تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,334 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,290 |
آیین همسردارى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 160، فروردین 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
آیین همسردارى آیة الله محمد تقى مصباح یزدى
بخش دیگرى از اخلاق خانواده درباره آیین همسردارى است؛ یعنى روابط زن و شوهر در محیط خانواده بر چه اساسى باید باشد؟ مباحثى که در این زمینه در قرآن کریم مطرح شده توأم با بحثهاى حقوقى است. بىمناسبت نیست که ابتدا اشارهاى به فرق بین احکام اخلاقى و حقوقى بکنیم.
× احکام اخلاقى و حقوقى مسائلى که در زمینه حقوق مطرح مىشود در موارد زیادى، مرتبط با اخلاق است؛ به عبارت دیگر، بعضى از مسائل هم جنبه اخلاقى دارد و هم جنبه حقوقى. البته دایره اخلاق در اسلام وسیعتر از حقوق است گرچه بعضى از احکام حقوقى هم هست که جنبه اخلاقى ندارد مثل احکام مربوط به معاملات و قراردادها که احکام وضعى خاصى است و مستقیماً با اخلاق ارتباط پیدا نمىکند. تفاوت احکام اخلاقى و حقوقى از این جهت است که اوّلاً: احکام حقوقى فقط براى تنظیم روابط اجتماعى انسان در این زندگى دنیاست و هدفش از مرز زندگى دنیا فراتر نمىرود چه عدالت باشد، چه نظم و چه مفاهیم دیگرى از این قبیل. بر اساس فلسفه اخلاق اسلامى، هدف اصلى احکام اخلاقى، کمال نهایى انسان و رسیدن به قرب خداست. پس یک فرق اساسى این است که هدف اخلاق، فوق هدف حقوق است و منحصر در اهداف دنیوى نمىشود. فرق دیگر این است که احکام حقوقى، ضمانت اجراى دولتى دارد؛ یعنى دولت موظف است که احکام حقوقى را پیاده کند و اگر کسانى تخلّف کنند آنان را تحت تعقیب قرار دهد، ولى احکام اخلاقى، خود به خود چنین لازمهاى را ندارد. بلى ممکن است مطلبى هم جنبه اخلاقى داشته باشد و هم جنبه حقوقى، و دولت جنبه حقوقىاش را تعقیب کند ولى جنبه اخلاقىاش مربوط به تأثیرات نفسانى و کمالات معنوى است که در انسان باقى مىگذارد. از جمله مواردى که احکام اخلاقى و احکام حقوقى تصادق پیدا مىکند همین امور خانوادگى است. یک سلسله امورى است که مخالفت با آنها جرم و از نظر قانونى، قابل تعقیب است این بُعد حقوقى قضیّه است و مورد آن رفتار عینى انسانها در چارچوب قانون است. ولى همان طور که بارها گفته شده قوام ارزش اخلاقى به انگیزه و نیّت کار است. در قرآن کریم، احکام اخلاقى و حقوقى - بخصوص در زمینه خانواده - با هم مخلوط است و تقریباً مىتوان گفت در همه مواردى که احکام حقوقى بیان شده در کنارش احکام اخلاقى هم ذکر شده است و این به خاطر آن است که احکام حقوقى نمىتواند به تنهایى سعادت و کمال انسان را تضمین کند و هدف اصلى قرآن فقط این نیست که مثل سایر نظامهاى حقوقى، قانونى را براى مردم بیان کند که براى تنظیم روابط اجتماعى وضع شده است بلکه هدف بالاتر دارد و آن این که علاوه بر تنظیم زندگى اجتماعى مردم، انسانها هم به کمالات معنوى و اخلاقى نایل بشوند. و چون هدف قرآن فوق هدف حقوق و هدف نظام اخلاقىاش بر هدف نظام حقوقىاش حاکم است این است که در بیان احکام حقوقى هم جهات اخلاقى را فروگذار نمىکند. علاوه بر این که خودِ قانونِ حقوقى براى تأمین مصالح همین دنیا هم کارآیى کافى ندارد، و از سوى دیگر اگر مردم تربیت اخلاقی و معنوى نداشته باشند اجراى قوانین، کار بسیار مشکلى خواهد بود و احتیاج به دستگاه ادارى بسیار وسیعى دارد که بتواند به تمام کارهاى مردم رسیدگى کند. اگر جامعهاى از تربیت اخلاقى و ارزشهاى اخلاقى محروم باشد تخلّف از قانون زیاد خواهد شد و دستگاههاى قضایى و ادارى باید بسیار وسیع باشند تا به این تخلفات رسیدگى کنند، به علاوه خود کسانى که مىخواهند به تخلفات رسیدگى کنند اگر شایستگى اخلاقى نداشته باشند مرتکب خلاف مىشوند که در این صورت، باز باید براى تخلفات آنها هم یک دستگاه بازرسى قرار داد و اگر خود آن بازرسان هم تخلف کنند، باید یک دادگاه عالى دیگرى براى تخلف آنان به وجود آید! این است که صرف قانون خشک نمىتواند حتى زندگى دنیا را هم تأمین کند و آن وقتى قانون مىتواند تأثیر مطلوب داشته باشد که نظام اخلاقى بر مردم حاکم باشد و هر اندازه پایه اخلاق در نفوس مردم استوارتر باشد کار دستگاههاى ادارى و قضایى راحتتر خواهد بود و احتیاج به دستگاههاى وسیع هم نخواهد بود. علاوه بر این که نفوس انسانها هم کاملتر مىشود. از این رو، قرآن کریم احکام حقوقى و اخلاقى را با هم ذکر مىفرماید. این است که ما اگر بخواهیم اخلاق خانواده را از نظر قرآن بررسى کنیم و دنبال آیاتى بگردیم که فقط روى جنبه اخلاق تکیه کرده باشند خیلى کم پیدا مىشوند. آیات کریمه در این زمینه هم مشتمل بر احکام حقوقىاند و هم احکام اخلاقى. منتهى جهات حقوقىاش را بعداً باید در بحث خاصى بررسى کنیم، فعلاً نظر ما به جهت اخلاقى است.
× ازدواج از نظر اسلام روشن است که اصل ازدواج از نظر حقوقى یک امر جایزى است و از نظر اسلام جاى شک و شبههاى ندارد. اکنون سؤال مىشود که ازدواج از نظر اخلاقى چگونه است؟ آیا موجب کمال نفسانى هم مىشود؟ آیا مطلوبیت و رجحانى هم دارد؟ اصل ازدواج فى الجمله ارزش اخلاقى دارد و لسان آیات هم در این زمینه بخوبى دلالت مىکند، از جمله آیه 32 سوره نور که مىفرماید: “وانکحوا الأیامى منکم والصّالحین من عبادکم و امائکم” لحن آیه دلالت دارد بر این که اصل ازدواج، امر مطلوبى است. مىدانیم که در شرع مقدس اسلام، تعیین مهر هم لازم است و این از احکام حقوقى نکاح است و کم و بیش در همه جوامع وجود داشته و دارد. اخیراً در بعضى از جوامع غربى این مسأله را مورد تشکیک قرار داده و حتّى گاهى به صورت ارزش منفى تلقّى کردهاند، بدین پندار که تعیین مهر، به معناى خرید و فروش زن است! ولى اسلام بر اساس مصالح اقتصادى زن، مهر را معتبر دانسته به طورى که اگر در عقد هم ذکر نشود، مهرالمثل بر مرد واجب مىشود چنان که نفقه زن را بر شوهر واجب کرده است. اینها به خاطر مصالح خاصى است که در احکام حقوقى ازدواج ان شاءاللّه بحث خواهیم کرد. آنچه جنبه اخلاقى دارد این است که مهر آنقدر سنگین نباشد که مانع ازدواج شود. اگر کسانى درباره مهر سختگیرى بکنند بطورى که جوانانى نتوانند ازدواج بکنند نقض غرض ازدواج خواهد شد. قرآن تأکید مىفرماید که فقر نباید موجب محروم شدن فقرا از ازدواج شود، بر خدا توکّل کنید و خداوند فقرا را بىنیاز خواهد کرد: “ان یکونوا فقراء یغنهم اللّه من فضله” معمولاً در اغلب جوامعى که مهر متداول است، سنگینى مهر، باعث تأخیر ازدواج یا محرومیّت بعضى از ازدواج مىشود. این آیه مىفرماید به فقر مرد نگاه نکنید اگر مرد فقیر است خدا او را بىنیاز خواهد کرد. البته از نظر قانونى زن حق دارد که هر اندازهاى که مىخواهد مهر قرار بدهد و به کمترش رضایت ندهد اما از نظر اخلاقى قرآن کریم توصیه مىفرماید که در مهر سختگیرى نکنید و سعى کنید که اشخاص فقیر هم ازدواج کنند. در عین حال کسانى هستند که در اثر شرایط خاصى نمىتوانند مخارج خود و خانوادهشان را تأمین کنند صرف نظر از این که نمىتوانند مهر را نقداً بپردازند، اصلاً قادر به تأمین هزینه زندگى زن و فرزندشان نیستند. اگر کسانى از نظر مالى آنقدر تهیدست باشند یا در یک شرایط خاصى قرار گرفته باشند که نتوانند ازدواج دائم بکنند مىتوانند ازدواج موقت بکنند که بار سنگینى به دوششان نیاید. این هم یک راه قانونى است براى این که این گونه افراد از ازدواج محروم نشوند. در آیه 24 سوره نساء مىفرماید: “فما استمتعتم به منهنّ فآتوهنّ أجورهنّ فریضةً”. و در آیه 33 سوره نور مىفرماید: “ولیستعفف الّذین لایجدون نکاحاً حتّى یغنیهم اللّه من فضله؛ و کسانى که قدرت نکاح ندارند و مالى ندارند که با آن ازدواج کنند عفت به خرج دهند و دامنشان را حفظ کنند که آلوده به گناه نشوند تا هنگامى که خدا به آنها غنایى بدهد و بتوانند ازدواج کنند.” این هم یک حکم اخلاقى است. مىدانیم که در اسلام، ازدواج دائم با چهار زن، جایز است. مسأله تعدد زوجات در اسلام یک بحث حقوقى دارد که باید جداگانه بررسى شود، ولى نکتههاى اخلاقى در این زمینه هست که در این جا اشاره مىکنیم. در آیه 3 سوره نساء مىفرماید: “و ان خفتم ألاّ تقسطوا فى الیتامى فانکحوا ما طاب لکم من النساء مثنى و ثلاث و رباع فان خفتم ألاّ تعدلوا فواحدة”. اگر کسى به هر دلیلى بیش از یک زن گرفت قانوناً باید میان زنانش، به عدالت رفتار کند. این عدالت یک حدودى دارد که از نظر قانونى قابل استیفاست. ولى اگر کسى با این که مىترسید که اگر بیش از یک زن بگیرد نتواند عدالت لازم را رعایت کند همسر دیگرى اختیار کرد، نکاحش باطل نمىشود، ولى موظّف است که رعایت عدالت بکند. اما اخلاقاً چنین کسى موظّف است که بیش از یک زن نگیرد. درباره این آیه و جمعش با آیه 129 همین سوره شریفه که مىفرماید: “و لن تستطیعوا أن تعدلوا بین النّساء ولو حرصتم فلاتمیلوا کلّ المیل فتذروها کالمعلّقة” بحثهایى شده است. بعضى که “کاسه از آش داغترند” گفتهاند: وقتى این دو آیه را کنار هم بگذاریم معنایش این مىشود که ازدواج با بیش از یک زن جایز نیست! براى این که آن جا مىگوید: در صورتى بیش از یک زن جایز است که عدالت ورزید، و در این جا مىگوید: هرگز نمىتوانید رعایت عدالت کنید. پس هرگز جایز نیست که بیش از یک زن بگیرید. البته لازمه چنین جمعى بین این دو آیه این است که کلام الهى به ابتذال کشانده شود، از یک طرف بگوید جایز است چهار تا زن بگیرید و آن را مشروط به رعایت عدالت کند، و از طرفى بگوید هرگز نمىتوانید این شرط را مراعات کنید و نتیجه این باشد که هرگز جایز نیست! کلام یک شخص عادى را هم نمىتوان به این صورت توجیه کرد چه رسد به کلام الهى که در غایت فصاحت و بلاغت است، پس منظور چیست؟ ذیل این آیه شریفه، شاهد بر این است که عدالتى که انسان، قدرت بر رعایت آن را ندارد عدالت در حقوق قانونى همسر نیست و حقوق قانونى همسران چنان نیست که امکان مراعات نداشته باشد بلکه منظور تساوى مطلق بین همسران است؛ یعنى اگر بخواهید بین همسرانتان آنچنان تساوى برقرار کنید که هیچ فرقى بین آنها نگذارید این کار برایتان میسّر نیست مخصوصاً از لحاظ محبّت و علاقه قلبى که نمىتوانید همه زنهایتان را یکسان دوست بدارید. و طبعاً وقتى محبّت قلبى مختلف شد رفتار انسان هم مختلف خواهد شد و اگر بخواهد آنها را درست با یک چشم ببیند و نه در محبّت قلبى و نه در آثارش هیچ فرقى بین آنها نگذارد این کار شدنى نیست یک زن زیباتر است و دیگرى زشتتر، یکى جوان است و دیگرى پیر، یکى خوش اخلاق است و دیگرى بداخلاق، و بالأخره جهات مختلفى در زنهاست که خواه ناخواه موجب تفاوت علاقه قلبى به ایشان مىشود و موقعى که علاقه و محبّت قلبى اختلاف پیدا کرد آثارش هم مختلف خواهد شد. پس هر چند شما حریص باشید بر این که بین زنهایتان رعایت مساوات و عدالت مطلق بکنید این کار شدنى نیست و ما هم این را از شما نمىخواهیم، آنچه مىخواهیم این است: “فلاتمیلوا کلّ المیل” آنچنان شما از یکى رو برنگردانید (میل گاهى عن افراط هست و گاهى عن تفریط، شاید روشنتر در این آیه این باشد که میل به معناى “میل عنه” باشد) که گویا او همسر شما نیست و اصلاً حقوق قانونى او را هم مراعات نکنید: “فتذروها کالمعلّقة”. اما وراى این حکمِ قانونى، شما اخلاقاً موظفید هرچه مىتوانید میان همسرانتان عدالت را مراعات کنید.
× اخلاق خانواده در قرآن در قرآن کریم مسائلى درباره اخلاق خانواده مطرح شده که فهرست وار به آنها اشارهاى مىکنیم: 1- محبّت از نظر اسلامى اساس زندگى خانوادگى بر محبّت است. آیه 12 سوره روم مىفرماید: “و من آیاته ان خلق لکم من أنفسکم أزواجاً لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودّة و رحمة” البته این جعل مودّت و رحمت، تکوینى و جبرى و بدون اسبابِ اختیارى نیست که صرف این که صیغه عقدى بین دو نفر جارى شد تکویناً یک محبّت و رحمتى در افراد به وجود بیاید. البته شخص هنگامى که مىفهمد همسرى دارد، نسبت به او احساس علاقه خاصى مىکند ولى چنان نیست که این کلمهها و عبارتهاى “أنکحت و زوّجت” افسونى باشد که ایجاد محبّت کند. بلکه گاهى که یک زن و مردى با هم قرار گذاشتند یک عمرى با هم زندگى کنند، بتدریج روابط عاطفى خاصّى در آنها رشد مىکند. در تکوین و تشریع پیدایش این رابطه عاطفى منظور است؛ یعنى هدف الهى این است که بین دو همسر، مودّت و رحمت برقرار باشد کما این که هدف الهى این است که سکون و آرامش پیدا بشود. پس اصل در زندگى خانوادگى وجود یک جوّ آرام و محبّت آمیز است. از این جا مىتوانیم نتیجه بگیریم که زن و شوهر باید سعى کنند که در محیط خانواده یک جوّ سکون و آرامشى برقرار گردد و عاطفه و محبّتشان روز به روز به یکدیگر بیشتر شود. ولى مسائلى در زندگى خانواده پیش مىآید که با صرف عاطفه حل نمىشود. گاهى اختلافاتى پیش مىآید که اگر ادامه پیدا کند آن جوّ آرامش به هم مىخورد و پایه محبّت و رحمت فرو مىریزد و بالأخره زندگى خانوادگى تهدید به متلاشى شدن مىشود. این مسائل کم و بیش در همه خانوادهها پیش مىآید و لازم است به صورتى حل شود. 2- مدیریت در این جا از نظر حقوقى یک مسأله هست و آن، این که: وقتى خانواده به عنوان یک واحد اجتماع تشکیل شد یک سرپرست مىخواهد. اصولاً نظر اسلام این است که هر اجتماعى، نیاز به سرپرست دارد. و چون اساس زندگى اجتماعى از نظر اسلام، خانواده است و اسلام عنایت خاصّى دارد به این که خانواده درست پىریزى شود و دوام پیدا کند، این سرپرستى در محیط خانواده به عهده مرد سپرده شده است: “ألرّجال قوّامون على النّساء” طبعاً زن و فرزندان باید سرپرستى مرد را بپذیرند، این پذیرفتن در حد پذیرفتن قانونى است که مربوط به حقوق است ولى از نظر اخلاقى هم پدر باید حدود خود را بشناسد و از آن تجاوز نکند. کسانى که دوست دارند در محیط خانواده به همسر و فرزندانشان مرتّباً دستور بدهند و فرمانروایى کنند غالباً کسانىاند که در محیط اجتماعى رنج فرمانبردارى و زور شنیدن را کشیدهاند و به جاى این که درس عبرت بگیرند خودشان درصدد ایفاى همان نقش برآمدهاند؛ مخصوصاً هنگامى که دستاویزى براى توجیه رفتارشان پیدا کنند؛ مثلاً به آیه یا روایتى بر بخورند که زن مىبایست از مرد اطاعت کند، که در این صورت بدون این که به منظور اصلى آن توجّهى کنند آن را دستاویزى براى اعمال زور و فشار و تحمیل افکار و آراء و نظریات خود قرار مىدهند. در صورتى که این چنین تعالیم به هیچ وجه ناظر به چنین زورگوییهایى نیست و هر کسى نسبت به دیگرى فرمانى بدهد و اعمال قدرتى بکند پیش خدا مسؤول است و باید جوابش را بدهد که آیا حق چنین کارى را داشته است یا نه؟ حدودى که مرد در محیط خانواده دارد، مشخص است و در همه جا و همه چیز نیست. بلى نسبت به همان مواردى که مرد مدیریت دارد دیگران باید بپذیرند، زیرا مصالح مدیریت چنین اقتضایى را دارد. اگر مدیر حق دستور دادن داشته باشد اما طرف موظف به اطاعت نباشد مدیریت مفهومى نخواهد داشت. هر جمعى احتیاج به مدیر دارد و یک نفر باید در موارد لازم تصمیم بگیرد و الاّ جمع متشتت مىشود، خانواده نیز چنین است، ولى این معنایش مطلق بودن فرمانروایى مرد در محیط خانواده نیست که “فعّال ما یشاء” باشد هر چه مىخواهد فرمان بدهد و زن هم مثل یک کنیز در مقابل او مطیع بلکه بالاتر مثل یک پرستشگر باشد! هرگز مرد چنین حقوقى ندارد، ولى کسانى که بخواهند سوء استفاده کنند به متشابهات و مطلقات تمسّک مىجویند بدون این که مخصّصات و مقیّدات آنها را بررسى کنند و این توجیهگرى در همه جا شایع است و یکى از موارد آن، محیط خانواده است. بنابراین باید براى تحکیم روابط عاطفى از این خودسریها، خودکامگیها، خودخواهیها پرهیز کرد مگر در حدّى که شرعاً حقّى براى مرد تعیین شده باشد آن هم با شیوه صحیح و رفتار عاقلانه و حساب شده. به هر حال یکى از چیزهایى که ارزش منفى دارد و جوّ عاطفى و مودّت و محبّت را به هم مىزند خودسرى و زورگویى است چه از ناحیه مرد باشد و چه از ناحیه زن. 3- مشورت در زندگى مشترک مسائلى پیش مىآید که ارتباط زیادى با زن دارد و آن چنان نیست که مرد به تنهایى بتواند تصمیم بگیرد و اگر بخواهد بدون توجه به خواستهها و نظرهاى همسرش تصمیم بگیرد مشکلاتى به وجود مىآید؛ مثلاً مسأله شیردادن بچه که آیا مادر شیر بدهد یا نه؟ و چه وقت بچه را از شیر بگیرند؟ آیه به دایه بدهند یا نه؟ و چه دایهاى را انتخاب کنند؟ این مسألهاى است که همیشه در خانوادهها مطرح بوده است. در این جا اسلام اصل دیگرى را مطرح مىکند و آن، اصلِ “تشاور” است. مرد و زن در این گونه مسائلى که هر دو در آن شریک هستند و گاهى حتّى با زن بیشتر ارتباط دارد تا مرد، باید عقلشان را قاضى کنند و ببینند مصلحت چیست؟ مرد و زن باید با هم مشورت کنند و مصلحت اندیشى نمایند و سعى کنند آنچه مصلحت است درک کنند و بر اساس آن تصمیم بگیرند. در آیه 233 سوره بقره مىفرماید: “فان أرادا فصالاً عن تراض منهما و تشاور فلاجناح علیهما” زن باید دو سال بچهاش را شیر بدهد اما اگر پدر و مادر با هم مشورت کردند و هر دو راضى شدند که بچه را از شیر بگیرند اشکالى ندارد. آن وقتى این کار صحیح است که دو نفرى بنشینند مصلحت اندیشى کنند و ببینند آیا در چنین شرایطى که پیش آمده مصلحت هست که بچه را از شیر بگیرند یا نه؟ پس اصل دیگرى که باید در مسائل خانوادگى رعایت شود اصل تشاور است، آنجا که ارتباط مستقیم با زن دارد. مشابه تعبیر تشاور، تعبیر “ائتمار” است که در آیه 6 سوره طلاق در مورد مسائل مربوط به جدایى زن و شوهر آمده است: “وائتمروا بینکم بمعروف” پس در این گونه مسائل نه تنها مشورت با زن مذموم نیست بلکه ممدوح هم هست. البته چنان نیست که اگر مشورت نکردند قانوناً قابل تعقیب باشند، پس حکم، حکم اخلاقى است؛ یعنى دو همسر اخلاقاً موظّفند که در این گونه مسائل با یکدیگر مشورت کنند و عقل خود را حاکم کنند و هوا و هوس را کنار بگذارند، مخصوصاً اگر با سرنوشت انسان دیگرى (فرزند) سر و کار دارد. 4- مصالحه بالأخره گاهى کار به جایى مىرسد که یکى از طرفین - دست کم از دیدگاه دیگرى - خارج از منطق عقل رفتار مىکند، گرچه ممکن است واقعاً خارج از منطق عقل نباشد، اما از دید دیگرى شخص لجوجى است و مىخواهد روى حرف خود بایستد و به حکم عقل تن در ندهد، اگر کار به این جا هم رسید، نباید پیوند ازدواج را بهم بزنند و محیط خانواده را از هم بپاشند، بلکه انعطاف داشته باشند و به نحوى با یکدیگر سازش کنند. اگر مىتوانند خودشان با هم سازش کنند ولو به این صورت که یکى از طرفین از حق خودش بگذرد. در آیه 128 سوره نساء مىفرماید: “و ان امرأةٌ خافت من بعلها نشوزاً أو إعراضاً فلاجناح علیهما أن یصلحاً بینهما صلحاً و الصّلح خیر” اگر زنى مىترسد که اگر در حقوق خود - یا در آنچه به نظر خودش حق است - پافشارى کند، شوهرش از او اعراض مىکند و سرسختى نشان مىدهد و حقوق دیگرش را هم رعایت نمىکند و در نتیجه کانون خانواده رو به سردى مىگذارد و سرانجام از هم پاشیده مىشود، در این صورت، خوب است که با هم مصالحه کنید: “فلاجناح علیهما أن یصلحا بینهما صلحاً والصّلح خیر”. و اگر خودتان نتوانستید مسأله را حل کنید شخص مجربى را از افراد خانواده برگزینید و او را “حَکَم” و داور قرار بدهید: “فابعثوا حکماً من أهله و حکماً من أهلها”. به هر حال، اسلام اهتمام فراوان دارد که محیط خانواده به خطر نیفتد و تا آن جا که ممکن هست بین زن و شوهر، آشتى و صلح و سازش برقرار شود. در درجه اول مودّت و مهربانى کاملاً حاکم باشد و اصلاً جایى براى این چیزها نماند، اگر اختلافى پیش آمد با مشورت حل کنند، اگر به توافق نرسیدند یکى انعطاف داشته باشد و از حق خود صرفنظرکند، واگراین کار انجام نگرفت دیگرى را واسطه قرار بدهد. مگر آن که کار به جایى برسد که دیگر سازش بین اینها میسّر نباشد در آنجاست که مىبایست از یکدیگر جدا شوند. ولى در صورت وقوع طلاق هم باید مواظب باشند که از احکام الهى سوء استفاده نکنند. یکى از بیشترین مواردى که قرآن کریم احکام حقوقى را با احکام اخلاقى با هم ذکر کرده و روى جنبه اخلاقى تکیه کرده است آیات طلاق است که فهرست آیاتش از این قرار است: آیه 231 سوره بقره، آیه 1 و 2 و 6 و 7 سوره طلاق، آیه 49 سوره احزاب، و آیات 231 تا 233 سوره بقره. در این موارد قرآن کریم، مکرراً روى مسائل اخلاقى تکیه مىکند، موعظه مىکند، و حتّى تهدید مىکند به اینکه مبادا بر خلاف احکام الهى رفتار کنید و از احکام و حدود الهى سوء استفاده نمایید، مبادا درصدد ضرر زدن به همسر برآیید: “ولاتمسکوهنّ ضراراً لتعتدوا” و “ولاتضاروهن” مکرر روى این جهات تکیه مىکند که از این احکام حقوقى سوء استفاده نشود، چون به هر حال قانون خشک جاى سوء استفاده دارد و اگر کار به محکمه بکشد بالأخره ممکن است کسى زرنگى کند و از مواد قانونى سوء استفاده نماید و طورى وانمود کند که حق به او داده شود، و قاضى هم روى اصول ظاهرى به نفع او حکم کند و در نتیجه حق طرف تضییع بشود. این است که بخصوص در این موارد باید جهات اخلاقى را رعایت کرد. 5 - ارزشهاى اخلاقى درباره اخلاق خانواده دو سه نکته کوچک دیگر هم هست که مربوط به ارزشهاى اخلاقى مخصوص زنهاست که آنها را بطور اجمال عرض مىکنیم: یکى مسأله حجاب است که در آیه 31 سوره نور و آیات 53 و 59 سوره احزاب بیان شده است. دیگر آن که اصل در زندگى زن این است که در خانه باشد و کمتر با مرد اجنبى اختلاط داشته باشد. البته اگر زن حدود حجاب شرعى را رعایت کرد و در بازار رفت و آمد کرد از نظر قانونى قابل تعقیب نیست مگر این که به فسادى کشیده شود، ولى از نظر اخلاقى زن مسلمان موظف است که خودش را از مرد اجنبى دور نگهدارد و سعى کند کارش در محیط خانه باشد. بلى گاهى ممکن است شرایطى پیش بیاید و مصالح اجتماعى - سیاسى اقتضا کند که زن هم در اجتماعات شرکت کند. البته حتّى المقدور باید اجتماعات زنها جداى از اجتماعات مردها باشد. اصولاً اختلاط زن و مرد اجنبى از نظر اسلامى داراى ارزش اخلاقى منفى است، مخصوصاً اگر با زینت و زیور و به صورت “تبرج” باشد. در آیه 33 سوره احزاب مىفرماید: “و قرن فى بیوتکن و لاتبرّجن تبرّج الجاهلیّة الاولى”. نکته سوم مسأله “حیاء” است. البته معناى صحیح حیا، مطلق خجالت و کم رویى و ضعف نفس نیست. حیا این است که انسان ترس داشته باشد که به گناه آلوده شود و خودش را از مظان آلودگى دور بدارد. قرآن کریم در داستان دختران شعیب در آیه 25 سوره قصص مىفرماید: “فجاءته أحدیهما تمشى على استحیاء” که دلالت مىکند بر یک ارزش خاصّى براى زن که رعایت حیا داشته باشد. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 70 |