تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,818 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,980 |
اصول کلی نبوت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 145، دی 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد اصول کلی نبوت قسمت هفتاد و سوم آیت الله جوادی آملی «کذلک أرسلناک فی امة قد خلت من قبلها امم لتتلوا علیهم الذی اوحینا الیک و هم یکفرون بالرحمن، قل هو ربی لااله الا هو، علیه توکلت و الیه متاب». (سوره رعد- آیه 30) ما همچنان که انبیاء پیشین را ارسال داشتیم و امتهای گذشته دارای پیامبران بودند، تو را هم برای یک امت ارسال کردیم که آنچه را بر تو وحی می فرستیم بر آنها تلاوت کنی هرچند آنان به خدای مهربان کفر می ورزند. تو بگو او است پروردگار من که جز او الهی نیست، من بر او توکل کردم و بازگشت همه به سوی او است. رسالت و استمرار آن یکی از مطالب مهم این سوره مبارکه، مسئله رسالت است. درباره رسالت چند امر مطرح است که بالصراحه یا بالالتزام و یا بالاشاره در این آیه بیان شده است: 1- دوام و استمرار رسالت. 2- لزوم استقامت و پایداری پیامبر. 3- هشدار به امت ها که پایان سرسختی در برابر رسالت، عذاب الهی است. «کذلک أرسلناک فی أمّة»- از این که این ارسال را با «فی» ذکر فرمود نه با «علی» نشان می دهد که پیامبر از جائی دیگر برای این امت نیامده بلکه در بین اینها بوده است و به مقام رسالت مبعوث شده است. این کلمه «فی» با بعثت سازگارتر است تا با ارسال. می فرماید: «هو الذی بعث فی الأمیین رسولاً».[1] یا می فرماید: «لقد بعثنا فی کل أمّة رسولا».[2] –ما در هر امتی رسولی را فرستادیم. یعنی او از بین مردم و در بین مردم است و از جائی دیگر نیامده که برای آنها پیام بیاورد. از میان خود مردم برخاسته و مبعوث شده است؛ لذا برای اینکه ارسال را با همان انبعاث و برانگیختگی همواره بفرماید، با کلمه «فی» ذکر فرمود، نه با «الی». در سایر موارد سخن از «الی» است. مانند: «و الی ثمود اخاهم صالحاً»[3] یا «و الی عاد اخاهم هوداً».[4] بهرحال، این مطلب که خداوند هرگز امتی را بدون هدایت و راهنمائی راهنمایان رها نمی فرماید، طبق چندین آیه در قرآن کریم به عنوان یک اصل تبیین شده که قبلا برخی از آیات را مطرح کردیم و اکنون به آیات دیگری می پردازیم: استمرار نبوت در سوره حدید می فرماید: «ôs)s9 $uZù=yör& $oYn=ßâ ÏM»uZÉit7ø9$$Î/ $uZø9tRr&ur ÞOßgyètB |=»tGÅ3ø9$# c#uÏJø9$#ur tPqà)uÏ9 â¨$¨Y9$# ÅÝó¡É)ø9$$Î/ (»[5] - به تحقیق که رسولان خود را با بینات و براهین فرستادیم و کتاب و میزان را با آنان نازل کردیم تا مردم با قسط و عدالت رفتار کنند. این درباره نبوت عامه است که مسئله کلی انبیا را مطرح می کند. سپس در آیه بعد می فرماید: «و لقد ارسلنا نوحا و ابراهیم و جعلنا فی ذریتهما النبوة و الکتاب فمنهم مهتدو کثیر مهم فاسقون».- و همانا نوح و ابراهیم را فرستادیم و نبوّت و کتاب را در ذریّه آنان قرار دادیم، پس برخی از مردم هدایت شده وبسیای تبهکارند. پس از اینکه بحث نبوّت را مطرح می کند، اثبات می نماید که هرگز فترتی در بین نبوده است و هیچ وقت نشده که در میان مردم، پیامبری نباشد. اگر پیامبری رفته بود، جانشینان و اوصیای او حافظ دین و کتاب او بده اند. فترتی در کار نبوده به این معنی که بگوئیم وحی قطع شده است یا خلافت و وصایت قطع شده باشد. در ادامه آیه گذشته می فرماید: «ثم قفّینا علی آثار هم برسلنا».- در پشت سر آنها انبیای دیگری را فرستادیم. این سخن از استمرار سلسله رسالت است. در سوره مؤمنون نیز سخن از استمرار سلسله رسالت است. می فرماید: «ثم ارسلنا رسلنا تتراً».[6] «تترا» ریشه لغویش از «وتر» است. متواتر را می گویند: تترا مثل تقوا که واوش به «ت» تبدیل شده است، پس معنای آیه این است که با تواتر این رسالت دادمه دارد. این طور نیست که یک وقت رسولی بیاید، سپس فترتی ایجاد شود و این رشته قطع بگردد. این رشته، سلسله متواتره است که به آن سلسله تترا هم گفته می شود. همین معنی را که استمرار سلسله رسالت و نبوت الهی است، در جای دیگر، چنین بیان می فرماید: «و لقد وصّلنا لهم القول»[7]- این رشته را ما متصلا حفظ کردیم. پس این یک سنت الهی لا یتغیر است که مردم را هرگز به حال خود رها نمی کند و برای هر امتی پیامبری و راهنمائی می فرستد. «و لکل قوم هاد»[8]- و برای هر قومی، راهنما و هدایت کننده ای است. بنابراین، آنچه که مربوط به صدر آیه مورد بحث است این است که هم رسالت رسول خدا بی سابقه نیست و هم اینکه امت موظف بودند به رسالت نبیّشان گوش فرا دهند و امت بی سابقه ای نیستند و هم اینکه سیره الهی سیره سابقه داری است. پس سه اصل در این آیه نفهته است: 1- به خدای سبحان باز می گردد و آن سنت الهی است. 2- به رسول خدا دستور می دهد که تو اولین رسول نیستی، پس صابر و پایدار باش. 3- به امت می فرماید که شما تنها امّتی نیستید که رسول و راهنما برایشان فرستادیم و نافرمانی می کنید بلکه اُمم دیگری هم بودند که سرسختی و لجاجت کردند و به عذاب الهی گرفتار شدند. رحمان منشأ تمام برکات و اما آنچه که به ذیل آیه برمی گردد مربوط به کفر ورزیدن امّت است. می فرماید: اینان به رحمن کفر می ورزند؛ رحمن همان مبدئی است که منشأ همه رحمت ها و برکات است؛ تو ای رسول، به آنان بگو که این رحمن، ربّ و پروردگار من است زیرا شما او را به عنوان ربّ اتخاذ نکردید در حالی که تنه ربّ و پروردگار او است؛ پس تنها معبود هم او خواهد بود، چرا که معبود بودن فروع بر ربوبیّت است. انسان کسی را عبادت می کند که از او کاری ساخته باشد، زیرا ربّ و مدبّر خدا است و لاغیر، پس معبود هم خدا است و لاغیر. «علیه توکلت و الیه متاب».- بر او توکل کردم و بازگشت من به سوی او است. این سخن که از یک طرف به توحید تکیه می کند و از طرفی دیگر به معاد مرتبط است، در کلمات بسیاری از انبیا وجود دارد که تکیه گاه فقط و فقط خداست و بازگشت همه به سوی اوست. انسان اگر واقعاً معتقد باشد که بازگشتش به سوی او است، در کارهایش متعهدتر می شود چون می داند که حسابی در کار هست و در برابر هر کاری باید آماده جواب و پاسخ باشد. توکل در سخنان انبیا این بیان در کلمات بسیار از نبیاء آمده است که: بر خدا توکل می کنیم- بازگشت ما به سوی خدا است- او را وکیل قرار می دهیم- کارها را او انجام می دهد و و... انبیا خدا را مبدأ فاعلی می دانند. فاعلیّت از آنِ او است؛ پس او را وکیل می گیریم که کار به دست او باشد و چون بازگشت ما به سوی او است، در انجام کارها مواظب هستیم. حضرت شعیب به قومش می فرماید: «قال یا قوم أرأیتم ان کنت علی بیّنة من ربی و رزقنی منه رزقاً حسناً».[9] –ای قوم من! به من خبر دهید که پاداش این احسان و نعمت بسیاری که خدای سبحان به من روا داشته چیست؟ من اگر با معجزه و با بینه مبعوث شدم و خدای سبحان نبوت- که روزی حسن و نیکو است- را به من عطا فرموده است، من چه باید بکنم؟ آیا ساکت بنشینم؟ «و ما ارید ان اخالفکم الی ما انها کم عنه». –من نمی خواهم با شما مخالفت کنم که شما این کار را نکنید و آن وقت خودم انجام بدهم، این چنین نیست. زیرا «ان ارید الا الاصلاح ما استطعت».- من جز اصلاح به مقدار توانم، اراده ای ندارم. «و ما توفیقی الا بالله».- و توفیق را فقط از خداوند می خواهم. «علیه توکلت و الیه انیب».- بر او توکل کردم و به سوی او باز می گردم. این توجه به مبدأ و معاد هم در لسان این پیامبر مطرح شده است. همین معنی را در سوره شوری به این صورت بیان می فرماید: «و ما اختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله، ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب».- و در هر امری اختلاف داشتید، پس حکمش به طرف خدا است و او باید اختلافات را حل کند؛ آن خدای عظیم، پروردگار من است، من او را وکیل گرفتم و به سوی او برمی گردم. اگر کسی خدای سبحان را مبدأ امور می داند و او را رب العالمین می داند، کار را به او واگذار می کند چرا که انسان باید کار را به دست کسی بدهد که در آن کار اولا- از دیگران اعلم باشد. ثانیاً- قدرتش بیشتر باشد. ثالثا- وجود و کرمش از همه بیشتر باشد. پس هم بداند چه باید بکند و هم توانمند باشد و هم بخل نورزد. خدای سبحان به همه امور، اعلم است و بر همه امور از انسان توانمندتر و قادرتر است و برای افاضه هم هیچ امساک و بُخلی در حریمش راه ندارد، لذا مورد ندارد که انسان خدا را وکیل نگیرد. قرآن کریم در مقام استدلال می فرماید که شما خدا را وکیل بگیرید زیرا خداوند همه چیز را آفریده است «خالق کل شیء». انسان مؤمن تکیه گاهش فقط خدا است: او نه به خود تکیه میکند و نه به دیگری و فقط به خدا متکی است. اکنون که هزاران علل و اسباب در پیش داریم، آن کسی که زمام امور را به دست دارد، او باید کارها را تنظیم کند. تکیه کردن به او یعنی توفیق یافتن. این راجع به مبدأ فاعلی. درباره مبدأ غائی و نهایت هم میفرماید: «و الیه انیب». ـ به سوی او برمیگردم. انسان اگر بداند که بازگشتش به سوی همان مبدأ است، قطعا مواظب کارها و رفتارهای خود میشود. مدد گرفتن از تکیهگاه قدرت در سوره ممتنحه نیز به این صورت بیان شده است: «ربنا علیک توکلنا و الیک أنبنا و الیک المصیر».[10] مگر کارآسانی است که انسان برخیزد، به همه بتپرستان بگوید: از شما و روش شما بیزاریم. اگر کسی قیام کرد و به کفار و مشرکین گفت: ما از شما بیزاریم و تا موحد نشوید، ارتباط با شما برقرار نمیکنیم، این چنین شخصی باید به یک جای مقتدری متکی باشد که از تکیهگاه قدرت، مدد بگیرد. لذا حضرت ابراهیم و همراهانش میگویند: «ربنا علیک توکلنا». ـ پروردگار ما، ما بر تو توکل میکنیم و تو را وکیل خود قرار میدهیم و بازگشت ما به سوی تو است. بنابراین، در آیه مورد بحث خدای سبحان به رسولش میآموزد که ای رسول ما بگو به این مشرکین که او پروردگار من است وهیچ معبودی جز او پروردگار من نیست. در کارهایم به او رجوع میکنم و او را مرجع خود قرار میدهم و بازگشتم به سوی اوست. در جای دیگری از همین سوره رعد میفرماید: «قل انما امرت ان اعبدالله و لا اشرک به الیه ادعو و الیه مآب».[11] او به طور مطلق، مرجع است یعنی بازگشت همه به سوی اوست «مآب» که یاء آن حذف شده و کسره دلالت دارد بر یاء محذوفه مانند آیه مورد بحث که «مَتاب»، کسره اش دلالت بر یاء می کند، یعنی رجوع من به سوی او است. گرچه رجوع همه به سوی خدا است اما باید انسان توجه داشته باشد و بفهمد که رجوعش به سوی او است. حضرت می خواهد بفرماید که شما ای مشرکین هر راهی را می خواهید طی کنید، اما من رحمن را به عنوان رب اتخاذ کرده ام و فقط او را وکیل خود قرار داده ام. معجزات تأثیری در کفار نمی گذارد به دنبال مسئله رسال و نبوت، پیشنهاداتی را که کفار می دادند، مطرح می کند. در همین سوره مبارکه رعد، ملاحظه فرمودید که کفّار هر روز پیشنهاد جدید مطرح می کردند که مثلاً فلان عادت را خرق کن یا فلان معجزه را بیاور. گاهی می گفتند: دستور بده این کوهها چند کیلومتر کنار بروند تا ما اینجا را کشت کنیم! یا می گفتند مرده های قبرستان را احضار کن تا با آنها حرف بزنیم! یا زمین را برای ما بشکاف که چشمه ای از زمین بجوشد و اینجا از این خشکی خارج شود و و... خدای سبحان، چه در این سوره و چه در سوره اسراء، پیشنهادهای زیادی از کفار را مطرح می کند و سرانجام نتیجه گیری می کند که اگر هر آیه و بیّنه ای را ببینید و تو ای پیامبر هر معجزه ای را برای اینها بیاوری، باز هم در گمراهی و ضلالت خود فرو می روند و این معجزات را سحر می دانند. در سوره انعام می فرماید: «öqs9ur $uZø9¨tR y7øn=tã $Y7»tFÏ. Îû <¨$sÛöÏ% çnqÝ¡yJn=sù öNÍkÏ÷r'Î/ tA$s)s9 tûïÏ%©!$# (#ÿrãxÿx. ÷bÎ) !#x»yd wÎ) ÖósÅ ×ûüÎ7B ».[12] - و ما اگر کتابی را در کاغذ بر تو نازل کنیم و آنها آن کتاب را با دتهای خود لمس کنند، بازهم قطعاً خواهند گفت این چیزی جز یک سحر آشکار نیست. و به پیامبرش دستور می دهد که در مقابل این پیشنهادهای کفّار به آنها بگو: «قل سبحان ربی هل کنت الا بشرا و رسولا»[13]- بگو پروردگارم منزه باد مگر من جز یک انسان هستم که از سوی خدا مبعوث شده ام؟ در آیه محل بحث سوره رعد می فرماید: اگر هم به دلخواه اینها عمل شود، باز هم ایمان نمی آورند. این چنین نیست که اگر ما این کوه ها را کنار بردیم و این زمین، گسترده شد، اینها ایمان بیاورند. در جریان ناقه صالح هم که قبلا مطرح شد، فرمود: ما یک معجزه روشن برای اینها آوردیم ولی آنان نپذیرفتند. در ادامه آیه سوره رعد می فرماید: «بل لله الأمر جمیعاً»- تمام امر به دست خدا است. هدایت و ضلالت از آن خدا است و انجام این کارها هم از ناحیه خدا است. این طور نیست که پیامبر هر روز بتواند به دلخواه شما کوه را ببرد یا بیاورد، یا زمین را بشکافد و نظام را بهم بزند. هم انجام این معجزه های پیشنهادی بدست خدا است و هم هدایت و ضلالت با معجزه حل نمی شود چون به مقدار لازم، معجزه آمده است. در بحث های قبل که سخن از «یهدی من یشاء و یضلّ من یشاء» بود، آنجا گذشت که معجزه، زمینه هدایت را فراهم می کند نه اینکه علت تامّه باشد. نشانه اش همان معجزه ای بود که در خطبه قاصعه بیان شد که یک معجزه روشن و اضح بود ولی آنها بر کفرشان اصرار داشتند، نظیر ناقه صالح و مانند آن. پس «لله الامر جمیعاً» هم جواب مسائل تکوینی اینها است که این امور در اختیار من نیست که به دلخواه شما کوه را کنار ببرم یا نزدیک بیاورم یا زمین را بشکافم و و... و هم اینکه هدایت و ضلالت با معجزه محقق نمی شود بلکه معجزه، زمینه را فراهم می سازد. این انسان است که باید با تأمل و مطالعه در اعجاز، ایمان بیاورد. و الحمدلله رب العالمین ادامه دارد
[1]-سوره جمعه- آیه 2. [2]- سوره نحل- آیه 36. [3]-سوره اعراف- آیه 73. [4]- سوره اعراف- آیه 65. [5]- سوره حدید- آیه 25. [6]- سوره مؤمنون- آیه 44. [7]- سوره قصص- آیه 51. [8]- سوره رعد- آیه 7. [9]- سوره هود- آیه88. [10]- سوره ممتحنه- آیه 4. [11]-سوره رعد- آیه 36. [12]- سوره انعام- آیه 7. [13]- سوره اسراء- آیه 93. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 71 |