تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,112 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,036 |
گوش شنوا کجاست؟! | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 144، آذر 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
ارزشهای اسلام و انقلاب را پاسداری کنیم حجه الاسلام و المسلمین محمد تقی رهبر گوش شنوا کجاست؟! در پی انتشار مقالات ارزشهای اسلام و انقلاب در دو شماره140 و 141 تحت عنوان «چرا نهی از منکر ناموفق است؟» و «هشدار به مسئولین اجرائی» تماس ها و نامه های بسیاری داشتیم که خوانندگان گرامی، ضمن هماوائی با مطالب عنوان شده، ماهنامه پاسدار اسلام را به دلیل مسائلی که مبتلا به اکثر مردم و مورد نظر رنج دیدگان انقلاب اسلامی است، مورد تقدیر قرار داده بودند. بد نیست جهت رعایت حق خوانندگان این بار به درچ پاره ای از جملات و سطوری از این نامه ها پرداخته و آنگاه جمع بندی و نتیجه گیری کنیم: یکی از خوانندگان در بخشی از نامه خود می نویسد: «... محترماً پس از عرض سلام باستحضار می رساند که مطالب منتشر شده در صفحه 28 شماره 141پاسدار اسلام که حاوی در و رنج امت و بازگو کننده واقعیات جامعه کنونی ماست، باعث مسرت و شادی و تسکین امت اسلامی گردید؛ لذا بدینوسیله از جنابعالی کمال تقدیر و تشکر را بجا آورده و...». (برادر- سید حسین موسوی) خواننده دیگری در بخشی از نامه مفصل خود می نگارد: «ضمن عرض سلام، بر خود واجب و تکلیف دیددم که چند خطی در رابطه با مقالات شما در مجل پاسدار اسلام، نوشته و بدینوسیله سپاس و تشکر خود را اعلام دارم شما درد مملکت و مردم را بهتر شناخته اید و انگشت روی آن گذارده و انتقادهای شما از روی دلسوزی است، برای گرفتن پست و مقام و مبارزات حزبی و گروهی نیست. مردم که وسیله ای ندارند حرف دلشان را بزنند... همانطور که در مجله شماره 140مرداد ماه نوشته بودید، ققط چسبیدن به مسئله بدحجابی انحراف است و موارد منکر من جمله رشوه، مالیات های گزاف، عوارض های کلان و غیره فراموش شده اند. به قول شما داستان «یکی بر سر شاخ و بن می برید» را تداعی می کند...». خواننده در بخش دیگری از نامه خود به پارخه مشکلات برادران بسیجی و سپاهی اشاره کرده وبا درخواست رسیدگی به اوضاغع معیشتی نیروهای انقلابی و حزب اللهی، می نویسد: «باید به فکر مستضعفانی بود که ایثارگری آنها بر هیچکس پوشیده نیست. آنها واقعا این حق را دارند که دولتمردان به فکر آسایس آنها و دیگر مردم رنجیده باشند. این بزرگترین ظلمی است که مردم را زیر منگنه و فشار قرار دهیم که عواقب آن لطمه برای نظام است». (ع- ب-ج) برادر بسیجی دیگر- در بخشی از نامه خود- با اشاره به عملکرد برخی کارگزاران و مشکلات جوانان چنین می نویسد: «اینکه مردم در نماز جمعه، در رآی ریزی در راهپیمائی و دیگر برنامه ها شرکت می کنند به خاطر عشق به انقلاب و امام و رهبر است. ولی بعضی از مسئولین فکر می کنند مردم به خطر تقدیر از کارهای آنهاست که در ایام الله انقلاب شرکت می کنند، نه خیر اینطور نیست که برخی آقایان فکر می کنند! چرا فکری به حال مستضعفین نمی کنند؟ فقط نگویند که جوانان ما دچار فرهنگ غرب شده اند، فکری به حال ازدواج اینها بکنند، من خود چهار سال است که خدمت سربازی را انجام داده و در جبهه های حق علیه باطل شرکت کرده ام و اینک خدمتگزار بسیج هستم، ولی به خاطر مخارج سنگین و نداشتن امکانات هنوز مجرد هستم.... اما متأسفانه برخی اسیر تجملات و مادیات هستند، در بعضی ادارات رشوه و پارتی و سوء استفاده زیاد شده، چرا باید اینطور باشد که ما بچه های حزب الله در ادارات منزوی بشویم ولی سرمایه داران از خدا بی خبر باید همه جا حضور داشته باشند، در یک کلام بگویم که نوشته هائی که مجله پاسدار اسلام شماره 141 شهریور 72نوشته... «هشدار به دستگاه های اجرائی» ذکر شده است کاملا صحیح می باشد، چرا که ما خود در اجتماع می گردیم و عینا شاهد هستیم، از شما عاجزانه می خواهم که این نوشته را به گوش مسئولین برسانید تا انشاء الله از خواب غفلت بیدار شوند». (اصفهان – ع- شریفی، 29/6/72) نامه دیگری داشتیم از تهران که نویسنده با اشاره به مقاله «چرا نهی از منکر ناموفق است» و قدردانی و تشکر از طرح واقعیتهای موجود، و مقایسه وضع ادارات ما با ادارات رژیم طاغوت، یادآور می شود که: «در گذشته کارمندان جرأت آن را نداشتند که نسبت به رژیم سخنی بگویند، اما متأسفانه حرکات و رفتار کارمندان دولت طوری است که انسان را به یاد درد دلهای مولای متقیان امیرالمؤمنین (ع) می آورد. اینها نمک می خورند و نمکدان می شکنند، علت این که نهی از منکر ناموفق است، یکی شناختن منکر است و دیگری آنکه به این وظیفه عمل نمی شود. مدیر و رئیس اداره یا نهاد یک بار هم شده نیروهای تحت امر خود را ارشاد و امر و نهی نمی کند و گویا فراموش کرده اند سخن علی علیه السلام را که فرمود: «أأقنع من نفسی بأن یقال امیرالمؤمنین و لا اشارکهم فی مکاره الدهر او اکون لهم اسوه فی چشوبه العیش». برخی از این آقایان آنقدر بر تجملات ادارات و مخصوصا اطق مدیر کل افزوده اند که گمان نمی رود متناسب با شأن نظام اسلامی باشد، از اطاق های تو در تو و دکوراسیون اطاق گرفته تا دم در نشین که اجازه ورود به مراجعین را نمی دهد... در هر حال وقتی مطالب ارزشمند پاسدار اسلام را مطالعه کردم بی اختیار قلم روی کاغذ بردم، درد دل زیاد است و ابزار آنها مشکل، فقط باید گفت اگر جریان بدین منوال پیش برود از عواقب آن باید هراسید و هیچکس توان پاسخگوئی به خون های پاک شهدائی که در این راه نثار شده اند ندارد...». (تهران –ع- ق) برادر دیگری از فولادشهر اصفهان طی نامه خود با اشاره به برخی برنامه های صدا سیما می نویسد: «مطلب دیگر بحث مسئله ویدئو از تلویزیون می باشد، این برنامه با نشان دادن گوشه ای از فیلم های مفتضح که باصطلاح برای بیداری خانواده ها تهیه می شود، برای دشمن تبلیغ می کند و نسل جوان را به کنجکاوی وا می دارد، پسران و دختران نوجوان از پدرانشان تلویزیون رنگی می خواهند که این صحنه ها را به صورت رنگی ببینند و مفهوم فیلمهای کثیف غربی را با رقص و آواز لمس کنند، از طرفی کسانی که عصر طاغوت تلویزیون را دیده اند، تازه به هوس دوران گذشته افتاده اند... با کمال شرمساری باید بگویم دست های پشت پرده با ظرافت خاصی برای دشمنان اسلام تبلیغ می کنند... چرا دشمنان انقلاب و اسلام مجازند در نشریات به انقلاب دن کجی کنند و مسلمانان دردها را بیان نکنند، با کمال تأسف در برخی ادارات بعضی شهرستان ها همان مهره های زمان ستمشاهی فعلایت دارند و به نام هنر بدترین آهنگهای مبتذل را از رادیو استانها پخش می کنند و در مراسم ها ساز و دنبک و طنبور رواج پیدا کرده، تنها جای خوانندگان زن برایشان خالی است...». (فولادشهر- سرباز بسیجی گمنام) و بالاخره نامه پدر شهید را که مزین به عکس فرزندان شهید اوست می گشائیم که در بخشی از آن آمده است: «... مقاله شما را در مجله محترم پاسدار اسلام قرائت کردم به عنوان «هشدار به دستگاههای اجرائی» شکر و سپاس خداوند را که هنوز کسانی هستند از درد دل مردم خبر داشته باشند». آنگاه به عملکرد اجحاف آمیز شهرداری ها اشاره می کند که با اعمال فشار حتی نسبت به خانواده محترم شهدا افراد مؤمن و متعهد را به بی تفاوتی کشیده است. وی می نویسد: «اینها درد دل یک پدر شهید بود و فقط و فقط به شما که قابلیت این عکس ها را داشتید وگرنه راضی نیستم نامه مرا به جائی بفرستید؛ چون می دانم بدتر از بد خواهد شد. انشاءالله از این نوع مقاله ها باز هم نوشته شود، شاید از خواب غفلت بیدار شویم». ما نیز بنا به توصیه این پدر محترم که شهیدانی گرانقدر تقدیم اسلام و انقلاب کرده از ذکر نامشان خودداری می کنیم و به ایشان یادآورد می شویم که برادر عزیز! ما نیز لیاقت آن را نداریم که عکس های نورانی عزیزان شما را دریافت کنیم، شما برای خدا ایثار کردید و عزیزانتان در راه حق جانفشانی کردند و در پیش خدا پیامبر خدا و اولیاء او به ویژه حضرت مهدی ارواحنا فداه سرفرازید، و پاداش ما با خدا است و نه با کس دیگر. و خدا گوش شنوا بدهد که پیام شما را بشنوند. جمع بندی و نتیجه گیری اینهاست حرفهای حزب الله؛ آنها که صاحبان اصلی این انقلاب اند، و داوری و خشنودی و طمأنینه نفس آنها بای ملاک و معیار عمل ما باشد، اگر معسئولین محترم دفتری را اختصاص دهند به نامه ها و نظرات و خواسته های مردم به ویژه نیروهای انقلابی، آنگاه خواهند دید که سخن آنها چیست. از چه چیز رنج می برند. از صدا و سیمکا و وزارت ارشاد و فرهنگ و مدیریت اقتصادی و مدیریت شهری و قوای مقننه و قضایه و مجریه و سایر نهادها چه توقع دارند و به نظر ما این کار ضروری است، زیرا شرط اساسی مدیریت صالح یکی علم است و دیگر ی امانت. و از ارکان علم، جامعه شناسی و مردم شناسی است و ارتباط با مردمی که نمی توانند حرفشان را منتقل کنند و ابزارش را ندارند و در عین حال دلسوز و وفادارند و سپر بلا در حوادث و جنگ و هر حادثه دیگر و سینه خود را آماج تیر بلا و طعن و نق ها کرده و می کنند، کم توقع اند و پرکار و دلسوز و فداکار و صالح و ساده و بی آلایش، چهره عوض نمی کنند و نان را به نرخ روز نمی خورند صاحب کاخ و باغ و ویلا و اتومبیل نیستند و آرزویش را هم ندارند. امیرالمؤمنین علیه السلام این قشر را به مالک اشتر می فرمود و بنیانگذار این نظام امام راحل – قدس سره- آنها را به خوبی می شناخت و آنها را بر هر قشر و گروهی ترجیح می داد. اینها ذخیره های کشور و اسلام و انقلاب اند و در عین حالی که رنج در دل و درد در سینه دارند باز هم اگر اتفاقی خدای نخواسته رخ دهد، سلاحشان رابه دوش می کشند و با سفره نان خشک خود راهی جبهه ها می شوند. اینها امروز باید مورد توجه باشند نه فقط در شعار بلکه در عمل. مسئولین نظام باید به مصالح اینها فکر کنند نه قشرهای مرفه و بی درد و پرتوقع و بی حاصل که به درد هیچ کاری نمی خورند و فقط نق می زنند و سر در آخور اشنا و بیگانه دارند و به هیچ چیز راضی نمی شوند، خانه های قصرگونه می سازند و اتومبیل های پنج و ده میلیونی سوار می شوند و دلار انبار می کنند و باز هم از کسادی بازار می نالند! چهره عوض می کنند و از هر سوراخی وارد می شوند و مهره تخته هر شطرنجی هستند و ما ساده اندیشان خیال می کنیم، می توانیم با آوانس دادن آنها را راضی کنیم و با میدان دادن بیشتر در هر صحنه وبرنامه های شاد تلویزیون آنها را از ویدئو و شب نشینی ها منرف نمائیم و با انقلاب همسوئی بخشیم، برنامه های تعدیل اقتصادی ما همگای تورم و افزاش نرخ ارز برای آنان سود می آفریند و برای قشرهای مستضعف محرومیت بیشتر و فشار و عقده افزون تر و ما درصدد آنیم که بهداشت و درمان و دانش و تعلیم و تربیت را ینز تدریجاً ملی کنیم! یعنی در انحصار همان قشر مرفه و به زیان قشرهای کم درآمد و از این دست سوء تدبیرها که فراوان است. و گوش شنوا می خواهد که ایم مسائل را بشوند و سرسری نگذرد. مطلب دیگر. ملاک ها و معیارهائی است که برای این مردم مقبول افتاده و براساس آن داوری می کنند و عشق و حیاتشان بدانها بستگی دارد، این مردم در پرتو ولایت اهل بتی و اسلام و قرآن و سوگواری و عاشورا و کمیل و ندبه و یا میراث هزار ساله معنوی و برای نفی ضدارزشها و هرزه گری ها و غرب باوری ها بپا خاستند و بزرگترین حماسه تاریخ را در پرتو معنویت اسلام و رهبری اما راحل آفریدند، مراقب باشیم احساست مورد تقدیس این مردم جریحه دار نشود و کاری نکنیم که این تصور به وجود آید که به صورت تدریجی چهره اسلام مسخ می شود. و مسجد جای خود را به پارک ها می دهد و جلسات دعای ندبه تبدیل به کلاس های هنرستان موسیقی پسران و دختران می شود و به جای قرآن و نهج البلاغه و صحیفه، ارگ و دنبک زیر بغل دختر و پسر نهاده می شود! مع الاسف در این اواخر کالس های موسیقی از کلاس های خصوصی و خانگی به ارشاد و شهرداری منتقل شده و مسئولین وزارت ارشاد تولیت آن را عهده دار شده و با افتخار کلنگ اولین هنرستان موسیقی دختران را در ایران با عنوان هنرهای سرود و آهنگ های انقلابی بر زمین می زنند و می گویند: «ضرورت ایجا اینگونه مراکز در سطح وسیع جزو برنامه دوم توسعه منظور شده». (کیهان 9/6/72) و شهرداری تهران نیز در نقاط بیست گانه تهران مراکز آموزشی و هنری دائر می کند و در لیست برنامه ها از موسیقی و سرود و غیره سخن به میان می آورد و حتی یک کلمه از آموزش دینی در لیست آن دیده نمی شود. کسی نیست از این آقایان بپرسد، آیا همه مشکلات آموزشی و فرهنگی و اقتصادی و شهری کشور حل شده و تنها یک ضرورت که همانان هنرستان موسیقی دختران و پسران تهران است باقی مانده، مگر شما در فضای این کشور نیستد که ببینید دبستان های ما دو شیفته وسه شیفته و مدارس غیرانتفاعی!! جای مدارس دولتی را گرفته و تدریجاً آموزش و پرورش به دامن بخش خصوصی می افتد و قشرهای محروم توان پرداخت صدهزار تومان و بیشتر شهریه آن را ندارند و به تدریج سطح فرهنگ مردمی تنزل می کند و دیوار تبعیض در این فضا نیز بوجود می آید، و بر اینها بیفزائید محدودیت های بهداشتی و درمانی و افزایش صعودی نرخ دارو و امثال آن را، در چنین شاریطی شما می خواهید با تشکیل هنرستان موسیقی دختران کدام مشکل را حل کنید؟ این دختران را برای کی تربیت می کنید؟ مگر سرودهای انقلاب نیاز به چند گروه ارکسترو هنر دارد که برای آن هنرستان موسیقی پسران و دختران آنهم در سطح توسعه یافته تشکیل دهید؟! آیا این فارغ التحصیلان، گروه های حرفه ای برای جشن ها و عروسی ها نخواهند شد؟ و پایشان به خیلی از مجالس دیگر کشده نخواهد شد؟ از طرف دیگر، صدا و سیما و فیلم های خارجی اش با زنان نیمه عریان و نمایش های داخلی اش با چهره زنان رنگ و روغن شده در کنار مردان بیگانه و روسری هائی که کمتر از بی حجابی نیست. گردن های براق را نشان می دهد و نمودار زندگی اشرافی گری و نمونه های دیگر که بیان آن در حوصله این مقال نمی گنجد و ساده اندیشی است که ما می خواهیم با اینگونه برنامه های هنری شا!! به جنگ ویدئو و ماهواره برویم و با دائر کردن کلوپ ویدئو جلو نوارهای مبتذل را بگیریم و یک بعدی نگری هائی از این قبیل، و شگفتا که حاضر نیستیم به حرف احدی گوش کنیم. چرا آقایان! به حوزه ها نمی روند که ازفقها و استوانه های فقاهت بپرسند آیا ما حق داریم برای دختران یا پسران هنرستان موسیقی دائر کنیم؟ از مردم بپرسند که آیا افکار عمومی نسل انقلابی آن را می پذیرند؟ و از وجدان خود بپرسند که ما در این آزمایش ها درست عمل می کنیم؟ آیا ما حق داریم از بودجه کشور و دسترنج ملت و مالیاتهائی از رگ و خون مستضعفان تهیه می شود پسران و دختران را زیر پوشش یک وزارتخانه در سطح گسترده تعلیم ارگ و ساز و دنبک و گیتار بدهیم؟ و بالاخره پاسخ خون شهیدان را چگونه خواهیم داد؟ خلاصه این راهی که ما می رویم نه به سوی کعبه بلکه به ترکستان است و شاید به گورستان. بیائیم که بیندیشیم و بدانیم تک روی و دیکتاتوری فکری کمتر از دیکتاتوری سیاسی و نظامی نیست. بدانیم حفظ ارزشها مجاهده مداوم می طلبد، بدانیم که گشودن باب توجیه در دین خدا که مد روز شده است عقوبت الهی را در پی دارد. بدانیم که مردم مسلمان جهان چشم دوخته تا تجربه انقلاب اسلامی را در زادگاهش آنهم در دهه دوم آن ببینند. احتمال این را بدهیم که دشمن از طریقی که ما خود نمی فهمیم می خواهد ما را مسخ کند و به عنوان مقابله با تهاجم، ما را در ورطه هجوم بکشاند، و ارزشهای ما را بی اعتبار کند و از اسلام چهره ای مسخ شده ارائه دهد و بدست خودمان تیشه بر ریشه مان بزند. باری به خود آئیم و به مسئولیت خود بیشتر بیندیشیم که امتحان سخت، و همگان در آزمایش الهی قرار داریم. خداوند همه را در این آزمایش ها یرای دهد و از انحراف برهاند و گوش شنوا بدهد. آمین
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 111 |