تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,185 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,109 |
پدیده وحى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 156، آذر 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پدیده وحى قسمت اول آیة الله محمدهادى معرفت
وحى، عبارت است از اعلام سریع و پنهانى هر مطلب، اعم از آن که به اشاره، یا صدایى پنهانى و یا نوشتهاى سرّى باشد و یا آنچه را که شخصى به سرعت به طرف مقابل القا کند و او آن را درک نماید. خداوند متعال درباره حضرت زکریا(ع) فرموده است: “فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ مِنَ الْمحرابِ فَأَوحى إلَیْهِم اَنْ سَبِّحُوا بُکْرَةً وَ عَشیّاً؛1 از محراب به سوى قومش شتافت و اشاره به آنان کرد ]با رمز و اشاره به قوم خود فهماند[ که صبح و شام، خدا را تسبیح کنند.” راغب اصفهانى گفته است: وحى در اصل “اشاره تند و سریع” است و به جهت همین سرعت است که گفته مىشود:”امرٌ وَحْىٌ؛ یعنى امر سریع” در این زمینه گاهى این واژه در سخن بر سبیل رمز و کنایه به کار مىرود و زمانى به صدایى بدون ترکیب و نامفهوم و با اشاره به بعضى از اعضاىِ بدن و یا به نوشتن.2 ابن فارس گفته است: وحى، اصلى است که به القاى علم یا هر مطلب دیگرى به پنهانى دلالت مىکند و عبارت است از: اشاره، کتابت و هر چه کسى به هر کیفیتى به دیگرى القا کند و او بداند.3 ممکن است که این گسترش مفهوم وحى از نظر ابن فارس، از جنبه وضع لغت براى این مفاهیم باشد؛ در حالى که از نظر مورد استعمال، فقط ناظر به موارد پنهانى و پوشیده است. ابواسحاق نیز گفته است: اصل کلمه وحى در لغت، اعلام پنهانى است و به همین جهت الهام را وحى خواندهاند. ابن برّى مىگوید: وقتى گفته مىشود که “به سوى او وحى کرد” یعنى با کلماتى که بر دیگران پوشیده است، با او سخن گفت و نیز به معناى آن است که کسى با اشاره، منظور خود را براى دیگران بیان کند. چنان که در این مصراع آمده است: “فَأَوْحَتْ اِلَیْنا وَالأَنامِلُ رُسُلها”4 “اشارهاى کرد به ما و انگشتان، رسولان او بودند.” یعنى با اشاره انگشتان خود، مطلب را فهماند. ممکن است که خفا و پوشیدگیى که از کلمه وحى مستفاد مىشود از جهت شتاب و سرعتى باشد که در مفهوم آن است زیرا اشاره سریع، طبعاً بر غیر مخاطب آن پوشیده و نامعلوم است. چنان که “موت وحى” به معناى مرگ سریع است و حدیث “و اِنْ کانَتْ خَیْراً فَتوحّد” به این معناست که اگر نیک است به سوى آن بشتاب. زمخشرى نیز وحى و اشاره را به یک معنى گرفته، وحى را گفت و گویى مىداند که از دیگران پوشیده و مخفى باشد و نیز معناى سرعت از آن اراده مىشود، چنان که اعشى (شاعر عرب) گفته است: مثلُ ریحِ الْمِسْک ذاک ریحُها صَبَّها السّاقى إذا قیل :توح5 در این جا وحى به معناى اشاره است.
× وحى در قرآن وحى در قرآن در چهار معنا استعمال شده است: 1- در معناى لغوى که “اشاره پنهانى” است، همان طور که آیه یازده سوره مریم بدان ناظر است. 2- به عنوان یک امر غریزى و فطرى که در واقع یک تکوین طبیعى است که در ذات و فطرت اشیاء قرار داده شده است. وحى که به معناى اعلام گفتارى است، در این جا به طور استعاره به معناى اعلام ذاتى به کار رفته است، زیرا وجه مشترک بین این دو، پوشیدگى و خفا در چگونگى القا و پذیرش آن است و با توجه به این که وحى، به معناى اعلام سرّى و پنهانى است، استعمال آن در مورد هر احساس و شعور باطنى و غریزى مناسبت دارد، چنان که در آیه ذیل آمده است: “وَ أَوْحى رَبُّکِ اِلىَ النَّحْلِ اَنِ اتَّخِذی مِنَ الْجِبالِ بُیُوتَاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا یَعْرِشُون ثُمَّ کُلی مِنْ کُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُکى سُبُلَ رَبُّکِ ذُلَلاً؛6 پروردگار تو، به زنبور عسل وحى و الهام کرد که خانه خود را در کوهها و درختان بنا کند و از همه میوهها و گلها بهره گیرد و راهى را که خداوند براى او آماده کرده، طى کند.” بنابراین، زنبور عسل به طرز فطرى و غریزى، راه خود را طى مىکند و در این راه، تابع غریزهاى است که در آن، به ودیعه نهاده شده است و همان عمل غریزى خود را به طور منظم انجام مىدهد، بدون آن که بتواند راهى غیر از آن را طى کند. این آیه از قرآن “وَ اَوْحى فى کُلِّ سَماءٍ اَمْرها؛7 و امر و نظم هر آسمانى را وحى فرمود. یعنى تقدیر کرد.” در همین زمینه است. “عجاج” همین معنا را با الهام از قرآن در شعر خود به کار برده و مىگوید: أوحى لها القرار فاستقرّت و شدّها بالرّاسیات الثبّت (مقرر کرد که پابرجا و ثابت باشد و این چنین شد و آن را با کوههاى استوار، محکم و مستقر کرد.) 3- الهام نفسى: الهام نفسى، شعور و احساسى است در باطن انسان که با آن، چیزهایى را احساس مىکند که گاهى منشأ آن براى آدمى، معلوم نیست. گاهى الهام از جانب خدا و زمانى از جانب غیرخداست و این همان چیزى است که روانشناسان آن را “تله پاتى” مىنامند و در واقع چیزى در یک لحظه، به خاطر انسان خطور مىکند که منشأ آن را نمىداند و به چند وجه تعبیر شده است: الف: خاطرهاى است که از ذهن انسانى به ذهن انسان دیگرى منتقل مىشود؛ در حالى که مسافت زیادى بین آن دو، وجود دارد. ب : القایى است روحى و روانى، از جانب ارواح بالا و یا پست.8 ج: گفته شده است: تفکّرى است الهى که ملائکه به او الهام مىکنند و به خاطر انسانى مىگذرد که خداوند اراده کرده است او را هدایت کند و یا وسوسهاى است شیطانى که ابلیس به او القا مىکند. نمونه الهام رحمانى و تفکّر الهى، این آیه است: “وَ اَوْحَینا اِلى اُمِّ مُوسى اَنْ اَرْضِعیه فَاِذا خِفْتِ عَلیْهِ فَاَلْقیهِ فِى الْیَمِّ وَ لا تَخافى وَ لا تَحْزَنى اِنَّا رَادُّوهُ اِلَیْکِ وَ جاعِلُوهُ مِن الْمُرْسَلین؛9 به مادر موسى وحى کردیم که طفل خود(موسى) را شیر بده و اگر ترسیدى که فرعون به او گزندى رساند، او را در رود نیل رها کن و هیچ ترس و اندوهى به خود راه مده که ما او را به سوى تو باز مىگردانیم و او را از پیامبران قرار مىدهیم.” “ازهرى” در این مورد گفته است: وحى در این جا، به معناى القا از طرف خدا، در قلب مادر موسى است و جمله بعدى و اخیر آیه، دلالت دارد که آن وحى به منظور اعلام تضمین خدا به بازگرداندن موسى است. و نیز گفته شده است که وحى در اینجا به معناى الهام است و مىتوان گفت که خداوند، در قلب مادر موسى القا کرده است که او به سوى تو باز مىگردد و پیامبر خواهد بود و در هر صورت در این جا روشن است که وحى، به معناى اعلام کردن، به کار رفته است.10 شیخ مفید - قدّس سره - در اوائل المقالات، وحى را در این آیه به معناى اعلام پنهانى دانسته است ولى در کتاب دیگر خود، به نام “تصحیح الإعتقاد” به معناى رؤیا و یا گفتارى که آن را مادر موسى در خواب شنیده، ذکر نموده است. وى در مقام توضیح وحى گفته است: وحى در اصل، کلامى است پنهانى و اصطلاحاً به معناى هر امرى است که بخواهند به طور سرّى به مخاطبى تفهیم کنند، بدون آن که دیگرى بر آن آگاه گردد.11 نمونه آیاتى که از وسوسههاى شیطانى و دگرگون جلوه دادن شرّ و فساد در ذهن آدمى تعبیر به وحى گردیده است، از این قرارند: “وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبىٍّ عَدُوَّاً شَیاطین الاِنْسِ وَ الْجِنّ، یُوحى بَعْضُهُمْ اِلى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَولِ غروراً؛12 در برابر هر پیامبرى، دشمنى از شیاطین جن و انس قرار دادیم که به همدیگر سخنان آراسته ظاهر فریب، وحى (وسوسه) مىکنند.” “وَ إِنَّ الشَّیاطینَ لَیُوحُون اِلى اَوْلیائِهِم لِیُجادِلُوکُمْ؛13 شیاطین به دوستان خود (مشرکان)، وحى (وسوسه) و القا مىکنند که با شما جدال کنند. این جا کلمه وحى به کار رفته ولى سوره ناس آن را تفسیر مىکند: “مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ، الَّذى یُوَسْوِسُ فی صُدُورِ النَّاسِ مِنَ الْجِنَّة وَالنَّاس؛14 از شرّ وسوسه شیطان، اعم از شیاطین جن و انس که در دلهاى مردم وسوسه مىکنند، به خدا پناه مىبرم.” و نیز آنچه که خداى متعال، به فرشتگان القا مىکند که به انجام آن شتاب کنند، وحى خوانده مىشود که این آیه در این معنا است: “إِذْ یُوحِی رَبُّکَ اِلىَ الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُم فَثَبِّتُوا الّذینَ آمَنوا.”15 4- وحى به پیامبران؛ یعنى آنچه خداوند به وسیله فرشته و یا بدون واسطه، براى تبلیغ رسالت الهى، به پیامبران القا مىکند که ذیلاً مورد بحث قرار مىگیرد. وحى به پیامبران، چهارمین معناى وحى است که بیش از هفتاد مورد در قرآن به کار رفته است که مطالبى از طریق وحى به پیامبر(ص) القا شده است؛ مانند: “نَحُنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ اَحْسَنَ الْقَصَصِ بِما اَوْحَیْنا اِلَیْکَ هذَا الْقُرآن؛16 ما با این قرآن که به تووحىکردهایم، بهترین داستانهارابرایتبیانمىکنیم. “وَ کَذلِکَ اَوْحَیْنا اِلَیْکَ قُرآنَاً عَرَبیَّاً لِتُنْذِرَ اُمُّ الْقُرى وَ مَنْ حَوْلَها؛17 این چنین، قرآن را به زبان عربى به تو وحى کردیم، تا مردم مکّه و اطراف آن را تحذیر کنى و از خدا بترسانى.” “وَاتلُ مْا اُوحِىَ اِلَیْکَ مِنَ الْکِتاب؛ اى پیامبر، آنچه را که از این کتاب آسمانى به تو وحى شده است، براى مردم بخوان.” پدیده وحى، در مورد رسالت الهى، وجه تمایز اولیه پیامبران از دیگر پیشوایان و مصلحان و نوابغى است که براى اصلاح اجتماع تلاش مىکنند. تنها محمد(ص) داراى چنین خصوصیتى نیست و او اولین کسى نیست که به وسیله وحى آسمانى مورد خطاب قرار گرفته است و لذا مایه تعجب نیست که بگوییم از ابتداى پیدایش بشر، همواره مردان مصلحى ظهور کردهاند و با آواى روحانى وحى و تبلیغ رسالت الهى، مردم را به سوى خدا خواندهاند. “أکانَ لِلنّاسِ عَجَبَاً اَنْ اَوْحَیْنا إلى رجلٍ مِنْهُم اَنْ اَنْذِر النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا اَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِم قالَ الْکافِروُنَ اِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبینٌ؛ آیا براى مردم تعجبآور است که یکى از آنان را به رسالت خود برگزینیم و به او وحى کنیم که مردم را بترسان و مؤمنان را که نزد خداوند مقامى رفیع دارند، بشارت ده؟ اما همین که محمد(ص) بر پایه وحى الهى سخن گفت، کافران گفتند: این ساحرى آشکار است.” خداوند، در پاسخ این تعجب و در بیان این که تنها محمد(ص) نبوده که به او وحى شده، فرموده است: “إِنَّا أَوْحَیْنا اِلَیْکَ کَما أَوْحَیْنا اِلى نُوحٍ وَالنَّبیینَ مِنْ بَعْدِه وَ أَوْحَیْنا اِلى اِبْراهیمَ وَ اِسْماعیلَ وَ اِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ وَالاَسْباطِ وَ عیسى وَ اَیُّوبَ وَ یُونُسَ وَ هروُنَ وَ سُلَیْمانَ وَ آتَیْنا داوُدَ زَبُوراً. وَ رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِنْ قَبْلُ وَ رُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَ کَلَّمَ اللَّهُ مُوسى تَکْلیماً. رُسُلاً مُبَشِّرینَ وَ مُنُذِرینَ لِئلاّ یَکُونَ للنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزیزَاً حَکیماً. لکِنَّ اللَّه یَشْهَدُ بِما اَنْزَلَ اِلَیْکَ اَنْزَلَهُ بِعِلْمِهِ وَ الْمَلائِکَةُ یَشْهَدُونَ وَ کَفى بِاللَّهِ شَهیداً. اِنَّ الَّذینَ کَفَروُا وَ صَدُّوا عَنْ سَبیلِ اللَّهِ قَدْ ضَلُّوا ضَلالاً بَعیداً؛ اى پیامبر، ما به تو وحى کردیم، همچنان که به نوح و پیامبران پس از وى و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و فرزندان او و عیسى و ایوب و یونس وهارون و سلیمان(ع) وحى کردیم، ما به داود “زبور” عطا کردیم و نیز پیامبرانى که آنان را براى تو برشمردیم و آنان که درباره آنها با تو سخن نگفتیم، همه مورد وحى واقع شدند و خدا هم با موسى(ع) سخن گفت. خدا پیامبران را فرستاد که نیکوکاران را بشارت دهند و بدکاران را بترسانند تا مردم، پس از بعثت این همه پیامبران، بر خدا حجّتى نداشته باشند، چه خداوند همواره مقتدر و حکیم است. اما خدا شاهد است که آنچه به تو فرستاد، از روى علم خود نازل کرد فرشتگان نیز گواه این امرند و گواهى خدا براى تو کافى است. آنان که کافر شدند و در راه خدا مانع ایجاد کردند، به گمراهى عمیقى گرفتار آمدند.” معناى وحى به پیامبران، چندان از معناى لغوى آن به دور نیست، چه وحى در لغت به معناى یک اعلام پنهانى است و در این جا یک رابطه غیبى بین خدا و پیامبران اوست که این رابطه به یکى از سه طریقى که در این آیه آمده برقرار مىشود: “وَ ما کانَ لبشرٍ اَنْ یُکَلّمهُ اللَّهُ اِلاّ وَحْیاً أوْ مِنْ وَراء حِجابٍ أوْ یُرْسِلَ رَسُولاً فَیُوحِىَ بِاِذْنِه مایَشاءُ اِنَّهُ عَلىٌّ حَکیمٌ18 هیچ بشرى را نسزد که با خدا سخن گوید، مگر از طریق وحى و الهام و یا از پس پرده و یا آن که به وسیله فرستادهاى که به اذن خداوند آنچه را او اراده کرده وحى کند که خدا دانا و والاست.” بنابراین سخنان خداوند، به یکى از سه طریق - که آیه بالا بدان ناظر است - به پیامبران وحى مىشود: - الهام به قلب و القا در خاطره شخص. - سخن گفتن از وراء پرده و حجاب؛ به این نحو که صدا در هوا منتشر مىشود، به طورى که پیامبر، سخن را مىشنود، ولى گوینده آن را نمىبیند. - ابلاغ امر به وسیله فرشته به پیامبر؛ که در این حال، یا پیامبر او را مىبیند و یا سخنان او را مىشنود. با توجه به آنچه گذشت وجه تمایز آنچه که به پیامبران وحى مىشود با آنچه که دیگران الهام مىگیرند، منشأ و مصدر آن است؛ منشأ وحى به پیامبر یک منشأ غیبى است که با ماوراء ماده و عالم بالا مربوط مىشود و این همان است که مادّیون منکر آنند و یا آن که به یک وجدان باطنى که ناشى از نبوغ شخصى است، تعبیر مىکنند و ما در آینده در این باره بحث خواهیم کرد. ادامه دارد
پاورقیها: 1 ) مریم (19) آیه11. 2 ) راغب اصفهانى، مفردات، ص515. 3 ) معجم مقاییس اللغه، ج6، ص93. 4 ) ابن منظور، لسان العرب. 5 ) اساس البلاغه، ج2، ص496. 6 ) نحل (27) آیات 68 و 69. 7 ) فصلت (41) آیه12. 8 ) رک: رؤوف عبید، مفصل الانسان روح لا جسد، ج1، ص542. 9) قصص (28) آیه7. 10 ) ابن منظور، لسان العرب. 11 ) اوائل المقالات، ص39؛ تصحیح الاعتقاد، ص56. 12 ) انعام (6) آیه112. 13 ) همان، آیه121. 14 ) ناس (114) آیه 6 - 4. 15 ) انفال (8) آیه12. 16 ) یوسف (12) آیه3. 17 ) شورى (42) آیه7. 18 ) همان، آیه51. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 61 |