز عاشورا، خود را سپر امام قرار داد تا امام با آرامش خاطر نماز ظهر را بخواند و پس از اینکه بدن پاکش پر از تیرهای دشمن گشت، برزمین افتاد، سپس دیدگانش را گشوده، خطاب به سرورش عرض میکند: یا ابن رسول الله: آیا به پیمانم وفا کردم؟ حضرت میفرماید: «آری! و تو روبروی من در بهشت خواهی بود. به جدم سلامم را برسان و بگو بزودی نزد تو خواهم آمد». و بدینسان اصحاب باوفای امام حسین(ع)، بر پیمان خود وفادار ماندند و جان عزیز خود را در راه امام و پیشوایشان فدا کردند تا امام لحظاتی بیشتر زنده بماند و دین جدش برای همیشه جاویدان باشد و نام نامیشان تا ابدالدهر بر صفحات تاریخ بدرخشد. *** سلام و درود خداوند بر آن راهبر پاک و این پیمودگان راه پاک و مقدسش.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 93 |