تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,349 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,300 |
مُدّرس دیانت، در عرصه سیاست | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 156، آذر 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مُدّرس دیانت، در عرصه سیاست غلامرضا گُلى زواره
× ستاره آسمان کویر فقیه مجاهد و دانشور پرهیزگار، آیة اللّه سیّد حسن مدرس، یکى از چهرههاى درخشان جهان تشیّع به شمار مىرود. وى از سُلاله پاک خاندان عصمت و طهارت است که نسبش به حضرت امام حسن مجتبى(ع) مىرسد و به استناد شرح حالى که به قلم خویش نگاشته و براى روزنامه اطلاعات فرستاده1 و بر حسب نسب نامهاى که مرحوم آیة الله العظمى مرعشى نجفىرحمه الله براى خاندانش تنظیم نموده،2 از طایفه میرعابدین زوارهاى است. او از همان دوران کودکى با مصایب و سختیها آشنا شد و طعم تلخ محرومیت را چشید و همین مشقّات در ساختن شخصیّت وى به عنوان انسانى مقاوم، قانع و بردبار مؤثر بود. آن شهید والامقام، اخلاق و رفتار اسلامى را از مکتب اهل بیت آموخت و وجود پدرى زاهد و وارسته چون سید اسماعیل در ترسیم سیماى معنوى وى نقش مهمى را دارا بود. جدّش “میر عبدالباقى” که به تربیت سید حسن همّت گماشت از سادات طباطبایی “زواره” بود که به قمشه (شهرضا) کوچید و در این شهر به افاضه علمى و نشر فرهنگ اسلامى مشغول شد. شهید مدرس در سنین جوانى به مقام اجتهاد رسید و از لحاظ علمى و فقهى، شخصیتى نمونه، مجتهدى جامع الشّرایط، صاحب فتوا و شایسته تقلید بود، مرحوم آیةاللّه العظمى مرعشى نجفىرحمه الله ضمن اشاره به آثار قلمى و اندیشههاى فقهى وى مىنویسد: “... حقیر در سفر اخیر خود در تهران نظر به مقام دوستى و علاقهمندى ایشان به مرحوم والد، مکرّر خدمتشان مىرسیدم و از بیانات آن مرحوم مستفیض مىشدم و از آن بزرگوار در روایت احادیث استجازه نمودم... .”3 آیة الله حاج سید محمد رضا بهاءالدّینى از مجتهدان با سابقه حوزه علمیه قم مىگوید: “مرحوم مدرس یک رجل علمى و دینى و سیاسى بود و این گونه فردى مهمتر از رجل علمى و دینى است، زیرا این مظهر ولایت است که اگر ولایت و سیاست مسلمین نباشد دیگر فروع اسلامى تحقق کامل نمىیابد.”4 از شهید مدرس، آثار متعددى در فقه، اصول و مباحث اجتماعى - سیاسى باقى است که اغلب آنها به صورت مخطوط باقى مانده و هنوز به زیور طبع آراسته نشده است.
× عزت قناعت مدرس، علاوه بر آن که در کمالات علمى و خصوصیات معنوى از نوادر محسوب مىشود، در عرصه سیاست نیز نابغه است. وى با شجاعتى کمنظیر به جنگ با ستم و هرگونه سلطهگرى برخاست و در هولناکترین شرایط تاریخى و اختناق رضاخانى، عَلَم مبارزه را یک تنه بر دوش گرفت و در راه انجام رسالتى که عهدهدار آن بود، ترور، زندان، تبعید و شهادت را به جان و دل پذیرفت. او تا پایان عمر، ساده زیست و همین ویژگى او را در مبارزه مستمرش با استبداد و استعمار موفق ساخت، او با قناعت و عزت نفس، همه بیمها را از دل خویش زدوده بود و عقیده داشت قناعت، استقلال را حفظ مىکند. فقرى که مدرس براى خود برگزیده بود، همان است که پیامبر اسلام(ص) بدان افتخار مىکند و مىفرماید: “الفقر فخرى”. دولت فقر خدایا به من ارزانى دار کاین کرامت سبب حشمت و تمکین من است تلاش براى معاش همچون سادهترین کارگران، شیوهاى بود که مدرس از مکتب مولایش امیرمؤمنان(ع) آموخته بود، او دراینباره مىگوید: “براى تهیه مخارج روزانه و هزینه تحصیل مجبور بودم که در ایام تعطیلات به دهات بروم و لباس عوض کنم و مشغول کار عملگى و بنّایى گردم تا مخارج تحصیل هفته بعد را فراهم کنم.”5 مىنویسند: بعد از ظهر که به درس و بحث حاضر مىشد، شلوارش پُر از گِل بود، زیرا مدّتها در خانه مخروبهاى که شترداران مهیارى (برحسب نذرى که داشتند) برایش خریده بودند، خشت مىزد تا آن را بازسازى کند. به هنگام تحصیل در نجف اشرف نیز روزهاى جمعه کار مىکرد و از درآمد آن، نان خشک مىخرید و تکّههاى آن را روى صفحه کتاب خویش مىگذاشت و مىخورد تا به قول خودش از تمام وابستگیها آزاد شود. وقتى در مدرسه سپهسالار تدریس مىکرد، یکى از شاگردانش او را در روستایى از توابع شهریار دیده بود که سرقنات همراه با عدّهاى مقنّى مشغول کار است و چرخ کشى مىکند، وقتى این شاگرد به استاد خویش چنین برنامهاى را یادآور مىشود مدرس مىگوید: مگر نشنیدهاى که جدّم فرمود: “لنقل الصخرة من قلل الجبال احبّ الى من منن الرجال؛ به نزد من، کشیدن سنگ از بلنداى کوه بِه از منّت زمردان زمانه است.” محل پذیرایى مدرس در تهران (وقتى نماینده مجلس بود) اتاقى بود به ابعاد چهار متر و نیم در شش متر که در حدود سه چهارم آن با زیلو فرش شده و بقیه بدون فرش بود.6 لباس و پیراهن و قبا و عمامه و جورابش ساده و بافت و دوخت وطن بود، چه آنکه به استعمال البسه وطنى و سایر مصنوعات ساخت کشور التزام عملى داشت، خوراکش بیشتر نان و ماست و گاهى مختصر آبگوشت کم چربى بود.7 وجود چنین ویژگیها در شخصیت مدرس است که حضرت امام خمینى قدس سره مىفرماید: “سعى کنید مثل مرحوم مدرس را انتخاب کنید، البته مثل مدرس که به این زودیها پیدا نمىشود شاید آحادى مثل مدرس باشند.”8 و مقام معظّم رهبرى - حضرت آیة اللهخامنهاى - طى پیامى به مناسبت سالروز شهادت این روحانى مبارز فرمودهاند: “. . . مدرس به عنوان یک روحانى که از چشمه فیّاض دین رهایىبخش و انسانساز اسلام سیراب بود در انجام تکلیف الهى و شرعى خویش، تنها بودن را بهانه سکوت قرار نداد و چه بسا که در بسیارى از جریانات سیاسى کشور، تنها یک فریاد مخالف بود که پرده خفقان حاکمه را مىدرید و آن فریاد خروش دشمنشکن مدرس بود. . . مدرس، به حق افتخار جامعه روحانیّت بخصوص در قرن حاضر و نمونهاى از مقاومت جامعه روحانیّت در همه زمانهاست ... .”9
× تأکید بر استقلال ایران مدرس بر استقلال همه جانبه ایران مىاندیشید و هیچ گونه وابستگى را نمىپذیرفت، شعارش که سرلوحه مبارزاتش با سلطهگران بود، موازنه عدمى است، وى عقیده داشت جان و فطرت آدمى باید از هرگونه قید و بند دنیوى آزاد باشد تا مراتب انسانیت و آزادگى خویش را حفظ نماید. شعار “نه شرقى نه غربى”، که امروزه در تظاهرات میلیونى مردم مسلمان ایران به گوش مىرسد و کاخ استکبار را به لرزه درآورده است، بازتاب فریاد تاریخى مدرس است، او این شعار را در قالب “موازنه عدمى” مطرح نمود و هدف از آن عدم وابستگى فرهنگى، سیاسى، نظامى و اقتصادى به قدرتهاى چپاولگر بود. او در ابراز عقاید و اندیشههاى خود ترسى به دل راه نداد و گفت: “من عقیده خود را اظهار مىکنم ولو مخالفت با تمام مردم روى زمین باشد.”10 زمانى که حاکمان عصر، زمزمه سرداده بودند که نماینده هر عصر باید مشهورترین فرد منطقه باشد، مرحوم مدرس فریاد کشید: این حرف اشتباه است، نماینده هر منطقه باید بصیرترین شخص نسبت به اوضاع منطقه باشد، مشهورترین را مىخواهیم چه کنیم؟11 او در تمام موارد با صراحت خویش مطالب را بیان مىداشت و بدون کوچکترین لفافى، عقیده خود را که از حقایق و معارف اسلامى الهام مىگرفت بیان مىکرد، وقتى فرستاده دولت انگلیس به او گفت: اگر ما دست از رضاخان برداریم شما نیز دست از مخالفت با سیاست ما برمىدارید، مدرس مىگفت: وقتى شما او را رها کنید، تازه من او را مىچسبم و هنگامیکه رضاخان دیوانه و عاصى گریبان پیراهن کرباسش را در مشت گرفت و با نعره گفت: آخر سیّد تو از جان من چه مىخواهى؟ مدرس با استوارى خاص و سیمایى مصمم گفت: مىخواهم که تو نباشى.12 معروف است موقعى که مدرس به ملاقات سلطان عثمانى رفته بود، ضمن مذاکره درباره اتحاد اسلام و احتمال وقوع حوادث گفته بود: “من همین قدر مىدانم که هر کس به حدود مملکت ما تجاوز کرد تفنگ برمىداریم و اول او را مىکشیم و بعد اگر در او اثرى از مسلمانى دیدیم، بر او نماز مىگزاریم و بر طبق آداب اسلامى او را به خاک مىسپاریم.”13 او هیچ گاه راضى نشد که ایران در زیر پرچم یکى از دولتهاى بزرگ قرار گیرد، مدرس خطاب به گروهى فرصت طلب عصر خویش که ادّعاى روشنفکرى هم داشتند گفت: “آقایان عزیز ملت محض خاطر رضاى شما نمىخواهد بمیرد، شما هم راضى نشوید که ملت ایران استقلالش فداى شهوت و رضاى شما شود.”14 و در جایى دیگر این نکته را گوشزد مىنماید که: “یک اشخاص رنگ پیدا کردند، آمدند و گفتند که عقیده ما تمایل به سیاست انگلیس است، شاید یکى پیدا شود و بگوید عقیده سیاست من روس است بر ضد او هستیم، ایرانى مسلمان باید مسلمان و ایرانى باشد دشمن دیانت ما دشمن استقلال ماست.”15 وقتى عدهاى از رجال سیاسى مطرح کردند که براى حفظ موجودیّت و بقاى کشور به ناچار باید با قدرتهاى جهان روابط حسنه داشته باشیم، مدرس گفت: “البته روابط با تمام دول باید حسنه باشد، اما حسنه چیست نسبت به همسایهها؟ به غیر همسایهها، نسبت به دولت شمال ]روس[ نسبت به دولت جنوب ]انگلیس[ تا چه اندازه و چه نسبت، من باید حسن را در ترازو بسنجم و ببینم سبکى و سنگینى آنها را، ببینم به اندازه خودش هست یا کم هست یا زیاد هست تا آن میزان را نفهمم نمىتوانم قانع شوم.”16 او اصولاً از هر نوع دخالت بیگانگان که تمامیت ارضى ایران را تهدید مىکرد، نفرت داشت و طىّ نطقى گفت: “هر دولتى بخواهد رنگ یکى از قدرتها را داشته باشد، من که مدرس هستم با او مخالفت مىکنم، خواه رنگ شمال باشد، خواه رنگ جنوب، خواه رنگ آخر دنیا.”17 (منظور آمریکاست) و در بیانى دیگر فریاد مىزند: “من با سیاستهایى که آزادى و استقلال ملت ایران و جهان اسلام را تهدید مىکند مبارزه مىکنم، راه و هدف خود را هم مىشناسم، در این مبارزه هم پشت سر خود را نگاه نمىکنم که شما یا کسان دیگر مرا همراهى مىکنید یا نه.” هنگامى که روس و انگلیس خود را براى دخالت در ایران مهیّا کرده بودند مدرس به ملت ایران هشدار مىدهد که براى جلوگیرى از تجاوز مهیّا باشند. “ما نسبت به دول دنیا دوست هستیم، چه همسایه، چه غیر همسایه، چه جنوب چه شمال، چه شرق چه غرب، و هر کسى متعرّض ما بشود، متعرّض آن مىشویم، هر چه باشد، هر که باشد، بقدرى که ازمان برمىآید و ساخته است ... دیانت ما عین سیاست ما هست، سیاست ما عین دیانت ماست ... اگر در همسایگى یک شخص، یک وضعیات غیر مناسبى داشته باشد، تکلیف آن شخص این است که شب و روز مراقب و بیدار باشد که مبادا از ناحیه او زحمتى برسد.”19 او براى آنکه بتواند با شجاعت تمام به ابراز عقاید بپردازد و از استقلال ایران دفاع کرده و حقایق اسلامى را بیان کند خویش را از قید و بندهاى دنیوى رهانیده بود. در جلسه 284 دوره چهارم مجلس (در مورخه 25 شوال 1341 ه . ق) طى نطقى اظهار داشت: “ . . . من ده رئیس الوزراء و چهل پنجاه وزیر را دیدم و رد کردم، اگر هر کدام از اینها در این مجلس مدعى شد که مدرس یک توقعاتى از من کرده است، آن شخص خیلى مرد است، یک کاغذ در هیچ کابینه ندارم، هیچ تقاضایى از کسى نکردهام.”20 و وقتى از او پرسیده بودند که چگونه با این صراحت و استوارى عقاید خود را بیان مىکند؟ جواب داده بود: “به خاطر این است که چیزى ندارم و از هیچ کس هم چیزى نمىخواهم، شما خودتان را آزاد بکنید تا بتوانید حرف خود را بزنید.”21 در ملاقات با سلطان عثمانى به وى، چنین مىگوید: “معذرت مىخواهم که به صراحت صحبت مىکنم، ما روحانیون در زمان حکومت استبداد در ایران آزاد بودیم در حکومت مشروطه هم من چون نماینده مجلس هستم آزاد صحبت مىکنم، لذا آزادانه بیانات خود را ابراز مىدارم.”22
× آذرخشى در صحراى بىخبرى اگر به زندگى مدرس نظرى بیفکنیم سراسر حیاتش را آکنده از درد و رنج مىبینیم، چندین بار مورد حمله عوامل ستم و نیز دشمنان دوستنما قرار گرفته است، تبعید، زندان، اختناق و فشارهاى سیاسى رنجهاى وى را مضاعف نموده بود، اما آنچه که از همه اینها بیشتر براى مدرس دردآور و مشقّت زاست و ذهن کنجکاوش را آزار مىدهد تاریکى جهلى است که بر اندیشهها سایه افکنده و اینکه مردم خیلى دیر به ماهیت پلنگان تیز دندان و گرگهاى وحشى پى مىبرند، حتى برخى روشنفکران و رجال سیاسى و عدّهاى از دوستان مدرس، سخن وى را دیر هضم مىکردند، این وضع چون شرنگى تلخ، کام اندیشه مدرس را ناگوار ساخته بود و او را درهالهاى از مظلومى و گمنامى قرار داده بود، او زمانى با بینش سیاسى قوى - که از معارف اسلامى و فرهنگ اهل بیت الهام گرفته بود - گرگ را در لباس میش تشخیص داد که نه تنها کثیرى از مردم بلکه گروهى از رجال و معاریف، پى به آن نبرده بودند. رضاخان در آغاز با چهرهاى مردم فریب به صحنه سیاست آمد تظاهراتِ دروغین و مزورانه را با شدت هرچه تمامتر آغاز کرد، در ماه رمضان افراد قشونش را به روزهدارى تشویق مىکرد، سوگوارى براى حضرت اباعبداللهعلیه السلام به راه مىانداخت و در حالى که گِل به سر مالیده بود در جلو دسته سوگوار عبور مىنمود، در شب یازدهم عاشورا شمع به دست مىگرفت و به عنوان شام غریبان در تکایاى تهران دور مىزد، رضاخان در اعلامیهاى که در یازدهم آبانماه سال 1304 صادر کرد (یعنى تقریباً یک ماه قبل از آنکه به سلطنت برسد) چنین آورده بود: “عموم اهالى ایران بدانید که من همیشه دو اصل مهم را سرسلسله مکنونات و عقاید خود قرار دادهام: اجراى عملى احکام شرع مبین اسلام و تهیه رفاه حال عموم” و در همین اعلامیه به بستن مراکز مشروب فروشى و قمارخانهها تأکید مىکند.23 عمّال انگلیس پس از مشروطیت در سراسر ایران ناامنى و هرج و مرج پدید آوردند، اما وقتى شخصى چون رضاخان را براى اجراى مقاصد پلید خویش یافتند، به وى دستور دادند که طاغیان و اشرار را از میان بردارد، مردم تصوّر کردند که این فرو خوابانیدن هرج و مرج و ناامنى به دست رضاخان صورت گرفته است و اوست که مىتواند در رأس حکومت ایران قرار بگیرد. شیخ خزعل از دست نشاندگان انگلیس بود که در مناطق خوزستان به آشوب دست مىزد و علیه دولت مرکزى تحریکاتى ایجاد مىکرد ولى رضاخان با حرکتى ساختگى که حتّى روسها را غافل نمود، مأمور سرکوبى تشکیلات وى گردید.24 دکتر قاسم غنى مىنویسد: شاهزاده ابوالفتح قاجار (سالار الدوله) مىگفت: انگلیسها در 1917 و 1918 م کتباً به خزعل سند داده بودند که اگر حکومت مرکزى مسلّحانه به او حمله کند، مسلّماً از او نگاهدارى کنند، ولى نکردند.25 براى قهرمان سازى از رضاخان، روشنفکران غرب باور، و خودباخته، تلاش مذبوحانه تبلیغاتى را انجام دادند و او را بر گرده رنجدیده و زخمى ملت ایران سوار کردند، ذکاء الملک فروغى و على دشتى از این گونه افراد معلوم الحال بودند.26 وقتى رضاخان پایه قدرت خود را محکم کرد، مخالفان و حریفان قدرتمند را یکى پس از دیگرى در زندانها و شکنجهگاهها به قتل رسانید، تاریخ قمرى را نفى کرد و با پوشش اسلامى که هویت دینى مردم ایران را آشکار مىساخت به مبارزهاى جدّى برخاست و پس از بازگشت از ترکیه به کشف حجاب اقدام نمود، به شکل خشنى از برگزارى مراسم سوگوارى براى خاندان پیامبر بویژه خامس آل عبا حضرت امام حسینعلیه السلام جلوگیرى کرد. اما مدرس همه این حوادث و وقایع را پیشبینى مىکرد و به افشاگرى چهره این جرثومه فساد پرداخت. او به این نکته اشاره مىکند که اگر رضاخان روى کار بیاید انتطام رشتههاى مختلف حیات فرهنگى و مذهبى مردم ایران گسسته مىشود و ایرانى کلیه خصایصى که بقاى فرهنگى و اجتماعى او را سبب مىشود از دست خواهد داد. در پیام مدرس به احمد شاه27 آمده است: “در رژیم نوى که نقشه آن را براى ایران بینوا طرح کردهاند، نوعى از تجدد به ما داده مىشود که تمدن مغربى را با رسواترین قیافه تقدیم نسلهاى آینده خواهد نمود... ممکن است شماره کارخانههاى نوشابهسازى روز افزون گردد، اما کوره آهن گدازى و کارخانه کاغذسازى پا نخواهد گرفت. درهاى مساجد و تکایا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد، اما سیلها از رمانها و افسانههاى خارجى به وسیله مطبوعات و پردههاى سینما به این کشور جارى خواهد شد، به طورى که پایه افکار و عقاید و اندیشههاى نسل جوان ما تدریجاً بر بنیاد همان افسانههاى پوچ قرار خواهد گرفت. مدنیّت مغرب و معیشت ملل مترقى را در رقص و آواز و دزدیهاى عجیب آرسلوین و بىعفّتیها و مفاسد اخلاقى دیگر خواهند شناخت... .”28 پیش بینى مدرس درست از آب درآمد و مردم و حتّى سیاسیون سالها بعد فهمیدند که رضاخان جز شیطانى پنهان شده در نقاب فرشته نیست.29 از این جهت است که مدرس ستیز با رضاخان را در برنامه مبارزاتى خویش قرار داد و در جلسه 148 دوره چهارم مجلس (دوازدهم مهر 1301( نطقى را علیه رضاخان بیان نموده و در آن اظهار داشت: “ . . . ما که از رضاخان ترسى نداریم، چرا حرف خودمان را در پرده بگوییم، ما که قدرت داریم سلطنت را تغییر بدهیم رضاخان را هم تغییر مىدهیم (در این موقع رضاخان در مقام وزارت جنگ درصدد طغیانگرى بود) کارى ندارد، وقتى تصمیم بگیریم و بنا شود همچون قطعه قطعهاش مىکنیم که کأنّه از مادر متولد نشده باشد.”30 در اختناق حکومت رضاخانى، مسأله استیضاح وى را مطرح نمود و با مقدمه چینى ماهرانه به افشاگرى جنایاتى که عمّال رضاشاه مرتکب شده بودند پرداخت.
پى نوشتها: 1 ) روزنامه اطلاعات، 8 آبانماه 1306، شماره 346. 2 ) تصویر دستخط آیةالله العظمى نجفى مرعشى(ره) در خصوص نسب نامه مدرس در آخر کتاب “مدرس” از انتشارات بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى آمده است. 3 ) حسین مکى، مدرس قهرمان آزادى، ج2، به نقل از یادنامه مدرس، ص129. 4 ) مجله حوزه، سال سوم، شماره 4، شماره مسلسل16، ص42. 5 ) باستانى پاریزى، مقاله نان جو، دوغ کو، مندرج در کتاب محیط ادب. 6 ) حسین مکى، همان، ج2، ص668 و 669. 7 ) مدرس، مجاهدى شکست ناپذیر، ص323. 8 ) مقاله اسوه امام، مجله حوزه، مهر و آبان 1366. 9 ) چهار سال با مردم، ص15. 10 ) مدرس، بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، ص174، نطق مدرس در حوت1302 در مخالفت با اعتبارنامه وکلاى تحمیلى. 11 ) مجله حوزه، گفتگو با استاد آیةالله بهاء الدینى، شهریور1365، ص38. 12 ) مردان تاریخ تا آخر زندهاند، امور فرهنگى جهاد دانشگاهى دانشگاه علم و صنعت ایران، ص28. 13 ) محمد محیط طباطبائى، سید جمال الدین اسدآبادى و بیدارى مشرق مشرق زمین، ص201. 14 ) بنیاد تاریخ انقلاب اسلامى، مدرس، ج1، ص65. 15 ) محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شوراى ملى، ص196. 16 ) مدرس، ج1، ص161. 17 ) یادنامه شهید مدرس، بخش فرهنگى جهاد دانشگاهى اصفهان، ص168. 18 ) مدرس، ج1، ص181. 19 ) محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شوراى ملى، ج1، ص430. 20 ) همان، ص431. 21 ) یادنامه شهید مدرس، بخش فرهنگى جهاد دانشگاهى دانشگاه اصفهان، ص73. 22 ) علیرضا اسماعیلى کلیشمى، مدرس و جریان روشنفکرى عصر، روزنامه اطلاعات شماره 19781 و نیز مجله 15 خرداد، زمستان 1371. 23 ) ن ک : حسین مکى، تاریخ بیست ساله ایران، ج3، ص476 به بعد. 24 ) براى آشنایى با این ماجرا مراجعه کنید به حسین مکى، مدرس قهرمان آزادى، ج2، ص561 - 539. 25 ) یادداشتهاى دکتر قاسم غنى، ج8، ص199. 26 ) بنگرید به على دشتى، کتاب پنجاه وپنج، ص121 و نیز مقالات فروغى، ج2، ص231. 27 ) در این پیام که مربوط به قبل از به قدرت رسیدن رضاخان است فقراتى از پیشبینیهاى او درباره رفتار این دیکتاتور آمده است. 28 ) ن ک : رحیم زاده صفوى، اسرار سقوط احمد شاه، ص90 - 76. 29 ) غلامعلى حداد عادل، غربت تلخ، کیهان فرهنگى، دیماه 1366، شماره10. 30 ) محمد ترکمان، مدرس در پنج دوره تقنینیه مجلس شوراى ملى، ج1، ص327 و 328. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 72 |