تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,264 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,172 |
فاطمه (س) ؛ بانوى ناشناخته | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 155، آبان 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
فاطمه (س) ؛ بانوى ناشناخته
صدیقه کبرى و انسیّه حورا؛ فاطمه زهرا - سلام الله علیها - بانوى بزرگوارى است که نه تنها عوام به منزلت او پى نبردهاند بلکه خواص نیز از درکجایگاه رفیع آن فلسفه هستى عاجز ماندهاند. شخصیت آن حضرت هم بر سنّیان مجهول است هم بر شیعیان!
منزلت فاطمه (س) رسول گرامى اسلام صلى الله علیه وآله وسلم فرموده است: “فاطمة بضعةٌ منّى من أغضبها فقد أغضبنى؛1 فاطمه پاره تن من است آن که او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است.” در این روایت از دو جنبه باید نظر کرد: جنبه دلیلى و جنبه مدلولى. جنبه دلیلى: این روایت از نظر سند، در درجه اعلى است که قابل مناقشه و تردید نیست، به طورى که “ذهبى” - منتقد برجسته اهل سنّت - مىگوید: این روایت صحیح است. روایت دیگرى است که آن حضرت(ص) مىفرماید: “انّ اللّه یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها؛2 همانا خداوند براى خشم فاطمه، به خشم مىآید و براى رضایت او، خشنود مىشود.” این روایت نیز متواتر است؛ یعنى قطعى الصّدور بودنش از جانب پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم تردید ناپذیر است. جنبه مدلولى: مدلول و معناى روایت چیست؟ روایت “فاطمة بضعةٌ منّى من أغضبها فقد أغضبنى” مقدمه است براى روایت “انّ اللّه یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها”. رضا و غضب چیست؟ از کجا پیدا مىشوند و به کجا مىرسند؟ و از چه چیزى مایهمىگیرند؟ از زندگى نباتى دو قوّه پیدا مىشود: یکى قوه جذب ملایمات و دیگرى قوه دفع منافرات، این دو قوّه در زندگى حیوانى که رسیدند از صورت جذب و دفع خارج مىشوند و به صورت رضا و غضب در مىآیند. تا مىرسند به زندگى انسانى و زندگى انسانى موقعى است که مبدأ رضا و غضب، بتمامه عقل باشد. وقتى رضا و غضب هر دو از عقل مایه بگیرند، این موجود، انسانى و عقلانى مىشود که: “یغضب لغضب العقل و یرضى لرضا العقل”. فوق این مرتبه، مقامى است که اراده انسانى، فانى در اراده خداوند مىشود، وقتى در اراده خدا فانى شد، مىشود “یغضب لغضب الله و یرضى لرضا الله”. کسى که به این مقام رسید، به مرتبه “عصمتِ خاتمیّت” رسیده است؛ عصمتِ آن موجود کاملى که در عالم وجود نظیرش نیست؛ یعنى کسى که حبّ و بغض او در حبّ و بغض خدا، محو شده است، دوست ندارد إلاَّ آنچه خدا دوست مىدارد و مبغوض ندارد مگر آنچه خدا مبغوض دارد، این چنین بشرى مىشود: “و ما ینطق عن الهوى، ان هو الا وحى یوحى”.3 فاطمه زهراعلیها السلام کسى است که “انّ اللّه یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها” گاه گفته مىشود: “یغضب لغضب الله و یرضى لرضا الله”. یعنى حرف “لام” از طرف “الله” مىآید و تأثیر مىکند در رضا و غضب؛ یعنى خشنود مىشود، براى خشنودى خدا و به خشم مىآید، براى خشم خدا، این همان “عصمت کبرى” است. و گاه حرف “لام” از این طرف مىآید که “إنّ اللّه یغضب لغضب فاطمه و یرضى لرضاها”، که بسیار بالاتر از صورت اول است چون لام بر سر “رضا فاطمه” در آمده که رضایت فاطمه در رضایت خالق هستى، تأثیر مىگذارد؛ یعنى خداوند خشنود مىشود براى خشنودى فاطمه و به خشم مىآید، براى خشم فاطمه! فاطمه شناس امام جعفر صادقعلیه السلام است که مىگوید: “انما سمیت (فاطمة)، فاطمة لان الخلق فطموا عن معرفتها؛4 فاطمه را از آن رو، فاطمه گفتهاند که مردم از شناخت او عاجزند.” بنابراین ما از شناخت فاطمه، ناتوانیم. کسى او را شناخت که پس از شهادت زهراعلیها السلام گفت: “... قلّ یا رسول اللّه عن صفیّتِکَ صبری و عفا عن سیّدةِ نساء العالمین تجلّدی... فما أقبح الخضراء و الغبراء یا رسول اللّه، امّا حُزنى فسرمد و أمّا لیلى فمسهّد؛5 اى رسول خدا! پس از دخترت، شکیبایى من به پایان رسیده و خویشتن دارىام از دست رفته است... پس از او آسمان و زمین زشت مىنماید و هیچگاه اندوه دلم نمىگشاید و دیدگانم (در فراق او) بىخواب است.”
نقش فاطمه در مباهله فخر رازى،6 زمخشرى،7 قاضى بیضاوى، حاکم نیشابورى و جلال الدّین سیوطى نقل مىکنند: پس از آن که، هنگام مباهله (لعن بر کاذب) با نصاراى نجران فرا رسید، پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم براى مباهله بیرون آمد در حالى که حسینعلیه السلام را در آغوش و دست حسنعلیه السلام را در دست گرفته بود و فاطمهزهراعلیها السلام پشت سر آن حضرت و علىابن ابىطالبعلیه السلام پشت سر حضرت زهرا بود. این همان پیغمبرى است که “و ما ینطق عن الهوى” و همان رسولى است که “و ما آتیکم الرّسول فخذوه و ما نهیکم عنه فانتهوا”8، این همان کسى است که سنّت او، “قول”، “تقریر” و “فعل” اوست. تمام حرکات و سَکَنات او سنّت است. اطوار و احوال او بتمامه مرتبط است با مقام “فدنى فتدلاَّ فکان قاب قوسین أو أدنى”.9 او خلاصه عالَم است و پیغمبر خاتم. او جوهر وجود و فرد اوّل عالم هستى است. چنین بشرى هر نگاهش دنیایى از حکمت است و هر عملش، سرچشمه جوشان معارف. این که خودش در جلو است، على پشت سر و فاطمه در وسط، داراى معناى عمیقى است، معناى این عمل این است که فاطمهعلیها السلام، برزخ بین “نبوت کبرى” و “ولایت عظمى” است؛ یعنى فاطمه جنبه قطبیت و حساب مرکزیت را دارد، او بین مقام وحى اعظم و مقام تبلیغ وحى و مقام تفسیر وحى، حرکت مىکند، جلوى فاطمه، مبلّغ وحى است و پشت سر او، مفسّر وحى و این است که قدر او همچنان ناشناخته است. بارى، وقتى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با چنین ترکیبى، عازم مباهله شد، پیشواى مسیحیان نجران به آنان گفت: چهرههایى به سوى ما رو نهادهاند که اگر بخواهند کوه را از ریشه در مىآورند. اینان اگر لب به دعا بگشایند، تمام این وادى در آتش خواهد سوخت و احدى از شما باقى نخواهد ماند! وقتى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم بیرون آمد به این چهار وجود مقدّس فرمود: “إذا أنا دعوتُ فأمّنوا؛10 زمانى که من دعا کردم شما آمین بگویید.” معناى این جمله آن است که عمل من انعکاس وحى است. و وحى چنین است: “فمن حاجّک فیه من بعد ما جاءَک من العلم فقل تعالوا ندع أبناءَنا و أبناءَکم و نساءنا و نساءَکم و أنفسنا و أنفسکم ثمّ نبتهل فنجعل لعنة الله على الکاذبین؛11 پس هر کس با تو در امر عیسى - که بنده خداست نه پسر خدا - مجادله کند، پس از علمى که تو از خلقت او پیدا کردى، پس بگو بخوانیم و حاضر کنیم پسران، زنان و خودمان را، پس از آن لابه و تضرّع نماییم و بگوییم لعنت خدا بر دروغگویان باد.” "إذا أنا دعوتُ فأمّنوا"؛ یعنى دعاى من که پیغمبر خاتم هستم، مقتضى است، اما شرط فعلیت این مقتضى، نفس فاطمهعلیها السلام است و باید آمین او به دعاى من، ضمیمه شود تا مستجاب گردد. وحى و سنّت مىگویند که دعاى زهرا شرط است و مقتضى بدون شرط، محال است. گرچه هنگام مباهله با نصاراى نجران است ولى اگر دست پیمبر به دعا بالا مىرود، باید چهار دست دیگر هم همراه او به سوى آسمان بلند شوند. پس اگر چنین است، على کیست؟ فاطمه کدام است؟ حسن بن على کیست؟ و حسین بن على کدام؟ زمخشرى مىگوید: أبناءنا و نساءنا بر أنفسنا مقدم شده است؛ یعنى حسن و حسین و فاطمه بر جان پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم مقدم شدهاند؛ یعنى اشرف مخلوقات مىگوید: جان من فداى اینها باد.12 همو پس از نقل ماجراى مباهله و حدیث کسا مىگوید: این قضیه قوىترین دلیل است بر فضل اصحاب کسا و برهان روشنى است بر نبوّت پیغمبرصلى الله علیه وآله وسلم.13 قاضى بیضاوى نیز در تفسیر مشهورش همین مطلب را تأیید نموده است.
فاطمه(س)، پیشگامبهشتیان ابن حجر در “لسان المیزان” و حافظ ذهبى در “میزان الإعتدال”، نقل مىکنند که: “اوّل شخص یدخل الجنة فاطمة بنت محمد(ص).”14 قیامت روز حق است، پس اولویت ورود در بهشت، براى شخص اول در وجود است و اول شخص باید، اول شخص در انسانیّت باشد، بنابراین عقلاً و نقلاً ممکن نیست، غیر از پیغمبر خاتمصلى الله علیه وآله وسلم، اولین وارد شونده به بهشت، کس دیگرى باشد. پیامبر بزرگ اسلامصلى الله علیه وآله وسلم از نظر صورت و سیرت، گفتار و کردار، علم و دانش و تقوا، شخص اوّل عالم وجود است. اول شخصى هم که بر سفره ضیافت و جزاى الهى وارد مىشود باید این بشر باشد - ولکن بین عقل و نقل تناقضى نیست - اوّل کسى که وارد بهشت مىشود، فاطمه است، چون فاطمه عین پیغمبر است، با او متّحد است، ورود فاطمه؛ یعنى ورود پیغمبر. سرّ عجیبى در این روایت نهفته است که شرح آن را باید در روایاتى که در کتابهاى عامه و خاصّه نقل شده، پیدا کرد، عایشه مىگوید: هر وقت آرزو داشتم، راه رفتن پیغمبر را ببینم به فاطمه نگاه مىکردم؛ در راه رفتن به طرف راست یا چپ که حرکت مىکرد، عین حضرت بود، فاطمه، در منطق، چهره، بیان، همانند پیامبر بود. بلکه مطلب بالاتر از این سخن عایشه است؛ یعنى همان که پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود: “فاطمة بضعة منّی” وقتى پاره تن او شد، پیغمبر باید اول شخص باشد، و فاطمه پاره تن اوست و جدا از او نیست. بالاتر از آن فرمود: “روحى التى بین جَنبىّ؛ فاطمه روحى است که در کالبد من است.” اول شخصى که وارد بهشت مىشود، اول فرد عالم وجود است و خدا مىخواهد نشان بدهد که این دختر، شخص پیامبر است. چگونگى ورود فاطمه(س) به بهشت کیفیت ورود آن حضرت به بهشت چنین است که: “علیها حُلّة الکرامة قد عُجِنَت بماء الحیوان... على أحسن صورةٍ و أحسن کرامة و أحسن منظرٍ...”.15 نظام عدل وجود - که ظهورش در قیامت کبراست - محال است “أحسن صور” را به کسى بدهد، مگر این که آن بشر “أحسن سِیَر” را پیش خدا بیاورد. اگر در کمالات علمى، اخلاقى، عملى، برتر از تمام عالمان، صالحان و عابدان نباشد، محال است که در آن روزبه احسن صور وارد بهشت شود چرا که آن روز “فمن یعمل مثقال ذرّة خیراً یره”.16 وضعیت چنین است، کسى که به احسن صور مىآید، بشرى است که در میدان کار، علم،تقوا،عمل، پا جاىپاى خاتمگذاشتهاست. در این مطالب باید اندیشید که عایشه مىگوید: رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم اوّل کسى را که پس از سفر به دیدنش مىرفت فاطمه بود و آخر کسى را هم که وقت رفتن به سفر از او جدا مىشد، فاطمه بود. اینها معنا دارد؛ یعنى در جدایى جسمانى کمترین فاصلهها را اعلم اولین و آخرین و ادق انظار تمام انبیا و مرسلین، مراعات مىکرد که فاصله بین او و فاطمه در این سفر به کمترین حد ممکن برسد. وقتى هم که وارد مىشد، دست فاطمه را مىبوسید، کسى که جبرئیل، خاک پایش را مىبوسید او دست فاطمه را مىبوسید، این مهر پدرى نبود، بعد سینهاش را مىبویید، بعد تمام پیشانىاش را. فرمود: من بوى بهشت را از تو استشمام مىکنم، تو را که مىبوسم، جنّت قُرب را مىبویم. روزى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم وارد شد، دید فاطمه لباسى از پشم شتر به تن دارد و مشغول دستاس است، دید همان کسى که دیشب تا صبح در محراب عبادت بوده، صبح برخاسته با چنین لباسى، مشغول دستاس است. حضرت گریه کرد، وقتى او گریه کند، اشک باطن وجود جارى مىشود، بعد فرمود: “اصبرى على مرارة الدّنیا؛ بر سختى دنیا، شکیبایى کن” و پیغمبر حرکت کرد و رفت و جبرئیل این آیه را آورد: “و لسوف یعطیک ربک فترضى؛17 و به زودى پروردگارت آن قدر به تو عطا مىکند، که خشنود گردى.” و بدین ترتیب فاطمهعلیها السلام پاداش شایستهاش را از خداوند متعال دریافت خواهد کرد.
پاورقیها: 1) صحیح بخارى، تحقیق مصطفى دیب البغا، ج3، ص1361، ح3510. 2) میزان الاعتدال، ج1، ص535، ح2002؛ کنزل العمال، ج12، ص111، ح34237. 3) نجم (53) آیه3. 4) تفسیر فرات الکوفی، چاپ تهران، ص581. 5) اصول کافى، ج1، ص459؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، ص652 ،651. 6) التفسیر الکبیر، ج8، ص80. 7) الکشّاف، ج1، ص368. 8) حشر (59) آیه7. 9) نجم (53) آیه9. 10) الکشاف، همان. 11) آل عمران (3) آیه61. 12) الکشاف، همان، ص370. 13) همان. 14) کنزالعمال، ج12، ص110، ح34234؛ لسان المیزان، ج4، ص16، ح34؛ میزان الاعتدال، ج2، ص618، ح5057. 15) مقتل خوارزمى، ج1، ص52؛ تاریخ دمشق، لابن عساکر، ج12، ص86؛ عیون اخبار الرضا(ع)، ج2، ص29، ح38. 16) زلزله (99) آیه7. 17) ضحى (93) آیه5. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 81 |