تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,782 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
آزادی و اهمیت آن از دیدگاه اسلام و امام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 140، مرداد 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
جاودانگی راه امام حجة الاسلام و المسلمین اسدالله بیات آزادی و اهمیت آن از دیدگاه اسلام و امام در پایان این بحث دو مطلب مهم باقی مانده است که در ارتباط با بحث «آزادی» در فلسفه سیاسی اسلام باید مورد بررسی قرار گرفته و حقیقت آنها را بدست آوریم و آن دو مطلب این است: الف: در دید اسلامی، انسان نمیتواند بدون تقید به مبادی دینی، زندگی انسانی داشته باشد و بهمین جهت در بحث جهاد و دفاع توضیح داده شد: یکی از حقوقی که ازطرف خدای جهان، محترم شناخته شده است و انبیاء الهی از آن به حمایت برخاستهاند، دفاع از دین حنیف و دعوت مردم به سوی اسلام و زندگی دینی است. بنابراین، انسان- بالضروره- با دین میتواند به سعادت خود برسد و بدون آن هلاکت و سقوط نصیب آن خواهد بود. روی این حساب، این آیه کریمه که میفرماید: اکراهی در دین نیست «لا اکراه فی الدین[1]» چه معنا پیدا میکند؟ و مراد از آن چیست؟ این مطلب اول. و اما مطلب دوم که در اینجا لازم است مورد توجه قرار گیرد و مقداری بررسی شود، این است: در جائی که نظام اسلامی تحقق پیدا کرد و بطور مشروع لباس عمل پوشید، افراد و گروهها و سازمانها و جریانات گوناگون فکری و سیاسی که در برابر جریان نظام سیاسی اسلام قرار دارند و نقطه نظریات متفاوت در مسائل مختلف با سران نظام دارند، در چه جایگاهی قرار میگیرند؟ و از چه نوع آزادی برخوردار هستند؟ آیا میتوانند هر نوع فعالیت از خود داشته باشند و آیا میتوانند مخالفت کنند و اگر میتوانند در چه حدی از مخالفت را میتوانند ظاهر و آشکار نمایند؟ و آیا همه گروههای مخالف در یک رده قرار دارند؟ و هر کس هر نوع مخالفت را در هر رده که باشد میتواند ابراز نماید؟ و دهها مسائل دیگر که در این باره مطرح است و بطور اجمال باید با توجه به معنای آزادی که در فلسفه سیاسی اسلامی مطرح است پاسخ آنها را دریافت کرد. پاسخ سئوال اول: قبل از آنکه به تفصیل به پاسخ سئوال اول بپردازیم، لازم است لغاتی را از حیث واژه شناسی معنی کنیم، سپس به پاسخ بپردازیم: اکراه: مصدر از باب افعال از «کره» گرفته شده است بمعنی اجبار و وادار کردن کسی بکاری است که رضایت به انجام آن را ندارد. «رشد» یا «رُشُد»- بضم راء و شین- عبارت است از اینکه کسی جهت و مسیر رسیدن بواقع و حقیقت را پیدا کند. «غی»: در برابر رشد قرار دارد و آن عبارت است از اینکه انسان از راه و مسیر عدول کند و منحرف شود در حالی که هدف را فراموش کرده است. «ضلال»: عدول و انحراف از راه است به اینکه مقصد و هدف را هم میشناسد. «هدایت»: یافتن راهی است که انسان را به مقصد میرساند.[2] پس از آنکه مفاهیم واژههای فوق روشن شد، وارد پاسخ آن سئوال میشویم. دین عبارت است از مجموعه معارف علمی و نظری که دنباله آن یکسری دستورالعملهای اجرائی و عملی بوجود میآید و جامع و عامل مشترک همه آنها این است که مجموعهای از اعتقادات و باورها است و اعتقاد و ایمان از اموری است که مرکز و محل آن قلب و دلها است و اکراه اجبار ارتباطی با امور قلبی و اعتقادی نداشته و نمیتواند هم داشته باشد. اگر در جائی اکراه و اجباری صورت پذیرید، در اعمال و کارهای ظاهری و حرکات بدنی، مؤثر خواهد شد. امور اعتقادی و قلبی از جمله حقایقی است واقع در سلسله علل و معلولات عالم که تابع علل و عوامل خاص خود میباشد اگر آن علل و عوامل بوجود آمدند از جمله درک درست و باور به بود و نبود و ارزیابی اطراف موضوع و علاقه و میل به انجام آن و امثال ذلک که آنها مانند خود این اعتقاد و باور از امور اعتقادی و ادراکی میباشند، این اعتقاد بوجود خواهد آمد و محقق خواهد شد و اگر آن علل و عوامل بوجود نیامدند و شرایط تحقق یک امر اعتقادی فراهم نگشت، طبعاً این امر اعتقادی هم بوجود نخواهد آمد. روی این حساب آیه کریمه که میفرماید: «لا اکراه فی الدین» اگر بصورت جمله خبری باشد، پیامش این است: «دین از مقولات قلبی و مربوط به دل انسانها است و امور قلبی و ایمانی تابع علل مربوط به خود که از سنخ خود آنها است، میباشد و اکراه و اجبار در آنها راه ندارد و اکراه و اجبار مربوط به ظاهر انسان و اعمال جوارحی او میباشد». بنابراین، معنای جمله این است: دین از مقولاتی است که اکراه در آن راهی ندارد. و اگر جمله انشائیه باشد و به قرینه «قد تبین الرشد» بدست میآید، جمله اخباری در مقام انشاء است و معنایش این است:«دین و باور و اعتقادات را بر دیگران تحمیل نکنید، برای اینکه اعتقاد از اموری نیست که قابل تحمیل بشود»[3] و اعتقادات را با زور نتوان به خورد افراد داد. با زور میتوان فردی را وادار به کرای کرد، اما با زور و فشار، نمیتوا فردی را مؤمن و معتقد ساخت. ایمان و دین شبیه محبت بلکه عین آن است. انسان نمیتواند با زور، کسی را محبوب و یا مبغوض قرار دهد. حب و بغض، عوامل مخصوص خودش را لازم دارد.
بنابراین، اگر جمله انشائی هم باشد، باز از این حیث و جهت، اکراه و نفی و سلب شده است که اکراه و اجبار تکویناً به امور اعتقادی و قلبی راه ندارد. پس انسان در اصل دین اگر بخواهد ایمان به آن داشته باشد و مقید به احکام و مبادی آن بشود و اعمال و رفتار خودر ا با دستورالعملهای آن منطبق سازد، باید بفهمد و باور به درستی و صحت آن پیدا کند و از روی میل و عشق و علاقه آن را بپذیرد و سپس هر جا مشکلی و معضلی پیدا کرد و نتوانست آن را برطرف کند و یا در ضمن بررسی به یک نظر مخالف کشانده شد و حتی آن را ابراز کرد، هیچ مشکلی برای وی بوجود نخواهد آمد و در این میدان میتواند فکر و اندیشه خود را براه اندازد و شبهه و افکار مخالف را به قرآن و محکمات آن عرضه نماید و با تدبر در آیات کریمه اگر توانست مشکل را برطرف نماید، مشکل برطرف شده است و اگر نتوانست خودش مشکل را با عرضه به قرآن و تدبر در آن برطرف نماید، مراجعه مینماید به پیامبر(ص) و یا به جانشینان پیامبر(ص) تا از این طریق، شبهه برطرف گردد و یا بطلان آن نظر که به آن منتهی شده است، روشن شود و یا اینکه نظرش مورد تأیید و یا تصحیح قرار گیرد.[4] کما اینکه قرآن چنین دارد: آنانی که سخنها را میشنوند و آنها را ارزیابی و سبک و سنگین کرده و بهترین آنها را انتخاب نموده و از آن پیروی مینمایند، کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده است و از صاحبان خرد میباشند.[5] پاسخ سئوال دوم هنگامی که نظام سیاسی اسلام، لباس عمل پوشید و حکومت مشروع روی کار آمد، افرادی که در درون نظام هستند و اصل نظام را هم قبول دارد نواقصی را مشاهده میکنند و کمبودهائی را میبینند و اعمال ضد ارزش و منکری را در مراحل مختلف اجرائی و مدیریتی احساس میکنند، در این صورت میخواهند مخالفت کنند و علاقه دارند خلافها را افشاء کرده و مردم را در جریان خلافها قرار دهند، اینها باید مراتب امر بمعروف و نهی از منکر را مراعات کرده و بعنوان امر بمعروف و نهی از منکر مسئله را تعقیب نمایند. اطلاقات ادله امر بمعروف و نهی از منکر شامل این موارد هم خواهد شد و مادامی که خلاف کاریها و تخلفاتی که در نظام صورت میگیرد جزئی است و در حدی نیست که موجب غیر مشروع بودن حاکمیت حاکمان و دولت مردان نظام گردد، مخالفتها در حد تذکر و ارشاد و نصیحت و دیگر مراتب امر بمعروف و نهی از منکر، با حفظ سلسله مراتب، مجاز بوده و میتواند صورت پذیرد و در این حد مخالفت نه تنها جایز است بلکه واجب و لازم است. در گذشته در بحث امر بمعروف و نهی از منکر در این مقوله توضیحات لازم داده شد و از مجموع آنها چنین بدست آمد: امر بمعروف و نهی از منکر از وظایف عمومی مردم و از فرایضی است که همگان موظف بانجام آن میباشند و اگر امر بمعروف و نهی از منکر زنده نماند و مردم درباره این فریضه بزرگ الهی بی تفاوت باشند، بتدریج حکومت اسلامی به حکومت شیطانی و طاغوتی مبدل خواهد شد. و اگر- العیاذ بالله- انحرافات، کلی و اساسی است بطوری که موجب وابستگی و سلطه اجانب بر مقدرات امت اسلامی میباشد و در پوشش اسلامی همان اعمال ظالمانه و جائرانه طاغوتها انجام میشود و اموال مسلمانان و بیت المال مسلمین غارت شده و حیف و میل میگردد- کما اینکه صدها نظیر آن را در تاریخ از جمله در دوران حسین بن علی(ع) همه میدانند و یا در دوران معاصر در زمان شاه همه در خاطر دارند- در این صورت، اگر حکومت منحرف شود و از مسیر صلاح و اصلاح دور گردد و موجب هتک اسلام و امت اسلامی گردد، مخالفت بهر نحو ممکن لازم و واجب است و برخورد با نظام لازم و ضروری است و لو اینکه منجر به قیام مسلحانه شود و یا قربانیهای زیادی را بطلبد. عمل حسین بن علی(ع) قویترین و مطمئنترین مدرک و سند مشروعیت این نوع مخالفتها و برخوردها میباشد و اطلاقات ادله امر بمعروف و نهی از منکر و عمومات ادله جهاد و دفاع و قتال فی سبیل الله شامل اینجا هم میشود. پس در این فرض، مخالفت بهر نحو ممکن لازم و واجب است و باید ادامه یابد تا آنکه دولت حقه و مشروعه بوجود آید، چرا که این حکومت، مشروعیت خود را از دست داده است و به حکومت جور و فساد و عصیان تبدیل شده است و از مصادیق طاغوت شده است.[6] اینها در صورتی است که نظام مشروع اسلامی روی کار آمده است یا در همان مشروعیت اولیه باقی است و انحرافی رخ نداده است و یا اگر رخ داده است جزئی میباشد و یا در اثر انحرافات اساسی و کلی و بنیادی، اصل مشروعیت را از دست داده است، اما مخالفان، کسانی هستند که نظر اصلاحی دارند و بنایشان بر اصلاح امور بوده و میخواهند در جامعه، نظم و امنیت و حقوق عامه در سایه حاکمیت اسلام و قوانین اسلامی برقرار گردد. اما در صورتی که اینطور نباشد و مخالفان، نظر اصلاحی نداشته باشند، بلکه بناء را از اول بر برخورد فیزیکی گذاشته باشند و بخواهند نظام مشروع و حقه را طوری جلوه دهند که کم کم شرایط برای وی تنگ شده و توان خود را برای ادامه حیات سیاسی از دست بدهد و در واقع هدف مخالفان براندازی نظام اسلامی باشد که گاهی در این برنامه ریزی از اول دست بکارهای عملی زده و از زور و سلاح و عده و عُده استفاده مینمایند و با مبارزه مسلحانه میخواهند نظام را از میان بردارند و گاهی این است که تدریجاً این کار را میخواهند انجام دهند یعنی مثلاً از طریق فرهنگی و سیاسی وارد شده و بتدریج پایههای نظام را متزلزل میسازند تا در موعد مناسب، ضربه کاری و نهائی را بر اسالم وارد نمایند؛ در هر صورت اگر مخالفتها رنگ براندازی و کنار گذاشتن حکومت اسلامی و جایگزین کردن حکومت غیر اسلامی باشد، از هر گروهی این معنی بوجود آید و هر سازمانی این نوع برنامهریزی را انجام داده باشد و تحت هر عنوانی خود را پنهان سازد، محارب شناخته شده و طبق نص قرآن کریم با آنان عمل خواهد شد و حکومت اسلامی تا آن لحظه و موقعی که زمینه کلیه خطرات و تهدیدات نسبت به کیان اسلام و نظام مشروع اسلامی منتفی شود و زمینه آن از بین برود، به برخوردهای قانونی و قاطع خود ادامه خواهد داد و حکم قرآنی درباره محاربان این است: «این است و غیر این نیست مجازات کسانی که با خدا و رسول خدا به جنگ بر میخیزند و در روی زمین فساد میکنند و بندگان خدا را میترسانند و با ایجاد آشوب و بلوا در برابر نظام مشروع میایستند، این است که کشته شوند و یا به دار آویخته شوند و یا اینکه دست راست و پای چپ آنان قطع گردد و یا از آنجا که زندگی میکردهاند، تبعید شوند و این برای این است که آنان در دنیا خوار و ذلیل شوند و در آخرت هم عذابی سخت نصیبشان خواهد شد».[7] ادامه دارد پیامبر گرامی اسلام(ٌ): «صنفان من امتی اذا صلحا صلحت امتی و اذا فسدا فسدت امتی، قیل: یا رسول الله! و من هما؟ قال: الفقهاء و الامراء». (تحف العقول- ص 50) صلاح و فساد امت من به صلاح و فساد دو دسته بستگی دارد. سئوال شد آن دو دسته کیانند؟ فرمود: دانشمندان و زمامداران.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 256 |