تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,755 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,967 |
استقلال رأی | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 140، مرداد 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مبانی رهبری در اسلام قسمت سی و ششم حجة الاسلام و المسلمین محمدی ری شهری استقلال رأی یکی از فضایل برجسته انسان استقلال رأی است، بدین معنا که در مسایل نظری خصوصاً آنچه به حیات انسانی و تکامل انسان مربوط میشود پیرو آراء دیگران نباشد و خود صاحبنظر باشد. استقلال رأی برای همه انسانها فضیلت است ولی برای کسی که میخواهد امامت و رهبری جامعهای را به عهده گیرد یک ضرورت قطعی و اجنتابناپذیر است. امام اگر استقلال رأی نداشته باشد و رأی او تحت سلطه و نفوذ دیگران باشد اصولاً قدرت امامت و رهبری جامعه را ندارد. استقلال رأی رهبران الهی پیامبران خدا و ائمه هدی مثل اعلای استقلال رأی بودند، تاریخ زندگی رهبران راستین الهی نشان میدهد که عقاید و آراء آنان متأثر از فضای حاکم بر جامعهای که در آن زندگی میکردند نیست، تاریخ ادیان راستین هیچ پیغمبر یا امامی را سراغ ندارد که تحت نفوذ دیگران حتی اطرافیان و نزدیکان خود باشد، مطالعه قرآن و سیره پیامبر اسلام و امامان از این دیدگاه بسیار ارزنده و آموزنده است. یکی از توصیههای مهم قرآن کریم به رهبران الهی در زمینه استقلال رأی، میزان قرار ندادن مطلق رأی اکثریت مردم است. قرآن خطاب به پیامبر اسلام میفرماید: «و ان تطع اکثر من فی الارض یضلوک عن سبیل الله ان یتبعون الا الظن و ان هم الا یخرصون».[1] - اگر از اکثر کسانی که روی زمین زندگی میکنند پیروی کنی ترا از راه خدا منحرف میکنند، آنها تنها از گمان پیروی میکنند و از تخمین و حدس! مبنا و معیار تشخیص، تصمیمگیری و اقدام بسیاری از مردم، خصوصاً رهبران سیاسی جهان، در بسیاری از موارد، خواست و سلیقه اکثریت است. به عبارت دیگر بسیاری از مردم استقلال رأی ندارند تا از آنچه حق و عدل میدانند پیروی کنند بلکه تحت نفوذ رأی و خواست و سلیقه دیگران هستند. از نظر قرآن رهبران الهی موظفند آنچه را حق تشخیص میدهند عمل کنند هر چند برخلاف میل اکثریت مردم باشد. نکته مهمتر این که قرآن تصریح میکند که تنها فضل و عنایت خداوند موجب گردید تا پیامبر اسلام از وسوسه و نفوذ کسانی که میخواستند رأی و اراده او را به سوی آنچه خود میخواستند منحرف کنند، مصون بماند: «و لو لا فضل الله علیک و رحمته لهم طائفة منهم أن یضلوک و ما یضلون الا أنفسهم و ما یضرونک من شیء».[2] - اگر فضل و رحمت خدا بر تو نمیبود، گروهی از آنان تصمیم داشتند تو را گمراه کنند، اما جز خودشان را گمراه نمیکنند و هیچگونه به تو زیان نمیرسانند. در شأن نزول این آیه کریمه و آیات قبل از آن نقل شده که طایفه بنی ابیرق طایفهای نسبتاً معروف بودند، سه برادر از این طایفه به نان «بشر» و «بشیر» و «مبشر» نام داشتند، بشیر به خانه مسلمانی به نام «رفاعه» دستبرد زد و شمشیر و زره و مقداری از مواد غذایی را به سرقت برد،فرزند برادر او به نام «قتاده» که از مجاهدان بدر بود جریان را خدمت پیامبر(ص) عرض کرد، ولی آن سه برادر یکی از مسمانان با ایمان را به نام «لبید» که در آن خانه به آنها زندگی میکرد در این جریان متهم ساختند. «لبید» از این تهمت ناروا سخت برآشفت، شمشیر کشید و به سوی آنها آمد و فریاد زد که مرا متهم به سرقت میکنید، در حالی که شما به این کار سزاوارترید! شما همان منافقانی هستید که پیامبر خدا را هجو میکردید و اشعار هجو خود را به قریش نسبت میدادی، یا باید این تهمت را که به من زدهاید ثابت کنید یا شمشیر خود را بر شما فرود میآورم! برادران سارق که چنین دیدند با او مدارا کردند، اما چون باخبر شدند که جریان به وسیله قتاده به گوش پیامبر رسیده یکی از سخنوران قبیله خود را دیدند که با جمعی به خدمت پیامبر بروند و با قیافه حق بجانب سارقان را تبرئه کنند و قتاده را به تهمت ناروا زدن متهم سازند. پیامبر طبق وظیفه عمل به ظاهر، شهادت این جمعیت را پذیرفت و قتاده را مورد سرزنش قرار داد، قتاده که بی گناه بود از این جریان بسیار ناراحت شد و به سوی عموی خود بازگشت و جریان را با اظهار تأسف فراوان بیان کرد. عمویش او را دلداری داد و گفت: نگران مباش خداوند پشتیبان ما است! آیات (105،113) نازل شد و این مرد بی گناه را تبرئه کرد و خائنان واقعی را مورد سرزنش شدید قرار داد[3] شأن نزول آیه مذکور این ماجرا باشد یا داستانی دیگر.[4] قدر مسلم این است که این آیه به روشنی دلالت دارد که عدهای میخواستند با جوسازی پیامبر اسلام را وا دارند که بر خلاف حق کاری انجام ولی فضل و رحمت خدا به پیامبرش مانع انجام تصمیم آنها باشد. از این بالاتر! این که جمعی تصمیم گرفتند نظر پیامبر خدا را با جوسازی حتی در رابطه با تحریف وحی الهی جلب کنند! که این بار نیز خداوند تبارک و تعالی مانع از تحقق این توطئه گردید: «و ان کادوا لیفتنونک عن الذی اوحینا الیک لتفتری علینا غیره و اذاً لا تخذوک خلیلاً. و لو لا أن ثبتناک لقد کدت ترکن الیهم شیئاً قلیلاً».[5] - نزدیک بود آنها «با وسوسههای خود» تو را از آنچه به تو وحی کردهایم بلغزانند تا غیر آن را به ما نسبت دهی! و در آن صورت تو را دوست بگیرند! و اگر ما تو را استوار نمیساختیم نزدیک بود اندکی به آنها متمای شوی! مواردی که قرآن کریم رهبران جامعه اسلامی را به استقلال توصیه میکند بسیار است، همه آیاتی که مسأله لزوم اطاعت نکردن از کسانی که میخواستند نظریات خود را به دلایل مختلف بر پیامبر تحمیل کنند طرح شده، درواقع توصیه به استقلال و نفوذناپذیری رهبران الهی است. از این آیات نکات بسیار عالی و ارزندهای در زمینه مدیریت و رهبری قابل استنتاج است. 1- استقلال و نفوذناپذیری برای رهبر یک ضرورت قطعی و مسلم است، و مدیران جامعه اسلامی در صورتی قادر به انجام وظیفه الهی خود هستند که واجد این خصیصه مهم و ارزنده باشند. 2- توصیههای مکرر قرآن کریم در این زمینه، نشانه اهمیت خطری است که از ناحیه نفوذناپدیری، رهبران جوامع اسلامی را تهدید میکند و غفلت از آن، ضایعات جبران ناپذیری را به دنبال خواهد داشت. 3- وقتی قرآن تصریح میکند که حتی پیامبر اسلام تنها با تأییدات الهی میتواند خود را از خطر نفوذناپذیری رهایی بخشد، معلوم میشود که این خطر فوق العاده جدی است، دیگران باید حساب کار خود را بکنند و برای پیشگیری از آن مراقبتهای دقیق و جدی داشته باشد. 4- رهبران و مدیران جوامع اسلامی تنها در صورتی میتوانند از خطر نفوذپذیری دیگران مصون بمانند که علاوه بر مراقبتهای لازم مستظهر به امدادهای غیبی الهی باشند و لذا دعا و استمداد از خداوند متعال در کنار مراقبت، رمز نفوذناپذیری و صلابت و استقلال رهبری است. باری پیامبر اسلام با تأییدات خداوند متعال توانست بر مرز وحی حرکت کند و پس از او اوصیاء گرامش همین روش را ادامه دادند. امام علی(ع) استقلال رأی خود را چنین توصیف میکند: اذا المشکلات تصدین لی کشفت حقائقها بالنظر و لست بامعة فی الرجال اسائل هذا و ذا ماالخبر و لکننی مدرب الاصغرین أبین مع ما مضی ما غبر[6] هنگامی که مشکلات نظری برای من پیش میآید. نظریه صحیح و مطابق با واقع را با تأمل کشف میکنم. من از مردانی نیستم که استقلال رأی ندارند. تا از این و آن بپرسم چه خبر؟. در اندیشه و بیان تجربه دارم. با مقیاس گذشته آینده را پیشبینی میکنم. یکی از انتقادهای امام علی(ع) به عثمان این بود که چرا استقلال رأی ندارد، اراده دیگران او را اداره میکند و افرادی مانند مروان بن حکم او را به هر سو که میخواهد میبرد! در ماجرای قیام مردم علیه عثمان، مردم از امام خواستند که به نمایندگی خود با عثمان در زمینه انتقاداتی که به او دارند صحبت کند،[7] امام پس از ذکر مقدمهای در پایان چنین نتیجهگیری فرمود: «فلا تکونن لمروان سیقة یسوقک حیث شاء بعد جلال السن و تقضی العمر».[8] - پس از پیری و گذشت عمر، زمام خود را به دست مروان نسپر تا تو را به هر سو که میخواهد ببرد! استقلال یا استبداد! از آنجا که استقلال رهبری ظاهراً شباهت به استبداد دارد، تبیین استقلال رهبری از استبداد رهبری و تفکیک رهبر مستقل و رهبر مستبد در این مبحث ضروری بنظر میرسد. شباهت ظاهری استقلال به استبداد در این است که در هر دو مورد صاحب رأی اصرار بر پیاده کردن اعتقاد خوددارد، رهبر مستقل و رهبر مستبد هر دو تلاش میکنند تا آنچه را مصلحت تشخیص دادهاند انجام دهند و به اصطلاح حرف خود را به کرسی بنشانند. ابراهیم اصرار دارد که اعتقاد خود را مبنی بر توحید در جامعه پیاده کند، در مقابلش نمرود تلاش میکند پندار خود را مبنی بر شرک و بتپرستی تحقق دهد و نیز موسی و فرعون، پیامبر اسلام و ابوجهل و... لکن آنچه ابراهیم و پیامبران ابراهیمی و به طور کلی همه امامان و رهبران الهی بر آن اصرار دارند استقلال رأی است و آنچه رهبران مستکبر تاریخ در جهت آن تلاش میکنند استبداد رأی است. توضیح مطلب این که تعریف دقیق استقلال رأی همان طور که اشاره شد، عبارت است از صاحبنظر بودن و تحت تأثیر آراء دیگران قرار نگرفتن ولی بر استقلال رأی شرط رهبری نیست بلکه آنچه شرط رهبری است، ویژگیهایی دارد که آن را از استبداد جدا میکند. درست است که ممکن است مستبد هم تحت تأثیر افکار دیگران نباشد و مستقل فکر کند لکن استقلالی که شرط رهبری است دو خصوصیت دارد که آن را نقطه مقابل استبداد قرار میدهد:
1- مشورت استبداد رأی با مشورت و تبادل آراء در تضاد است، اصولاً مستبد خود را نیازمند به مشورت با دیگران نمیبیند ولی استقلال رأی نه تنها با تبادل آراء تضادی ندارد بلکه استقلال رأی رهبر در کنار شورا در قرآن کریم طرح میگردد. 2- عدول از خطا مستبد کاری به درست بودن یا خطا بودن آنچه میگوید ندارد، او هدفی را جز تحقق تمایلات خود تعقیب نمیکند و لذا اگر معلوم شود آنچه گفته خطا است حاضر به اعتراف و عدول از رأی خود نیست، ولی صاحبنظری که به بیماری استبداد مبتلا نیست اگر فهمید نظریه او خطا است عدول میکند. اسلام همه مردم بویژه مدیران جامعه را در عین حالی که به استقلال رأی توصیه میکند.[9] از استبداد رأی به شدت تحذیر مینماید. امام علی(ع) در نهی از استبداد میفرماید: «من استبد برأیه هلک و من شاور الرجال شارکها فی عقولها».[10] - کسی که مبتلا به استبداد رأی شود هلاک میگردد و کسی که با افراد صاحبنظر مشورت کند شریک بهره برداری از اندیشههای آنان است. ادامه دارد حضرت علی(ع): «غالبوا أنفسکم علی ترک المعاصی تسهل علیکم مقادتها الی الطاعات» (مستدرک- ج 2، ص 313) با ترک گناهان بر نفس سرکش خود غلبه کنید تا عنانش را در دست گیرید و به آسانی در راه اطاعتش بکشانید.
[1] - انعام- 116. [2] - النساء- 112. [3] - نگاه کنید به تفسیر نمونه ج 4، ص 110،111، مجمع البیان،ج 3 ص 105. [4] - نگاه کنید به مجمع البیان، ذیل آیه مذکور. [5] - اسراء- 73، 74. [6] - بحار الانوار، ج ص 80. [7] - نگاه کنید به خطبه 162 نهج البلاغه فیض. [8] - نگاه کنید به خطبه 162 نهج البلاغه فیض. [9] - نگاه کنید به کتاب «مبانی شناخت» تألیف نگارنده مبحث «تقلید در عقاید» [10] - بحار، ج 18 ص 382. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 753 |