تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,832 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,981 |
شرح زیارت امین الله علیه السلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 145، دی 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
«انّ هذه القلوب تمل کما تمل الابدان، فابتغوا لها طرائف الحکم» (علی (ع)) این دلها به ستوه آمده خسته می شوند چنانکه بدنها و تنها به ستوه آمده خسته می شوند، پس برای آن دلها حکمتها و دانشهای تازه و شگفت آور را بطلبید. (امام علی (ع)) شرح زیارت امین الله (ع) قسمت دوزادهم آیت الله محمدی گیلانی *بحث اجمالی قرآن از حقیقت شیطان. *بحث قرآن از شئون و اعمال شیطان تقریبا به گونه تفصیل. *میدان عمل شیطان ادراک آدمی است. *هنرمندی شیطان در القاء وسوسه که انسان می پندارد خود تمام سبب اوهام خویش است مانند هنرمند که صور خیالی خود را به بیننده یا شنونده یا خواننده بگونه ای القاء می کند که حالت دورنی وی را تغییر می دهد و می کشد هرجا که خاطر خواه او است. *هنرمند فرشته گونه، چون فردوسی که مربی روانها است. *خواطر چهارگانه که چهارمی آن وسوسه است. *وجود فرشته و شیطان حاشیتین صراط مستقیم را تشکیل می دهند، و وجود آن دو، از ارکان نظام عالم انسانی است که بر اساس اختیار استوار است. *اگر شیطان نمی بود، اختیار نمی بود و در نتیجه انسان و عالم وجود نداشت. بحث از ولایة الله تعالی مستلزم شد که از ولایت شیطان نیز بحث کنیم، این بحث به نظر می آید چنانکه تذکر داده ایم مورد غفلت واقع شده، و موضوع شناخت شیطان و وسوسه هایش، عنایت لازم بدانها نگردیده است، و قرآن کریم از ذات این مخلوق شریری که ابلیسش نامیده است، جز اندکی وصف نفرموده که از سنخ جنّ: «tb%x. z`ÏB Çd`Éfø9$# t,|¡xÿsù ô`tã ÌøBr& ÿ¾ÏmÎn/u» (الکهف/50)، و اینکه از ماده نار او را آفریده است، و امام مآل امر وی چه شد؟ صریحاً چیزی ذکر نکرده چنانکه درباره خلقت انسان مفصلاً بحث فرموده است. بلی در آیات کثیری از قرآن مجید، صنع و عمل بسیاری را دو اسناد می دهند که از مجموع آنها استفاده می شود که میدان فعالیت وی ادراک انسانی است، و وسیله عملش عواطف و احساسات اندرونی انسان است، و شیطان است که اوهام دروغین و اندیشه های باطل را در نفس انسان القاء می کند و در این القاء، آن چنان هنرمند است که آدمی می پندارد که این اوهام و افکاری که زبان وحی، آنها را «الوسواس الخنّاس الذی یوسوس فی صدور الناس» می خواند، افکار خود او است و احدی جز نفس خویش به وی القاء نکرده است، نظیر دیگر افکارش که تعلّقی به عمل ندارد مانند: عدد چهار، زوج است. و این چنین است هنر هنرمند که می تواند صور خیالی خود را به دیگری القاء کند و حالت درونی (بینندگان، شنوندگان، خوانندگان) را بر وفق مراد خویش تغییر دهد و به آنجائی که می خواهد می کشاند و مراد از القاء آن است که کسی به قصد در دیگری حالاتی پدید آورد و آن دیگری بی اختیار این حالات را بپذیرد. حاصل آنکه، کار هنرمند آن است که عاطفه ای یا انتقامی یا شهوتی به شما القاء کند وسیله این القاء صور وهمیه ای است که ابداع می کند و به توسط الفاظ یا اشکال یا اصوات به ذهن شما انتقال می دهد، که بدنبال آن، این صور: عاطفه، یا انتقام، یا شهوت و به یک کلام آنچه منظور هنرمند بوده است، در نفس شما برمی انگیزد، پس علت تأثیر همان صور وهمیّه است و شدت و ضعف تأثیر آن، رابطه مستقیم با تناسب مقدمات بکار رفته در حصول نتیجه است. بدیهی است که بشر فطرتاً جویا و عاشق جمال و کمال است، و می کوشد که در همه ابعاد زندگی، نقص هایی که مشاهده می کند رفع کند و هنر که نتیجه کوش انسان برای ایجاد زیبائیی است این رسالت را مدعی است و هنرمند وارسته و بلند نظر است که می تواند به جمال و کمال معنوی با هنر خود اعتلاء بخشد. و چنانکه مدعی است که زیباجو و زیبائی آفرین است، چنان دعوائی مستلزم ترک اغراض مادّی است، و بنابراین، ستایشگر و جوینده زیبائی و خلاق آن، باید هنر را مایه سرگرمی و بازی نسازد و جمال صوری و معنوی را یکجا بیافریند و مراد از جمال معنوی همان مکارم اخلاق است که بدینوسیله به نفوس امت خویش، اعتلاء بخشد و آنها را از شهوات پست و لذائذ پلید بهیمی نجات دهد و انصافا این هنرمندی است که از بهترین مربی های روان آدمی است و این هنرمند است که فرشته الهام بخش مکارم اخلاق است و نه آن هنرمند، وسواس خنّاس فی صدور الناس. هنرمند بزرگ طوس، فردوسی عظیم در هنر بیان خویش که بزرگواری و علوّ طبع و کرامت نفسانی خویش را به اشخاص افسانه ای می بخشد و بدینوسیله آن را بخواننده القاء می کند، آن چنان مکارم اخلاقی در خواننده و شنونده داستان پدید می آورد که بحثهای خشک اخلاقی انتاج چنین نتیجه ای عقیمند این هنر اوست که شما را وامیدارد که دلاوری رستم و عفاف منیژه و مردانگی بیژن، و قیام آهنگر کاوه را بدون آن که متوجه شوید، بستائید، و اینکه گفتیم هنرمند علو طبع و کرامت نفسانی خویش را به اشخاص افسانه ای می بخشد، امری است که عاف نامدار کویر، وحشی، بدان تصریح می کند: دروغی می سرایم راست مانند به نسبت می دهم با عشق پیوند منم فرهاو شیرین آن شکرخند کزو چون کوهکن جان بایدم کند چه فرهاد و چه شیرین این بهانه است سخن این است و دیگرها فسانه است پس هنرمندان نیز دو قسم می شوند: هنرمند وسوه گر شیطانی، و هنرنمند الهام بخش رحمانی. چنانکه مبادی تحریک اراده در انسان نیز دو طائفه اند: طائفه شیاطین و طائفه ملائکه که میدان عمل هر چهار طائفه ادراک انسانی است. قرآن کریم شئون و افعال و القاءاتی به شیطان اسناد می دهد که شاید اعم آن عناوین وسوسه باشد که همگی با این عنوان آشنائیم و در مفردات راغب است: «الوسوسة: الخطرة الرَّدیئه و اصله من الوسواس و هو صورت الحلی و الهمس الخفی». یعنی وسوسه، خطور پلید به قلب انسان است و ریشه آن از وسواس است که بمعنی صدا و صورت آلات زینت زن است و بمعنی همس یعنی خفی ترین اصوات آمده است. ارباب سلوک و اهل الله خواطر را به چهار نوع تقسیم کرده اند: خاطر ربانی که در بعضی از آثار به نقر الخاطر نامبرده شده و خطائی در آن راه ندارد. خاطر ملکی که به صالح و خیرات دعوت می نماید که آ» را الها می گویند که غیر وحی است. خاطر نفسانی که به تحصیل لذائذ نفس دعوت می کند و آن را هاجس می گویند که غیر وسوسه است. خاطر شیطانی که به مخالفت حق دعوت می نماید و آن را وسواس یا وسوسه می نامند. از رسول الله (ص) روایت شده: «انّ للشیطان لمّة بابن آدم و للملک لمّة فاما لمّة الشیطان فایعاد بالشر و تکذیب بالحق و اما لمة الملک فایعاد بالخیر و تصدیق بالق فمن وجد ذکل فلیعلم انّه من الله فلیحمد الله و من وجد الاخری فلیتعوّذ بالله من الشیطان الرجیم ثم قرء علیه السلام: [الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء]». (علم الیقین فیض ص67، چاپ رحلی) -یقین است که برای شیطان نزول به قلب ابن آدم است و یقین است که برای ملک نیز نزول به قلب ابن آدم است، اما نزول شیطان همان وسوسه به شر و تکذیب به حق است و اما نزول ملک و فرشته همان الهام خیر و تصدیق به حق است، بنابراین، آنکس که چنین الهامی می یابد بداند که از جانب خدای تعالی است پس خدای را ستایش کند آن کس که خلصلت دیگر یعنی وسوسه را می یابد به خدای تعالی از شیطان رجیم پناه برد. سپس رسول الله (ص) این آیه را قرائت فرمودند: «شیطان شما را به فقر بیم می دهد و به فحشا امرتان می کند». این حدیث شریف در کمال لطافت محتوا و اینکه وجود شیطان که داعی به شر و معصیت است و وجود شیطان و فرشته از ارکان نظام عالم انسانی است نظامی که بر سنت و روش اختیار است و سعادت این نوع بر اساس این سنت است. و بنابراین، ملک وشیطان در موقعیت حاشیه صراط مستقیم می باشند و بدیهی است که تعیین متن صراط مرهون به دو حاشیه آن است و اگر حاشیتین نباشند، متن صراط وجود ندارد و حاشیتین هستند که بگونه ای محقق متن می باشند. و باریک بین نظر کن به این حدیث شریف از مولینا الصادق (ع) که فرمودند: «و ما من قلب الا و له اذنان علی احدهما ملک مرشد و الآخر شیطان منقر [مفتن] هذا یأمره و هذا یزجره، الشیطان یأمره بالمعاصی و الملک یزجره عنها و هو قول الله سبحانه: عن الیمین و عن الشمال قعید ما یلفظ من قول الا لدیه رقیب عتید». (علم الیقین، ص67) -هیچ قلبی نیست مگر آن که دارای دوگوشه و جانب است، بر یکی از آن دو جانب فرشته الهام بخشی است که ارشادگر است و بر دیگری شیطانی که دروغ پرداز و فتنه گر است، این امر می کند وآن دیگری نهی، شیطان به معاصی فرمان می دهد و فرشته از معاصی نهی می کند وهمین است قول خدای سبحان: از راست و چپ او نشسته اند، هیچ کلامی تلفظ نمی کند مرگ آنکه در کنارش مراقبی حاضر است. و روشن تر از همه مدلول آیه کریمه است: «tA$s% !$yJÎ6sù ÏZoK÷uqøîr& ¨byãèø%V{ öNçlm; y7sÛºuÅÀ tLìÉ)tFó¡ãKø9$# ...». (الاعراف/16و 17) -شیطان عرض کرد: حال که مرا اغواء فرمودی سوگند یاد می کنم که حتما بر صراط مستقیم آنان می نشینم، آنگاه از پیش و از پس و از چپ و راست بر آنان می تازم و بیشترینشان را ناسپاس خواهی یافت. و بیان برهانی جامع آنکه: عالم صنع و ایجاد با همه اجزاء بیشمارش و پهناوری گسترده ای که دارد جملگی با هم مرتبطند و هنگامی عالَم، عالَم است که اجزاء مختلف آن با هم مرتبط باشند و این ارتباط در حکمت و عنایت الهی مستلزم آن است که نسبت بعضی از اجزا به بعضی به تضاد و تنافی یا به کمال و نقص یا به حرمان و وجدان و ناکامی وکامیابی باشد و گرنه جمیع چیزها چیز واحدی خواهند شد و لازمه آن بطان و وجود عالم است. پس اگر شرّ و فسادی در عالم نباشد، خیر و صلاحی وجود نخواهد داشت و اگر شقاوتی نباشد، سعادت بی معنی است. و اگر عصیانی نباشد، طاعت نخواهد بود، و اگر قبح و ذمیّ نباشد، حسن و مدحی وجود ندارد و همین گونه دیگر متقابلات. پس با این توضیح اجمالی روشن گردید که وجود شیطان از ارکان ضروری نظام عالم انسانی است که بر اساس اختیار استوار است و اگر شیطان نباشد صراط مستقیم غیر موجود است و بدنبال آن وجود انسان یعنی موجود مختار تحقق ناپذیر است و بانبود انسان، عالم بدون غایت است و وجود آن عبث و لغو است، فسبحان الله عما یصفون. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 129 |