تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,253 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,164 |
شرح زیارت امین الله علیه السلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1372، شماره 147، اسفند 1372 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
شرح زیارت امین الله علیه السلام آیت الله محمدی گیلانی دعاء مخ العبادة. تنویع دعاکننده در خبر صحیح: دعا کندهای که خدای تعالی زاری او را دوست دارد، دعاکنندهای که صوت او مبغوض خداوند است. سؤال رفیع امام سجاد علیه السلام. قضاءحکم فیصله بخش الهی بر ذوات اشیاءبه حسب اقتضائی که ذات هر یک دارد. چون قوابل جمال بنمودند مستعدان سؤال فرمودند. این اصل فراگیر در علوم رسالت و در قوانین وضعی نیز جاری است. قضاء و مفاتح غیب. کتاب مبین دیوان بر نامه امور تقدیر شده. گفتیم که امام زین العابدین(ع) به لسان دعاء تعلیم میدهد که همت بلند دارید از خدای تعالی، مکارم اخلاق و معالی صفات را مسئلت کنید و حتی وقوف بر سر قدر را خواستار شوید. دعاء که در روایت به عنوان «مخ العبادة» تعبیر شده، حقیقت آن خواسته و سؤال برخاسته از فطرت است که در مرحله اندیشه دعا کننده منعکس میشود، و زبان داعی ترجمان آن موج برخاسته از ضمیر است و اگر چنین نباشد، دعاء حقیقی نیست و هیچگونه ضمانی در اجابت ندارد، دهان دعاکنندهای که مسئلت وی جز شئون امیال و شهوات نیست. دهانهای است که مخرج بوی گند مردارهای هوس و هوای مدفون در زباله دان سینه او است که صعود آن مایه رنج و اذیت ساکنان ملأ اعلاء است. در صحیحه ابن ابی عمیر آمده که امام صادق(ع) فرمودند: «ان العبد لیدعو فیقول الله عزوجل للملکین: قد استجبت له و لکن احبسوه بحاجته، فانی احب ان اسمع صوته و ان العبد لیدعو فیقول الله تبارک و تعالی عجلوا له حاجته فانی ابغض صوته». (اصول کافی- ج 2- ص 489) بنده «صالح» که دعاء میکند خدای عزوجل به دو فرشته میفرمایند که اجابتش کردم ولی حاجت وی را حبس کنید که به دعا ادامه دهد،زیرا دوست دارم صوتش را بشنوم، و عبد «طالح» که دعا میکند خداوند متعال میفرماید: در قضاء حاجت وی شتاب کنید «تا دهان گندش را ببندد»زیرا صوتش مبغوض من است. و مضمون این خبر را چه عالی بیان کرده است: بنده مینالد بحق از درد خویش صد شکایت میکند از رنج خویش حق همیگوید که آخر رنج و درد مرتو را لابه کنان و زار کرد خوش همی آید مرا آواز او آن خدایا گفتن و آن راز او طوطیان و بلبلان را از پسند ز خوش آوازی قفس در می کنند زاغ را و جغد را اندر قفس کی کند این خود نیامد در قصص سؤال رفیع امام زین العابدین (ع): «فاجعل نفسی مطمئنة بقدرک و راضیة بقضائک». در قله بلند همت مسئلتها است که همان وقوف بر سر قدر است که حضرت خلیل الرحمن علیهالسلام آن را از خدا خواست: «رب أرنی کیف تحیی الموتی قال اولم تؤمن قال بلی ولکن لیطمئن قلبی». (بقره آیه 260) یعنی پروردگارا به من ارائه ده که چگونه مردگان را زنده میکنی؟ فرمودند: آیا هنوز ایمان نیاوردهای؟ عرض کرد: چرا، ولی برای اطمینان قلبم میخواهم چگونگی احیاءرا ببینم. قضاءعبارت است از حکم فیصله بخش در واقعه که طبع واقعه مفروض، مقتضی آن است و قضاء الهی نیز به همین معنا است، یعنی حکم کلی الهی بر اشیاء و ذوات به آنچه ذات و طبع هر یک آن را اقتضاء دارند: «واتاکم من کل ما سألتموه» (ابراهیم- 34) و به عبارتی: هر چه که ذات هر نوعی میطلبد به او داده میشود، و آنچه که به هر یک اعطا می گردد مطلوب و سؤال وی به زبان استعداد است، زبان استعداد حمار مثلا، صوت و شکل حماریت می طلبد، و زبان استعداد شیر هم شکل متناسب خویش را طالب است و همچنین دیگر انواع. و خلاصه: از شیر حمله خوش بود و از غزال رم،و اعطاء ایمان و کفر تابع استعداد کافر و مؤمن است: «فلله الحجة البالغه» و به هر کس هرچه لایق بوده داده است و لنعم ما قیل: چون قوابل جمال بنمودند مستعدان سؤال فرمودند طلب فعل نیک و بد کردند هر یکی حکم خودبخود کردند گر در آتش روند اگر در آب خود طلب کردهاند آن دریاب این اصل، اصل فراگیری است، در باب رسالت پیمبران صلوات الله علیهم نیز جاری است علوم آن بزرگواران به لحاظ رسالتشان، بر وفق نیاز امم آنان بود و هر یک از آنان علم وی از لحاظ رسالت،به قدری بود که مورد نیاز امتش بوده است. بدیهی است که امم با همدیگر متفاوت و متفاضل بودند، و زبان استعداد هر امتی رسول متناسب با استعدادخویش را میطلبید،و طبق نیازشان، پیمبری با شریعت و قوانینی متناسب با استعدادشان بر آنان مبعوث میگردید: «تلک الرسل فضلنا بعضهم علی بعض منهم من کلم الله و رفع بعضهم درجات و اتینا عیسی بن مریم البینات». (بقره- 253) این پیمبران مرسل بعضی از آنها را بر بعضی برتری دادیم، خدای تعالی با بعضی از اینها مکالمه فرمودند و درجات بعضی از آنان رفیع قرار داد و به عیسی بن مریم معجزاتی دادیم. و چنانکه در علم شریعت و رسالت متفاضل بودند همانگونه نیز از لحاظ مراتب ولایت و کمالات مربوط به نفوسشان متفاوت بودند: «و لقد فضلنا بعض النبیین علی بعض» (الاسرا 55) چنانکه این اصل فراگیر، در باب قوانین وضعی نیز جاری است و قوانین و شرائع وضعی سعادت ساز آن قوانینی است که نه تنها با روح و فطرت انسانها ملائم و سازگار باشد بلکه روح و فطرت جامعه مقتضی آنها باشد. مردم غالبا میپندارند که قوانین،اوضاع جامعه را خوب میکند، ولی این اشتباه است، اینها خیال میکنند، قوانین بر نفوس حکومت میکند، در صورتی که مطلب معکوس است و این نفوس است که بر قوانین حکومت میکند، نفوسی که هوا و هوس و امیال سافله ضمیمه جوهری برای آنها شده است قوانین متناسب با آنها را خواستارند، و قوانین سعادت آفرین آن قوانینی هست که فطرت سلیم انسانی مقتضی آن است. و مردم به غلط گمان میکنند که با وضع قوانینی چند که از هواها و امیال پست آنها الهام گرفته است، معایب و نواقص موجود در ابعاد مختلف اجتماعشان را میتوانند اصلاح کنند،و نمیدانند که هواها و هوساتشان، قوانین جنگ خیز را سبب میشود و همین امیال شیطانی است که علل اصلی تزاحم، جدال، جنگ و خونریزی است و تا در عصره حیات، این امیال شیطانی بیزمام و لجام است، تضاد خونین و سفک دماء حاکم است و عقل و شرع، نامهای بینشان است و اگر ندائی هم از شرع و عقل بلند شود در طوفان متلاطم و خروشان امیال ابلیسی، شنیده نمیشود، و همین امر است سبب ناکامی قوانین و تطور آن در اصلاح جامعه و هنگامی، صلاح و عدل گسترده میشود که کریمه: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرت الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله ذلک الدین القیم ولکن اکثر الناس لایعلمون» (روم- 30) به جمیع ابعاد در همه ابعاد حیات جامعه اجراء شود و این دین قیم، سعادت انسان است. بهرحال در اتقان اصل مزبور و شمول آن کلامی نیست، کلام در وقوف بر آن به نحو شهود است قرآن کریم علم به مفاتح غیب را مختص به خدای تعالی اعلام فرموده، ولی علم به آنچه در کتاب مبین است به اطلاق برگزار کرده است: «وعنده مفاتح الغیب لایعلمها الا هو و یعلم ما فی البر و البحر و ما تسقط من ورقة إلا یعلمها ولاحبة فی ظلمات الارض ولارطب و لایابس الا فی کتاب مبین». (انعام- 59) خزینههای غیب فقط نزد خداوند است، کسی جزا او علم به آنها ندارد،و به آنچه که در همه خشکی ها و دریاها است علم دارد و هیچ برگی نمیافتد مگر آنکه به آن علم دارد، و هیچ دانهای در تاریکیها زمین و هیچ تر و خشکی نیست مگر آنکه در کتاب مبین است. ظاهرا قضاء کلی قابل انطباق بر مفاتیح الغیب است با آنکه خزینه مفتوح است، در اشراف برآن، مغلق است، ولی کتاب مبین به منزله دیوان بر نامه امور تقدیر شده است که به زمین نازل میشود: «وان من شیء الا عندنا خزائنه و ما تنزله الا بقدر معلوم» (حجر 21) هیچ چیزی نیست مگر آنکه در نزد ما خزائن آن است و ما نازل نمیکنیم مگر به مقدار معلوم. خزائن همان مفاتح است و مرتبه تنزیل همان کتاب مبین است که دیوان امور منزل و تقدیر یافته است که اگر عبد صالح طبق دستور صاحب شریعت، طی طریق کند، و توفیق قرب فرائضی و نوافلی به او دست دهد و بگونهای فنا یابد،امکان وقوف به بعضی از مراتب سر قدر برای او هست. رزقنا الله رؤیته. ادامه دارد
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 217 |