تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,183 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,107 |
نیایش | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 158، بهمن 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
نیایش مینا هاشمى
با یاد تو آغاز مىکنم که نزدیکترینى آنچنان که یکسره به تو نیازمندم و دورترینى آن گونه که یکتا بىنیازى!1 ستایش مىکنم تو را بر تمام آنچه بر من ارزانى داشتى؛ بر نگاهداریم در رحم مادران و صلب مردان، تا از حوادث روزگار ایمن مانم2 در حالى که نطفهاى بیش نبودم. بار پروردگار! این انسان مغرور را، آن زمان که سلولى ناتوان بیش نبود، در کام امواج و بلایا با توان لایزال خویش پرورش دادى و چون پیکرهاى کامل یافت، از روح خویش در او دمیدى و جانش بخشیدى. آن گاه که به دنیا آمدم نه توان راندن حرفى بر زبان داشتم و نه آنچه مىدیدم، مىشناختم. نه توان دفع ضرر و نه تاب جلب منفعت داشتم. مادر و پدر را بر آن داشتى تا با مهربانى از این موجود ناتوان پرستارى و نگاهدارى کنند و بر من رحم آورند تا هر روز بزرگتر و قویتر گردم و رهتوشهاى براى شناخت و معرفت پیرامون خویش برگیرم. آن گاه که پدر دستانم را گرفت تا برخیزم و گام بردارم، به توان و قدرت تو، بر پاى ایستادم و قدم برداشتم و آن زمان که مادر با من سخن مىگفت، با لطف تو زبانم گویا شد و به زیبایى و راستى، کلام بر کلام نهادم. بیمار شدم و تو با عنایت خویش دریچههاى تندرستى را به رویم فراز کردى و دامهاى خطر را که بر پاىِ رفتارم پیچیده بود، باز کردى.3 پروردگار من! به لطف تو در اعماق وجود خویش چشمههاى زلال “پاکى” را یافتم و ندایى درونى مرا به سوى تو مىخواند. تو در گمراهیها رهایم نکردى و در لحظه لحظه زندگیم نشانههاى ایمان را برافراشتى. راهنمایان طریقت را به من شناساندى و جهان را با تمام شگفتیها در برابر دیدگانم نمایاندى: آسمان را که در روز با آن همه زیبایى، زرِ خورشید جلایش مىدهد و شب که بىشماره ستارگان، زیبا و اسرار آمیزش مىسازند، کوههاى بلند و باصلابت و امواج دریاها و جریان رودها و چشمهسارهاى پرطراوت. راستى، اگر حرکت منظّم زمین و آسمان را نظم دهندهاى نبود، پس چگونه است که حتّى ذرّهاى نظمشان برهم نمىخورد؟ و اگر تصادف این گونه مجبور و مطاعشان ساخته، چگونه در دیگر امور، توان چنین کارى را ندارد؟4 علمت همه را فرا گرفته و آفرینشت در وجودشان پا گرفته و یادت آنها را به شمارش درآورده است. نه پنهانیهاى نادیدنى هوا و نه پوشیدگان تاریکى شب و نه آنچه در آسمانهاى بالا تا ژرفاى زمین است هیچ کدام بر تو نهان نمىماند.5 چون مردم را دیدم که سوار بر زورق زمان در حرکتى یکسان به پیش مىروند و هر یک را - با آن که آرزوى بقا و حتّى بازگشت به گذشته دارد - آن گاه که مرگش فرا رسد، در دریاى مرگ واژگونش مىسازى و بازگشتى براى هیچ یک از آنان وجود ندارد، دانستم که تو زمان بخش تمام موجوداتى و تو اندازه حیات هر یک را در حساب خود دارى6 و تو آن وجود بىپایانى که هر پایانى را پایانى!7 چه بسیار کسانى که آنان را تا مرز مرگ به پیش راندى و از سرِ قدرت بار دیگر به زندگى بازگرداندى و چه بسیار کسان که سرخوش و مسرور در میان اهل خویش به سر مىبرند؛ گویى حیاتى جاودانه یافتهاند، امّا ناگاه به فرمان تو در رویارویى با شاهین مرگ زندگى را مىبازند. خداى من! کى پنهان بودهاى تا جستجویت کنم؟ و کى ناشناخته بودهاى تا شناساییت نمایم؟ کى از بندهات دور بودهاى تا فریادت کنم؟ کى در دل نبودهاى که یادت کنم؟ تویى آن عظیمى که از رگ گردن به بندگانت نزدیکترى؛8 سخنانشان را مىشنوى و آنان را مىبینى و رازشان را مىدانى!9 واى بر منکران تو! که با چشم تو مىبینند و با گوشى که تو به آنان ارزانى داشتهاى مىشنوند و با قدرت تو راه مىروند و از روزىِ تو بهره مىبرند خواستِ تو به آنان اراده بخشیده است و با نعمت تو بر نافرمانیت توانا شدهاند!10 شگفتا! آن کس که نه به نهایت مشرق رسیده است و نه به انتهاى مغرب، نه توان فرو شدن به اعماق زمین را دارد و نه نیروى اوجگیرى - که تا انتهاى افلاک راه بسپارد و وراى آن را ببیند - با این حال آفریدگار حکیمش را انکار مىکند! 11 تویى که مکان را مکان نمودى، بى آنکه خود بدان نیازمند باشى! تویى که هستى را چگونگى بخشیدى و خود از توصیف به آن منزّهى.12 تو آن وجودى که هیچ یک از حواس مادى او را درک نکنند. گذشت زمان از عظمت تو نمىکاهد و دگرگونت نمىسازد.13 تو بر همه چیز شنوا و بینایى، اما براى آن نیازمندِ عضوى نیستى که تو به هستى خویش شنوا و گویایى.14 تو آفریننده همه چیز و بزرگ و عظیم و ستایش شده بىهمتایى! اى یگانه! منزّهى از آن که تو را به چیزى شبیه کنند که شباهت از ویژگیهاى آفریده است و برتر از آنى که انجام کارى بر تو زحمت و مشقت داشته باشد که آفریدگان از سر نیاز، چنین صفتى را بر دوش مىکشند.15 خداى من! اگر قلبم را پرندهاى قوت خویش کند، سیر نگردد و چون بر چشمم سوزنى فرو شود، آن را بپوشاند! من کى توانم با این دو، سلطان آسمان و زمین را باز شناسم؟16 فرمودى: “کُلُّ شَىْءٍ هالِک إِلاَّ وَجْهه.17 نه به آن معنا که هر چیز جز چهره تو نابود شدنى و میراست؛ منزّهى! بل بدان معنا که هر راهى جز راه تو فناپذیر است.18 پس از سرِ خلوص از ژرفاى وجودم فریاد برمىآورم که: “اللّه اکبر”! نه بدان معنا که تو از همه چیز بزرگتر باشى که این، سنجش ذات نامحدود تو با اشیاى محدود است. سبحان اللّه! بلکه به آن قصد که تو بزرگتر از آنى که به وصف درآیى. دیدگان، تو را با چشم نبینند، امّا دلها با حقیقت ایمان تو را مشاهده مىنمایند!19 و دل آنچه را بیند دروغ نشمرد.20 اینک اى بىهمتاى بىنیاز! دستم را به درگاه تو بلند کرده و به رشته طاعتت از بیم، مىآویزم، مولاى من! دلم هماره از دهلیز یاد تو عبور مىکند. و مناجات با تو رنج دلهره را از من دور مىکند. اى سرانجام آرزوهایم و اى تمامى خواستههایم! میان من و گناهم جدایى افکن، گناهى که مرا از طاعت تو باز مىدارد. مولاى من تکیهگاه و امید و توکّل من به تو و به رحمت بىپایان توست. در سایه لطف تو منزل گزیدهام و از تو نیازم را مىطلبم. خداوندا به امید بزرگوارى تو دست به دعا برداشتهام و مهر تو را در دل کاشتهام، بینواییم را پیش تو آوردهام تا پریشانى را با بىنیازى تو چارهجویى کنم.21 خدایا! آن کس که راه تو پوید، روشنى یابد و آن کس که به تو پناه آورد، پناه گیرد. خدایا! من که مىپنداشتم از رحمت تو مأیوس شدهام، به تو پناه آوردهام، پس گمان مرا از مهر خود نا امید مفرما و از رأفت خویش محجوبم مکن!22
پىنوشتها: 1) قال [امیرالمؤمنین(ع)]: “... قریب فى بعده، بعیدٌ فى قربه...” (اصول کافى، ج1، ص115، ح2). 2) “... ابتدأتنى بنعمتک قبل أن أکون شیئاً مذکوراً و خلقتنى من التّراب، ثمّ اسکنتنى الأصلاب آمناً لریب المنون و اختلاف الدّهور والسنین، فلم ازل ظاعناً من صُلبٍ إلى رحمٍ، فى تقادمٍ من الأیّام الماضیه و القرون الخالیه ...” (دعاى عرفه، امام حسین(ع)). 3) فقال [اباعبداللّه جعفربن محمّد(ع)] لى: ویلک و کیف احتجب عنک من أراک قدرته فى نفسک نشوءک و لم تکن و کبرک بعد صغرک و قوّتک بعد ضعفک و ضعفک بعد قوّتک و سقمک بعد صحّتک و صحّتک بعد سقمک...” (کافى، ج1، ص97 - 96، ح2). 4) فقال ابوالحسن (ع): “انّى لمّا نظرت الى جسدى و لم یمکّنى فیه زیادة ولا نقصانٌ فى العرض والطول و دفع المکاره عنه و جرّ المنفعة الیه علمتُ انّ لهذا البنیان بانیاً فاقررتُ به مع ما أرى من دوران الفلک بقدرته و انشاء السّحاب و تصریف الرّیاح و مجرى الشّمس و القمر و النّجوم و غیر ذلک من الآیات العجیبات المبیّنات علمتُ انّ لهذا مقدّراً و منشئاً” (کافى، ج1، ص102، ح3). 5) [امیرالمؤمنین(ع)]: “... لکنه سبحانه احاط بها علمه و اتقنها صنعه و احصاها حفظه لمیَعْزبْ عنه خفیّات غیوب الهواء و لاغوامض مکنون ظلم الدّجى ولا مافى السّموات العُلى إلى الارضین السّفلى...” (کافى، ج1، ص183، روایت 1). 6) سمعت أباالحسن موسى بن جعفر(ع) یقول: لایکون شىء الاّ ما شاء اللّه و ارادو قدّر و قضى...” (کافى ج1، ص 207، ح1). 7) قال [امیرالمؤمنین (ع)] : “... انقطعت الغایات عنده فهو منتهى کل غایة” (اصول کافى، ج1، ص121، ح6). 8) “و نحن اقرب الیه من حبل الورید” (ق (50) آیه 16). 9) قال [ابوعبداللّه(ع)] “... یسمع کلامهم و یرى أشخاصهم و یعلم اسرارهم...” (کافى، ج1، ص170، ح3). 10) قال ابوالحسن الرّضا علیه السّلام: قال اللّه: [یا] ابن آدم! بمشیئتى کنتَ الّذى تشاء لنفسک ما تشاء و بقوّتى ادّیتَ فرایضى و بنعمتى قوّیت على معصیتى...” (اصول کافى، ج1، ص209، ح6). 11) قال [ابوعبداللّه(ع)] : عجبأ لک لم تبلغ المشرق و لم تبلغ المغرب و لم تنزّل الأرض و لمتصعد السّماء و لم تجز هناک فتعرف ما خلقهنَّ و انت جاحدٌ بما فیهنّ و هل بجحد العاقل ما لایعرف؟! (کافى، ج1، ص92، ح1). 12) قال [ابوالحسن (ع)] “... هو أیّن الأین بلا أین و کیّف الکیف بلا کیف فلایعرف بالکیفوفیه و لا باینونیه” (کافى، ج1، ص101، ح3). 13) قال [ابوعبداللّه(ع)]: “... هو شىءٌ بخلاف الأشیاء... غیر انه لاجسمٌ و لاصورة و لایحسّ و لایجسّ و لایدرک بالحواس الخمس لاتدرکه الأوهام و لاتنقصه الدّهور و لاتغیّره الأزمان...” (کافى، ج1، ص110، ح6). 14) قال [ابوعبداللّه(ع)]: “هو سمیع بصیر. سمیع بغیر جارحةٍ و بصیر بغیر آلة. بل یسمع بنفسه و یبصر بنفسه...” (کافى، همان). 15) قال ابوعبدالله(ع): هو اجلّ من ان یعانى الأشیاء بمباشرة و معالجة لأنّ ذلک صفة المخلوق الّذى لاتجىء الأشیاء له الاّ بالمباشرة و المعالجه و هو متعال نافذ الإراده و المشیئة فعّال لما یشاء (کافى، همان، ص113). 16) قال ابوعبداللّه (ع): یابن آدم! لو أکل قلبک طائر لم یشبعه و بصرک لو وضع علیه خرق إبْرَة لغطّاه ترید ان تعرف بهما ملکوت السّماوات والارض؟ (کافى، ج1، ص126، ح8) 17) قصص (28) آیه88. 18) کافى، ج1، ص195، ح 1 و 2. 19) قال [امیرالمؤمنین(ع)]: لاتدرکه العیون فى مشاهدة الأبصار ولکن رأته القلوب بحقائق الإیمان! (کافى، ج1، ص131، ح6). 20) ما کذب الفؤاد ما رأى (نجم )53) آیه 34) 21) فرازهایى از دعاى ابوحمزه ثمالى. 22) فرازهایى از مناجات شعبانیه.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 83 |