تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,238 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,147 |
الگوهاى رفتارى در خانواده | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1373، شماره 159، اسفند 1373 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
الگوهاى رفتارى در خانواده قسمت سوم آیة الله محمد تقى مصباح یزدى
× حقوق والدین گفتیم که مطلوبیت زندگى اجتماعى و پیوند دادن زندگى فرد با فرد یا افراد دیگر به خاطر این است که در زندگى اجتماعى نیازهاى مادى و معنوى افراد بهتر تأمین مىشود. بعضى از نیازها در زندگى فردى بطور کلى برآورده نمىشود و بعضى هم بطور ناقص تأمین مىشود. پس اساس مطلوبیت زندگى اجتماعى رفع نیازهاى مادّى و معنوى است. با توجه به انواع نیازمندیهایى که افراد به یکدیگر دارند مىتوان گفت: اصیلترین نیازها در ظرف خانواده تأمین مىشود، زیرا در محیط خانواده است که فرزند نیاز تکوینى به پدر و مادر دارد و زن و شوهر نیاز مستقیم به یکدیگر دارند و نیازهاى جنسى و عاطفى آنها به وسیله همدیگر تأمین مىشوند؛ یعنى صرف نظر از تصرف در ماده و اشیاى خارج از وجود خودشان، خود افراد به همدیگر احتیاج دارند و مىتوانند براى رفع نیازهاى هم مؤثر باشند. این است که اولین مبحث را در اخلاق اجتماعى در مورد خانواده مطرح مىکنیم. در محیط خانواده روابط مختلفى وجود دارد: روابط زن و شوهر، روابط پدر و مادر با فرزند و بالعکس، روابط خواهر و برادر. و همه اینها قابل بحثهاى زیادى است که در روایات و آیات مطرح شده، بخصوص در روایات شریفه مسائل بسیار مفصل و مهمى در این زمینه مطرح شده است، ولى چون بحث ما قرآنى است و بنا نداریم که به تفاصیل روایات بپردازیم این است که همه این مباحث را در محیط خانواده یکجا مطرح مىکنیم و از آیات کریمهاى که در این زمینه هست فهرستوار استفاده مىکنیم. و همان طور که ملاحظه فرمودید هدف اصلى در این بحثها این است که خطوط روشنى در روابط افراد و جامعه مشخص شود که بعدها از لحاظ عقلى و روایى مورد تحقیق بیشترى قرار گیرد.
× احسان به والدین مهمترین رابطهاى که بین انسانى با انسان دیگر تحقق مىیابد رابطه فرزند با پدر و مادر است که اصل وجود فرزند وابسته به آنهاست. روشن است که در این جا نمىتوان رابطه متقابل را ملاک ارزشیابى افعال و رفتار قرار داد؛ یعنى آن تأثیرى را که پدر و مادر در پیدایش فرزند دارند به هیچ وجه درباره آنها نمىتواند داشته باشد. وجود فرزند بستگى به آنها دارد ولى وجود آنها بستگى به فرزند ندارد. بنابراین طبق قاعده عدل و قسط در این جا نمىتوان ارزشیابى کرد، زیرا اساس عدل و قسط این است که دو نفر یا بیشتر نسبت به هم روابط متقابل داشته باشند و بر اساس حقوق متقابلى که بر یکدیگر دارند تکالیف متقابلى هم نسبت به همدیگر داشته باشند گو این که هر جا حق و تکلیفى مطرح باشد نوعى تأثیر و تأثر متقابل منظور است ولى آنچه پدر و مادر براى فرزند انجام مىدهند و تأثیرى که در فرزند دارند به هیچ وجه قابل مکافات و مقابله نیست. این است که در آیات کریمه در مورد پدر و مادر معیار ارزشها “احسان” قرار داده شده و هیچ آیهاى نداریم که فرزند باید با پدر و مادر با عدل رفتار کند. چون در واقع موضوع عدل در این جا تحقق ندارد. در آیات زیادى داریم که فرزند باید نسبت به پدر و مادر احسان کند و از این جا روشن است که حقى که پدر و مادر بر فرزند دارند چه حق عظیمى است که هیچ مشابهى در سایر افراد جامعه ندارد. البته ممکن است که پدر و مادر غیر از این حق پدرى و مادرى، حقوق دیگرى هم بر فرزند پیدا کنند ولى اصل حقوق پدرى و مادرى در جاى دیگرى یافت نمىشود، از این رو خصوصیتى هم که براى وظایف فرزند نسبت به پدر و مادر در نظر گرفته شده در هیچ جاى دیگر یافت نمىشود. تعبیرات قرآن کریم در این باره به قدرى جالب است که اهمیت این مسأله را بخوبى روشن مىکند از جمله در آیه 36 سوره نساء مىفرماید: “واعبدوا اللّه و لاتشرکوا به شیئا و بالوالدین إحساناً” به دنبال امر به عبادت و پرستش خدا و نهى از شرک بلافاصله مىفرماید: “و بالوالدین احساناً” وظیفه شما بعد از پرستش خدا این است که به پدر و مادر احسان کنید. مشابهش هم در آیه 151 سوره انعام است: “و بالوالدین احساناً” و در آیه 23 سوره اسراء مىفرماید: “و قضى ربّک ألاَّ تعبدوا ألاّ ایّاه و بالوالدین احسانا” “قضى” در این جا به معناى تکلیف حتمى منجّز و مؤکّد است. در بحث “قضا و قدر” یکى از موارد استعمال این واژه، تکلیف مؤکّد است. بالاترین واجبى که هر انسانى دارد این است که خدا را پرستش کند، و از این بالاتر تکلیفى نداریم. این است که با تعبیر “قضى” مىفرماید نه “امر” یا تعبیر دیگر. به دنبالش هم مىفرماید: “وبالوالدین احساناً” یعنى همان طور که پرستش خدا مورد قضى و امر مؤکّد الهى است احسان به والدین هم مورد چنین امرى است. در آیه 8 سوره عنکبوت مىفرماید: “و وصّینا الإنسان بوالدیه حسناً و ان جاهداک لتشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما” ما به انسان سفارش کردیم که با پدر و مادر به خوبى رفتار کند. چون این سفارش مىفهماند که باید مطلقا تسلیم پدر و مادر باشد مخصوصاً با توجّه به این که در آیات دیگر به دنبال عبادت خدا احسان به والدین مورد تأکید واقع شده است. براى این که چنین اطلاقى فهمیده نشود، دنبالش مىفرماید: که اگر آنها خیلى کوشش کردند که تو را به کفر بکشانند دیگر اطاعت نکن. مقارنت این دو مطلب مىرساند که چه اندازه انسان باید در مقابل پدر و مادر خاضع باشد که جاى این توهّم بوده که اگر آنها انسان را دعوت به شرک و کفر هم بکنند باید اطاعت کند از این رو این مورد را استثنا مىکند پس خود این استثنا مؤکّد این است که احسان به والدین، دایرهاش بسیار وسیع است که احتیاج داشته به اینکه روى این موضوع تأکید بشود. مشابه این آیه در سوره لقمان است: “و وصّینا الانسان بوالدیه حملته امه وهناً على وهن” در این آیه بخصوص روى حق مادر خیلى تأکید شده، و همان طور که مىدانید در روایات شریفه حقوق مادر بیش از حق پدر تعیین شده است این آیه هم این جهت را بخوبى نشان مىدهد: “و وصّینا الانسان بوالدیه” این سفارشى است نسبت به هر دو، اما بعد بخصوص درباره مادر مىفرماید: “حملته أمّه وهناً على وهن” مادر در دوران باردارى با زحمت و ناراحتى این فرزند را در شکم خود مىپروراند و بعد از وضع حمل او را شیر مىدهد: “و فصاله فى عامین” دو سال هم او را شیر مىدهد. اینها اشاره به حکمت این است که چرا ما توصیه مىکنیم که به پدر و مادر احسان بکنید. موضوع توصیه این است: “ان اشکرلى و لوالدیک” اول شکر من را به جاى بیاور و بعد شکر پدر و مادر را. این از تعبیرات عجیبى است در قرآن کریم که بنده مشابهش را سراغ ندارم که اول شکر خدا را واجب مىکند بعد هم شکر والدین را. جالب این است که نمىفرماید: “ان اشکرلى و اشکر لوالدیک” بلکه هر دو را متعلق یک فعل قرار داده مىفرماید: “ان اشکرلى و لوالدیک” خیلى تعبیر پربارى است و اهمیت مطلب را روشن مىکند. بعد همان استثنا را ذکر مىفرماید: “و ان جاهداک على ان تشرک بى” در آیه قبلى “لتشرک بى” بود و این جا “على ان تشرک بى” است. “و ان جاهداک على ان تشرک بى ما لیس لک به علم فلاتطعهما” پدر و مادرى که انسان را دعوت به شرک مىکنند و تلاش مىکنند که او را به شرک بکشانند نمىفرماید “پیشنهاد مىکنند به تو که مشرک بشوى” مىفرماید “جهاد و تلاش مىکنند که تو را مشرک کنند” پیداست که چنین پدر و مادرى در شرک خودشان پابرجا هستند و پافشارى مىکنند که فرزندشان هم مشرک شود ولى در عین حال که مىفرماید “اطاعت ایشان نکن” اضافه مىکند: “و صاحبهما فى الدّنیا معروفاً” با این که اینها مشرکند و اصرار دارند که تو را هم مشرک بکنند در عین حال نباید با ایشان بد رفتارى کنى بلکه باید در زندگى دنیا رفتارت بر اساس نیکى به ایشان باشد. آیه دیگر در سوره احقاف (آیه15( است: “و وصّینا الانسان بوالدیه احساناً حملته امّه کرها و وضعته کرها” این آیه هم از جهت تکیه کردن بر حق مادر مشابه آیه قبلى است. “و حمله و فصاله ثلثون شهراً” مىدانید که فقها از این آیه اقل حمل را استفاده کردهاند، زیرا در آیه قبلى فرمود: “فصالش در دو سال است” این جا هم مىفرماید: “حمل و فصال سى ماه است” نتیجه آن که: اقل حمل، شش ماه خواهد بود. اینها آیاتى است که مطلقا فرزندان را به احسان به پدر و مادر وصیت مىکند. در بعضى از آیات خداى متعال موارد خاصى را که به بعضى از اشخاص یا اقوام توصیه فرموده ذکر مىکند از جمله در آیه 83 سوره بقره مىفرماید: “و اذ أخذنا میثاق بنىاسرائیل لاتعبدون الاّ الله و بالوالدین إحساناً” پیمانى از بنىاسرائیل گرفتیم، مواد این پیمان این بود که اول پرستش خداى یگانه کنید و جز او را نپرستید، ماده دوّمش این بود که “بالوالدین احسانا” و از اشخاص خاصّى نقل فرموده که خدا آنان را به نیکى به والدین توصیه فرموده است: از جمله حضرت یحیىعلیه السلام و حضرت عیسىعلیه السلام هستند در آیه 14 سوره مریم در مورد حضرت یحیى مىفرماید: “و بِرّاً بوالدیه و لم یکن جباراً عصیا” از محاسن و کمالات حضرت یحیىعلیه السلام این بود که به والدین خودش نیکى مىکرد. و در آیه 32 همین سوره درباره حضرتعیسىعلیه السلام مىفرماید: “و برّاً بوالدتى و لم یجعلنى جبّاراً شقیّاً” خدا مرا نسبت به والدهام نیکوکار قرار داده است. چون آن حضرت پدر نداشت فقط والدهاش را ذکر کرده است.
× احسان مالى احسانهایى که در آیات گذشته ذکر شده مطلق است و اختصاص به احسان خاصى، اعم از مالى، رفتارى یا گفتارى ندارد، اما در بعضى از آیات موردهاى خاصّى از احسان به والدین را مشخص کرده است؛ از جمله در آیه 180 سوره بقره مىفرماید: “کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیرا الوصیة للوالدین والاقربین بالمعروف حقّاً على المتقین” مفسران و فقیهان فرمودهاند که این آیه منسوخ است، زیرا قبل از آیه ارث و تعیین مقدار ارث پدر و مادر نازل شده و سفارش کرده است که افرادى که از دنیا مىروند در حال احتضار براى پدر و مادر وصیت کنند که از اموالشان به آنان داده شود و مقدار آن اختیارى بوده است، آیات ارث که نازل شد این آیه نسخ گردید؛ یعنى خدا خودش تعیین فرمود که حق پدر و مادر از اموال فرزند چقدر است. ولى احتمالا مىتوان گفت که این آیه استحبابش همچنان باقى است یعنى حقّى را که خدا در اموال فرزند تعیین فرموده است: “لابویه لکل واحد منهما السدس” در جاى خودش محفوظ، ولى مستحب است که فرزند غیر از آنچه خدا فرموده است وصیتى براى پدر و مادر بکند مخصوصاً اگر احتیاج داشته باشند. این هم یک نوع احسان است که انسان از ثلث مالش که حق دارد براى خودش وصیت کند از همین ثلث هم براى پدر و مادر قرار مىدهد. البته ممکن است در بعضى از موارد وصیت کردن براى شخص یا اشخاص دیگرى استحباب بیشترى داشته باشد در سوره بقره آیه 215 مىفرماید: “قل ما انفقتم من خیر فللوالدین والاقربین” سؤال مىکنند که مال خود را در چه راهى انفاق کنیم؟ براى پاسخ به این سؤال مىفرماید: “ما انفقتم من خیر فللوالدین والاقربین” اول براى پدر و مادر. و اگر آنان نیازى داشته باشند بر همه مقدم هستند. پس یک نوع از احسان و برّ، احسان مالى است که در این آیات ذکر شده است.
× رفتار با والدین در آیات دیگر موارد دیگرى از احسان را داریم که مربوط به گفتار و رفتار است. در ذیل آیه 23 و 24 سوره اسراء مىفرماید: “اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلاهما فلاتقل لهما افٍّ و لاتنهرهما” یکى از موارد شایعى که پدر و مادر احتیاج به فرزند دارند و فرزند مکلف است اخلاقاً و شرعاً که این حقوق را رعایت کند موقع پیرى پدر و مادر است. تا جوان هستند شاید بیش از فرزند هم بتوانند کار بکنند و در امور مالى یا غیر مالى احتیاجى به فرزند نداشته باشند ولى موردِ روشنِ نیاز پدر و مادر به فرزند آن وقت است که به پیرى مىرسند و خودشان دیگر نمىتوانند مثل اشخاص جوان در زندگیشان تلاش و فعالیت داشته باشند. و این پیرى در بسیارى از موارد، توأم با مرض و گرفتاریهاى دیگرى است و احتیاج به پرستارى دارند. و در برخوردهایى که با چنین اشخاص پیر و ناتوانى مىشود موارد زیادى پیش مىآید که فرزند اوقاتش تلخ مىشود و حوصلهاش سر مىرود و ممکن است اظهار انزجار و خستگى کند قرآن کریم روى این مورد بخصوص تکیه مىکند: “اما یبلغن عندک الکبر أحدهما أو کلاهما فلاتقل لهما افٍّ” در برخوردهایى که با پدر و مادر پیر دارید اظهار خستگى نکنید و آخ نگویید. طورى نباشد که ایشان احساس کنند که از خدمت کردن به آنان خسته شدهاید: “و قل لهما قولاً کریماً” بزرگوارانه با آنها سخن بگویید؛ یعنى نهایت ادب و احترام را با آنها داشته باشید. هر قدر هم خسته و پیر و مریض و افتاده باشند طورى نباشد که رفتار شما باعث دلخورى و رنجش خاطر ایشان بشود. بعد اضافه مىکند: “واخفض لهما جناح الذّل من الرّحمة” این یکى از تعبیراتى است که ما مشابهش را در فارسى نداریم، استعاره خاصّى است که در لسان عربى به کار مىرود و بسیار لطیف است. مفسّران در توضیح این تعبیر گفتهاند که پرندهها وقتى مىخواهند خضوع خودشان را در مقابل یک پرنده دیگر و احیاناً پرنده اهلى در مقابل کسى که به آنها رسیدگى مىکند نشان بدهند بال خودشان را روى زمین پهن مىکنند و فرود مىآورند. باید حالت شما در برابر پدر و مادر، مثل حالت پرندهاى باشد که بال خودش را براى خضوع در مقابل دیگرى پایین مىآورد. باید متواضع و فروتن و افتاده باشید نه این که گردن خود را راست بگیرید و شانههایتان را بالا بیندازید و این نه از روى تصنّع بلکه از روى رحمت و مهربانى باشد: “واخفض لهما جناح الذّل؛ بال ذلّت را در مقابل آنان فرو بشکن از روى رحمت و مهربانى”. علاوه بر همه اینها هنگامى که دعا مىکنى و از خدا چیزى مىخواهى براى پدر و مادر دعا بکن. “و قل ربّ ارحمهما کما ربّیانى صغیراً” این دعا ممکن است در زمان حیاتشان باشد و ممکن است بعد از وفاتشان، هر دو را شامل مىشود. ذیل آیه دلالت دارد بر این نکته که چرا فرزند باید این قدر نسبت به پدر و مادر احسان کند و رعایت حقوقشان را بنماید. زیرا آن زمان که تو کودکى خردسال بودى و نمىتوانستى نیازهاى خودت را تأمین کنى ایشان بودند که تو را پرورش دادند و با کمال مهربانى نیازهایت را برطرف کردند. مجموعاً در این آیات شریفه، یک تعبیرات کلى بود در مورد رفتار انسان نسبت به پدر و مادر که عبارت بود از احسان و برّ و شکر و شامل هر کارى که مصداق این عناوین باشد، مىشد گفتارى باشد یا رفتارى و مالى. همه اینها تحت عناوین کلى مندرج است. اما عناوین خاصى که از این آیات استفاده مىشد؛ یکى انفاق مال بود: “قل ما انفقتم من خیر فللوالدین” یکى هم وصیت به مال بود که بعد از مرگ شخص، به پدر و مادرش بدهند، یکى هم عنوان “خفض جناح” بود که نهایت فروتنى و تواضع را نسبت به پدر و مادر نشان مىداد. یکى گفتار و رفتار نیک بود؛ “و قل لهما قولاً معروفا” و “صاحبهما فى الدّنیا معروفاً” در مقام سخن گفتن با آنان باید رعایت ادب و احترام بشود. و یکى هم دعا بود که از خدا براى آنها رحمت خواسته شود. از پدر و مادر که بگذریم طبیعىترین رابطه دو فرد انسان، رابطه دو همسر است که البته فرزند هم در واقع میوه همین ارتباط دو همسر است. از یک نظر مىتوان رابطه دو همسر را مقدم داشت و از نظر دیگر، رابطه فرزند با پدر و مادر، ولى چون رابطه فرزند با پدر و مادر اهمیت داشت نخست به ذکر آن پرداختیم. همسر مقدم است بر رابطه پدر و مادر تا حضرت آدم و حوا با هم ازدواج نکرده بودند فرزندى به وجود نمىآمد و پدر و مادرى تحقق پیدا نمىکرد و همچنین در هر خانوادهاى رابطه دو همسر زماناً مقدم به رابطه پدر و مادر با فرزند است. بطور کلى در قرآن کریم آیاتى داریم که اجمالاً مىفرماید: انسانها باید با انسانهاى دیگرى ارتباط داشته باشند و پیوند خودشان را حفظ کنندوقطعاینپیوندوارتباط، ممنوع و مورد مذمّت و نکوهش است.1 درباره احسان و رعایت حقوق والدین و نزدیکان، بحثهاى فرعى و جزئى زیادى هست که ما نمىتوانیم آنها را از قرآن استفاده کنیم، بلکه باید در فقه مورد بررسى قرار گیرد؛ مثلاً حداقلِ واجب از صله رحم یا احسان به والدین چه اندازه است که اگر کمتر از آن باشد گناه است؟ این آیات اجمالاً مطلوبیت احسان و برّ و شکر والدین را اثبات مىکند اما حدّ واجب آن را تعیین نمىکند. دیگر ممکن است گفته شود که اینها عناوین عرفى است و به حسب عرف جوامع تفاوت مىکند؛ مثلاً خویشاوندانى که در یک شهر هستند با کسانى که در شهر دیگرند مراتب وصل و پیوندشان فرق مىکند و صدقش بستگى به عرف دارد که در هر محیطى با توجه به شرایط خاص زندگى تعیین مىشود. ولى به هر حال تعیین مرز اینها وظیفه فقهاست که باید بر اساس روایات و احیاناً عرف، تعیین فرمایند.
پىنوشتها: 1 ) در این زمینه رجوع کنید به: سوره رعد، آیات 21 و 25؛ سوره بقره، آیه27؛ سورهمحمدصلى الله علیه وآله وسلم آیه 22؛ سوره انفال، آیه 75؛ سوره احزاب، آیه6؛ سوره بقره، آیات 83 و 180 و 215؛ سوره نساء آیه36؛ سوره اسراء، آیه 26؛ سوره روم، آیه 38؛ سوره نور، آیه22. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 215 |