تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,182 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,107 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 155، آبان 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتهها و نوشتهها
حقیقت نعمت بدان که هر چه خداى تعالى بیافریده در حق آدمى چهار قسم است: اول: آن است که هم در این جهان سودمند است و هم در آن جهان، چون علم و خُلق نیکو و در این جهان نعمتِ بحقیقت این است. دوم: آن که در دو جهان مضرّ است، چون نادانى و بدخویى و بلاىِ بحقیقت این است. سوم: آن که در این جهان با راحت است و در آن جهان با رنج، چون بسیارى نعمت و لذّت بردن از آن. و این نعمت است به نزدیک ابلهان و بلاست به نزدیک عاقلان. و مَثَل این چون گرسنه است که انگبین یابد ولیکن در وى زهر بُوَد. چهارم: آن که در این جهان با رنج بود و در آن جهان باراحت، چونریاضتومخالفتباشهوات.واینبهنزدیک عارفان چون داروى تلخ بُوَد و بلاست نزدیک ابلهان. (کیمیاى سعادت)
توفان بلا ما چو دادیم دل و دیده به توفان بلا گو بیا سیل غم و خانه زبنیاد ببر زلف چون عنبر خامش که ببوید هیهات اى دل خام، طمع این سخن از یاد ببر سینه گو شعله آتشکده پارس بکش دیده گو آب رخ دجله بغداد ببر سعى نابرد در این راه به جایى نرسى مزد اگر مىطلبى، طاعت استاد ببر (حافظ شیرازى)
شکر واجب آوردهاند که شیخ بوسعید روزى در نیشابور، با جمعى بسیار به کویى مىرفتند زنى پاره خاکستر از بام مىانداخت، بعضى از آن بر جامه شیخ افتاد، شیخ از آن متأثر نگشت. جمع در اضطراب آمدند و خواستند که حرکتى ]برخوردى[ کنند با صاحب خانه. شیخ بوسعید گفت: آرام گیرید! کسى که مستوجب آتش بُوَد و با او به خاکستر قناعت کنند، بسیار شکر واجب آید! (اسرار التوحید فى مقامات الشیخ ابى سعید)
تفاخر دو مرد به نزدیک رسول(ص) تفاخر کردند. یکى گفت: “من پسر فلان فلانم تو کیستى؟” رسول(ص) فرمود: “دو کس پیش موسى(ع) فخر کردند، یکى گفت: من پسر فلان فلانم، و تا نُه پدر برشمرد از مهتران. به موسى وحى آمد که وى را بگوى که هر آن نُه نفر در دوزخند. و تو هم دَهم ایشانى!. و رسول (ص) گفت: کسانى که ایشان اندر دوزخ زغال شدهاند، از فخر کردن بدیشان دست بدارید. (کیمیاى سعادت)
دریا باش مردى نزد ابوالقاسمِ خلالِ مروزى شد و از او دستورى خواست که به سفر شود. پیر گفت: چرا مىروى؟ گفت: آب که نرود، تیره گردد. پیر گفت: تو خود، دریا باش که نرود و تیره نگردد.(طبقات الصوفیه)
امثال و حکم جاهلى کفر و عاقلى دین است عیب جوى آن وعیب پوش این است1 خداى یوسف صدیق را عزیز نکرد به خوبرویى، لکن به خوب کردارى2 رنج غربت به که اَندر خانه جنگ پا تهى گشتن، به است از کفش تنگ3 شرم شیران راست نى سگ را، بدان که نگیرد صید از همسایگان4 1) سنایى 2) سعدى 3 و 4) مولوى
پیر راه بوسعید آسیایى را در حال گردش مىنگریست و محو حرکت دایم او شده بود. پس از ساعتى تفکّر و توجّه، به سوى مریدانش بازگشت و گفت: این آسیا بهترین استاد ماست. اما دریغ که چشم نامحرم آن را نمىبیند. آسیا در نهانى به من گفت: کاین زمان صوفى منم اندر جهان؛ اگر تو در مقام و طریق عرفان گام مىگذارى و تحمّل رنج این راه مىکنى، من پیر تو هستم. روز و شب دایم در خود سفر مىکنم و پاى برجایم مىجنبم، اما در یک جاى ساکنم، از پاى به سر و از سر به پاى مىروم. از هر کس درشتى مىستانم و نرمى پس مىدهم و مىچرخم. اگر همه عالم زیر و زبر شود، کار من جز سرگشتگى نیست. تو نیز چون من شو اگر مرد کارى و هرگاه درد کار ندارى، از این راه دست بردار و پى کار خویش گیر!
نان حق روزى شیخ بوسعید را دعوتى کرده بودند، چون شیخ آن جا حاضر شد، کسى را نزد خواجه بوسعید حدّاد فرستاد - که بزرگ عصر بود -. او گفت: مدت چهل سال است که من نان خود خوردهام و نان هیچ کس نخوردهام! خبر نزدیک شیخ آوردند. شیخ گفت: مدت پنجاه و اند سال است که نه نانِ خود خوردهام و نه نان کسى دیگر، هر چه خوردهام از آن حق خوردهام و از آن او دانسته. (اسرار التوحید)
شناخت خردمند نقل است که امام صادق(ع) از ابوحنیفه پرسید که: “عاقل چه کسى است؟” گفت: آن که تمییز کند ]فرق بگذارد[ میان خیر و شر. صادق(ع) گفت: بهایم نیز تمییز توانند کرد، میان آن که او را بزنند یا علف دهند. ابوحنیفه گفت: به نزدیک تو عاقل چه کسى است؟ فرمود: آن که تمییز کند میان دو خیر و دو شر تا از دو خیر خیر الخیرین را اختیار کند و از دو شر، خیر الشرین را برگزیند. (تذکرة الاولیاء) | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 66 |