تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,296 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,222 |
جوان و تبلیغ | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 153، شهریور 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
جوان و تبلیغ قسمت اول میناهاشمى
“الذین یبلغون رسالات الله و یخشونه و لایخشون احداً الا اللّه و کفى باللّه حسیباً؛1 آنان که پیغامهاى خدا را مىرسانند و از او مىترسند و از احدى جز او نمىهراسند و خدا در حسابرسى بىمانند است.”
مقدمه: نوجوانى و جوانى مرحلهاى حساس و سرنوشتساز است. این دوره از زندگى در بردارنده تحولات عمیق جسمى و روحىِ پرشتابى است که از بدو تولد و دوره کودکى پایهریزى گردیده است. جوان مشى زندگى آینده را رقم زده و هویت فکرى و شخصیتى ثابت و مستقل براى خویش جستجو مىنماید. سؤالِ “من کیستم و در این جهان چه مىکنم؟” اول بار، در این زمان، ذهنش را به خود مشغول مىسازد. او قصد دارد هر چه را که دربسته و مقلدانه از محیط خود دریافت نموده درهم شکند و طرحى نو دراندازد. تلاش، در به دست آوردن استقلال کامل، از مشخصاتِ دیگر این سنین است که غرور و تکبر خاص آن، به اوجش مىکشاند. به علاوه پدیده طغیان و غلیان احساسات جنسى و عشقى، جوان را در پرتگاه انحرافات و مفاسد اجتماعى قرار مىدهد. هراسها، جان و روحش را مىآزارد، هراس از تواناییهاى خود، از آینده، کج روى، شرمندگى در مقابل جامعه، تنهایى، نداشتن استقلال، عدم موفقیت و... . از آنچه گذشت حساسیت این دوره از زندگى کاملاً مشهود و ملموس است و چنانچه والدین و اجتماع بدان عنایت نورزند، نتایج شومى در بر خواهد داشت. مگر نه آن که جوانان، آینده هر جامعه را رقم مىزنند و سعادت و شقاوت و موفقیت و شکست هر ملت، بستگى تام به قشر جوان آن دارد. در میهن اسلامى ما ویژگیهاى زیر بر اهمیت امر مىافزاید: 1- آمار نشان مىدهد که جمعیت ایران، یکى از جوانترین جمعیتهاست و سرعت رشد جمعیت نیز، حاکى از تداوم و استمرار آن است. 2- انقلاب بزرگ اسلامى به رهبرى شخصیت بىبدیل تاریخ معاصر - حضرت امام خمینى (ره) - هدایت و تربیت اصولى نسل جوان را مورد تأکید قرار مىدهد، زیرا انقلاب اسلامى ایران، اسلام ناب محمدى(ص) را به عنوان تنها مکتب نجات بخش بشر از قید ظلم و جور و استثمار مطرح ساخت؛ اما شناختِ عمیق و عملى این گرامىترین تحفه الهى به بشریت و تحول فرهنگ جامعه بر اساس آن را به نسلهاى بعدى سپرد. نسل جوانِ جامعه ما، امانت دارانى هستند که چشمان هر مسلمان جان سوختهاى نظارهگر آنان است. اینان نه تنها تعیین کننده سرنوشت خود و جامعهاشان مىباشند، بلکه سرنوشت ملتهاى دیگرى را هم - که اینک چشم امید به آنان دوختهاند - رقم مىزنند. 3- پس از رحلتِ رهبر فقید انقلاب، توطئههاى دشمن جهانخوار، که منافع خود را بر باد رفته مىدید، تغییر شکل یافت و با شدت و حدّت بیشتر ادامه پیدا کرد، زیرا تا پیش از آن به تصور آن که این همه شور و نشاط و علاقه و عشق به اسلام و انقلاب، ناشى از علاقه به امام است و پس از آن بزرگوار، فروکش خواهد نمود و به دست فراموشى سپرده خواهد شد و بالاخره زمان رخنه در میان صفوف به هم فشرده و منسجم ملت ایران فرا خواهد رسید. امّا پس از ارتحال آن قائد عظیمالشأن، پایدارى ملت ایران، به یک باره امید دشمنان را به یأس مبدل ساخت و آنان را در تنگناى عجیبى قرار داد. فشارهاى ناشى از این ناامیدى، خصم را به یورشى همه جانبه و دیوانهوار، بر ضدّ اسلام و فرهنگ انقلاب اسلامى، واداشت، به طورى که از صرف هزینههاى گزاف و به کارگیرى شیوههاى متنوع و فریبنده تبلیغاتى، دریغ نمىنماید. و البته با “نظرى نیک” مىتوان فهمید که علت “تیزى و تندى و پریدنِ” تیرِ زهرآگینِ دشمن علیه فرهنگ انقلاب اسلامى، “خودیهاى ناآگاه” و “دوست نماهاى آگاه”اند.2 دشمن - آن گونه که کراراً در سابقه استثمارى خویش تجربه کرده - بهترین روش نفوذ فرهنگى در یک ملت را نفوذ بر فرهنگ قشر جوان یافته است؛ بدین سبب، در یورش مذکور نیز لبه تیز حملات را به سوى جوانان پاک ملت ما نشانه گرفته است تا از یک سو با منفعل ساختن و بىتفاوت نمودن آنان نسبت به مسائل سیاسى - اجتماعى، آنها را از به دست گرفتن سرنوشت کشور خویش، باز دارند و از سوى دیگر با غوطهور ساختن آنان در انحرافات جنسى و عشقى و اعتیاد و مُدهاى عجیب و غریب و ... زمینه قبول و پذیرش هرگونه ذلّت و چپاول و غارت ملت را فراهم آورند. خلاصه، اهمیت قشر جوان و حساسیت دوران جوانى، و نیز توطئههایى که دشمن براى اشاعه فرهنگ خود در میان جوانان دارد، همه مسلمانان مسؤول و متعهد را به تلاشى همه جانبه در جهت حفظ سرمایههاى اصلى اسلام و کشور؛ یعنى جوانان، فرا مىخواند. یکى از آن جنبهها، تلاش فرهنگى با شکلهاى مختلف آن است، مقاله حاضر نیز گام کوچکى است در این راه که عهدهدار بحث درباره “جوان و تبلیغ” است و در دو بخش عرضه مىگردد: 1- جوان در اسلام 2- شیوههاى تبلیغ در بین نسل جوان × × × × × × × × × ×
جوان در اسلام
1- اهمیت نسل جوان در اسلام 1 - 1 قرآن: قرآن کریم از لفظ جوان (فَتى3 در دو موضوع کلى سخن به میان آورده است: 1 -1-1 - ذکر اقدامات بزرگى که پیامبرانى همچون ابراهیم و یوسف در این سنین انجام دادهاند: الف - در مورد حضرت ابراهیم پس از نقل داستانِ بت شکنى پیامبر توحید - در روزى که مردم براى انجام مراسمِ عید از شهر خارج شده بودند و مراجعت آنها و مواجهه با بتهاى شکسته - مىفرماید: “قالُوا مَنْ فَعَلَ هذا بِالِهَتِنا اِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمین × قالُوا سَمِعْنا فَتىً یَذْکُرُهم یُقال له ابراهیم؛4 گفتند چه کسى با خدایان ما چنین کرده است به راستى که از ظالمین است. گفتند شنیدیم که جوانى از آنها به بدى یاد مىکرد که او را ابراهیم مىنامند.” ب - در مورد یوسف و داستان عشق زلیخا به او، که با مقاومت بىنظیر این جوان رو به رو گشت و خبر آن به سرعت در شهر پیچید، مىفرماید: “و قال نسوةٌ فى المدینةِ امرات العزیز تُراوِدُ فتیها عن نفسِهِ قَدْ شَغَفَها حُبّاً انّا لَنَریها فى ضَلالٍ مُبینٍ؛5 زنهاى شهر گفتند، همسر عزیز، غلام جوان خود را به خود دعوت مىکند همانا یوسف قلب زلیخا را شکافته و در او جاى گزیده است به درستى که ما زلیخا را در گمراهى آشکار مىبینیم.” 2 -1-1- جوانانى که پیروى حق کردند: الف - اصحاب کهف جوانانى در خدمت پادشاه جبّار زمان (دقیانوس) بودند؛ پس از مشاهده آیات الهى به نداى فطرت پاک خویش لبیک گفته به سوى حق هجرت کردند و بر تمامى امکانات و رفاه مادى که داشتند پشت پا زده و به غارى پناه بردند... قرآن آنان را چنین مىستاید: “نحن نَقُصُ علیک نبأهم بالحق انهم فتیة آمنوا بربهم و زدناهم هدى × و ربطنا على قلوبهم اذ قاموا فقالوا ربنا رب السموات و الارض لن ندعوا من دونه الهاً لقد قلنا اذا شططاً؛6 ما بر تو خبر ایشان را به درستى و راستى مىخوانیم، ایشان (اصحاب کهف) جوانانى بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و هدایتشان را افزودیم و چون در حق پرستى ایستادگى کردند دلهاشان را استوار ساختیم. پس گفتند پروردگار ما، خداى آسمانها و زمین است. جز او خدایى را نمىخوانیم و اگر دیگرى را بپرستیم، قایل به سخنى دور از حق شدهایم.” ب - یوشع بن نون که از نوادگان حضرت یعقوب و یوسف است، در محضر موسى بن عمران به تعلّم اشتغال داشت و خدمت او مىکرد. چون موسى قصد یافتن خضر و استفاده از علم و حکمت او نمود، یوشع را نیز با خود برد که در سوره کهف مفصلاً از آن سخن به میان آورده است: “وَ اِذْ قالَ مُوسى لِفَتیهُ لا اَبْرَحُ حَتّى اَبْلُغَ مَجْمَع الْبَحْرینِ اَوْ اَمْضى حُقُباً؛7 به یاد آر هنگامى که موسى به جوان همراهش گفت: از گردش در طلب خضر پا نمىکشم تا به جاى برخورد دو دریا - که بر حسب وعده خدا، میعادگاه لقاء خضر بود - برسم و الا روزگارى دراز، سیر و سفر کنم تا به خضر رسم.” ج - دو جوانى که با حضرت یوسف(ع) در یک زندان بودند و هر یک خوابى دیده بودند و از آن حضرت، خواستند خوابشان را براى آنها تعبیر نماید، پیامبر خدا پس از عرضه رسالت خویش و ابلاغ کلمه توحید با بیانى دلنشین و مستدل، خوابشان را تعبیر نمود که به واقعیت هم پیوست: “ و دَخَلَ معه السّجنَ فَتَیان قال احدهما انّى ارینى اعْصِرُ خَمْراً و قال الآخرُ انى ارینى اَحْمِلُ فَوقَ رأسى خُبْزاً تأکلُ الطّیْرُ مِنْهُ نبّئنا بِتَأویلهِ انّا نریکَ مِنَ المحسنین؛8 دو جوان داخلِ زندان شدند. یکى از آنها گفت: من در خواب دیدم که در جام سلطان شراب مىفشردم و دیگرى گفت در خواب دیدم بر روى سرم نان گذاردهام و پرندهها از آن نان مىخورند یوسفا ما را از تعبیر این خواب آگاه ساز، که تو را از خوبان مىبینیم.”
2 - 1 تاریخ صدر اسلام: جوانان در پیشبرد اهداف الهى پیامبر اسلام(ص) نقشى ارزنده داشتند که به نمونههاى برجسته آنان اشاره مىکنیم. 1 -2 -1- اولین کسى که به پیامبر(ص) ایمان آورد، على بن ابىطالب(ع) بود در حالى که سنین نوجوانى را مىگذراند، حضرت در این مورد فرمود: “در کودکى، سینههاى عرب را به زمین رساندم و شاخههاى نوبرآمده “ربیعه” و “مضر” (دلیران این دو قبیله) را شکستم. شما قدر و منزلت مرا از رسول خدا(ص) به سبب خویشىِ نزدیک و مقامِ بلند و احترامِ مخصوص مىدانید. زمانِ کودکى، مرا در کنار خود پرورش داد؛ به سینهاش مىچسبانید و در بسترش در آغوش مىداشت و بوى خوش خویش را به من مىبویانید و ... من همچون بچه شترى که به دنبال مادرش مىرود، پى او مىرفتم. هر روزى از خوهاى خود پرچم و نشانهاى مىافراشت و پیروى از آن را به من امر مىفرمود و هر سال (قبل از بعثت) جمدتىج در غار حرا اقامت مىنمود. من او را مىدیدم و غیر از من نمىدید. در آن زمان اسلام در خانهاى نبود، مگر خانه رسول خدا(ص) و خدیجه و من سومى آنان بودم. نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت و پیغمبرى را استشمام مىکردم.”9 در اولین مرحله دعوت علنى رسول خدا(ص) - که از خویشان خود آغاز فرمود - على(ع) تنها کسى بود که در کمال رشادت و شجاعت ایمانش را اظهار داشت و در میان ریشخند جمعیت حاضر، پیامبر اکرم(ص)، مصمم و جدّى، حضرت على(ع) را به عنوان وصى و جانشین خود معرفى فرمود.10 از آن پس نیز بیشترین نقاط درخشان تاریخ اسلام به دست على بن ابىطالب رقم خورده است که این مختصر گنجایش پرداختن به خلاصهاى از آن را نیز ندارد. 2 -2 -1- پیامبر(ص) دل هر حق طلبى را که از رذایل و پستیها به تنگ آمده بود، جذب مىکرد و روش برخورد آن بزرگوار هر سرخورده گریزپاى را آرام مىنمود. ولى آنچه در دعوت آن برگزیده خدا به روشنى مشهود است، تعداد زیاد ایمان آورندگان نوجوان و جوان، نسبت به سایر گروههاى سنى، است که معمولاً از وفادارترین و استوارترین شخصیتهاى تاریخ صدر اسلام به شمار مىآیند و پیامبر عنایتى خاص بدانان مبذول مىداشت. همان گونه که فرماندهان، جانشینان و فرستادگان خود را از میان این جوانان مؤمن و پرشور و انقلابى انتخاب مىنمود و اینک نمونههایى از آنها: الف - مصعب بن عمیر از خانوادههاى اشرافى مکه بود. پدر و مادرش او را بسیار دوست داشتند... جوانى بسیار زیبا و مرفه بود، آیین مقدس اسلام بر جانش اثرى ژرف گذارد و موجب شد على رغم میل پدر و مادرش و با وجود تمامى تکلّفات و تعلّقاتى که داشت، مسلمان گردد. او مدتى پنهانى خدمت پیامبر(ص) مىرسید و تعالیم اسلام را فرا مىگرفت و سعى داشت کسى از رازش آگاه نگردد. اما یک روز، یکى از بستگانش، او را در حال نماز دید. وى را گرفتند و در زیرزمین خانهاشان زندانى کردند و در هواى گرمِ مکه، کاه را به آتش مىکشیدند تا به تنگ آید، لیک او تحمل مىنمود و شکنجه را بر کفر ترجیح مىداد. تا آن که از جانب پیامبر(ص) و براى نجات از شکنجههاى طاقت فرسا، همراه جمعى دیگر مأمور به هجرت به حبشه شد، پس از بازگشت وى و قضیه حصر اقتصادى مسلمین در شعب ابىطالب و ایمان آوردنِ تعدادى از مردم یثرب، پیامبر(ص) بنا به درخواست آنان، این جوانِ زاهد را به عنوان امام جماعت و مبلّغ اسلام و نماینده خویش به مدینه اعزام نمودند و در اثر تبلیغات گیراى او و تازه مسلمانان آن دیار بود که نام پیامبر(ص) در اندک زمانى به گوش تمامى مردم یثرب رسید و زمینه هجرتِ سرنوشت ساز پیامبر(ص) را فراهم نمود. ب - در سال هشتم هجرى - پس از فتح مکه و پاکسازى منطقه از لوث وجود سردمداران کفر - پیامبر(ص) عزم بازگشت به مدینه نمودند؛ لیکن از آنجا که ایّام حج نزدیک بود، مصلحت ایجاب مىکرد تا براى اداره امور سیاسى - اجتماعى منطقه فردى را منصوب کنند، تا بر اوضاع مسلط گشته از بحرانهاى احتمالى جلوگیرى نمایند. از این رو، “عتاب بن اسید”، جوان شایسته و تازه مسلمانى را - که بیست سال بیشتر از عمرش نمىگذشت - به حکومت و فرماندارى مکه منصوب کردند. ج - “زید بن حارثه” را عربهاى بیابان گرد در یکى از تجاوزات مرزى - در حالى که سنین کودکى را پشت سر مىگذاشت - ربوده و در بازار به برادر زاده خدیجه - همسر پیامبر(ص) - فروختند که او نیز زید را به عمه خویش سپرد. بانوى فداکار اسلام، پس از ازدواج، زید را به پیامبر(ص) بخشید. با تابش اولین طلیعه خورشید اسلام، زید در گروه اولین گروندگان به پیامبر(ص) قرار گرفت و سوم کسى بود که اسلام آورد. جذبه پیامبر(ص) براى زید آنچنان بود که وقتى والدین براى بازگرداندن او به مکه آمدند و پیامبر(ص) آزادش ساخته و در ماندن و رفتن مخیّر نمودند، وى اقامت در غربتِ عشق را برگزید. پیامبر(ص) زید را بسیار دوست داشتند و او را فرزند خویش خطاب کرده و رسماً اعلام فرمودند که زید فرزند من است و ما از یکدیگر ارث مىبریم. زید در صحنههاى حساس صدر اسلام حضورى فعال داشت و از فرماندهان لشگر حق به شمار مىرفت. وى در جنگ “موته” پس از به شهادت رسیدن “جعفر طیار”، عموى پیامبر(ص)، در سِمَت پرچمدارى سپاه اسلام، شربت شهادت نوشید و همچون فرزندى، پیامبر را در سوگ خویش نشاند. د - رسول خدا تا واپسین روزهاى حیات خویش چند بار با رومیان و عمّال داخلى آنان دست و پنجه نرم کرده بود و این بار تلاش مىکرد پیش از رحلتش ضرب شستى به آنان نشان دهد تا پس از او از ناحیه شمال، خطرى متوجه اسلام نگردد. لذا سپاهى عظیم مرکب از مهاجر و انصار - که در آن افراد سرشناسى شرکت داشتند - بسیج کرد و فرماندهى آن را به جوان هیجده سالهاى به نام “اسامة بن زید” سپرد. در سپاه عظیم اسامه تمام بزرگان و پیرمردانِ مهاجر و انصار، به جز امیرالمؤمنین و بنىهاشم و ابن عباس و عدهاى از رجالِ فضیلت که علاقه مند به خاندان عصمت بودند، مانند: سلمان و اباذر و مقداد، مأمور به شرکت بودند. پیامبر(ص) با انتخاب اسامة با خرافاتِ زمان جاهلیت عملاً به مبارزه پرداخت و اصل تقسیم کار و مقام بر اساس شخصیت و لیاقت را زنده کرد.11 ه. ابوعامر از دشمنان سرسخت پیامبر(ص) بود که در دشمنى با اسلام لحظهاى آرام ننشست و با منافقان مدینه، همکارى تنگاتنگى داشت. پسر وى “حنظله” جوانى بیست و چند ساله بود که بدکارى پدر، او را از ایمان به خدا و پیامبر او(ص) باز نداشت تا آن جا که یکى از زیباترین نقشهاى فداکارى و ایثار را رقم زد. شبى که فردایش جنگ احد آغاز مىشد، شب زفاف حنظله بود. عروس نیز - همچون داماد - از خاندانى منافق بود یعنى دختر “عبدالله ابى”، سرکرده اوسیان. حنظله آن گاه که منادى حق، نداى جهاد سر داد، از فرماندهى کل قوا رخصت خواست تا یک شب در مدینه بماند و فردا خود را به میدان نبرد برساند و پیامبر(ص) نیز اجازه فرمودند. قرآن او را چنین مدح مىکند: “افراد با ایمان، کسانى هستند که به خدا و فرستادهاش ایمان دارند و آن گاه که براى کارى عمومى با پیامبر(ص) گرد آمدهاند تا از او رخصت نخواهند، رهایش نمىسازند، آنان که اذن مىطلبند، همان مؤمنین به خدا و رسولش هستند.”12 همان شب، تازه عروس در خواب دید که آسمان شکافت و حنظله داخل آن شد و آن گاه شکاف به هم آمد. او از این خواب دانست که به زودى همسرش شربت شهادت خواهد نوشید؛ پس صبح، حنظله را با دیدگانى اشک بار به سوى میدان بدرقه نمود. این جوان رشید از خود گذشته، پس از ساعتى نبرد دلیرانه در میدان توسط نیزهدارى به شهادت رسید. پیامبر(ص) فرمودند: من خود دیدم که ملائک حنظله را غسل مىدادند و از همین تاریخ بود که وى به “غسیل الملائکه” شهرت یافت.13 باید اضافه نمود در زندگى و سیره ائمه اطهار - علیهم السلام - نیز معمولاً نیکوترین و خالصترین شیعیان، جوانان و یا آنان که از جوانى سر در گرو این راه داشتند، بودهاند و واقعه سرخ عاشورا آن را به طور کامل به نمایش مىگذارد و گرچه در میان 72 تن شهید دلباخته امام حسین(ع) “حبیب بن مظاهر” و “مسلم بن عوسجه” و... هم وجود داشتهاند، اما نسبت به نوجوانان و جوانان در اقلیتى قابل توجّهند. ادامه دارد
پاورقیها: 1 ) احزاب (33) آیه 39. 2 ) اشاره به شعر ناصر خسرو در مورد عقابى که در اوج پرواز تیرى بر بالش اصابت مىکند: گفتا عجبا این که زچوب است و زآهن این تیزى و تندىّ و پریدنش چها خواست؟ چون نیک نظر کرد پر خویش در آن دید گفتا ز که نالیم که “از ماست که بر ماست” 3 ) کلمه فتى در قرآن در دو معنا استعمال شده است: جوان و خدمتکار؛ که معناى دوم از بحث خارج است و مطمح نظر در این جا آیاتى است که این لفظ در معناى جوان به کار رفته باشد. 4 ) انبیا (21) آیات 60 - 59. 5 ) یوسف (12) آیه 30. 6 ) کهف (18) آیات 13 - 12. 7 ) همان، آیه 60. 8 ) یوسف (12) آیه 35. 9 ) نهج البلاغه فیض الاسلام ، ص 813. 10 ) ر ک : فروغ ابدیت، ج1، ص214 - 213. 11 ) تاریخ اسلام، ص191. 12 ) نور (24) آیه62. 13 ) ر ک : اسدالغابه، ج2؛ بحار، ج20؛ سیره ابنهشام، ج2؛ فروغ ابدیت، ج2. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 62 |