تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,047 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,992 |
شرح زیارت امین الله علیه السلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 142، مهر 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
شرح زیارت امین الله (ع) قسمت نهم آیت الله محمدی گیلانی * چرا بار امانتی را که آسمان نتوانست تحمل کند بر کاهل این انسان نتوانست تحمل کند بر کاهل این انسان ظلوم و جهول نهادند؟ پاسخ این سئوال آن است که اگر چه ظلم و جهل ملاک توبیخ و عتاب است ولی همین دو امر خود مصحح تحمیل بار امانت بر کاهل انسانند. زیرا به ظلم و جهل کسی متصف میشود که قابل اتصاف به عدل و علم است، و آن انسان است که علم و عقائد حقه و عدل و صلاح عمل به «ولایت الله» فائز میشود. * انقسام ولایت به تشریعی و تکوینی * ولایت الله تشریعی، و گستره آن بوسیله تشریع احکام. * ترتب همه مقامات اخروی بر اطاعت از احکام الله. با تصدیق به اینکه مرداد به امانت معروضه، ولایت الهی است که غایت اخیره از تشریع شرایع حقه است،این سئوال مطرح شد: چرا خدای حکیم علیم، بار امانتی را که آسمانها و زمین کوهها از حمل آن اباء داشتند، بر انسان، این موجود ظلوم و جهول، تحمیل نمودند. و مثل حمل انسان این امانت را مثل مجنونی است که به خاطر فقدان شعور، منشور امارت قطری را پذیرا می گردد! پاسخ این سئوال عویص این است که: ظلم و جهل در انسان گرچه ملاک توبیخ و عتاب است ولی عین همین دو امر است که حمل امانت و ولایت را بر کاهل انسان، تصحیح و توجیه مینماید زیرا اتصاف به ظلم و جهل هنگامی صحیح است که شخص متصف به این دو وصف، قابل اتصاف به عدل و علم باشد، و موجوداتی که قابل اتصاف به عدل و علم نیستند به مقابلات آنها که ظلم و جهل است نیز متصف نمیشوند، مثلا جبال، به ظلم و جهل، متصف نمیگردند و صحیح نیست که گفته شود: کوه ظالم یا جاهل، و راز عدم صحت آن، این است که شأنیت اتصاف به عدل و علم را ندارد، و همچنین آسمانها و زمین که به ظلم و جهل متصف نمیشوند، چون شأنیت اتصاف به عدل و علم را ندارند، به خلاف انسان که به ظلوم و جهول، متصف گردیده، چون قابلیت اتصاف به عدل و علم را دارد. و امانت معروضه در آیه کریمه که همان ولایة الله تعال و کمال صفت عبودیت است تحصیل تحصیل آن فقط به علم بالله تعالی و عمل صالح است و عمل صالح، عدل است، و اتصاف به این دو صفت یعنی علم و عدل فقط در طوق آن کسی است که شأنیت ظلم و جهل را دارد، و انسان است که ذاتاً ظلوم و جهول است پس فقط، او است که توان حمل این بار امانت را دارد. پس معنی دو آیه مربوط به امانت معروضه، به وجهی نظیر معنی آیات سورة «التین» است: «لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم، ثم رددناه اسفل سافلین، الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر ممنون» (آیه 4-6) - ما انسان را در نیکوتر قوامی آفریدیم، آنگاه او را فروتر از همه فروتران گردانیدیم مگر آنان که ایمان آوردند و اعمال صالحه انجام دادند که پاداشی بی پایان دارند. و بنابراین، عرض امانت یعنی عرض ولایت الهیه و استکمال به حقائق دین حق علماً وعملاً و عرض آن بر آسمانها و زمین و جبال، یعنی اعتبار آن بالقیاس باستعداد آنها و معنی اباء و اشفاق آنها، فقدان استعداد و صلاحیت آنها است و حمل انسان این بار امانت را یعنی صلاحیت داشتن و مستعد بودنش برای امانتداری با ضعف و صغر حجمش در قبال آسمانها و زمین و کوهها و معنی ظلومی و جهولی وی، همانا وخامت عاقبت این ایمان است اگر خیانت ورزد. و به معنای دقیقتر: لوح ضمیر انسان بحسب فطرت اصلی، خالی از عدل و علم است ولی پذیرای اتصاف به آنها است و در ظرف افاضه علم و عدل، ممکن است از حضیض ظلم و جهل، به اوج علم و عدل ارتقاء یابد- چنانکه پذیرای مقابلات آنها است و ممکن است به اسفل سافلین، ساقط گردد- و از این بیان روشن شد که اطلاق ظلوم و جهول بر انسان در آیه کریمه باعتبار شأنیت وی در تلبس به این اوصاف است. آراء و اقوالی از مفسرین در این باره است که مشتمل بر جهاتی از ضعف و وهن است که با مراجعه با آنچه تقدیم شد، ضعف و سستی آن آراء و اقوال روشن میشود. در کافی شریف در تفسیر «انا عرضنا الامانة» از امام صادق(ع) آمده است که فرمودند: «هی ولایة امیر المؤمنین(ع)». مراد امام(ع) به این تعبیر انحصار ولایة الله به امیر المؤمنین(ع) نیست بلکه مراد، بیان مصداق روشن آن است یعنی نخستین فاتح و باب ولایة الله تعالی در این امت امیرالمؤمین (ع) است. و مراد به ولایة الله تعالی چنانکه قبلاً اشاره کردیم، آن است که انسان بواسطه مجاهدت و اخلاص در عبادت به آن مرتبهای از قرب الهی فائز میشود که خدایتعالی متولی همه امور و شئونش میگردد این است بیان حضرت استاد طباطبائی (ره) در ذیل آیه امانت المیزان ج 16. ولایة الله تعالی تتبع در موارد استعمال لفظ «ولایت» در محاورات، اطمینان میآورد که معنای اصلی آن، قرب و نزدیکی است. بدیهی است که آدمی پس از الهام به وضع الفاظ در مقابل معانی و ایجاد پدیده زبان به معنای لغت، طبعاً لفظ را برای معنی محسوس وضع میکردند، زیرا امور محسوسه اقدم در شناختند، سپس به مرور ایام با ارتقاء به درک معانی غیر محسوسه، از الفاظ موضوعه برابر امور محسوسه، بگونهای استفاده میکردند و در معانی غیر محسوسه استعمال مینمودند. و همانطور که حاجت به تفهیم و اعلان مقاصد، منشأ الهام وضع الفاظ برای معانی گردید، همان نیاز و حاجت منشأ الهام اختراع خط و کتابت شد که بدین وسیله با کسانی سخن میگوید که از نظر زمان و مکان از همدیگر دورند ولی با خط و کتابت مقاصد همدیگر را تفهیم و تبادل مینمایند این همه برکات در شئون گوناگون پدید آمده و میآید. و از این روی لفظ «ولایت» نیز ابتدءاً موضوع له آن قرب امور محسوسه به یکدیگر بوده به وضع یا به عنایتی از عنایات در امرو غیر محسوسه مانند محبت و نصرت و تولی امور و نظائر اینها استعمال گردیده است و معنی قرب در همه مشتقات و موارد استعمال آن جاری است. النهایة قرب در امور غیر محسوسه گاهی قرب حقیقی است، مانند قرب نفس به قوایش و گاهی قرب اعتباری است، مانند قرب ولی صغار به امور صغار، و قرب ولی فقیه نسبت به امور و شئونی که در سرپرستی او است و بنابراین، ولایت در امور غیر محسوسه، به دو قسم منقسم میشود: 1- ولایت تکوینی و حقیقی. 2- ولایت اعتباری و تشریعی. و این هر دو ولایت برای خدایتعالی ثابت است. ولایةالله تشریعی همه مؤمنان و پیروان شرائع حقه الهیه در حوزه ولایة الله تعالی تشریعی داخلند و این خدای علیم و حکیم است که به عنایت خویش با تشریع احکام و عبادات، متولی امور سعادت آفرین اهل ایمان است که بدینوسیله آنان را از ظلمات شقاوت میرهاند و بانوار سعادت لقاءالله میکشاند، و با الزام علوم و عقائد حقه و صلاح عمل و مکارم اخلاق در جوار پیمبران (ص) عند ملیک مقتدر، خلود و جاودانگی به آنان میبخشد. ولایت به این معنی یعنی به مفهوم تشریعی آن، در قرآن ممجید متکرراً برای خداوند متعال اثبات شدهاست و از آن جمله است آیه کریمه: «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور، و الذین کفروا اولیائهم الطاغوت* یخرجونهم من النور الی الظلمات اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون». (البقرة/257) - خدای تعالی و سرپرست مؤمنانست، آنان را از تاریکیها به نور بدر میآورد و آنهائی که کافرند، ولی آنان طاغوت است که آنها را از نور به تاریکیها بدر میآورد، اینها اهل آتشند و در آن جاویدانند. ولایة الله تشریعی چنانکه گفتیم، سرپرستی و تدبیر و تصرف در امور اهل ایمان است که از طریق وضع احکام صورت می پذیرد، و احکام از اوامر و نواهی بهمراه انقیاد ناشی از اعتقادات حقه، منشأ اراده امتثال از فرامین خدا و رسول می گردد، و احکام اگر چه، اعتباری، هستند ولی سعادتهای حقیقی انسان بر مرحله همین اعتباریات و اعمال ارادی ناشی از آنها مترتب میشود، و کافی است برای گواهی بر این مدعا آیه «و من یطع الله و الرسول فاولئک مع الذین أنعم الله علیهم فی النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین و حسن اولئک رفیقاً». (النساء/ 69) - و هر کس که خدا و رسول را اطاعت کند، پس آنان با آنهائی هستند که خدایتعالی به آنان نعمت بخشیده و آنان عبارتند از: پیمبران و صدیقان و شهداء و صالحان و چه نیکو است مرافقت با آنها. آیه شریفه دلالت روشنی دارد بر اینکه نعمت مرافقت و لحوق به این طوائف چهارگانه منعم علیهم، مترتب بر طاعت خدا و رسول است. و نعمت مرافقت با اطاعت و امتثال مزبور نسبت دارد، بدیهی است که ارتباط و نسبت بین دو چیز، موجب نوعی اتحاد و یگانگی بین آنها است. و به ناچار طرفین ربط از سنخ حقایقند و نه از امور اعتباری، و بنابراین، در وراء این احکام اعتباری حقائقی است که این جزاء مغبوط یعنی مرافقت و منادمت با طوائف مذکور صلوات الله علیهم، مرتبط است و طرفین ربط و نسبت از حقائق میباشند و نه از اعتباریات. و بعبارتی روشن تر: احکام دینی به انواع مختلفش اگرچه وضعی و اعتباری است و جز در ظرف اعتبار وجود ندارد، ولی همینها اراده سازند و قائد مؤمن به سعادت حقیقی می باشند و نظامی با توسیط عمل در باطن و ضمیر مؤمن مطیع فراهم میآورند که همان صور ملکوتی است و عبادت را صورت باطن نفس میگردانند و چون نماز مثلا صورت ملکوت نفس شود: «تنهی عن الفحشاء و المنکر» میگردد و گرنه «لم تزدد من الله الا بعداً» و به اسفل سافلین نگونسار میشود: «ویل للمصلین الذین هم عن صلوتهم ساهون». در وسائل از امام صادق(ع) روایت میکند: «من صلی الصلوات المفروضا فی اول وقتها و اقام حدودها رفعها الملک الی السماء بیضاء نقیة تقول: حفظک الله کما حفظتنی استود عتنی ملکاً کریماً و من صلاها بعد وقتها من غیر علة و لم یقم حدودها رفعها الملک سوداء مظلمة و هم تهتف به: ضیعک الله کما ضیعتنی و لا رعاک الله کما لم ترعنی». (الجزؤ 17 من الباب 3 من ابواب المواقیت) - کسی که نمازهای واجب را در اول وقت انجام دهد و حدود آنها را حفظ کند، فرشته آنها را سفید و پاکیزه بالابرد، نماز بنماز گزار میگوید: خدا حفظت کند همانگونه که حفظم کردی مرا به فرشته بزرگواری سپردی، و کسی که نمازها را بدون جهت، تأخیر اندازد و حدود آنها را حفظ نکند فرشته آنها را بالا برد، سیاه و تاریک و آن نماز به نمازگزار بانگ زند: ضایعم کردی خدا ضایعت کند و رعایتم نکردی، خدا رعایتت نکند. این حدیث شریف تصریح میکند به اینکه نماز دارای صورت غیبیه ملکوتیه است یا سپید و پاکیزه، یا سیاه و تاریک، و مضافاً بر این، دلالت می کند بر حیات نماز و اینکه آن، نمازگزار را دعاء یا نفرین میکند، و اخبار و آثار و آیات در این باب بسیاری است. و یکی از حکمتهای تکرار عبادات و توصیه اکید بر اکثار ذکر همین است که با تکرار و اکثار عبادات و اذکار باطن نفس و قلب از آنها متأثر گردد و نقش عبادات و اذکار را به خود میگیرد و رفته رفته عبادت و ذکر الله تعالی صورت جوهری برای آن شود و فائز به طمأنینه گردد. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 100 |