تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,307 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,236 |
مرجعیت و اعلمیت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 157، دی 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مرجعیت و اعلمیت
در باب مرجعیت، سخن بسیار است و انگارههاى متعددى چون: 1- شوراى مرجعیت، 2- تجزى در مرجعیت و تخصصى شدن ابواب فقه، 3- مرجعیت عامه به روش سنتى، در خور گفت و گو است ولى اکنون مجالى جز پرداختن به مورد سوّم نیست، از این رو، چهار محور عمده ذیل، مورد بررسى قرار مىگیرند: 1- دلایل جواز تقلید، 2- دلایل انگاره تقلید اعلم، 3- رد فرضیه تقلید اعلم، 4- بررسى وضعیتکنونى. 1- دلایل جواز تقلید عمدهترین دلایل فقهاى عظیم الشأن، براى جواز تقلید غیر مجتهد از مجتهد، دو دستهاند: الف - ادله لفظیّه (آیات و روایات)، ب - سیره عقلائیه. الف - ادله لفظیه برخى از فقیهان، دلالت آیات را بر جواز تقلید نپذیرفتهاند ولى کسانى که دلالت آیات را تام دانستهاند به آیاتى چون؛ آیه نفر1 و آیه سؤال،2 استدلال کردهاند، لکن ما به خاطر اختصار از ذکر آیات صرف نظر نموده و روایات شریفه را مطمح نظر قرار مىدهیم. نقد و بررسى روایات باب تقلید، مفصل است، زیرا احادیث فراوانى در این عرصه ارائه شده3 که از حیث دلالت یا سند، محل نقض و ابرامند، از این رو به ذکر دو روایت که از مفاد روشنى برخوردار و از حیث سند بىاشکالند، بسنده مىکنیم: 1- روایت “یونس بن یعقوب” که مىگوید: نزد امام صادق(ع) بودیم، فرمود: “أما لکم من مفزع؟ أما لکم من مستراح تستریحون الیه؟! أما یمنعکم من الحارث بن المغیرة النضرى؟!4؛ آیا شما [براى حلّ مسائل دینى] پناهگاهى ندارید؟ آیا کسى که مایه آرامش خاطر شما باشد، ندارید؟ چه چیزى مانع شماست از رجوع به حارث بن مغیره؟” 2- حدیث “عبداللّه بن ابى یعفور”: “قال: قلت لأبى عبداللّه(ع): انّه لیس کلّ ساعة القاک و لایمکن القدوم و یجىء الرّجل من أصحابنا فیسألنى و لیس عندى کلّ ما یسألنى عنه. فقال: ما یمنعک من محمّد بن مسلم الثقفى؟ فإنّه سمع من أبى و کان عنده وجیهاً؛5 مىگوید: به امام صادق(ع) گفتم: هر ساعت، نمىتوانم به ملاقات شما بیایم، در حالى که مورد مراجعه شیعیان هستم و نمىتوانم برخى از پرسشهاى آنان را، پاسخ دهم. امام فرمود: چه چیزى مانع است از مراجعه به محمّد بن مسلم ثقفى؟ همانا او از پدرم، حدیث شنیده و نزدشان موجّه بوده است.” در این دو حدیث به ارتکاز عرفى عقلا و سابقه ذهنى آنان، حواله داده شده؛6 که مگر شما تکیهگاهى ندارید؟ یا چه چیزى مانع از این است که به “محمد بن مسلم” مراجعه کنید؟ یعنى در بقیه امورتان چه کار مىکنید؟ در امور دینتان و گرفتن معالم شریعتتان نیز چنان کنید. مفهوم ارجاع به نحو مذکور، این است که به کارشناسان دین روى آورده و از طریق آنان، مشکلات شرعى خویش را بگشایید! ب - سیره عقلائیه سیره و روش عقلا به دو بیان، تقریر شده است: 1- عقلا در امور معاش و زندگى روزمره خود به اهل خبره، رجوع مىکنند و شارع مقدس نیز رئیس عقلاست، بنابراین باید طبق حکم آنان، فرمان دهد؛ به بیان دیگر، عقلا در زندگى روزمره خود به خبرگان مراجعه مىکنند و انتظار مىرفته که در دین نیز آن سیره را، جارى کنند، از این رو، اگر شارع مقدس، روش دیگرى را مىپسندید، از شیوه عقلا، منع مىکرد و چون چنین نکرده، پس روش آنان را پذیرفته است. 2- عقلا اگر لباس مولویت بر تن کنند، به بندگان خود، اجازه خواهند داد که در امورشان به متخصصان مراجعه نمایند، شارع نیز این سیره را تأیید فرموده است، چه این که در صورت عدم موافقت با روش آنان، ایشان را بر حذر مىداشت. بنابرآنچه گفته آمد، ادله عامه (لفظى و لُبى) توأمان، جواز تقلید غیر مجتهد از فقیه را ضرورى مىدانند. گرچه در روایات، افراد مشخصى مانند: “العمرى”، “محمد بن مسلم ثقفى”، “حارث بن مغیره”، “زکریا بن آدم” و “یونس بن عبدالرحمن”، ذکر شدهاند، ولى پیداست که شخص آنها جز از لحاظ خبرویت در احادیث و فقاهت، خصوصیتى ندارند و در هر زمان، باید مردم از کسانى که معالم دین را بدانند، مردم باید به آنان مراجعه نمایندواحکام دین خود را از آنان بگیرند.
2- دلایل انگاره تقلید اعلم مسأله تقلید اعلم آن گاه مطرح مىشود که مقلد به اختلاف اعلم و غیر اعلم، علم داشته باشد،7 یکى مىگوید: در فلان شرایط، نماز ظهر، قصر است و دیگرى مىگوید: تمام و مىدانیم که در واقع، یکى از این دو، خلاف است، پذیرش قول هر دو محال است چون، جمع بین ضدین یا نقیضین است و قبول یکى به تنهایى، ترجیح بلامرجح! در چنین فرضى، چه باید کرد؟ این جاست که مسأله ترجیح قول اعلم، جایگاه خودش را مىیابد. بنابراین، فرض مسأله در جایى است که اولاً: اعلم مشخص باشد و ثانیاً: اختلاف میان او و غیر اعلم، نیز معلوم گردد. ناگفته پیداست که اصل مسأله تقلید، تقلیدى نیست! از این رو، گاه درباره عامى و غیر مجتهد سخن مىگوییم و گاه پیرامون وظیفه مجتهد که براى عامى، فتوا مىدهد. در فرض معلوم بودن اعلم و اختلافش با غیر اعلم، عامى به حکم عقلش، اکنون که در امور دینىاش، میان تقلید اعلم یا تخییر بین او و غیر اعلم، گرفتار آمده، قدر متیقّن که تقلید اعلم است را بر مىگزیند.8 زیرا امر، دایر مدار بین مقطوع الحجیة و مشکوک الحجیة است.9 اما اگر عامى، احتمال تساقط بدهد؛ یعنى نداند که وظیفهاش چیست، ناچار باید از اعلم و غیر اعلم، پرسش کند تا در این رهگذر به وظیفه شرعىاش عمل نماید، ولى گفت و گوى ما درباره مجتهد است که مىخواهد وظیفه عامى را مشخص کند و فرض هم بر این است که عامى به گفته او، اطمینان پیدا مىکند. در این صورت، باید دید در فرضى که دو مجتهد مساوى باشند ولى در فتوا اختلاف داشته باشند، ما چه مبنایى را برمىگزینیم؟ آیا به تساقط و احتیاط، معتقدیم یا بر اساس اخبار علاجیه یا دریافت از سیره عقلا، تخییر را مىپذیریم؟ و در هر دو صورت، دستاورد بحث، متفاوت خواهد بود، که جاىتفصیل آن نیست ولى بطور اجمال مىتوان گفت، در فرض تساوى و اختلاف در فتوا، اخبار علاجیه، به ما مىگویند که به تخییر حکم کنیم، زیرا وقتى در دو خبر متعارض، اخبار علاجیه، تخییر را جایز مىدانند، در دو فتواى متعارض - که نظر عرف نیز مساعد با تخییر است - به اولویت قطعى، تخییر ثابت است. بنابر این که در فرض تساوى دو مجتهد، قایل به تخییر بشویم، در صورتى که دلیل بر جواز تقلید، ارتکاز عقلاست، گاه در اعلم چشمگیر و برجسته سخن مىگوییم و گاه در اعلم با فاصله کم، در فرض دوم، شاید بتوان گفت که ارتکاز عقلا بر تخییر است، لکن در اعلم برجسته - که فقیهِ دیگر در برابر وى به مثابه جاهل تلقّى مىشود - عقلا قول او را حجّت مىدانند. در فرض مذکور اگر دلیل بر اصل تقلید، لفظى باشد، اگر پاى انصراف به اعلم به میان نیاید، حق با قایلین تقلید غیر اعلم است ولى چه باید کرد که به حکم فهم عرف، اطلاق ادله منصرف به سوى اعلم است، البته در حالى که فاصله اعلم و غیر اعلم، ژرف و ناپیمودنى باشد وگرنه در صورت تفاوت کم، تخییر ثابت است.
3- رد فرضیّه تقلید اعلم مخالفانِ لزوم تقلید اعلم مانند: “صاحب جواهر”،10 “ملااحمد نراقى”11 و “صاحب فصول”،12 بر این باورند که ائمه اطهارعلیهم السلام شیعیان را به اشخاصى ارجاع مىدادهاند و فرض هم بر این است که آنان، اهل فتوا بودهاند - و نه تنها راوى - و از جانب دیگر، طبیعت بشر بر اختلاف سلیقه و فهم است و امامانعلیهم السلام در حالى که خودشان اعلم بودهاند، به مفضولها(غیر اعلمها) حواله مىدادهاند و بین این افرادِ مورد ارجاع، بیقین، افضل و مفضول بوده است، با این وجود، ائمه، رجوع به اعلم را قید نکردهاند. افزون بر آن، انتظار مىرفته که در آینده و در صورت فقدان ائمه نیز این سیره (عدم فرق بین اعلم و غیر اعلم) در میان شیعیان، رواج پیدا کند، ولى امامان، شیعیان را نهى نفرمودهاند، پس معلوم مىشود، از دیدگاه آن ذوات مقدس، فرقى میان تقلید اعلم و غیر اعلم نبوده است! قایلان به تقلید اعلم، پاسخ مىدهند، به واسطه ظهور ارتکاز عرفى، بر ائمه هدى، بیان فرق بین اعلم و غیر اعلم، لازم نبوده است، به دیگر سخن، ظهورات اگر تنها مستند به لغت باشند، در این جا اطلاق ادلّه لفظیه شامل غیر اعلم هم مىشود ولى پیداست که فهم عرفى نیز یکى از ظهورات به شمار مىرود. بر این اساس وقتى فهم عرف، حاکم بر ادله تقلید است؛ یعنى اطلاق را به اعلم منصرف مىکند، چارهاى جز پذیرش تقلید اعلم نیست!
4- بررسى وضعیت کنونى از آنچه گفته آمد، معلوم شد که تقلید اعلم، در صورتى واجب است که اولاً: اعلم مشخص باشد، ثانیاً: تقلید از اعلم در مسائل اختلافى است، ثالثاً: فاصله علمى میان اعلم و غیراعلم به گونهاى باشد که غیراعلم در برابر اعلم، به منزله جاهل به شمار آید و در شرایط کنونى شرط اول و سوم منتفى است و تشخیص اعلم به غایت دشوار و به قولى غیرممکن است به دلایل ذیل: 1- روشهاى علمى در استنباط احکام مختلف است، زیرا پارهاى از مشربهاى فکرى مانند مسلک آیةالله العظمى بروجردى به اصطلاح، روایتگرا هستند و در استنباط احکام، بیش از اصول فقه، بر روایات تکیه مىکنند، از این جهت اینان به علم رجال، درایة الحدیث، فقه الحدیث و تاریخ اسلام و آراى عامه، اهمیت بیشترى مىدهند. از سوى دیگر پیروان مکتب آخوند خراسانى و نائینى و غیره قدس سرهم در اجتهاد، به اصول فقه بهاى فراوان مىدهند و برخى از پیروانشان تا بدان جا تاختهاند که کبراى افراطى “من کان أعلم فى الاُصول فهو أعلم فى الفقه” را پیش کشیده و بدین ترتیب به ابزار، اصالت دادهاند. در این میان، پیروان مدرسه حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى - اعلى الله مقامه - نظریه میانهاى در باب استنباط برگزیدهاند. بنابراین اختلاف روشها، تشخیص اعلم را مشکل ساخته است، حتّى در میان شاگردان یک استاد نیز، گاه دو شیوه وجود دارد؛ فىالمثل یکى، تتبع و فهم کلمات فقهاى پیشین را در اجتهاد دخیل مىداند و دیگرى چنین اعتقادى ندارد! 2- فقهاى موجود و در معرض مرجعیت، اختلافِ چشمگیرى ندارند به گونهاى که برخى در برابر پارهاى دیگر، به مثابه جاهل به شمار آیند و این همسطح بودن را مىتوان در مراجعه به تألیفات صاحبان اثر و یا حضور در درس صاحبان کرسى تدریس، آزمود. سؤال: در میان حضرات یاد شده، کسانى هستند که سالها خارج فقه و اصول تدریس کردهاند و بر فروعات احاطه بیشترى دارند، بنابراین، چرا نسبت به دیگران، اعلم محسوب نشوند؟ پاسخ: علم اصول یکى از ابزارهاى فقاهت به شمار مىرود و به تصریح فقیه نامدار، حضرت آیة اللّه العظمى سیّد ابوالحسن اصفهانى: کثرت استنباط فعلى و دقّت نظر در مباحث اصولى که کمتر در راه استنباط قرار مىگیرند، مانند بحث معانى حرفى، از ملاک اعلمیت برکنارند.13 و بنابر برداشت تام استاد الفقها؛ آیة اللّه العظمى آقا ضیاءالدّین عراقى: کثرت استنباط و احاطه بر فروعات فقهیه، از معیارهاى اعلمیت نیست14 و چه بسیار کسانى که فقط چند باب فقه را استنباط کردهاند و از کسانى که سالها ابواب مختلف را تدریس نمودهاند، استادترند که شهادت اساطین فقه، ما را از اقامه دلیل بىنیاز مىکند. در فهم ظواهر ادلّه هم که فرقى میان حضرات نیست. به علاوه اساساً رمز اجتهاد در تطبیق دستورات کلّى با مسائل جدید و حوادث متغیّر است، مجتهد واقعى آن است که این رمز را به دست آورده باشد و توجه داشته باشد که موضوعها، چگونه تغییر مىکنند و بالطّبع حکم آنها نیز عوض مىشود وگرنه به موضوع کهنه و فکر شده، اندیشیدن و حداکثر یک “على الأقوى” را تبدیل به “علىالأحوط” کردن و یا یک “علىالأحوط” را تبدیل به “علىالأقوى” کردن، هنرى نیست15 و چه بسا کسانى که به ابزارى چون اصول و امثال آن بیش از حدّ نیاز، اصالت دادهاند، از انبساط فکر و گستردگى اندیشه محروم شوند. بنابر مشکلات یاد شده، باید سخن فرزانگان و اساتید بزرگى را که مىگویند: در دوران کنونى، شناسایى اعلم بسیار دشوار است، حقیقت دانست، از این رو در عمل باید به تخییر ملتزم شد و مرجعیّت را بر اساس اولویتها برگزید. آنچه تاکنون گفته شد، تحلیل مسأله مرجعیت و اعلمیت بر اساس معیارهاى سنّتى متعارف در فقه اجتهادى است و اگر مسأله را عمیقتر مورد مطالعه قرار دهیم، به این نظر خواهیم رسید که در عصر کنونى، که وضعیت عالم دگرگون گشته و انقلاب اسلامى به عنوان رخدادى نوظهور، جلوه نموده و موج دینباورى را در عصر فضا و انفجار اطلاعات، پدید آورده است و مرجع تقلید امروز، لاجرم مرجع انقلاب اسلامى نیز خواهد بود، نقش زمان و مکان، موضوع شناسى، سیاست و مدیریت، در افتا، بر کسى پوشیده نیست. حضرت امام خمینىقدس سره بزرگ مرجع عالم تشیّع و معمار سترگ انقلاب اسلامى، با گشودن افق جدیدى در مباحث اجتهادى، مىفرماید: “زمان و مکان دو عنصر تعیین کننده در اجتهادند... مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد، براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهار نظر نمىکنم. آشنایى به روش برخورد با حیلهها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیکته شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمایهدارى و کمونیزم که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مىکنند، از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است.”16 بنابراین مراد از اعلم، کسى است که من حیثالمجموع، از دیگران عالمتر باشد وگرنه کسانى که در استنباط برخى از مسائل فردى، متبحرترند، اما از اجتهاد احکام کلان - مربوط به جامعه - ناتوانند، اینان در عمل متجزىاند و تقلید از آنان به واقع، مقدم داشتن مفضول - من حیث المجموع - بر اعلم - من حیث المجموع - است. سیره و روش عملى فقهاى بنام شیعه و پیشگامان اجتهاد، گواهى مىدهد که آنان تنها علمیت معهود را معیار مرجعیت نمىدانستهاند، از این رو، حضرت آیةاللّه العظمى شیخ حسن نجمآبادى که به اعتراف میرزاى شیرازى بزرگ، از نظر علمى، شایسته تراز میرزا بوده است و حضرت آیة اللّه العظمى سید محمد فشارکى - که از نامآورترین شاگردان میرزاى شیرازى بوده است - تنها به این دلیل از قبول مرجعیت سر برتافتند که دیگران را در مسائل سیاسى - اجتماعى و موضعگیریها از خود، اولى مىدانستهاند. حضرت میرزا حسن نجمآبادى دراینباره مىگوید: “به خدا سوگند این امر بر من حرام است و نتیجه ورود من بدان، جز افساد چیز دیگرى نیست... این زعامت دینى است که نیازمند مردى جامعالشّرایط، عاقل، سیاستمدار، آشنا به امور و کاملالنّفس مىباشد.”17 حضرت سید محمد فشارکى نیز مىفرماید: “من شایسته مرجعیت نیستم، زیرا ریاست دینى و مرجعیت اسلامى، به غیر از علم فقه، امور دیگرى لازم دارد، از قبیل اطلاع از مسائل سیاسى و شناختن موضعگیریهاى درست در هر کار.”18 به هر حال، هنگامى که حدود دو قرن پیش، اسطوانههاى فقه شیعه، امور یاد شده را جزو شرایط و لوازم مرجعیت شمردهاند، پس از انقلاب اسلامى، لحاظ کردن آن شروط به اولویت قطعى لازم است.
پاورقیها: 1 ) سوره توبه )9) آیه122. 2 ) سوره انبیاء )21) آیه7. 3 ) رک: وسائل الشیعه، دار احیاء التراث العربى، ج18، باب11، ص110 - 99. 4 ) همان، ص103. 5 ) همان، ص105 6 ) رک: امام خمینى، تهذیب الأصول، نگارش: جعفر سبحانى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1363، ج2، ص581. 7 ) رک: محمد حسین اصفهانى (کمپانى)، الإجتهاد و التقلید (بحوث فى الأصول)، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ دوم، قم 1409 ه.ق، ص61؛ سید ابوالقاسم خوئى، الإجتهاد و التقلید (التنقیح)، نگارش: میرزا على غروى تبریزى، چاپ سوم، دارالهادى، قم1410، ه.ق، ص135؛ امام خمینى، همان کتاب، ص565. 8 ) رک: سید ابوالقاسم خوئى، همان کتاب، ص134. 9 ) رک: محمد حسین اصفهانى، همان کتاب، ص45. 10 ) رک: محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، دار احیاء التراث العربى، بیروت 1981م، ج40، ص44. 11 ) رک: مستند الشیعه، ج2، ص521. 12 ) رک: محمد حسین اصفهانى حائرى، الفصول الغرویه فى الاصول الفقهیه، ص424. 13 ) رک: منتهى الوصول، نگارش: محمد تقى آملى طهرانى، شرکت سهامى چاپخانه فردوسى، [بىتا]، ص398. 14 ) رک: نهایة الافکار، نگارش: محمد تقى بروجردى، چاپخانه نعمان، نجف 1337، جزء چهارم، ص500. 15 ) رک: مرتضى مطهرى و دیگران، مرجعیت و روحانیت، چاپ دوم، شرکت سهامى انتشار، تهران [بىتا]، ص58. 16 ) صحیفه نور، ج21، ص98. 17 ) آقا بزرگ تهرانى، میرزاى شیرازى، ترجمه اداره پژوهش و نگارش، چاپ دوم، انتشارات وزارت ارشاد اسلامى، تهران، خرداد 1363، ص39 - 38. 18 ) محمد رضا حکیمى، بیدارگران اقالیم قبله، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، [بىتا]، ص127. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 164 |