تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,320 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,271 |
ماهیت گناه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 160، فروردین 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
ماهیت گناه سید محمود حسینى کاویانى
اگر براستى ماهیت گناه باز شناخته شود، بسیارى از ما از آن گریزان مىشویم. تا زمانى که از گناه احساس لذت و رضایت درونى مىکنیم براى کنار نهادن و ریشه کن کردن زمینههاى آن موفق نخواهیم بود. “تسویل” و “تزیین” دو کار مهم شیطان و نفس امّارهاند که در قرآن از آنها سخن گفته شده است: “الشیطان سوّل لهم1؛ شیطان، اعمال آنها را بیاراست.” و یا در آیه دیگر، مىفرماید: “و کذلک سوّلت لى نفسى2؛ نفس من این کار را در چشم من بیاراست.” در مورد تزیین مىفرماید: “... و زیّن لهم الشیطان ما کانوا یعملون3؛ ... شیطان اعمال آنها را در نظرشان، آراسته بود.” و یا: “أفمن کان على بنیة من ربّه کمن زیّن له سوء عمله؛4 آیا کسى که از جانب پروردگارش، دلیل روشنى دارد، همانند کسانى است که کردار بدشان در نظرشان آراسته شده است.” با واژه “زینت” تا حدودى همگان آشناییم و مىدانیم این لغت را در جایى به کار مىبرند که چیزى را به غیر از آنچه هست جلوه دهند. اى بسا شخص زشتى را، با زینت دادن دگرگونه جلوه دهند به گونهاى که در ابتداى امر، توجه دیگران را به خود معطوف کند. تسویل نیز تا حدودى همین معنا را در خود دارد. راغب این لغت را چنین شرح کرده است: التسویل ) تزیین النفس لما تحرص علیه، و تصویر القبیح منه بصورة الحسن؛ نفس آن چیزى را که مورد علاقه و طلب شدیدش قرار گیرد آرایش مىدهد و صورت کریه و زشت آن را، ظاهرى دلپذیر و فریبا مىبخشد.” علت این امر بسیار واضح است، انسانها هیچ گاه نمىخواهند خود را در زمره بزهکاران و شروران قلمداد کنند لذا اگر رو در روى کسى، کردارهاى بدش را برشماریم غضبناک مىشود. علت آن بىتردید در همین حالت نفسانى است که مىخواهیم همگان ما را دوست بدارند. طبیعى است زمانى که مرتکب خطایى بشویم اولاً: از ناحیه وجدان خویش و ثانیاً: از ناحیه دیگران مورد نکوهش و مواخذه واقع خواهیم شد، براى گریز از این ملامتها اولین و معمولیترین کارى که انسانها بدان دست مىزنند آن است که تلاش مىکنند تا از کار زشت خویش چهرهاى آراسته ارائه دهند، اگر به این کار موفق شوند توانستهاند از دست ملامت نفس خویش و هم از دست نکوهش دیگران، آسوده گردند. این تلاش مذبوحانه دروغین را روان شناسان “توجیه” نامیدهاند. توجیه، تلاشى است که یک فرد خطاکار براى اثبات این که خطایش درست بوده انجام مىدهد. این توجیه همان تزیین و تسویل است که در قرآن از خطر آن هشدار داده شده. با این توجیه مىتوان پلیدترین، و شومترین کار ممکن را انجام داد و درعین حال از آن خطا احساس رضایت نمود. اگر در اعمال روزانه خویش دقت کنیم بىتردید به موارد متعددى برخورد خواهیم نمود، براى این که قبح و خطر این امر معلوم شود به این سخن که منسوب به بوعلىسیناست توجّه کنید، وى مىگوید: “اگر براى اثبات این که یک اشتباهت صحیح بوده هزار دلیل بیاورى، یک اشتباه خویش را تبدیل به هزار و یک اشتباه نمودهاى.” خطر توجیه در این است که بتدریج دامنه آن گسترده مىشود به گونهاى که امر بر خود انسان هم مشتبه مىشود و مىپندارد در خطایى که مرتکب شده مُحِقّ و صاحب اختیار بوده است، در نتیجه پس از مدتى، هستى وى در معرض تمامى آفتها قرار مىگیرد و خود را مبرّا از تمامى نواقص و عیوب مىپندارد! قرآن به این خطر هشدار مىدهد و مىفرماید: آیا مىخواهید به شما بگویم زیانکارترین مردم چه کسانى هستند؟! “الذین ضلّ سعیهم فى الحیوة الدنیا و هم یحسبون انّهم یحسنون صنعاً”5؛ کسانیند که تمامى سعى و تلاششان در زندگانى دنیا از میان رفته و گمان مىکنند که کار نیکو انجام مىدهند.” قرآن از دنیا زدگانى صحبت مىکند که چشمشان به غیر از دنیا چیز دیگرى را نمىبیند طبیعى است اگر کسى در کانون کششهاى دنیوى قرار گرفت به هر پلیدى، ممکن است تن در دهد، چنانچه پیامبر اکرم (ص) نیز فرمودند: “حبّ الدنیا رأس کلّ خطیئه؛ دوستى دنیا منشأ تمامى خطاها و انحرافات است.” چنین افرادى که به تعبیر قرآن، زیانکارترین مردمند در عین حال خیال مىکنند کار خوب انجام مىدهند، لابد در انتظار تشویق دیگران و شاید هم براى پاداش الهى روز شمارى کنند! بنابراین ضرورىترین قدم در این مسیر، توجه دادن افراد است به این که به چه آلودگیهاى روحى تنفرزایى مبتلایند، اگر کسى به عواقب زیانبار گناه پى برد براحتى از آن اجتناب مىورزد، گناه زمانى که شیرین است کشش دارد امّا اگر توانستیم طعم اصلى آن را در ذائقه کسى احیا کنیم خواهیم دید که خود انسان از گناه مىگریزد. چون نجس خواندست کافر را خدا نیست بر تن آن نجاست ظاهرا ظاهر کافر ملوّث نیست زین کاین نجاست هست در اخلاق و دین آن نجاست بوش آید هفت گام این نجاست بوش از رى تا به شام جز به آب دیده نتوان شستن آن چون نجاسات بواطن شد عیان
× ماهیت گناه، پلیدى و آتش است براى توضیح این امر به این نکته مىبایست توجه کنیم که هر چیزى داراى ظاهرى است و باطنى، اقلاً داراى یک باطن، زیرا ممکن است چیزى مانند قرآن داراى هفتاد بطن و یا بیشتر باشد. ظاهر آنچه که در دنیا قابل رؤیت است از آن به “عالم مُلک” تعبیر آورده شده و از باطن آن به “عالم ملکوت”؛ وقتى خداوند مىفرماید: “کذلک نرى ابراهیم ملکوت السموات والارض6؛ ما به ابراهیم ملکوت عالم را نمایاندیم” اشاره به همین امر دارد، انسان نه خودش و نه افعالش از این قاعده کلى مستثنا نیست؛ یعنى پیکر مادى انسان، صورت مُلْکى او را تشکیل مىدهد و روح او قسمت ملکوتیش را، افعال هم به همین صورت است؛ یعنى کارى که ما انجام مىدهیم ظاهرى دارد که مشهود همگان است و باطنى دارد که دیگران از آن بى خبرند. توجه به این نکته ضرورى است که در جمیع مراتب آنچه ملاک ارزش و اهمیت است “ملکوت” و واقعیت آنهاست اگر به ملک هم توجهى شود بىتردید در سایه برکت ملکوتى اوست. اعمال انسانها هر مقدار که جاذبه ربوبى، خلوص و عشق در آن بیشتر باشد، صورت ملکوتى الهى بهترى به خود مىگیرد و اگر ناشى از آلودگیهاى روحى و اخلاقى باشد، صورت ملکوتیش به شکل حیوان یا نجاستى است که با آن سنخیت دارد و اگر آن عمل، معادلى از صور دیگر نداشته باشد آن را عین آتش قلمداد نمودهاند. یعنى انسان خطاکار علاوه بر آن که پیوسته صورت ملکوتیش از حیوانى به حیوان مدهشترى رو به تغییر و تحول است غیر از آن پیوسته بر آتش و عقاب خویش مىافزاید، این گونه نیست که ما در ظاهر خطایى را مرتکب شویم ولى در باطن ما تحولى ایجاد نشود.
× بهشت و جهنّم، تجسم اعمال ما هستند براى آن که “صورت ملکوتى اعمال” بیشتر واضح شود به این روایت توجه کنید: فرزند امام هفتم از پدر بزرگوارش مىپرسد: آیا دو فرشتهاى که بر انسانها گمارده شدهاند (تا اعمال نیک و بد او را ثبت کنند) اگر کسى قصد گناه یا کار نیک کند از آن قصد آگاه مىشوند یا نه؟ امام (ع) در جواب فرزندش فرمود: آیا بوى کثافت و بوى عطر یکى است؟ عرض کرد نه، فرمود: همانا بنده چون آهنگ کار نیک کند نفس او داراى بوى خوش مىگردد (طبیعى است که نفس ملکوتى چنین است و الاّ در ظاهر چیزى مشخص نیست) وقتى چنین شد فرشته سمت راست به فرشته سمت چپ مىگوید: برخیز (و دنبال کار خود برو) زیرا این بنده آهنگ کار خوب کرده و هنگامى که آن کار خوب را انجام داد زبانش قلم او، و آب دهانش مرکب او و آن عمل را براى وى ثبت مىکند، و هرگاه که قصد گناه کند نفسش بوى گند به خود مىگیرد، پس فرشته دست چپ به دست راستى مىگوید: توقف کن (دست نگهدار) زیرا او آهنگ گناه کرده و چون گناه را مرتکب شد فرشته به همان صورت براى وى ثبت مىکند.7 این حدیث به خوبى گویاى این نکته لطیف است که هر عملى داراى صورت ملکوتى است به گونهاى که حتى قبل از ارتکاب براى ملائکه الهى مشخص مىشود که فرد چه مىخواهد بکند. یا در روایت دیگرى از قول حضرت امیر(ع) چنین مىخوانیم: “انّ اهل النّار لیتأذون من ریح العالم التارک لعلمه؛8 اهل دوزخ از بوى گند عالمى که به علم خویش عمل ننموده در ناراحتى به سر مىبرند.” این چه بوى تعفنى است که حتى عذاب الهى را با آن شدت و قوت تحت پوشش خود قرار داده و دوزخیان را مىآزارد. بدون تردید صورت واقعى عمل اوست که این چنین جلوهگر شده، اگر کسى عالم بود و با علمش فساد کرد، حوزه فساد او بسیار گستردهتر از نادانى است که در حیطه فردى، مرتکب خطایى شده است اگر شعاع فساد این عالم، عالمگیراست در دوزخ نیز شعاع تعفن و گند او نیزاهلدوزخرادرهرکجاکهباشند دربر مىگیرد. انسانى که درون خویش را از پلیدیهاى روحى و اخلاقى انباشته است، به تعبیر روایت همانند چاهى است که مدفوع در آن ریخته مىشود در ظاهر چیزى از آن دیده نمىشود ولى اگر به درون آن نگریسته شود به شدت عفونت آن پى خواهیم برد.9 دعوت انبیا در یک کلام در این خلاصه مىشود که: اى انسانها بیایید و درون مزبلهگونه خود را با زدودن آلودگیها به گلستان صفات عالى تبدیل کنید. جابر مىگوید: “کنّا نسیر مع رسول اللّه(ص) فهاجت ریح منتنه فقال انّماهاجت هذه الریح، ان قوماً من المنافقین ذکروا قوماً من المؤمنین فاغتابوهم”؛10 با رسول اللَّه(ص) در گردش بودیم که بوى بدى وزیدن گرفت، حضرت فرمود: این بوى پلید از محلى بود که عدهاى از منافقان مشغول غیبت گروهى از مؤمنان بودند.”
× سخنى از امام خمینىرحمه الله پیرامون عالم ملک و ملکوت امامقدس سره مىفرماید: “انسان همین طور که در دنیا یک صورت ملکى دنیایى دارد... کذلک ]همچنین[ از براى او یک صورت و شکل ملکوتى و غیبى است که آن صورت، تابع ملکات نفس و خلق باطن است در عالم بعد از موت و چه قیامت انسان اگر خلق باطن و ملکه و سریرهاش انسانى باشد، صورت ملکوتى او نیز صورت انسان است، ولى اگر ملکاتش غیر ملکات انسانى باشد، صورتش انسانى نیست.”11
× قیامت، صحنه تجلى حقایق آنچه تاکنون بیان شد ذکر حقیقتى است که جاى هیچ گونه شبههاى در آن باقى نیست اما این حقیقت در دنیا قابل فهم و مشهود نیست، زیرا ما در دنیا به حجابهاى گوناگونى احاطه شدهایم و حجاب زمان، مکان، و مواد عالم، مانع دید و درک و فهم ما هستند. ما نمىدانیم در فردا و فرداها چه رخ مىدهد، زیرا در حجاب زمان اسیریم همینطور اگر در یک مکان، حضور علمى داشته باشیم از سایر سرزمینها بىخبریم چون حجاب مکان ما را در خویش گرفته است و از طرفى هیچ چیز پیرامون افرادى که با آنها در تماسیم نمىدانیم، آیا به راستى آنها دوست ما هستند یا دشمن؟ قصد خدمت دارند یا خیانت و هزاران نمىدانم دیگر، که ما را احاطه کردهاند. علت همه اینها در یک کلمه، “حجاب” است، در قیامت از این حجابها خبرى نیست همه چیز واقعیت خویش را آنچنان که هست مىنمایاند. اگر ما در دنیا به دلیل حجاب در تاریکى و ابهام به سر مىبریم و در واقع در “شب” زندگى مىکنیم، ولى قیامت “روز” است و همه چیز در آن روشن و در کمال وضوح. اگر به اسامى قیامت در قرآن توجه کنید خواهید دید که تمام این اسامى با کلمه “یوم” به معنى روز همراه است؛ از قبیل “یومالقیامه”، “یوم التغابن”، “یومالحسرة” و... در آن جا همه چیز به اندازهاى وضوح دارد که باعث تعجب همگان مىشود. هر چیز با هزاران زبان مىگوید من چه کردم، و هیچ کس را یاراى جلوگیرى از آن نیست. کفار با کمال غیظ و خشم به دست و پا و پوست بدن خود خطاب مىکنند: چرا علیه ما شهادت دادید؟ و پاسخ مىشنوند که: “انطقنا اللهالذىانطقکلّشىء12؛خدایىکه همه چیز را به زبان آورده ما را نیز به اعتراف وادار نمود.” درست به دلیل همین ویژگى قیامت است که هر کس با چهره ملکوتى و قیافههاى که برآیند اعمال اوست در آن جا ظاهر مىشود و نیز به واسطه همین ویژگى است که قیافهاى افراد در قیامت، گاه آن قدر وحشتناک و مهیبند که هر کس او را ببیند فرار مىکند. به آیه 33 سوره عبس توجه کنید: که خداوند مىفرماید: قیامت روزى است که “یفرّ المرء من اخیه؛ انسان از برادرش مىگریزد”، “و أمّه و ابیه؛ از پدر و مادرش فرار مىکند” “و صاحبته و بنیه؛ از همنشین و فرزندش هم گریزان است” در یک کلمه در قیامت همه از هم مىگریزند و فریاد همه این است که “أین المفرّ13؛ به کجا فرار کنیم؟ راه گریز کجاست؟!”. عامل این فرار یا گریزان بودن آنها از انبیا و معارف الهى در دنیا بوده که اکنون صورت آن فرار از معارف به شکل سرگردانى و گریز در قیامت جلوه کرده و چنانچه حضرت نوح(ع) به خدا عرضه مىدارد: “رب انى دعوت قومى لیلاً و نهاراً فلم یَزدهم دُعائى الا فراراً14؛ خدایا من هر چه قوم خود را شب و روز، دعوت کردم، دعوت من جز به فرارشان نیفزود.” اکنون نتیجه فرار از انبیا در شکل ملکوتىِ اینفرار(سرگردانىدرقیامت)متجلىشدهاست. شاید عامل دیگر این فرار این باشد که چون انسانها با قیافههاى اصلى در محشر حضور مىیابند قیافهها به گونهاى است که همه از این هیأت مهیب و خوفناک، بى اختیار فرار مىکنند این همان چیزى است که ما در این نوشته به دنبال آنیم تا بدانیم با گناه چه بر سر خویش مىآوریم و چه عاقبت وخیمى را بر سر راه خود قرار دادهایم. پیامبر اسلامصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید: “یحشر النّاس یوم القیامه على صور تحسن عنده القردة والخنازیر؛ روز قیامت مردم با صورتهایى وارد صحراى محشر مىشوند که صورت میمون و خوک پیش آن صورت زیباست!” × سخنى از صدر المتألهین درباره تحولات نفس ملا صدرا درباره تحولات روحى انسان سخنى دارد که اگر چه قدرى طولانى است ولى به علت اهمیتش، آن را مىآوریم، وى مىگوید: “و اما تحول النفس من النشأَة الطبیعة الدّنیویه إلى النشأة الاخرویه و صیرورتها بحسب ملکاتها و أحوالها مصوّرة بصورة أخرویة حیوانیّة أو غیرها ... .؛ یعنى دگرگونى نفس از نشئه و عالم دنیوى به سمت نشئه اخروى و تحول آن حسب ملکات (صفات روحى و اخلاقى) و حالتهاى مختلف آن و تغییر شکل دادن آن به صورت اخروى - اعم از این که صورت اخروى، صورت حیوانى و یا صورت زیباى نورى باشد - نه تنها مخالف تحقیق نیست، بلکه امرى است که با برهان و دلیل ثابت شده است علاوه بر آن که کسانى که اهل کشف و شهودند با چشم خویش در همین دنیاآن را رؤیت کردهاند، ظواهر و نصوص آیات و روایات هم بر آن دلالت دارند بلکه قرآن و سنّت مملو است از ذکر مسأله شکلپذیرى نفوس به صورت اخلاق، عادتها، افکار و اعتقاداتشان.” صدر المتألهین بعد از ذکر چند آیه مىگوید: “مثلاً کسى که صورت، زبان و صدایش همانند سگ است ]در قیامت[ با زبانش مىگوید که چه اعمال شرّى را مرتکب شده و چگونه داراى درونى پلید و عادتهایى منفور بوده است. همین طور، سایر کسانى که به شکل حیوانات دیگر در مىآیند چنین سرنوشت شومى دارند.” چنانچه قرآن مىفرماید: “نحشرهم یوم القیامة على وجوههم15؛ ما در روز قیامت (مجرمان را) بر صورتشان محشور مىکنیم.” این آیه دو معنا دارد: اول این که مجرمین را با صورت بر روى زمین مىکشند که این معنا مورد نظر ملاصدرا نبوده بلکه ایشان به معناى دوم نظر داشته است؛ یعنى روز قیامت مجرمان بر صورت اعمالشان محشور مىشوند؛ هر کس به هر صورتى که عملش اقتضا مىکند. صدر المتألهین، به روایاتى نیز استشهاد مىکند؛ از آن جمله این حدیث پیامبر(ص) که فرموده است: “یحشر الناس على وجوه مختلفه؛ مردم در قیامت با صورتهاى گوناگون وارد صحراى محشر مىشوند.” (با همان توضیحى که پیرامون آیه 96 از سوره اسراء بیان نمودیم). در پایان، مرحوم ملا صدرا مىگوید: به گمان من اگر از افلاطون و پیشینیانِ او مانند سقراط، فیثاغورث آناکسیمنس و انباذفلس نقل شده که اینها به تناسخ قائل بودهاند، منظورشان تناسخ ظاهر نبوده (به این معنا که روح انسانى در کالبد حیوانى قرار بگیرد و از این طریق جزا یا عقاب داده شود) بلکه منظور این بزرگان دگرگونى و تحول باطنى بوده که در قیامت ظهور و بروز مىنماید.16 در پایان، این بحث را با ذکر داستانى از مثنوى مولوى، ختامى نیکو مىبخشیم: این مثل بشنو که شب دزدى عنید در بن دیوار حفره مىبرید نیم بیدارى که او رنجور بود تق تق آهستهاش را مىشنود رفت بر بام و فرو آویخت سر گفت او را در چه کارى اى پسر در چه کارى؟ گفت مىکوبم دهل گفت کوبانگ دهل اى بو سبل؟! گفت فردا بشنوى این بانگ را نعره وا حسرتا وا ویلتا من چو رفتم بشنوى بانگ دهل روز واقف مىشوى بر جزء و کل17 آرى فرداى قیامت که “یوم تبلى السرائر” است و پردهها به یک سوى مىروند هر کس بانگ دهلِ اعمال خویش را که یک عمر مشغول نواختن آن بوده مىشنود ولى شنیدن آن موقع، چه سود؟ به غیر از افسوس و حسرت خوردنى که هیچ دردى را دوا و مشکلى را حل نمىکند. پس بکوشیم قبل از آن که تمامى پلها را پشت سر خویش خراب کنیم و هیچ راه بازگشتى براى خویش باقى نگذاریم، اندکى به تدبر و تفکّر در خود مشغول شویم تا به پشیمانى و هلاکت جاودانه مبتلا نگردیم.
پاورقیها: 1) محمد (47) آیه 25. 2) طه (20) آیه 96. 3) انعام (6) آیه 43. 4) محمد (47) آیه 14. 5) کهف (18) آیه 104. 6) انعام (6) آیه 75. 7) اصول کافى، ج4، کتاب الایمان، باب من یهمّ بالحسنة أو السیّئة، حدیث 2. 8) محجة البیضاء، ج1، ص126. 9) همان، ص13. 10) روضة الواعظین، ص374. 11) امام خمینى(ره)، چهل حدیث، ص13. 12) فصلت (41) آیه 21. 13) قیامت (75) آیه 10. 14) نوح (71) آیه 6. 15) اسراء (17) آیه 96. 16) اسفار اربعه، ج9، فصل اول با مختصرى تغییر. 17) مثنوى، دفتر سوم، ص188. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 208 |