
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,486 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,561 |
بررسى دیدگاه مشرکان | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 154، مهر 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد بررسى دیدگاه مشرکان 9 ن و القلم و ما یسطرون آیة اللَّه جوادى آملى
“أفمن هو قائمٌ على کلّ نفسٍ بما کسبت و جعلوا للَّه شرکاء، قل سمّوهم أم تنبّئونه بما لا یعلم فیالأرض أم بظاهرٍ من القول، بل زیّن للذین کفروا مکرهم و صدّوا عن السّبیل و من یضلل اللّه فما له منهادٍ”. (سوره رعد، آیه 33) آیا خدایى که بر تمام نفوس عالم و اعمالشان، مسلّط است را (فراموش کردهاند) و براى خدا شریکانى قرار دادهاند؟ بگو که نام خدایان خود را بگویید یا این که شما مىخواهید خدا را به چیزى که در زمین از آن آگاه نیست، باخبر سازید؟ یا آن که به ظاهر سخنى مىگویید، بلکه کافران را مکر و کیدشان، برایشان جلوهاى دارد و از راه خدا مردم را باز مىدارند و همانا کسى را که خدا گمراهش کرده، دیگر هیچ کس نمىتواند هدایتش کند.
× × × خداوند متعال بعد از این که “توحید ربوبى” را از طریق “آیات آفاقى” اثبات فرمود، در این جا از راه “آیات انفسى” به اثبات این مطلب، مىپردازد. و این روش را به پیامبر ارائه مىدهد تا در برابر مشرکان و بت پرستان، حجّت اقامه کند. دلایلى که در اوایل سوره رعد، ذکر شد، از طریق “آیات آفاقى” بود ولى این جا سخن از “آیات انفسى” است؛ یعنى هر کس خود را بررسى کند مىیابد که تحت قیمومیّت یک مبدأ فائق است. این که در آیه فرمود: خدا بر هر نفسى، قائم است، منافات ندارد با این که در جاى دیگر فرمود: “ان کلّ نفس لمّا علیها حافظ.”1 هر کسى حافظى دارد. یا فرمود: “جاءت کل نفس معها سائق و شهید”2 در قیامت که مىآید یک سائقى است که او را از پشت مىراند و یک شهیدى است که علیه او شهادت مىدهد. اگر در آن آیه فرمود: “ان کلّ نفس لمّا علیها حافظ” یا در آیه دیگر فرمود: “جاءت کل نفسٍ معها سائق و شهید” این نه به آن معناست که آنها قیّم بالاستقلال هستند، بلکه آنها جزء مدبّرات امرند؛ یعنى خداى سبحان، قیّم بالاستقلال است و آنها مأموران و مدبّرات امر اویند، لذا فرمود: “افمن هو قائم على کل نفسٍ” (یعنى بالاستقلال و بالاصالة). این که فرمود: “قائم على کل نفس بما کسبت” برابر با آیه 42 همین سوره رعد است که مىفرماید: “یعلم ما تکسب کلّ نفس” خداى سبحان از فرآوردههاى هر انسانى باخبر است، مىداند که انسان چه کرده است. لذا قیامش عالمانه و قائم به قسط است؛ یعنى هم مىداند که افراد چه کرده و چه مىکنند و هم در تدبیر امور آنان قائم به قسط است؛ به عبارت دیگر، هم عالم است که چیزى از علم او فوت نمىشود و هم در تدبیر امور افراد قائم به قسط است که: “و ما یظلم ربّک احدا”.3 آن گاه فرمود: با این که آیات آفاقى و انفسى دلالت بر توحید ربوبى مىکنند معذلک مشرکین براى خدا شرکایى قرار دادند: “و جعلوا للّه شرکاء”. خداى سبحان با مشرکین از راههاى گوناگون استدلال مىکند، چون همه آنها در یک سطح نیستند؛ دستهاى از آنها ضِعاف و أَوْساطْ هستند، که خداوند متعال در سطح خود آنان برایشان دلیل مىآورد، گروه دیگر محققین مشرکند که دلیل اقامه مىکنند و مىگویند: ممکن نیست ما خدا را عبادت کنیم، زیرا دسترسى به حقیقتِ نامحدود نداریم و حتماً باید وسایطى در کار باشد. اینان بتپرستى را با یک قیاس استثنایى جبرآمیز توجیه مىکنند و مىگویند: “لو شاء اللّه ما عبدنا من دونه من شىء”4 که خداوند کریم با اینان نیز از راه دیگرى استدلال مىکند. اما در این جا خداوند متعال، میان آن روشها را جمع کرده است. فرمود: شما از این مشرکین بخواهید که “آلهه” خود را معرفى کنند. اگر اُلوهیّتى دارند یا باید برهان عقلى، الوهیّت آنها را تثبیت کند یا دلیل نقلى. قرآن کریم در بیشتر موارد، در احتجاج با مشرکین این دو اصل را به عنوان یک منفصله مانعة الخلوّ مطرح مىکند، بدین صورت که مىفرماید: یا دلیل عقلى اقامه کنید یا وحى سماوى؛ یعنى، این مطلب باید در یک کتاب آسمانى نوشته شده باشد یا برهان عقلى براى آن اقامه گردد. در این کریمه فرمود: “قل سمّوهم” زمخشرى در “کشاف” مىگوید: اگر کسى در همین یک آیه قرآن تأمل کند مىفهمد که این کتاب، معجزه است، زیرا خداى سبحان در یک عبارت کوتاه و منسجم، همه شبهات مشرکان را کنار هم ذکر کرده و رد نموده است. بدین گونه که فرموده است: اگر بتها و ستارگان و آنچه را که مىپرستید آلهه و اربابند، آنها را تعریف کنید، تا معلوم شود آیا صلاحیّت الوهیت دارند یا نه؟ معبود کسى است که از او کارى ساخته باشد؛ یعنى نافع و حافظ باشد، احتمال خطر را دفع کند، شما این اربابان و خدایان خود را توصیف و تسمیه کنید تا ببینیم صفت و سِمَت آنها چیست؟ اگر در این تسمیه، براى این بتها صفاتى ثابت مىشد که در اثر داشتن آن صفات، شایسته ربوبیت بودند، این دلیل عقلى خواهد بود بر این که اینها رَبّ و معبودند، و در صورت عدم این صفات، باید تعبّداً بگویید اینها ربّ هستند؛ بدین معنا که چون در وحى سَماوى دستور داده شده که این بتها را عبادت کنید، عبادت مىکنیم. حال آن که در هیچ وحى آسمانى نیامده که بتها را عبادت کنید، زیرا خداى سبحان علم به ربوبیّت اینها ندارد؛ پس رَبّ نیستند چون اگر چیزى درجهان موجود باشد معلومِ حق است، ممکن نیست چیزى در جهان موجودباشد وخداوندبه اوعلمنداشته باشد. زیرا اگرموجود هست مخلوقاست. هم برهان عقلى مىگوید هر ممکنى محتاج به خالق است و هم مورد قبول بتپرستان است چون هرگاه از آنان بپرسى چه کسى زمین و آسمان را خلق کرده است مىگویند: خدا: “و لئن سألتهم من خلق السموات و الارض لیقولنّ اللّه”.5 هم برهان اقامه مىشود، هم جدال احسن، البته نه جدلى که انسان، حقى را باطل یا باطلى را حق کند. اگر با مقدمه صحیحى که مورد قبول خصم است قیاس تشکیل شود، جدال نام دارد. و از این نمونه (جدال احسن) درقرآن، کم نیست. خداى سبحان هم دستور جدال احسن داده است: “ادع الى سبیلربّکبالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالّتى هى احسن”.6 پس فرمود اگر چیزى در جهان موجود باشد یقیناً خدا به او عالِم است، زیرا هم برهان اقامه شده هم شما آن را قبول دارید، و اگر خدا آفرید پس به او عالم است چون: “الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر”7 زیرا خدا که خالق اینهاست عالم اینها هم باید باشد. اگر این آلهه، استحقاق الوهیّت داشته باشند خدا باید بداند، چون خدا نمىداند پس استحقاق الوهیّت ندارند یعنى اِله نیستند. از آن معنى به این لفظ تعبیر فرمود که: “أم تنبّئونه بما لایعلم فى الأرض” خداوند متعال در روى زمین، اله و ربّى نمىشناسد و به او علم ندارد؛ یعنى نیست، اگر مىبود معلوم حق بود. پس چون نیست، معدوم محض است و معدوم محض، به علم تعلّق نمىگیرد: “ام تنبئونه بما لا یعلم فى الارض” بگویید چیزى هست که ما مىدانیم و خدا نمىداند این که باطل است چون اگر باشد خدا مىداند. یا نه، خودتان هم مىدانید که دروغ مىگویید. نه دلیل عقلى دارید نه دلیل نقلى “ام بظاهرٍ من القول” فقط حرف مىزنید بدون معنى. این جدال احسن با این شاخصههاى مهم در آیات دیگرى از قرآن، فراوان به چشم مىخورد: براى ربوبیت بتها و دیگر خدایان ساختگى، برهان عقلى و یا نقلى اقامه کنید و اگر این براهین را نداشتید، سخن شما فقط لفظى ظاهرى و بىمحتواست. این ادلّه عقلى و نقلى که خداوند از آنان خواسته است، هم درباره آن چوبها و سنگهایى که به عنوان ارباب اتخاذ شده جارى است و هم در مورد ملائکهاى که به عنوان آلهه اتخاذ کردهاند. در سوره زخرف آمده است: “و جعلوا الملائکة الذین هم عباد الرحمن اناثاً اَشَهِدوا خلقهم ستکتب شهادتم و یسئلون و قالوا لو شاء الرحمن ما عبدناهم” یعنى اگر خدا مىخواست که ما موحّد باشیم هرگز بتپرست نمىشدیم، چون بتپرستیم معلوم مىشود که خدا نخواست که موحّد باشیم، جواب مىفرماید: “ما لهم بذلک من علم” این سخنشان عالمانه و محققانه نیست و فقط بر اساس گمان، است: “ان هم الاّ یخرصون” پس آنان در این دعواى ربوبیّت اصنام دلیل عقلى ندارد: “ام آتیناهم کتاباً من قبله فهم به مستمسکون” آیا ما به اینها کتاب آسمانى دادیم و در آن کتاب آسمانى بت پرستى را تجویز کردیم تا بدان تمسک جویند؟ اگر انسان بخواهد سخنى را بپذیرد یا باید ریشه عقلى داشته باشد یا وحى معتبر، و اینان نه برهان عقلى دارند و نه نقلى، تا حرفشان پذیرفتنى باشد. در همین سوره زخرف آیه 45 آمده است: “وَسْئَل من ارسلنا من قبلک من رسلنا اجعلنا من دون الرحمن آلهةً یعبدون” تو از انبیاى قبل بپرس که آیا خداى سبحان در کتب آسمانى گذشته، آلهه و بتهایى را به رسمیّت شناخت که مردم آنها را عبادت کنند، تو از انبیاى پیشین بپرس؛ یعنى به کتابهاى پیامبران قبل، مراجعه کن، علماى اینها به کتب آسمانیشان مراجعه کنند ببینند در کتب آسمانیشان آمده است که ما آلهه قرار دادیم. دلیل عقلى هم که نداشتند، زیرا این بتها ضار و نافع و یا خالق و حافظ نیستند، دلیل نقلى هم که نیست. و اگر بر اثبات این دعوا، نه دلیل عقلى است و نه نقلى، پس سخنى بىمحتواست. در سوره فاطر آیه 40 این چنین آمده است: “قل أرایتم شرکاءکم الذین تدعون من دون اللّه اروْنى” در روزگار ما هم بسیارى از مردم جهان در چین، ژاپن، هند و برخى کشورهاى دیگر، گرفتار همین افکار غلط هستند، در آنجا هنوز سخن از بتپرستى است. آنان هرچند از نظر صنایع و علوم تجربى - که به حسّ نزدیک است - پیشرفت کردهاند اما از نظر ایمان به غیب - که به عقل نزدیک است - عقب افتادهاند. در این آیه مىخوانیم که: “قل ارأیتم شرکاءکم الذین تدعون من دون الله أرونى ماذا خلقوا من الارض ام لهم شرک فى السموات” این بتها در زمین و یا آسمان، مستقلاً و یا مشترکاً چه کردهاند؟ پس دلیل عقلى براى الوهیت این بتها ندارید: “ام آتیناهم کتاباً فهم على بیّنتٍ منه” ما براى اینها وحى و کتاب آسمانى فرستادیم که داراى دلیل روشن باشند. اما ادعایشان نه بر اساس دلیل عقلى است و نه دلیل نقلى، فقط یکدیگر را گول مىزنند: “بل ان یعد الظالمون بعضهم بعضاً الاّ غروراً” اینها یکدیگر را مىفریبند، زیرا اگر ادعایى نه مبتنى بر برهان عقلى بود و نه وحى الهى، مسلّم فریب و نیرنگ است. این جمله سوم آیه محلّ بحث سوره رعد است که فرمود: “سمّوهم ام تنبّئونه بما لا یعلم فى الارض ام بظاهرٍ من القول” این مسأله “لا یعلم فى الارض” را در سوره یونس آیه 18 این چنین بیان مىکند: “و یعبدون من دون الله ما لا یضرّهم و لا ینفعهم” اینان موجودى بىاثر را عبادت مىکنند؛ یعنى عبادتشان بر اساس ربوبیّت معبودشان نیست، معبودشان ربّ نیست کارهاى نیست، سود و زیانى ندارد. این دلیل عقلى بر بطلان ربوبیّت آنهاست. اگر بگویند دستورى است که خداى سبحان داده و اینها شفعاء هستند: “و یقولون هؤلاء شفعائناً عنداللّه” اگر این حرف را بزنند! در جواب، خداى سبحان به رسولش مىفرماید: “قل اتنبّئون الله بما لا یعلم فى السموات و لا فى الارض” شما چیزى را مىگویید که نه در آسمانها وجود دارد و نه در زمین، نه موجودات آسمانى مىتوانند آلهه و ارباب باشند مثل ستارگان یا فرشتگان، نه موجودات زمینى مانند زمامداران خودسر. (چون چوبها و سنگهایى که مىتراشیدند مجسّمه بتها بود نه خودِ آنها، بتپرستان نمىگفتند این چوب یا این سنگ، ذاتاً محترم است بعداً کم کم حرمت پیدا کردند و الاّ اینها را اول به عنوان مجسّمه معبودشان مىتراشیدند.) زیرا اگر این سمت را مىداشتند خدا مىدانست، پس چون خدا نمىداند این سمت را ندارند. و این هم دلیل نقلى است بر بطلان گفتارشان. اگر در آیه مورد بحث از سوره رعد فقط سخن از زمین است براى این است که در آن جا محل ابتلا، آلهه ارض بود امّا در آیه سوره یونس سخن از سماوات و ارض است، مخصوص زمین نیست. آن گاه در پایان آیه مىفرماید: “سبحانه و تعالى عمّا یشرکون” او منزّه از این شرک است. پس روشن شد که شرک نه بر پایه برهان عقلى است و نه برهان نقلى، و اگر ادّعایى نه دلیل عقلى داشت و نه دلیل نقلى، لفظ ظاهرى و سخنى بىمحتواست: “ظاهرٍ من القول”. این سخن بىمحتوا را در سوره توبه تصریح فرموده که اینها وقتى برهان عقلى ندارند گفتارشان از دهنشان تجاوز نمىکند و به اندیشهشان نمىرسد. در آیه 30 این سوره آمده است: “و قالت الیهود عزیر ابن اللّه” گروهى از یهود “عزیر” را ابنالله دانستند “و قالت النصارى المسیح ابن الله ذلک قولهم بافواههم” یعنى حرفى است که از زبان تجاوز نمىکند و به مغز و فکر و دل نمىرسد چون معنا را فکر و عقل و قلب مىفهمد، کلمات را لفظ مىگوید. اگر لفظى معنا داشته باشد، معنا را عقل و قلب مىفهمد، کلمات را لفظ ادا مىکند اگر الفاظى معنا نداشت فقط زبان است که به عهده مىگیرد و لاغیر. فرمود: شرک بت پرستان از زبانشان نمىگذرد چون محتوایى ندارد که فکر، او را بفهمد، اگر محتوا مىداشت یا باید محتوایش عقلى مىبود یا نقلى، هیچ یک از این دو نیست پس فقط سخن لفظى است. این سخن گرچه درباره اهل کتاب است اما فرمود: “ذلک قولهم بافواههم یُضاهِؤنَ قول الذین کفروا من قبل” اینها شبیه کفار و مشرکینى هستند که از پیش مُشابه این کارها را داشتند و این حرفها را مىگفتند. پس چه مشرکین، چه اهل کتابى که قائل به تثلیثاند سخنشان از لفظ نمىگذرد. این، همان تعبیر “ام بظاهرٍ من القول” است که در آیه محلّ بحث سوره رعد بیان شده است که در ادامهاش مىفرماید: “بل زیّن للّذین کفروا مکرهم” این دسیسه براى اینها زیبا ظهور کرده و خوشایندشان شده است، این دسیسه را پسندیدهاند و نمىدانند که پایان این پسند، هم عذاب شاقّ دنیاست، هم عذاب اشقّ آخرت. چون اینها به دنبال این پسند حتّى بچّههاى خود را در مراسم مهمّشان قربانى مىکردند و فداکارى داشتهاند. در این کریمه دارد که: “و کذلک زیّن لکثیر من المشرکین قتل اولادهم شرکاؤهم”8 به این حدّ هم رسیدهاند اما سخن آنان بىمحتواست. کسى که با وَهْم و پندار، به چیزى معتقد مىشود همین است، کسى که محبوب دروغى انتخاب کرد، در راه او جان هم نثار مىکند. کسىکه سَراب را دید تمام نیرویش را براى رفتن به سوى او مصرف مىکند این شخصهمهمینطور،وَهْماستکهاوراراهانداختهاستپسسخنىاستبىمحتوا. سخن بىمحتوا بودن یک مطلب است و سر سپردگى اینها در مقابل سخن بىمحتوا، مطلب دیگرى است. “و صدّوا عن السبیل و من یضلل الله فما له منهاد” این دسیسه براى اینها زیبا جلوه کرده است. پس این مکتب نیست، این نیرنگ است. مکتب آن است که یا وحى سماوى و یا عقل برهانى آن را تأیید کند. اگر هیچ یک از این دو نبود، ظاهرى بىمحتواست. پس دسیسه نفس امّاره است که این مطلب را براى اینها زیبا جلوه داد و اینها گرفتار این وهم هستند. آن گاه هم عذاب دنیایى گرفتار اینهاست، هم عذاب اخروى. اعاذنا الله من شرور انفسنا ادامه دارد
پاورقیها: 1) طارق (86) آیه4. 2) ق (50) آیه 21. 3) کهف (18) آیه 49. 4) نحل (16) آیه 35. 5) لقمان (31) آیه 25. 6) نحل (16) آیه 125. 7) ملک (67) آیه 14. 8) انعام (6) آیه 137. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 65 |