تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,442 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,382 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 150، خرداد 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها رفت و آمد به در خانهها امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: حکیمان در روزگاران گذشته می گفتند که: رفت و آمد به در خانهها برای ده چیز شایسته است: 1- خانه خدای عزوجل استکه باید برای ادای مناسک حج و قیام به حق الهی و به جای آوردن فریضه دینی باشد. 2- خانه پیشوایان که فرمانبرداریشان به فرمانبرداری خداوند پیوند خورده و حقشان واجب و سودشان بزرگ و زیانشان سخت است. 3- خانه دانشمندانی که در دانش دین و دنیا از آنان استفاده می شود. 4- خانه اهل کرم و بخشش که اموال خود را برای نکینامی و امید پاداش درعالم آخرت به دیگران می بخشند. 5- خانه کم خردانی که در پیش آمدها به آنان نیاز افتد و در نیازمندیها به آنان پناه برده شود. 6- خانه شریف مردانی که هر که به آنان نزدیک شود، از بخشش و مردانگیشان، نیازهایش مرتفع گردد. 7- خانه آنانکه امید میرود رأی و مشورتشان سودمند باشد و هوش آدمی را نیرومند نموده و ساز و برگ مورد نیاز به دست آید. 8- خانه برادران دینی تا پیوندی را که باانان واجب است، انجام دهد و حقی را که از آنان لازم است ادا نماید. 9- خانه دشمنانی که با مدارا نمودن ناراحتیهایشان آرامش یافته و با تدبیر و مهربانی و ملاطفت و رفت و آمد، دشمنیشان برطرف گردد. 10- خانه کسانی که همنشینی آنها سودمند بوده و ادب نیکو استفاده گردد و گفتگو با آنان دلنشین باشد. اندیشه هجران می کرد دوش در طرف چمن، بلبلی افغان کرد ناله در حلقه مرغان گلستان میکرد بود در جمع، ندانم ز چه رو مینالید؟ غالبا همچو من اندیشه هجران میکرد «مشتاق اصفهانی» اهل وفائی برنخاست تا جهانست از جهان اهل وفائی برنخاست نیک عهدی برنیامد آشنائی برنخاست گوئی اندر کشور ما برنمیخیزد وفا با خود انرد هفت کشور، هیچ جائی برنخاست «خاقانی شروانی» هر دو را رها کردهایم! مرحوم آیة الله شیخ عبدالکریم حایری قدس سره مؤسس حوزه علمیه قم، اصرار زیادی داشت که احترام ظاهری قرآن کاملا محفوظ باشد و میفرمود: همانطور که اهل سنت در وقت خواندن قران، کاملا سکوت را رعایت کرده و در مجلس قلیان و چای و ... نمیدهند، باید در مجالس ترحیم و غیرترحیم شیعه نیز این سنت حفظ شود و ه نگام خواندن مراعات احترام آن کنند. ولی متأسفانه فرمایش آن بزرگوار نه در مجالس ترحیم و نه در غیر آن، حفظ نشد، لذا می فرمود: پیغمبر دو چیز سنگین در میان ما گذاش، کتاب خدا و عترت طاهره؛ ولی ما با برادران اهل سنت دست به دست داده، هر دو را رها کردیم؛ آنها عترت را و ما کتاب خدا را. (امروز بحمدالله به برکت انقلاب اسلامی، مجالس قرآن از احترام فوق العادهای برخوردار است و مجالس تفسیر و حفظ و قرائت قرآن، با رعایت اصل سکوت و استماع کلام خدا، در سراسر کشور با رونق بیشتری برپامی گردد که امید است، بیش از پیش به آن اهمیت و احترام داده شود) زارع و مأمورین حکومت دو نفر از مأمورین حکومت، سواره بر مزرعه راندند و مقداری از آن مزرعه را پایمال نمودند. زارع بیچاره گفت: آخر چرا به این کشت و زرع، خرابی می آورید؟ گفتند: از کدخدای ده دستخط داریم. زارع: سگش را رها کرده به طرف آنها اشاره نمود. سگ به آنها پرید و لباسشان را درید. التماس کردند که: بیا سگ را از ما دور کن! گفت: نوشته کدخدا را نشان بدهید میرود! تعیین اعلم وقتی که صاحب جواهر(ره) در سال 1266 قمری از دنیا رفت، علمای آن زمان، مرحوم شیخ انصاری قدس سره را برای تقلید تعیین کردند. وقتی نزد شیخ رفتند فرمودند: سعیدالعلماء مازندرانی از من اعلم است؛ به او مراجعه کنید و از او تقلید نمائید. از نجف پیغامی برای سیدالعلماء فرستاده خواستار تکلیف شدند. سعیدالعلماء فرمود: من اگر چه در آن عصر بر شیخ مقدم بودم، لکن اشتغال شیخ به فقه و ابتلای من در مازندران، رتبه ما را عکس سابق نموده؛ حال شیخ حائز اهمیت مقام اعلمیت است. بروید و از او تقلید کنید. این چنین علمای بزرگ، از این مقام، زهد میورزیدند و اگر آن را به ناچار می پذیرفتند فقط برای انجام وظیفه بود، نه حب ریاست و جاه و العیاذبالله. نه عارفی و نه عالمی یکی از عرفا گوید: در ایام مسافرت، به شهری رسیدم، بیرون شهر قصری بسیار عالی مشاهده کردم که جوی آبی در زیر آن جاری بود. به آنجا رفتم، وضو گرفتم. چون از وضو گرفتن فارغ شدم، چشمم بر بام آن عمارت بر کنیزکی بسیار زیبا افتاد. همین که آن زن مرا دید گفت: ای مرد! چون تو را دیدم، پنداشتم که عارفی، وقتی از وضو فارغ شدی خیال کردم عالمی، اکنون که به حقیقت در تو نظر می کنم میبینم نه عارفی، نه عالمی و نه دیوانهای. گفتم از کجا فهمیدی؟ گفت: اگر دیوانه بودی، وضو نمی گرفتی. و اگر عالم بودی، نظر بر بام قصر نمی انداختی و اگر اهل عرفان بودی، دل تو به غیر خدا میل نمی شود. این بگفت و نهان شد، من از بیانات او مدتی در حیرت ماندم. دل تو را نه دل مرا خسیسی یک ظرف عسل و یک قرص نان در جلوی خود گذاشته، مشغول خوردن بود. ناگهان صدای در به گوش رسید. از لئامتی که داشت، فورا نان را زیر تخت پنهان کرد، به این اطمینان که مهمان، عسل را به تنهایی و بدون نان نخواهد خورد. ولی مهمان همین که وارد شد، با اولین تعارف، انگشت انگشت شروع به خوردن عسل کرد. صاحب خانه که از شدت عصبانیت به خود می پیچید، بالاخره طاقت نیاورد گفت: عسل خالی، دل را میسوزاند! مهمان که به اخلاق او کاملا وارد بود، گفت: درست است که دل را میسوزاند، ولی دل تو را نه دل مرا! من دزدم یا تو؟ دزدی به خانه ای رفت، هیچ نیافت، ناگاه در گوشه خانه قدری آهک دید، چنین پنداشت که آرد است؛ دستار خود را که ارزشی داشت در میان خانه پهن کرد و رفت که دامنی آرد بیاورد و در دستار بریزد. در آن وقت، صاحبخانه، آهسته دستارش را بدزدید. دزد چون دید آهک است و آرد نیست، برگشت که دستار خود را بردارد، دید نیست و آن را بردهاند. قدم گذاشت که از خانه بیرون رود و فرارکند، صاحب خانه فریاد کشید که: آی دزد! آی دزد! بگیرید او را. دزد یقه صاحب خانه را گرفت و گفت: انصاف بده، در اینجا من دزدم یا تو؟!
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 83 |