تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,755 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,967 |
به خاک روضه پاک تو آرزومندم | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 140، مرداد 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بمناسبت شهادت امام هشتم(ع) به خاک روضه پاک تو آرزومندم امام علی بن موسی الرضا(ع) در روز جمعه یازدهم ذی قعدة الحرام سال 153 هجری قمری در مدینه منوره به دنیا آمد و در طوس در روز 17 یا آخر ماه صفر توسط مأمون پلید مسموم شد و از دنیا رفت. امام هشتم(ع) حدود 30 سال با پدر بزرگوارش امام موسی بن جعفر(ع) زیست و حدود 20 سال پس از شهادت پدر، امامت کرد و پس از تحمل سالها مصیبت و اذیت و آزار، سرانجام توسط خلیفه غاصب عباسی، مأمون الرشید، به شهادت رسید. فرا رسیدن این روز مصیبت و عزا را به مقام مولا و امام مفترض الطاعهمان حضرت ولی عصر ارواحنا فداه، مقام معظم رهبری و تمام شیعیان و علاقمندان، تسلیت عرض میکنیم. و بدین مناسبت، قصیده بسیار جالب این حسام را که از شاعران مشهور و توانای سده نهم است و در سال هشتصد و هفتاد و پنج قمری از دنیا رفته است و عمر خود را در ستایش اهل بیت عصمت و طهارت(ع) گذرانده است، نقل میکنیم، باشد که خوانندگان عزیز پاسدار اسلام از این قصیده شیوای محمد بن حسامالدین- معروف به ابن حسام- بهره ببرند: ******
افراشت چون قضا علم زرنگار طوس پرنور چون بهشت برین شد مزار طوس کروبیان قرار گرفتند برقرار در روضه مقرر دارالقرار طوس ای آنکه باغ خلد ندیدی بیا به بین خوشتر ز گلستان ارم مرغزار طوس از مشهد مقدس سلطان اولیا شد منزل و مقام ملایک مزار طوس این طاق نه رواق مقرنس نمونهایست از عکس بارگاه شه شهریار طوس در طوس تا قرار گرفتس ذوالجلال از عرش کرده نور تجلی نثار طوس ای صاحب ولایت و عصمت ز روضهات برکاینات هست کنون اقتدار طوس بیت الحرام قبله شد و مرقد تو نیز آن در میان مکه و این بر کنار طوس یک طوف روضه تو بصد حج برابر است روز جزا قبول کند کردگار طوس چون حج اکبر است طواف مزار تو ای بر جهان ز روضه تو افتخار طوس تا در عنب به زره تو را قتل کردهاند تلخ است کام جان جهان از خمار طوس انگور کردهاند چو آب عنب حرام بر کام خویش متقیان در دیار طوس لعنت بر آن لعین که بدرگاه حق بر او دعوی هون خویش کند زهر خوار طوس مانند آفتار جهانتاب روشنست از نور بارگاه تو شبهای تار طوس معمور باد روضهات از نور ذوالجلال در دست اهل بیت تو باد اعتبار طوس عبیر میدمد از ناف آهوان ختن بتاب طره تو! نرخ عبیرشان بشکن نه از خطاست که از چین طره تو برد صبا شمامه مشک ختابخاک ختن چون سایه در ظلمات حجاب خویش بماند زرشک قد تو در باغ سرو سایه فکن ز بوی طره تو چون شمیم باد شمال معنبر است ریاحین معطر است چمن همای جلوه و طاوس شکل و کبک خرام تذرو زینت و طوطی مقال و فاخته فن نشانه رخ و زلفت گلست و سنبل تر نمونه خدو خطت شقایست و دمن چو سرو اگر بخرامی بجانب گلزار بخود فرو شود از رشک سنبلت سوسن بباغ سرو سهی با وجود دلجوئی کشیده پیا ز رَشک قد تو در دامن چو غنچه گر برهانی ز روز دلتنگی بخنده گر بگشائی بسان غنچه دهن نگر که یوسف گل را ز زَشک عارض تو دریده است زلیخای باد پیراهن تو را زگوی و ز چوگان همین تمام که یار دلم بخست بچوگان زلف و گوی ذقن گیاه و لاله دمد دمبدم چو فصل بهار بر آستان تو هر دم ز آب دیده من چو جان درازی سرو تو از خدا خواهم روم بقبله حاجت روای اهل زمن بخوابگاه شهادت مآب مشهد طوس شهید خاک خراسان قتیل ظلم و فتن رضای مرتضوی منزلت که خاک درش روا بود که بود توتیای چشم پرن بآبروی شریفش جوار اهل حجاز بخاک کوی نظیفش یمین اهل یمن زبوی تربت پاکش اویس زنده شود نسیم اگر برساند شمیم او به قرن به برزنی که در او روضه مقدس اوست بهشت برنزند با سواد آن برزن فراز قبه او نیز طایر ار بپرد بریزدش ز حیا پرو شهیر از برغن همای سدره نشین را برآستانه اوست چو طایران حرم طوق طوع درگردن هنوز شام چو عباسیان سیه پوشست که هم زدوده عباس یافت درد حزن بسوخت ز آتش جانسوز دوده عباس ز سوز جوشن او آفتابرا جوشن عنب بزهر برآلوده داد مأمونش چنانکه سوده الماس داد زن به حسن مدار امن و امان را بزهر قاتل کشت تو خود بگوی که مأمون کجا بود مأمن عفونت عنب زهرناک در جگرش چنان برفت که شد زهر زهرهاش در تن شفق بخون عنبگون بشست عارض خود از آن عنب که بدان زهر ناب گشت عفن هنوز خون جگر در درونه عنبست چنانکه در حلبی آبگینه دردی دن چون زان عنب زخ عنابیش عنبگونشد عنب بریخت چو عناب خون دل زبدن از آن دو دانه عنب با سرشک عنابی هنوز زهره چو زهرا همی کند شیون گرش نه لطف جوانمردی و کرم بودی بیک مقام نبودی مقیم با دشمن ایا مقیم مقام تو طایر جبروت ایا بخاک درت چشم روشنان روشن مقیم خاک خراسان شدی بدرد و فراق چو با تأسف یوسف، مقیم بیت حزن اگر نه از جهات اتفاق اهل نفاق به غدر با تو برون آمدی چه مرد و چه زن امیر قافله تنها چرا زند خرگاه شریف مکه بغربت چرا کند مدفن بسوک قتل تو بر ینل زد بنفشه کلاه بداغ مرگ تو در خون گرفت لاله کفن تو از بلاد عرب مسکن از دیار عجم تو از حجاز و خراسان تو را بود مسکن بکعبه تو همه عمره کرده اهل صفا چو حاجیان بمشاعر توجهی متقن بر آفتاب جهان تو آ» شرف دارد که بر کواکب رخشنده آفتاب علن بخفت حج و به هفتاد حج برابر کرد زیارت تو رسول از کرامت ذوالمن بآفتاب چه نسبت کنم جمال تو را که آفتاب ندارد زوال از روزن؟ زمرقد تو بهشت برین یکی منظر ز روضه تو ریاض جنان یکی گلشن نثار مرقد پاک بزرگوار تو را گرفته هفت طبق آسمان ز دُر عدن به بوی آنکه بیابد زمشهدت بوئی صبا بخاک خراسان همی برد مکمن سزا بود که ضیافت کند بصد اعزاز رسول وادی ایمن تو را بسلوی و مَنَ چنانکه باد صبا صحت آورد ببرد لب مسیح مقال تو لکنت ألکن منم که درس ثنای تو میکنم تکرار بصبح و شام بروز و بشب بسر و علن به شیر مدحت تو چون لبم شود شیرین ز جویبار جنانم دهند شهد لبن بخاک روضه پاک تو آرزومندم چو خاک تشنه بباران و تن بخاک وطن نمیرسد به ثنای تو ذهن ابن حسام مگر ثنای تو حسان کند بوجه حسن اگر چه جوهری درج لؤلؤ سخنم بقدر تو نتوانم بلی گهر سفتن طراوت سخن آبدار شیرینم شکست در ثمین را رواج قدر ثمن چو من همای بلند آشیان سلطانم مرا چه باک ز فریاد زاغ و بانگ زغن منم که طوطی طبعم نمیدهد در باغ مجال بلبل خوش نغمه رابگاه سخن ز بسکه باغ سخن طبع من معطر کرد ز من برند ریاحین سخنوران ز من چو ما حواله کوچیم و برگذر چاهست بچاه بر نتوان آمدن مگر برسن من اعتصام بحبل المتین از آن دارم که رشتهایست مسلسل مرا امید وطن *****
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 102 |