
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,312 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,549 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 140، مرداد 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها برخورد امام حسین با اعرابی یک نفر نزد امام حسین(ع) رسید و عرض کرد: یا ابن رسول الله! من دیهای را ضمانت کردهام که همهاش را بپردازم و از پرداختن آن ناتوانم. به خود گفتم: باید از بخشندهترین مردم یاری بخواهم و استمداد کنم و کسی را بخشندهتر و کریمتر از اهل بیت پیامبر(ص) نیافتم. پس نزد شما آمدم. حضرت فرمود: ای برادر! من سه سئوال از تو میپرسم، پس اگر یک سئوال را پاسخ دادی یک سوم بدهیت را میدهم و اگر دو سئوال، دو سوم و اگر هر سه سئوال را جواب دادی، تمام بدهیت را که ضمانت کردهای، پرداخت میکنم. اعرابی عرض کرد: یا ابن رسول الله! آیا شخصی مانند شما از شخصی مانند من سئوال میکند؟ حضرت فرمود: آری! زیرا شنیدم جدم رسول الله(ص) را که میفرمود: «المعروف بقدر المعرفة»- نیکی به اندازه شناخت است. اعرابی گفت: آنچه میخواهید بپرسید، پس اگر جواب گفتم که غرض حاصل شده است و اگر نتوانستم از خودتان جواب را یاد میگیرم. حضرت پرسید: چه عملی، برتر از دیگر اعمال است؟ اعرابی گفت: ایمان به خدا. حضرت پرسید: چه چیز رهائی بخش از هلاکت و نابودی است؟ عرض کرد: توکل بر خدا. حضرت پرسید: زینت مرد چیست؟ عرض کرد: علم توأم با حلم و بردباری. حضرت فرمود: اگر در این راستا، به خطا رفت چه چیزی زینت بخش است؟ عرض کرد: مالیکه با مروت توأم باشد. حضرت فرمود: پس از آن چه؟ عرض کرد: فقر توأم با صبر. حضرت فرمود: اگر باز هم به خطا انجامید، چه کند؟ اعرابی گفت: باید منتظر صاعقهای از آسمان باشد که بر زمین فرود آید و او را بسوزاند زیرا او فقط لایق صاعقه است! حضرت از گفته آن اعرابی به خنده افتاد. وسپس کیسهای که هزار دینار در آن بود به اضافه انگشتری که نگینش دویست درهم میارزید به او بخشید و فرمود: کیسه طلا را به طلبکاران بده و انگشتر را صرف عائلهات کن. اعرابی گفت: خداوند داناتر است که رسالتش را در کجا قرار داده است. آسیای دوزخ امام صادق(ع) از پدرانش، از امیرالمؤمنین(ع) نقل میکند که فرمود: همانا در جهنم آسیائی هست که پنج گروه را آرد میکند (و استخوانهایشان را خرد میکند) آیا کسی نیست از من بپرسد که آردش چیست؟ عرض شد: یا امیرالمؤمنین! آردش چیست؟ فرمود: 1- عالمان فاجر و بدکردار. 2- سخنوران فاسق و گنهکار. 3- زورمداران و فرمانروایان ستمکار. 4- وزیران خیانتکار. 5- عریفان و نمایندگان دروغ گفتار. و همانا در دوزخ شهری وجود دارد که آن را حصینه گویند. از من نمیپرسید که چه در آن است؟ عرض کردند: یا امیرالمؤمنین! چه در آن وجود دارد؟ فرمود: دستهای پیمان شکنان.
به فکر آن روز باش نوشتهاند که بهلول چند ماهی بغداد را ترک کرد و در کوفه بزیست. پس از سالی چون به بغداد بازآمد، به نزد هارون الرشید رفت. وقتی هارون، بهلول را دید گفت: مدتی است که من اشتیاق ملاقات تو را داشتم! بهلول جواب داد: من هرگز مشتاق دیدارت نبودم! هارون گفت: مدتی است از موعظههایت محرومم مرا موعظه نما. بهلول اشارهای به عمارتهای بلند و قبرها نمود و گفت: ای هارون! این عمارتها و قصرها بود که پادشاهان و گل رخان در کمال عزت و شوکت در آن ساکن بودند و زندگانی خوبی داشتند و حالا در نهایت ذلت و خواری، سر به تیره خاک کشیدهاند و صورت مذلت بر تراب نهادهاند. و روزی خواهد رسید که تو هم به آنها ملحق میشود و بترس از آن روزی که براب بازخواست در پیشگاه حضرت حق جل شأنه ایستاده باشی و با نهایت دقت، از تو حساب بخواهند، چه خواهی کرد در آن روز که خدای قهار از روی دقت و عدالت با تو رفتار نماید؟ در آن حال تو گرسنه و تشنه و عریان در میان جمعیت محشر، روسیاه ایستاده باشی و همه در آن روز بر تو خواهند خندید. اکنون تا فرصت داری به فکر آن روز باش! هارون همان آن متأثر شد و به گریه افتاد ولی ساعتی بعد با ندیمان بنشست و به فساد و ستم خود ادامه داد!
خیال وصل تو خوش آنکه برسر کویت گذر توانم کرد در آن گذر به جمالت نظر توانم کرد
خیال وصل تو خوب است اگر توانم داشت دوای عشق تو صبر است اگر توانم کرد «صبری اراکی»
افسوس از گلشن دل نصیب من خار رسید وز جان به لب رسیده تیمار رسید
افسوس که آفتاب عمرم ناگاه در بی خبری بر سر دیوار رسید «عطار نیشابوری»
نگاه....سکوت.... سخن امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تمام نیکیها و خوبیها در سه چیز گرد آمدهاند: نگریستن، سکوت و سخن. هر نگاهی که در آن پند و عبرت نباشد، ارزشی ندارد و هر سکوتی که در آن تفکر و اندیشه نباشد، غفلت و بیهودگی استو هر سخنی که در آن یاد خدا نباشد، لهو است. پس خوشا به حال کسانی که نظرشان از روی عبرت و سکوتشان موجب تفکر و سخنانشان ذکر خدا باشد و به گناهانی که از آنها سرزده بگریند و مردم از دست آنان در امان باشند.
در میخانه بگشا یا رب این مخمور را در بزم مستان بار ده وز شراب لایزالی ساغر سرشار ده
مسجد و محراب و منبر پر شد از زرق و ریا هان در میخانه بگشا، راستان را بار ده «فیض کاشانی» با هیچ بساز دلشاد مشو ز وصل اگر در طربی دل تنگ مکن ز هجر اگر در تعبی
از شادی وصل و غم هجران بگذر با هیچ مساز اگر همه میطلبی «عطار نیشابوری»
قدر اهل معرفت جوان گنهکاری نزد یکی از عرفای بزرگ توبه کرد. از شادی این توفیق، دویست دینار زر سرخ به مریدان شیخ نفقه داد، اما چندان که خدمت شیخ کرد. از او التفاتی ندید. روزی از غایت آزردگی، شکایت این محرومیت به چند تن از یاران کرد. شیخ را خبر شد. وی را طلبید و انگشترش که پربها بود به جوان داد و گفت: این را به بازار ببر و به قیمت گذاران عرضه کن و بفروش. جوان انگشتری را گرفت، به بازار برد و به بعضی از کفشگران و لباسشویان و خرده فروشان نشان داد، هیچ یک از آنان زیاده از ده درهم بها نکرده، نزد شیخ بازگشت و آنچه رفته بود تقریر کرد. شیخ گفت: انگشتری را به چه کسانی نشان دادی؟ گفت: به تنی چند از کفشگران و پاره دوزان و بقالان. شیخ انگشتری را از او گرفت و به یکی از مریدانش داد و گفت: این را به بازار ببر بفروش. مرید آن را گرفت به بازار گوهرفروشان برد و به دویست دینار زر سرخ بفروخت و وجه آن را به شیخ داد. شیخ آن همه را به جوان داد و گفت: این دویست دینار زر سرخی که به مریدان من انفاق کردی، برگیر و برو که قابلیت تو در معرفت اهل معرفت، به قدر استعداد تو در فروختن انگشتری است که به نااهلان عرضه داشتی و قیمت آن را شکستی. تو قدر وارستگان و اهل معرفت کی شناسی و کی توانی؟!
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 79 |