تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,325 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,284 |
خودسازى، در سایه کلام على علیه السلام | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 158، بهمن 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
خودسازى، در سایه کلام على علیه السلام سید محمود حسینى
“یا أَیُّهَا الإنْسانُ ما جَرَّأَکَ عَلى ذَنْبِکَ، وَ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ وَ ما آنَسَکَ بِهَلَکَةِ نَفْسِکَ؟! أَما مِنْ دائِکَ بُلُولٌ؟، أَمْ لَیْسَ مِن نَوْمَتِکَ یَقْظَةٌ؟! أَما تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِکَ ما تَرْحَمُ مِنْ غَیْرِکَ... .” اى انسان چه چیزى تو را بر گناه جرئت بخشیده؟ و چه چیز تو را در مورد پروردگارت فریب داده است؟ و چه امرى تو را به هلاکت خودت مأنوس داشته؟ آیا درد تو دوایى ندارد؟ آیا خواب تو بیدارى ندارد؟ آیا به خودت رحم نمىکنى چنان که بر دیگران دل مىسوزانى؟ گاهى مىبینى کسى در وسط آفتاب خوابیده - در اثر دلسوزى - براى او سایه مىسازى، یا بیمارى را که مرض، او را در برگرفته مشاهده مىکنى براى او اشک مىریزى و بر او ترحّم مىکنى، پس چه شده است که این قدر بر درد خودت صبور شدهاى؟! چه چیز تو را واداشته که در این مصیبتها بمانى؟! چه چیز تو را از گریه بر خودت مانع شده در حالى که تو عزیزترین فرد در نزد خودت هستى، پس چرا از خوابى که خشم الهى در آن است بیدار نمىشوى در حالى که با غوطهور شدن در معاصى خداوند هر روز بر غضب خداوند مىافزایى؟ پس درد رخوت و تنبلىات را با تصمیمى درونى مداوا کن، و از خواب غفلت بیدار شو پس مطیع خدا باش و با یاد او انس بگیر... .1 بیانات حضرت در این زمینه، علاوه بر آن که بسیار هشدار دهنده است ما را به امورى نیز آگاه مىسازد که ذیلاً به آنها توجه داده مىشود: 1- مسأله یقظه (بیدارى). 2- علت بىاعتنایى انسان به صفات و رذایل اخلاقى. 3- تصمیم و عزم بر حرکت و سلوک به سوى خدا. 1- مسأله یقظه طرح مسأله یقظه بدین منظور صورت گرفته که بگویند: انسانها قبل از این که به خود بپردازند و سود و زیان واقعى خویش را بازشناسند در واقع در خوابى عمیق به سر مىبرند. البته انسانى که در خواب است به هیچ صورت به منفعتها و یا ضررهایى که در اطراف اوست توجّهى ندارد، بدین جهت انسان در خواب سعى نمىکند مصلحت را دریابد و یا ضررى را که متوجه اوست دفع کند؛ یعنى او از دو جنبه زیانکار است: 1- نتوانسته پارهاى از منافع را متوجه خویش نماید. 2- ضرر و زیانهاى گوناگونى نیز دامنگیر او شده است. طبیعى است تا این فرد در حالت “خوابزدگى” به سر مىبرد سخن هیچ کس را نخواهد شنید، موعظه یا هشدار هیچ کس در وى مؤثر نخواهد شد، تنها یک راه براى نجات او قابل تصور است، و آن این که به هر وسیلهاى که شده او را بیدار کنیم، بیدارى یا “یقظه” باعث مىشود فرد به اوضاع پیرامون خود آگاهى بیشترى پیدا کند و در نتیجه در فکر چارهجویى برآید. بر این اساس، “یقظه” را نمىتوان از مراحل سیر و سلوک حساب کرد؛ زیرا انسانى که توانسته بیدار شود حرکتى نکرده، حرکت بعد از بیدارى است. انسان غفلت زده در دنیا فرو رفته از دیدگاه امام العارفین، حضرت علىعلیه السلام همچون انسان “خواب زدهاى” است که نمىداند چه بر سر خود مىآورد، حجابهاى گوناگونى که وى را احاطه کردهاند مانع از دیدن و بصیرت او نسبت به سرنوشتش مىشود تا این حجابها به وسیله عبادتها و ریاضتهاى شرعى خرق و دریده نشوند امکان دستیابى به رستگارى نخواهد بود. البته زمانى که مرگ، انسان را دریابد تمام این حجابها و پردهها به یک سو مىرود و انسان به واقعیّت امور پى مىبرد “فکشفنا عنک غطاءک فبصرک الیوم حدید” و متوجّه مىشود که چقدر زیانکار بوده. قرآن کریم در چندین موضع از قول افرادى که مرگِ آنها فرا مىرسد مىفرماید: درخواست عمومى افراد این است که: “ربّ ارجعون لعلى اعمل صالحاً فیما ترکت کلّا انها کلمة هو قائلها و من ورائه برزخ الى یوم یبعثون؛2 گناهکاران بعد از این که مىبینند چه به روز خویش آوردهاند مىگویند:) خدایا ما را به دنیا بازگردان تا در آن جا کار صالح انجام دهیم (و جوابى که اینها مىشنوند این است:) هرگز! بازگشتى در کار نیست.” به همین دلیل، امام علىعلیه السلام فرمود: “ألنّاس نیام إذا ماتوا انتبهوا؛ مردم در خوابند، زمانى که مرگ، آنها را مىیابد بیدار مىشوند.” ولى متأسّفانه این بیدارى براى هیچ کس فایدهاى ندارد، بلکه زیانبخش نیز مىباشد، پس اگر ما بتوانیم قبل از آن بیدارىِ قهرى و عمومى به مقام یقظه دست پیدا کنیم مىتوانیم از آن پشیمانى و خسران در قیامت برکنار باشیم. پیامبر فرمود: “إذا مات احدکم فقد قامت قیامته، یرى ما له من خیر أو شر؛3 هر کس از شما که بمیرد قیامت او برپا مىشود و هر خوبى یا بدى را که داشته است مىبیند.” در جاى دیگر مىفرماید: “موتوا قبل أن تموتوا؛ قبل از این که مرگتان فرا رسد بمیرید.” این کلام اشاره به این حقیقت است که انسان پس از مرگ، وسعت دید عجیبى پیدا مىکند که در واقع “یقظه قهرى” است. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید: “قبل از آن مرگ حتمى (اجل مقدّر) بمیرید با مرگ اختیارى و در نتیجه در همین دنیا به یقظه دست پیدا کنید. این است که قبل از آن مرگ باید مُرد و یا حداقل براى آن آماده شد، چنان که پیامبر به “طارق بن عبدالله” فرمود: “یا طارق استعد للموت قبل نزول الموت؛4اى طارق براى مرگ آماده شو قبل از آن که مرگت فرا رسد.” امام علىعلیه السلام بعد از آن که مىفرماید: “براى مرگ آماده شوید” مىفرماید: “و کونوا قوماً صیح بهم فانتبهوا؛5 از آن افرادى باشید که فریادى بر سر آنها کشیده شده و بیدار شدند.” امام راحلقدس سره در تفسیر سوره حمد مىفرماید: “اول قدم این است که انسان قیام کند، قیام للَّه، بیدار باشید، خواب نباشید مثل ما. ما الآن خوابیم، در صورتْ بیدار، بیدارى حیوانى و خواب انسانى، ما خواب هستیم “ألنّاس نیام إذا ماتوا إنتبهوا” الآن نیام و خواب است، وقتى که موت حاصل شد، آن وقت تنبّه پیدا مىشود که چه هیاهو بوده است.”6 تاکنون معلوم شد واقعیّات مهمّى در اطراف ما هست که باید بدانها توجه نمود و غفلت از آنها، زیانهاى مرگبارى را در پى خواهد داشت، پس براى دیدن آن واقعیّات باید به چشمى متناسب با آن مجهّز شد و إلاّ با وجود دو چشم که هیچ، اگر هزاران چشم دیگر هم به ما داده شود، باز هم کوریم و عاجز از درک واقعیات. قرآن کریم سرگذشت عدّهاى از دوزخیان را چنین بیان داشته که آنها به خدا اعتراض مىکنند: “ربِّ لِمَ حَشَرتنى أعْمى وَ قَدْ کُنْت بصیراً؛7 خدایا چرا کور، محشورم ساختهاى در حالى که من در دنیا چشم داشتهام؟” پس بىتردید باید کوشید تا هر اندازه که مىتوانیم عیوب خویش را بشناسیم و در رفع آن بکوشیم و این مهم، بدون یقظه امکان پذیر نخواهد بود. خواجه اشکسته بند آن جا رود که در آن جا پاى اشکسته بود هر که عیب خویش را دید و شناخت اندر استکمال خود دو اسبه تاخت گرچه خود را بس شکسته بیند او آب صافى دان و سرگین زیر جو گر بشورانى مر او را زامتحان آب سرگین رنگ گردد در زمان 2- علت بىاعتنایى انسان به صفات و رذایل اخلاقى از آنچه گذشت مىتوان پاسخ بخش دوم را نیز دریافت که چرا نسبت به رذایل اخلاقى در خویش بىاعتناییم، پاسخ آن در یک کلمه، این است که چون خوابیم نمىفهمیم با خود چه مىکنیم، اگر بفهمیم البته در صدد تلافى و جبران برخواهیم آمد، همان طورى که اگر کوچکترین ناخوشى جسمانى برایمان به وجود آید بىدرنگ به طبیب مراجعه مىکنیم، و کاملاً به سخنانش گوش جان مىسپاریم، از هر چه او بگوید پرهیز کن، پرهیز مىکنیم، در رأس هر ساعت، داروهاى تجویز شده را مصرف مىکنیم و هزار مسأله دیگر. علّت این همه دقّت و وسواس زیاد آن است که مبادا سلامت جسمى ما مورد تهدید واقع شود؛ ولى متأسفانه مسأله، در بیماریهاى روحى بر خلاف این است، بیمار روحى، نه تنها از بیماریش احساس ناراحتى و اضطراب نمىکند، بلکه چه بسا که به آن مباهات و از داشتنش مسرور نیز باشد، قرآن علّت دوزخىشدن پارهاى از افراد را چنین بیان مىکند. “ذلِکُمْ بِما کُنْتُمْ تفْرحُون فِى الأرْض بِغَیْر الْحَق وَ بِما کُنْتُم تمْرحُون؛8 و این به خاطر آن است که شما افرادى بودید که در روى زمین خوشحال بودید بدون آن که ]این خوشحالى [به حق باشد و شما افرادى بودید که مبتلاى “مَرَح” و سرمستى شده بودید.” راغب در مفردات، “مَرَح” را این گونه معنى مىکند: “ألْمَرَح شِدَّةُ الْفَرَح وَ التّوشّع فیه؛ مرح یعنى خوشحالى زیاد و اغراق و مبالغه در آن”. مىبینید افرادى که موجودى خود را به آتش کشیدهاند چگونه خوشحالند، آن هم نه خوشحالى ساده بلکه سرمستند و در مقابل، کسانى را که از رذایل نفسانى بدورند انسانهاى گمراه مىدانند و به تمسخر آنها مشغول مىشوند. “إِنَّ الَّذینَ أجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذین آمنُوا یضْحکُون؛ مجرمان به مؤمنان مىخندیدند”. “وَ اِذا رَأوْهُم قالُوا ان هؤلاءِ لَضالُّون؛9 و وقتى آنها را مىدیدند (به یکدیگر مىگفتند:) اینها انسانهاى گمراهى هستند”. این جاست که خطر بیماریهاى روحى بیشتر رخ مىنمایاند و انسان را موظّف مىکند نسبت به خود بیشتر اندیشه کند، باید هر لحظه، خود را ارزیابى کنیم تا مبادا جزو این گروه باشیم، به دلیل آنچه گفته شد انبیاى الهى که همان طبیبان روان بشریتند، هیچ گاه منتظر نمىشوند که بیمار آنها، پیوسته به سراغشان بیاید و دردش را بگوید - چون معمولاً این گونه بیماران خبر از درد خویش ندارند - بلکه به سراغ تک تک این افراد مىروند. امیر مؤمنانعلیه السلام در نهج البلاغه در وصف حالات پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید: “طَبیب دوَّار بِطِبِّه؛ پیامبر طبیبى بود که با طب خویش در میان مردم گردش مىنمود.” اگر چه اکثر مردم از انبیا روى گردانى مىکردند ولى آنها به هر قیمت مأمور به استقامت بودند. در یکى از جنگها عدهاى اسیر را در حالى که دستانشان بسته بود کشان کشان وارد مدینه مىکردند. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم با دیدن آنها تبسّمى فرمود، یکى از اسیران گفت: حق دارى به ما بخندى ما شکست خوردهایم و تو پیروز، پیامبر علّت خنده خود را براى او چنین شرح داد: “عجبت من قوم کیف یقادون الى الجنّة بالسّلاسل؛ در شگفتم از این که چسان عدّهاى را با زنجیر به طرف بهشت مىکشانند؟.” او هدایت خودش را نمىخواهد ولى پیامبر براى هدایتش مىشتابد و سعادتش را مىخواهد ولى گناهکار دشنامش مىدهد و در یک کلام، پیامبر حیاتش را مىخواهد و او مرگش را “أُریدُ حَیاتَهُ وَ یُریدُ قَتْلى” این بخش را با ذکر داستانى به پایان مىبریم.
× داستان مار بلیعده مولوى جهالت انسانهاى گناهکار و مجرم و دورى آنان از انبیا را در داستانى بسیار زیبا شرح مىدهد؛ عاقلى بر اسب مىآمد سوار بر دهان خفتهاى مىرفت مار آن سوار آن را بدید و مىشتافت تا رماند مار را فرصت نیافت بعد از آن که مار در شکم انسان خوابیده وارد مىشود معلوم است تا زمانى که فرد خوابیده، حرکتى نکند مار هم با او کارى ندارد، ولى با اندک حرکتى مار او را خواهد کشت، مگر این که با یک حرکت سریعِ مداوم، مار در شکم آن فرد فرصتى براى نیش زدن نداشته باشد، با این فکر آن مرد عاقل با چوبدستى که به همراه داشت محکم بر آن فرد خوابیده کوبید، او ناگهان از خواب پرید و از ترسِ سوارکار شروع کرد به دویدن، سوار نیز به دنبال او مرتب وى را مىزد، آن مرد در همان حالى که کتک مىخورد و مىدوید، گفت: شوم آن ساعت که تو گشتى پدید اى خنک چشمى که روى تو ندید بى جنایت بىگنه بى بیش و کم مُلحدان جایز ندانند این ستم ولى سوار بدون اعتنا به جسارتهاى او، مشغول کار خود بود، تا این که احساس کرد در اثر دویدن زیاد، مار تا ساعتى دیگر قادر به کارى نخواهد بود، بعد گفت سیبهاى گندیدهاى که در پایین درخت ریخته است را باید بخورى، او هم از ترس تا توانست خورد، در اثر آن دویدن و خوردن سیبهاى گندیده حالت استفراغ شدیدى به او دست داد و همه سیبها را قى کرد که همراه با آن جثه وحشتناک مار نیز از دهان او به بیرون پرتاب شد. سهم آن مار سیاه زشت زفت چون بدید آن دردها از وى برفت گفت: تو خود جبرئیل رحمتى یا خدایى که ولىّ نعمتى اى مبارک ساعتى که دیدیم مرده بودم جان نو بخشیدیم تو مرا جویان مثال مادران من گریزان از تو مانند خران کسى که نمىداند باخود چه مىکند، همیشه از معالجه گریزان است. قبل از این که به ادامه این حکایت بپردازیم خوب است به قطعهاى تاریخى توجه کنیم: یکى از سفرهاى بد و شوم پیامبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم سفرى بود که براى تبلیغ رسالت به طائف تشریف برده بودند، در آن سفر علاوه بر آن که پیامبر را نپذیرفتند با سنگ، وى را از خود راندند، دندان و پیشانى پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم در این سفر شکست وجراحات زیادى به ایشان وارد آمد. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلملَختى در بیرون شهر استراحت کردند، شخصى گفت: دیدم پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم دهانش به گفتن چیزى مشغول است با خود گفتم نکند او ما را نفرین مىکند که در این صورت همانند اقوام پیشین نابود خواهیم شد، با این فکر به پیش رفتم، وقتى کاملاً نزدیک شدم دیدم این جمله را تکرار مىکند: “أللَّهمّ اهْدِ قَوْمى اِنَّهْم لا یِعْلَمُون؛ خدایا قوم مرا هدایت کن اینها نمىدانند ]چه بر سر خود مىآورند[.” در آن حکایت نیز وقتى آن مرد از سوار معذرت خواهى مىکند که مرا ببخش این قدر به تو اهانت نمودم او گفت: هر زمان مىگفتم از درد درون اهد قومى انهم لا یعلمون 3- تصمیم و عزم بر سلوک به سوى خداوند اى بسا بسیارى از انسانها تا حدّى به خطر پى برده باشند و بارها تصمیم بر ترک خطا گرفته باشند ولى به مجرّد آن که بادى از شهوت بر آنها وزیده شود، تمام پیمانهاى پیشین را از یاد مىبرند و عهدها را مىشکنند. این یکى از آفتهاى قطعى سلوک است که باید از پیش پاى سالک برداشته شود. بدین منظور قدرى به توضیح آن مىپردازیم.
×فراموشى عامل بىعزمى یکى از حربههاى خطرناک و مؤثرى که شیطان پیوسته آن را به کار گرفته و متأسّفانه همیشه هم از آن نتیجه مطلوب را به دست آورده “فراموشى” است، انسان وقتى فراموش کرد، که چه هست؟ از کجا آمده؟ چه باید بکند؟ و چه سرانجامى در انتظار اوست؟ طبعاً حسّاسیّت لازم را از دست خواهد داد. مثلاً اگر دانش آموزى بداند در ایّام امتحان به سر مىبرد و درسهاى ناخوانده زیادى هم در مقابل دارد بىتردید لحظهاى درنگ را جایز نمىشمرد، ولى اگر اهمیت امتحان، قبولى و دیگر مسائل را فراموش کرد بلافاصله دست از درس مىشوید و به بازیگوشى مشغول مىشود. وقتى نیز که بزرگترها امتحان یا درس را به یاد او مىآورند ناراحت مىشود و سعى مىکند به شکلى این هشدار را نیز به فراموشى بسپارد. ما انسانها نیز چنین هستیم؛ در محاسبات روزمره مىفهمیم که خطاهاى زیادى مرتکب شدهایم و در نتیجه، بسیار تنزل کردهایم و ممکن است براى لحظهاى هم پشیمان شده، اشک ندامت نیز بریزیم ولى بلافاصله جنود ابلیس دست به کار مىشوند و ما را از یاد خدا و دیگر عوالم غیبى باز مىدارند، ناگهان مىبینیم مجدداً در همان محلّى هستیم که اوّل بودهایم و باز اگر بدتر نشده باشیم، قصه همان است که قبلاً بوده. حضرت آدمعلیه السلام نیز با همین حربهمغلوب شد، چنان که قرآن مىگوید: “وَ لَقَدْ عَهَدْنا إِلى آدَم مِنْ قَبْل فَنَسِى وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمَاً؛ ما پیش از این با آدم پیمان بسته بودیم اما او “فراموش” کرد و ما “عزمى” در او نیافتیم.” اگر چه این فراموشى در آدمعلیه السلام - چنانکه امام امّترحمه الله فرمودهاند - عبارت بود از توجّه به عالم ملک نه فراموشى خداوند که در ماست10 ولى به هر حال هر اندازه که نسیان حاصل شود سلطه شیطان نیز پدید مىآید و به همان نسبت باید در پیشگاه خداوند توبه و استغفار نمود. لذا یکى از ویژگیهاى مسلّم و بارز “حزبالشّیطان”، فراموشى خداست.11 براى این که خطر این آفت بیشتر روشن شود به این آمار قرآنى توجه کنید: 1 - شیطان از این حربه حتّى در مورد انبیاى بزرگ الهى استفاده کرده.12 2 - منافقین فراموشکاران خدا هستند.13 3 - دوزخیان فراموشکاران خدا هستند.14 4 - هلاکت اقوام به واسطه فراموشى خدا بوده.15 5 - مسخره کنندگان، خدا فراموشها هستند.16 وقتى فهمیدیم با چه خطرى روبهرو هستیم و دانستیم در اثر بىتوجّهى آن ممکن است سر از نفاق، دوزخ و هلاکت درآوریم، بناچار باید به فکر چاره بود، چاره این امر را هم خداوند در “ذِکْر” مىداند، ذِکْرِ درست، نقطه مقابل نسیان است، البته شاید گفته شود چه کنیم که “ذاکر” باشیم، یا این که ذکر را فراموش نکنیم؟ پاسخِ سؤال این است که: اصولاً این گونه نیست که ما همیشه در حالت نسیان کامل از یاد خدا به سر بریم، بلکه اصل و واقعیّت با “ذکر” است و “نسیان” امرى عارضى و موقّتى است، امّا باید نهایت سعى خویش را مبذول کنیم تا حالت ذکر در ما استمرار یابد. باید ذکر خدا و یاد او را دقیقاً همچون گوهر گرانقدرى بدانیم و بکوشیم آن را از دسترس سارقین؛ یعنى جنود شیطان محافظت کنیم، در عین سرگرمى و اشتغال به کارهاى روزمرّه نباید اجازه دهیم آنها ما را از خدا غافل کنند، بلکه در یک کلام باید با عزمى راسخ بکوشیم در هر چیزى و با هر امرى و در هر حالتى که هستیم، یاد او را در جانمان زنده بداریم. کلید واقعى سعادت بدون تردید همین است و عامل شقاوت و هلاکت هم بدون هیچ شکى بیرون رفتن از حوزه “ذکر خدا” ست، چنان که خود قرآن هشدار مىدهد: “لا تلهکم أَمْوالکُم وَ لا أَوْلادکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللَّه؛17 مبادا اموال و اولاد، شما را از یاد خدا غافل کنند که در این صورت به هلاکت خواهید رسید.” به دو وصیّت از پیامبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم توجّه کنید: 1 - لا تختارنَّ على ذکر اللّه شیئا؛ هرگز و هرگز چیزى را بر ذکر خداوند اختیار نکنید. 2 - لیس عمل أحب إلى اللّه و لا أنجى لعبد من کل سیئةٍ فی الدّنیا والآخرة من ذکر اللّه قیل و لاالقتال فى سبیل اللّه؟ قال لولا ذکر اللّه لم یؤمر بالقتال؛18 هیچ عملى در پیشگاه خداوند دوست داشتنىتر و نجات بخشتر از تمامى گناهان در دنیا و آخرت همانند ذکر خدا نیست، شخصى سؤال کرد حتى از جهاد فىسبیلاللّه هم بالاتر است؟پیامبرصلى الله علیه وآله وسلمفرمود: اگر ذکر خدا نبود به قتال امر نمىشد.” از این جا معلوم مىشود که همه چیز در پرتو ذکر خداوند قداست مىیابد، حتّى پیکار در راه خدا، لذا عکس این قضیّه هم صحیح خواهد بود که اگر هر عملى از “یاد خدا” تهى و براى غیر او باشد، ارزشى نخواهد داشت.
× امورى که باعث زیاد شدن ذِکْر مىشوند از آن جایى که “ذِکْر” از آن چنان نقش حیاتى برخوردار است که قابل اغماض نیست، خداوند حدودى از آن را بر همگان واجب فرموده؛ البته أَشکال مستحبى آن که پیرامون آن بسیار سفارش شده، زیاد است که به چند مورد از آن اشاره مىکنیم: 1 - نماز از مهمترین و بالاترین اذکار “نماز” است. خداوند مىفرماید: “أقم الصّلوة لذکری؛19 نماز را به پاى بدار براى آن که در یاد من باشى.” پس آنچه از نماز مطلوب است إِحیاى ذکر و یاد خداست، نه این که فقط براى چند دقیقه اعمالى انجام دهیم و یا سخنهایى را بر زبان جارى کنیم که خودمان متوجّه نباشیم. مرا غرض زِ نماز آن بود که یک ساعت غم فراغ تو را با تو راز بگذارم وگرنه این چه نمازى بود که یک ساعت نشسته روى به محراب و دل به بازارم پس از تلاش و مجاهده براى این که در این لحظات اندک، حضور خداوند را در جان خویش زنده نگاه داریم و از یاد او بیرون نباشیم باید بعد از اتمام نماز بکوشیم تا آن ذکر و حالت تنبّه و هشدار را در خویش استمرار بخشیم؛ چنان که خود قرآن نیز به این مسأله امر مىفرماید: “فإذا قضیتم الصّلوة فاذْکروا اللَّه قیاماً و قعوداً و على جنوبکم؛20 زمانى که نماز گزاردید، پس (در تمامى حالات) ایستاده، نشسته و بر پهلو، به یاد خدا باشید.” 2 - توجّه و انس دایمى با قرآن قرآن در مواضع مختلف و فراوانى، خودش را “کتابذکر” معرّفى نموده، به همین جهت در روایات، آن قدر توجّه و اهتمام به قرآن داده شده که بیان پارهاى از آن، گفتار مفصّلى را طلب مىکند که - براى دور نماندن از مقصد کنونى از آن صرف نظر نموده - فقط به یک مورد از آیات قرآن اکتفا مىکنیم: در اوّل سوره طه چنین مىخوانیم: پیامبرما! قرآن را نازل نکردیم که تو خودت را به مشقّت بیفکنى “الاّ تذکرةً لمنّ یخشى” قرآن “تذکره” است براى کسى که بیم داشته باشد. کلمه “تذکرة” در لغتنامه معتبر “لسانالعرب” این گونه معنى شده: “الحفظ للشىء تذکرة؛ محافظت از چیزى را تذکر مىگویند” چنان که خود ذکر نیز محافظت مستمر از یاد خداوند است. 3 - ترک دنیا زدگى توجّه بیش از حد به دنیا و لذّتهاى سیرى ناپذیر آن، انسان را به گونهاى پرورش مىدهد که دایم در اندیشه استفاده هر چه بیشتر از مواهب دنیوى باشد و چون به هر مرحلهاى از دستیابى دنیا هم که برسد باز روح زیاده طلب خود را آرام نمىیابد، مىکوشد باز بیشتر به دست آورد. همین طور این سیکل وحشتناک ادامه مىیابد تا جایى که به هلاکت او منجر شود، چنان که در اوّل سوره “تکاثر” مىخوانیم: “ألهیکُم التّکاثُر؛ زیاده طلبى شما را به هلاکت انداخت.” بدیهى است در جریان این کوشش مذبوحانه براى به دست آوردن دنیا هرگز خداوند در ذهن و خاطر او حضور نخواهد داشت و این همان هلاکتى است که قرآن بدان اشاره فرموده؛ به این حدیث توجه کنید: پیامبر اسلام مىفرماید: خداوند در شب معراج به من امر فرمود: “دُم عَلى ذکرى؛ اى محمدصلى الله علیه وآله وسلم همیشه در یاد من باش”، عرض کردم: خدایا چگونه دوام ذکر تو را تضمین کنم؟ فرمود: “بالخلوة عن النَّاس و بُغْضِکَ الْحُلْوَ و الحامض و فراق بطنک و بیتک من الدّنیا؛21 با خلوت گزیدن از مردم و دشمنى با ترش و شیرین دنیا و خالى گذاردن شکم و منزلت از دنیا.” به همین دلیل در ضیافتى که خداوند در ماه مبارک رمضان ترتیب مىدهد با همین امور پذیرایى مىکند، آن وقت حتّى براى نَفَس روزهدار هم پاداش تسبیح “ذکر خدا” قائل مىشود، اگر در پیش از این خواندیم که قرآن، فرجام نسیان خدا را آتش الهى مىداند، ولى مىبینیم که روایات، روزه را سپر این آتش معرفى مىکنند، از آن روست که روزه عاملى است براى زدودن گرد نسیان از یاد خدا. پیامبر فرمود: “علیک بالصّوم؛ فإنَّه جنّة من النار؛ بر روزه مواظبت نما که آن، پوششى براى جلوگیرى از آتش است.”22 4 - دعا شایعترین نوع از انواع ذکر خدا و یکى از عالیترین مصادیق آن دعاست. انسان در دعا این اجازه را یافته که مستقیماً با حضرت بارى تعالى ارتباط برقرار نموده حوایج بىانتهایش را از درگاه معبود بىنهایت طلب کند. تمام آنچه که در یک ذکر شایسته مطلوب است، همه در دعا حضور دارد در دعا انسان پى به ذلّت و حقارت و فقر ذاتى خویش مىبرد و مىیابد که نقطه قابل اطمینان و اتّکا فقط و فقط خداست و نه غیر او، پس هرچه (به واسطه نسیان از خدا) از این مرکزِ اتّکاى واقعى دور بماند بیشتر در معرض هلاک واقع شده است. بحث دعا آن قدر گسترده است که نمىتوان به راحتى به همه جوانب آن پى برد، براى اهمیّت دعا همین بس که خداوند در آخر سوره فرقان مىفرماید: “پیامبر! به مردم بگو: اگر دعاى شما نبود، خداوند هیچ اعتنایى به شما نمىنمود” از این رو بحث پیرامون دعا را به فرصت دیگرى مؤکول مىکنیم. 5 - ترک مطلق گناه پیش از این گفتیم: مهمترین ویژگى پیروان شیطان (حزبالشّیطان) فراموشى خداوند است، در این جا به این نکته توجّه مىدهیم که چرا شیطان مىکوشد انسان را به فراموش نمودن خداوند مجبور کند؟ جواب این است که: تا زمانى که ما خداوند را حاضر و ناظر بدانیم هرگز جرأت این که در محضر او به خلافى تن در دهیم نخواهیم داشت؛ ولى با فراموش نمودن این عامل مهم و باز دارنده، دیگر هیچ چیزى نمىتواند مانع انسان از ارتکاب انواع بزهکاریهاى اجتماعى و فردى بشود؛ پس شیطان براى به گناه کشانیدن آدمى مىکوشد وى را به فراموشى از یاد خدا مبتلا کند، عمل مقابله به مثلى که ما مىتوانیم انجام دهیم این است که تا حد امکان سعى کنیم خود را از معصیت الهى بدور داریم، که بىتردید این عمل، اثرى چشمگیر در إحیاى یاد خداوند در ما خواهدداشت. حضرتعلىعلیه السلام مىفرماید: “لیس فى الْمَعاصی أشدّ من اتباع الشّهوة، فلا تطیعوها، فتشغلکم عن ذکر اللّه؛23 در میان گناهان، بدتر از پیروى از شهوت وجود ندارد، پس به دنبال شهوت نروید؛ زیرا شما را از یاد خدا باز مىدارد.”
× ثمرات ذکر خدا براى اجتناب از طولانى شدن این بحث فقط به فهرستى از این ویژهگیها اشاره مىکنیم، با امید آن که با تدبّر و دقّت در هر کدام از اینها شوق ذکر خدا در قلوب ما زنده شود و هیچ امرى را بر یاد خدا ترجیح ندهیم: 1 - ذکر، قلب انسان را آباد و زنده مىکند.24 2 - غذاى روح انسانى استمرار یاد خداست.25 3 - ذکر، راهیابى به سوى بهشت است.26 4 - ذکر، نور عقل، حیات جانها و روشنى سینههاست.27 5 - ذکر خدا، قلب را زنده و فراموشى آن دل را مىمیراند.28 6 - ذکر خدا، نور قلوب است. 29 7 - ذکر، باعث انس با خداوند مىشود.30 8 - ذکر خدا، طرد کننده شیطان است.31 9 - ذکر خدا، سرمایه مؤمن و سود آن رهایى از چنگال شیطان است. 32
پاورقیها: 1 ) نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه223. 2 ) مؤمنون (23) آیه100. 3 ) میزان الحکمة، ج9، ص225. 4 ) همان، ص247. 5 ) نهج البلاغه، خطبه 64. 6 ) تفسیر سوره حمد امام خمینىرحمه الله جلسه دوم. 7 ) طه (20) آیه 125. 8 ) مؤمن (40) آیه 74. 9 ) مطففین (83) آیههاى 29 و 31. 10 ) چهل حدیث امام خمینىقدس سره حدیث ششم، ص105. 11 ) مجادله (58) آیات 18 و 17. 12 ) کهف (18) آیه 63 و 61؛ همچنین یوسف (12) آیه 42. 13 ) توبه (9) آیه 67. 14 ) ص (38) آیه 26؛ سجده (41) آیه 14 و جاثیه (45) آیه 34. 15 ) فرقان (25) آیه 18. 16 ) مؤمنون (23) آیه 110. 17 ) منافقون (63) آیه 9. 18 ) میزان الحکمة، ج3، ص408. 19 ) طه (20) آیه 14. 20 ) نساء (4) آیه 103. 21 ) بحارالانوار، ج77، ص22. 22 ) همان، ج96، ص258. 23 ) میزان الحکمة، ج3، ص431. 24 ) غرر الحکم. 25 ) همان. 26 ) بحار الانوار، ج78، ص39. 27 ) غرر الحکم. 28 ) تنبیه الخواطر، ص360. 29 ) غرر الحکم. 30 ) همان، ص404. 31 ) همان. 32 ) همان. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 76 |