تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,087 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,032 |
حوادث سال دوم هجرت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 141، شهریور 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
درسهائی از تاریخ تحلیلی اسلام حوادث سال دوم هجرت- 5 حجة الاسلام و المسلمین رسولی محلاتی مراسم عروسی و زفاف همانگونه که در مقالات گذشته مذکور گردید، میان عقد ازدواج و عروسی چند ماه طول کشید و فاصله شد. ولی ما برای اینکه رشته سخن قطع نشود، دنباله ماجرا یعنی مراسم عروسی را نیز در همین جا ذکر کرده، و سپس بدنبال ذکر سایر حوادث سال دوم هجرت خواهیم رفت انشاء الله تعالی. باری پس از ماجرای عقد و نامزدی فاطمه و گذشت چند ماه از این ماجرا علی(ع) شرم می کرد درباره عروسی فاطمه سخنی بمیان آورد، تا بالاخره زنانی که در خانه رسول خدا(ص) بودند یا بمناسبتهائی رفت و آمد می کردند بفرک افتادند در این باره سخنی بگویند و با کسب اجازه از علی(ع) بنزد رسول خدا(ص) آمده و بحث عروسی فاطمه را به میان کشیدند. از آنجمله نام ام ایمن[1] و ام سلمة در روایات ذکر شده که این مطلب را نزد رسول خدا(ص) عنوان کردند و سخن را از اینجا آغاز کرده که گفتند: ای رسول خدا براستی اگر خدیجه زنده بود با انجام مراسم عروسی فاطمه دیدگانش روشن میشد! با شنیدن نام خدیجه سرشگ از دیدگان پیغمبر جاری شد و بیاد آن بانوی فداکار و مهربان افتاده فرمود: خدیجه! و کجا همانند خدیجه زنی یافت می شود؟! درآن هنگام که مردم مرا تکذیب کردند او مرا تصدیق نمود، و در راه پیشرفت و ترویج دین خدا مرا یاری کرد و دارئی خود را در اختیار من قرار داد،و بانوئی که خدای عزوجل مرا مأمور کرد تا اورا مژده دهم که خانهای از زمرد در بهشت بدو عطا خواهد کرد.... ام سلمه که این سخنان را شنید و دگرگونی حال پیغمبر را دید عرضه داشت: پدر و مادر ما بقربانت! شما هر اندازه درباره خدیجه بفرمائید درست و صحیح است، جز آنکه وی از دنیا رفته و بسوی پروردگار خویش بازگشت و خدای تعالی ما را با او در بهترین جایگاه بهشت جای دهد. اما موضوعی که ما بخاطر آن خدمت شما آمدهایم این است که برادر و پسر عموی شما علی بن ابیطالب مایل است تا شما دربارهاش محبتی نموده اجازه دهید همسرش فاطمه رابخانه خود ببرد و بدین ترتیب سروسامانی به زندگی اوبدهید! پیغمبر پرسید: چرا خود علی در اینباره بمن مراجعه نکرده؟ عرض شد: حیا وشرم مانع او از اینکار گردیده! در این وقت ام ایمن از طرف رسول خدا(ص) مأمور شد تا علی(ع) را خبر کرده بنزد آنحضرت ببرد، و چون بیامد پیش روی پیغمبر نشست و از شرم سر خود را بزیر افکند، رسول خدا(ص) بدو فرمود: آیا مایل هستی همسرت به بخانه ببری؟ علی(ع) همچنان که سرش بزیر بود پاسخداد: - آری پدر ومادرم بفدایت! پیغمبر(ص) نیز با خوشحالی موافقت خود را برای انجام اینکار اعلام کرده و بدنبال آن فرمود: همین امشب یا فردا شب ترتیب اینکار را خواهم داد. علی(ع) برخاست و رسول خدا(ص) نیز به زنانی که در آنجا بودند(و شاید به انتظار موافقت پیغمبر اسلام لحظه شماری می کردند تا هر کدام بنحوی در این جشن فرخنده خدمتی انجام داده و کاری بکنند) دستور داد مقدمات عروسی را فراهم نموده و فاطمه را زینت کنند و خوشبویش سازند و اطاقی را برای زفاف و عروسی او فرش کنند. ولیمه عروسی یکی از سنتهای اسلامی «ولیمه» دادن در مراسم عروسی است، یعنی مستحب است در این مراسم غذائی تهیه شود و جمعی را اطعام کنند، که البته در کیفیت و مقدار تابع شئون و مقدورات افراد است، که بهر نحوی ممکن است این سنت اسلامی را انجام دهند، و رسول خدا(ص) نیز که خود این سنت را تشریع فرموده بود در مراسم عروسی فاطمه دختر عزیزش اینکار را انجام داد، و در اینکه آیا خود پیغمبر ترتیب این«ولیمه» را داد یا به علی(ع) دستور داد تهیه آنرا داد و یا هر دو در تهیه آن شرکت داشتند اختلاف است. مطابق نقل امالی شیخ صدوق(ره)، رسول خدا(ص) به علی فرمود: تهیه گوشت و نان با ما، و خرما و روغن با تو،[2] و بر طبق نقل مرحوم راوندی در «خرائج» پیغمبر اسلام مقداری غذا و حلوا درست کرد و به علی فرمود: مردم را دعوت کن.[3] و در روایتی که مرحوم اربلی در کشف الغمه روایت کرده چنین است که علی(ع) گوید: رسول خدا از همان پول زره خودم که قبلا فروخته بودم مقداری را به ام سلمه سپرده بود، و هنگام عروسی ده درهم از آن پول را از ام سلمه گرفت و بمن داد و فرمود: با این پول مقداری روغن و قدری خرما و کشک خریداری کن، و من چنان کردم و خود آنحضرت آستین را بالا زد و سفرهای چرمی طلبید و آن خرما و روغن و کشک را مخلوط کرده و غذائی تهیه نمود و از مردم با همان غذا پذیرائی شد.[4] ودر نقل دیگری از آنحضرت حدیث کرده که به علی فرمود: «یا علی لابد للعرس من ولیمة». - علی جان! در عروسی باید ولیمه داد، و بدنبال آن روایت کرده که سعد[5] گفت: من گوسفندی را برای این ولیمه میدهم، وگروه دیگری از انصار نیز هر کدام در حدود توانائی خود چیزی تهیه کردند، و مراسم ولیمه انجام گردید، که این روایت را بیشتر اهل سنت نیز مانند طبری و ابن حجر و سیوطی و دیگران نقل کرده اند.[6] و بهر صورت ولیمه تهیه شد و پیغمبر خدا به علی فرمود: اکنون برخیز و هر که را می خواهی برای صرف غذا دعوت کن، علی(ع) گوید: من بمسجد آمدم و دیدم گروه بسیاری از اصحاب در مسجد حضور دارند خواستم برخی را دعوت کنم و برخی را نکنم، حیا مانع من شد، و از اینرو بر بلندی بالا رفتم و با صدای بلند گفتم: «اجیبوا الی ولیمة فاطمة»! - شما را به صرف ولیمه (عروسی) فاطمه دعوت می کنم! و بدین ترتیب همه را دعوت نمودم، و مردم دسته دسته براه افتادند ولی من از زیادی مردم و کمی غذا به خجلت فرو رفتم و رسول خدا این مطلب را دانست و مرا دلداری داده فرمود: علی جان(غصه مخور) من بدرگاه خدای تعالی دعا می کنم تا در غذا برکت دهد. و همین طور هم شد که همگی آن جمعیت بسیار از آن غذای اندک خوردند و سیر شدند و همه را کفایت کرد. و در نقل دیگری است که پیغمبر فرمود: بگو مردم ده نفر ده نفر بیایند و غذا بخورند، و هر دسته ده نفری که می آمدند رسول خدا(ص) بدست خود برای آنها غذا می کشید و بدانها می داد و می خوردند و چونسیر می شدند از اطاق خارج شده و ده نفر دیگر می آمدند، و بدین ترتیب همگی را غذا داد. و چون مدعوین غذا خوردند رسول خدا ظرفی هم برای زنان فرستاد و ظرفی هم جداگانه برای داماد و عروس کشید و فرمود: «هذا لفاطمة و بعلها». - این هم مال فاطمه و شوهرش! و بر طبق حدیثی که ابن شهر آشوب روایت کرده دو روز این کار تکرار شد، و روز سوم نیز ابوایوب انصاری ولیمه دادومردم میهمان او بودند. مراسم زفاف و عروسی میهمانان بخوبی اطعام شدند و مراسم ولیمه پایان یافت و وقت آن رسید که بانوی بزرگوار اسلام بخانه شوهر برود، قبلا پیغمبر دستور داده بود فاطمه را ببرند رسول خدا(ص) ظرف آبی خواست و دو سوره آخر قرآن «معوذتین» را بر آن خواند، و با آب دهان خود مخلوط کرد و فاطمه را در سمت چپ و علی را در سمت راست خود نشانیدف ومقداری آب به بدن زهرا و مقداری بر بدن علی پاشید و در حق آنها دعا کرده چنین گفت: «اللهم انهما منی و انا منهما، اللهم کما اذهبت عنی الرجس و طهرتنی تطهیراً فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا».[7] و سپس دنبال آن فرمود: «قوما الی بیتکما جمع الله بینکما و بارک فی سیرکما و اصلح بالکما».[8] و بر طبق روایات اهل سنت[9] اضافه بر کلمات فوق جملات زیر را نیز(که مادر مریم برای او از خدا خواست) اضافه کرد و درباره فاطمه گفت: «اللهم انی اعیذها بک و ذریتها من الشیطان الرجیم». - خدایا من او و فزندانش را از شیطان رانده درگاه در پناه تو قرار می دهم، و نظیر همین دعا را درباره علی(ع) کرده سپس درباره هر دوی آنها گفت: «جمع الله شملهما،و اطاب نسلهما، و جعل نسلهما مفاتیح الرحمة و معادن الحکمة و امن الامة». - یعنی خدا پراکندگی کارشان را برطرف کند، و نسلشان را پاک گرداند، و فرزندانشان را کلیدهای رحمت و معدنهای حکمت و وسیله امان و امنیت امت قرار دهد. و بهر صورت این مراسم هم پایان پذیرفت، و رسول خدا دست زهرا را در دست علی(ع) نهاده فرمود: «بارک الله فی ابنة رسول الله یا علی، نعم الزوجة فاطمة، و یا فاطمة نعم البعل علی». - علی جان! خداوند دختر رسول او را بر تو مبارک گرداند، فاطمه خوب همسری است، و ای فاطمه علی هم خوب شوهری است. و در حدیث دیگری است که هنگام خداحافظی با آنها، دم در ایستاد و گفت: «طهرکما و طهر نسلکما، انا سلم لمن سالمکما و حرب لمن حاربکما، استودعکما الله و استخلفه علیکما». - خدا شما و نسل و فرزندانتان را پاک و پاکیزه گرداندف من با هر کس که با شما در صلح و دوستی باشد در صلح و دوستی هستم، و با هر کس که با شما دشمن باشد دشمنم، بخدایتان می سپارم و او را سرپرست شما قرار می دهم. و این جمله در حدیث امالی شیخ(ره) آمده که به آندو فرمود: بسوی منزل خویش بروید ولی کاری نکنید تا من بیایم. بسوی خانه علی زنان اطراف فاطمه عزیز را گرفتند و او را برای رفتن بسوی خانه شوهر آماده کردند، و در حدیث آمده[10] که پیغمبر دستور داد استر مخصوص خود را که به «شهباء» موسوم بود بیاورند و فاطمه را بر آن استر سوار کرد تا بخانه شوهر برود. و در حدیثی آمده که پیغمبر نیز برخاست و پیشاپیش دخترش فاطمه براه افتاد، و سلمان[11] نیز مهار استر را در دست داشت، و به زنان نیز دستور داد همراه فاطمه حرکت کنند و اظهار سرور و شادمانی کنند، و ارجوزه بخوانند اما چیزی که خدا راضی نیست نگویند. و بنقل ابن شهرآشوب مردانی چون حمزه و عقیل و دیگر از خاندان رسول خدا(ص) نیز پشت سر آنها شمشیرهای برهنه در دست داشتند[12] و آنان را بدرقه می کردند. و از جمله اشعاری که در مراسم مزبور از ام سلمه نقل شده این قطعه است: سرن بعون الله جاراتی واشکرنه فی کل حالات[13] واذکرن ما انعم رب العلی من کشف مکروه و آفات[14] فقد هدانا بعد کفر و قد انعشنا رب السماوات[15] و سرن مع خیر نساء الوری تفدی بعمات و خالات[16] یا بنت من فضله ذوالعلی بالوحی منه و الرسلات[17] و از عاشیه نقل شدهکه می گفت: یا نسوة استرن بالمعاجر واذکرن ما یحسن فی المحاضر[18] واذکرن رب الناس اذیخصنا بدینه مع کل عبد شاکر[19] و الحمدالله علی افضاله والشکر لله العزیز القادر[20] سرن بها فالله اعطی ذکرها و خصها منه بطهر طاهر[21] و از حفصة نیز قطعه زیر نقل شده: فاطمة خیر نساء البشر و من لها وجه کوجه القمر[22] فضلک اللهعلی کل الوری بفضل من خص بآی الزمر[23] زوجک الله فتی فاضلا اعنی علیاً خیر من فی الحضر[24] فسرن جاراتی بها انها کریمة بنت عظیم الخطر[25] و از «سعادة» مادر سعد بن معاذ روایت شده، که با اینکه زنی سالخورده بود، همچون زنان جوان به وجد آمده و می گفت: اقول قولا فیه ما فیه واذکر الخیر و ابدیه[26] محمد خیر بنی آدم ما فیه من کبر ولا تیه[27] بفضله عرفنا رشدنا فالله بالخیر یجازیه[28] و نحن مع بنت نبی الهدی ذی شرف قد مکنت فیه[29] فی ذروة شامخة اصلها فما اری شیئاً یدانیه[30] و در بسیاری از روایات اهل سنت که خطیب بغدادی و محب الدین طبری و حموینی و ابن حجر و دیگران، از ابن عباس روایت کرده اند آمده است که: در آنشب که فاطمه(س) را بخانه علی(ع) می بردند پیغمبر(ص) پیش روی او می رفت، و جبرئیل سمت راست و میکائیل در سمت چپ، و هفتاد هزار فرشته پشت سر او حرکت می کردند، و آنها تا طلوع فجر به تسبیح و تقدیس خدای تعالی مشغول بودند.[31] ادامه دارد
[1] - ام یمن نام زنی است که سالها بعنوان کنیزی و خدمتکاری در خانه رسول خدا(ص) زندگی کرده و بقولی کنیز آمنه مادر آن حضرت بود که پس از وفات آمنه وظیفه سرپرستی رسول خدا(ص) بدو محول شد و پیغمبر (ص) اورا بعنوان مادر خطاب می کرد. و می فرمود«ام ایمن امی» (چنانچه در داستان وفات آمنه در شرح حال رسولخدا(ص) ذکر گردید). و پس از ازدواج با خدیجه او را آزاد کرد، و ام ایمن بمردی موسوم به عبید خزرجی شوهر کرد و از وی پسری بدنیا آورد که نامش را ایمن گذارد. و ایمن کسی بود که در جنگ حنین وقتی همه مسلمانان بجز عده معدودی از کنار پیغمبر اسلام گریخته در رکاب آنحضرت ماند و پایداری کرد تا شهید شد و ام ایمن از نظر سبقت در اسلام و خدمت بخاندان رسالت سابقه درخشان و پرافتخاری دارد، و تا فاطمه (س) نیز زنده بود خدمت آن بانوی بزرگوار را بر خود فرض و لازم می دانست، و از جمله افتخارات او سرپرستی و حضانت از دو فرزند برومند فاطمه(س) و دو حجت الهی یعنی حسن و حسین(ع) است که انشاء الله در جای خود مذکور خواهد گردید- و به صورت ام ایمن از زنان بزرگ و پرفضیلت اسلام است که در اینجا برای معرفی او مختصراً بهمین مقدار اکتفا شد تا انشاء الله در جای خود آنرا با تفصیل بیشتری ذکر کنیم. [2] - بحار الانوار ج 43 ص 95 و 106. [3] - بحار الانوار ج 43 ص 95 و 106. [4] - کشف الغمة ج 1 ص 361. [5] - ظاهراً منظور سعد بن معاذ است. [6] - احقاق الحق ج 10 ص 424. [7] - یعنی خدایا این دو از منند و من از آندو هستم، خدایا همانگونه که پلیدی را از من دور کرده و بخوبی پاکیزه ام کردی پلیدی را از ایندو نیز دورگردان و بخوبی پاکیزه شان فرما. [8] - یعنی برخیزید بسوی خانه تان، خدا میان شما را گرد آورد، و در زندگی شما برکت دهد و مشکلات شما را اصلاح کند. نگارنده گوید: در روایات بسیار که از اهل نست(احقاق الحق ج 10 ص 416) آمده بجای «بارک فی سیرکما» و «بارک لکما فی شبرکما» یا «و بارک فی شبرکما» است و چنانچه ابن اثیر جزری در نهایه و صاحب تاج العروس و لسان العرب در معنای همین دعا گفته اند «شبر»در اصل بعمنای «عطا» و کنایه از ازدواج است زیرا در آن عطاء وجود دارد. [9] - در متن آن دعائی که رسول خدا(ص) در آن شب درباره فاطمه و علی کرد و بیش از چهل حدیث از طریق اهل سنت آمده که در بسیاری از آنها جملات فوق ذکر شده و برای اطلاع بیشتر به کتاب احقاق الحق ج 10 ص 405-419 مراجعه شود. [10] -مناقب ابن شهر آشوب ج 3 ص 354 و کشف الغمة ج 1 ص 369. [11] - سلمان فارسی رضی الله عنه در سال اول هجرت در مدینه مسلمان شد ولی- بشرحی که در مقالات قبلی ذکر شد- تا سال چهارم و پنجم هجرت در خانه ارباب یهودی خود بصورت بردگی بسر می برد ولی گاهگاهی با جلب رضایت ارباب خود نزد رسول خدا می آمد که ممکن است آنشب نیز از آنجمله بوده است. [12] - گویا این کار طبق معمول آنزمان جزء مراسم عروسی بوده که جمعی از نزدیکان عروس انجام می داده اند. [13] - ای زنان پیغمبر و نزدیکان من بیاری خدا حرکت کنید و در همه حال او را سپاسگزاری کنید. [14] -نعمت پرورگار بزرگ را بیاد آرید که ناراحتیها و آفات را از ما دور کرد. [15] - وبراستی ما را پس از گرفتاری در ظلمت کفر، به نور اسلام هدایت فرمود، و پروردگار آسمانها والا و بزرگمان گردانید. [16] - با بهترین زنان جهان حرکت کنید که عمه و خاله ها بفدایش! [17] - ای دختر آن کسی که پروردگار برتر، او را بوسیله وحی و رسالتهای خویش بر دیگران برتری داد. [18] - ای زنان! خود را با جامه های سر بپوشانید، و آنچه را در چنین انجمن ها نیکو است یادآوری کنید. [19] - پروردگاری را یاد کنید که ما را و هر بنده شاکر و سپاسگزاری را بدین و آئین خود مخصوص داشت. [20] - ستایش خدای بزرگ را بر این فضیلت، و شکر و سپاس او که عزیز و توانا است. [21] - با نوعروسی حرکت کنید که خدیا بزرگ نامش را عطا کرده و به پدر(یا شوهر) پاک و پاکیزه ای او را مخصوص گردانیده است. [22] - فاطمه بهترین زنان بشر! آن دختری که رویش چون قرص ماه درخشندگی دارد. [23] - خدایت بر همگان برتری داد به فضیلت آن کس که به آیات قرآنی او را مخصوص گردانید. [24] - خدای تعالی تو را به ازدواج جوانی فاضل درآورد و منظورم همان علی است که بهترین مردان است. [25] - ای زنان در رکاب فاطمه براه افتید که براستی او عروسی بزرگوار و دختر شخصیت بزرگی است. [26] - گفتاری را گویم که از تهدل برآید و از خیر و خوبی یادکرده و آنرا آشکار کنم. [27] - محمد بهترین فرزندان آدم است که در وجود مقدس او تکبر و خودپسندی و جهل وجود ندارد. [28] - به فضل خود رش و صلاح ما را بما نشان داد که خدایش پاداش نیکو دهد. [29] - و ما اینک در رکاب دختر پیامبر بزرگوار و شریف خود هستیم که در اعماق دل پیغمبر جای دارد. [30] - ریشه نژادی او بسیار بلند و شامخ است که چیزی را همانندش نمی بینم. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 134 |