تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,178 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,100 |
روایت فضیلت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 160، فروردین 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
روایت فضیلت گذرى بر زندگى و آثار و اندیشههاى آیة الله العظمى شاه آبادى قسمت اول غلامرضا گُلى زواره
× ضرورت شناخت این عارف مبارز
علماى شیعه چراغهاى فروزانى بر روى زمین هستند که انسانها به وسیله روشنایى و فروغ این پرتوهاى درخشان، هدایت مىشوند و راه حق را از طریق باطل تشخیص مىدهند، این دانشوران بنا به نص روایاتِ منقول از اهلبیت عصمت و طهارتعلیهم السلام جانشینان انبیا و وارثان این فرستادگان الهى هستند.1 در سلسله کاروان فضیلت و قافله حکمت و معرفت “آیة اللّه العظمى شیخ محمد على شاه آبادى”قدس سره درخشندگى ویژهاى دارد؛ چرا که او علاوه بر آن که قلّههاى دانش را در رشتههاى حکمت، فلسفه، عرفان و فقه فتح کرده بود، از نظر سجایاى اخلاقى، کمالات روحى و صفاى معنوى سیره ائمّهعلیهم السلام را در اذهان تداعى مىنمود. شیوههاى تبلیغى و مبارزات پیگیر و مستمر ایشان در برخورد با ستم، فساد و خلافکاریها، استمرار حرکت انبیا را یادآور مىشود. برجستگى دیگر این حکیم از آن جهت است که بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران و احیاگر مکتب اسلام در قرن معاصر؛ یعنى حضرت امام خمینى - رضوان الله تعالى علیه - از محضر ایشان عرفان و حکمت را فرا گرفته و سخت تحت تأثیر انفاس قدسیهاش بوده است. امام خمینى در خصوص نحوه آشنایى با ایشان چنین مىفرماید: “من پس از آن که توسط یکى از منسوبین مرحوم شاه آبادى با ایشان آشنا شدم، از مدرسه فیضیه به دنبال ایشان آمدم و اصرار مىکردم که با ایشان یک درس داشته باشم و ایشان در ابتدا قبول نمىکردند تا به گذر عابدین رسیدیم و بالاخره ایشان که فکر مىکردند من فلسفه مىخواهم، قبول کردند، ولى من به ایشان گفتم که فلسفه خواندهام عرفان مىخواهم و ایشان دوباره بنا را گذاشتند بر قبول نکردن و من باز هم اصرار کردم تا بالاخره ایشان قبول کردند و من حدود هفت سال نزد ایشان فصوص و مفتاح الغیب خواندم”.2 امامرحمه الله در مهارت فوق العاده این استاد، در تدریس عرفان چنین فرموده است: “ایشان مطلب را از شارح فصوص بهتر بیان مىکرد”.3 امام بزرگوار به پیروى از سنّت و روش نیک سلف صالح، کتاب گرانسنگى تحت عنوان “چهل حدیث” به رشته تحریر درآوردهاند که فراغت از تألیف آن در سال 1358 ه.ق صورت گرفته است. ایشان در این اقیانوس حکمت و صحیفه معرفت که مشحون از نصایح اخلاقى، حقایق عرفانى و ذخائر معنوى اهل بیت عصمت و طهارتعلیهم السلام مىباشد بارها از شیخ بزرگوار و استاد عالیقدر و معلم اخلاقش با تجلیل فراوان نام مىبرد و جالب آن که هر وقت به نام او مىرسد لفظ “دام ظله” یا “روحى فداه” را پشت سر نام این استاد ذکر مىکنند، این عبارات که منتهاى تواضع حضرت امام را نسبت به روح باعظمت مربّى خود مىرساند و در متن اثر یاد شده به کرّات مشاهده مىشود، خود بیانگر کمالات عرفانى و درجات معنوى آیة اللّه شاه آبادى است. آن روح قدسى در ضمن شرح حدیث دوم که درباره ریا و اعمال و عبادات مىباشد چنین نوشته است: “... شیخ استاد ما - دام ظله - مىفرمودند: میزان در ریاضت باطل و ریاضت شرعى صحیح، قدم نفس و قدم حق است، اگر سالک به قدم نفس حرکت کرد و ریاضت او براى ظهور قواى نفس و قدرت سلطنت آن باشد، ریاضت باطل و سلوک آن منجر به سوء عاقبت مىباشد. و دعواهاى باطله نوعاً از همین اشخاص بروز مىکند و اگر سالک به قدم حق سلوک کرد و خداجو شد ریاضت او حق و شرعى است و حق تعالى از او دستگیرى مىکند... .”4 و در شرح حدیث چهلم که در تفسیر “قل هو الله احد” و “اسم اعظم” خداست چنین از استاد خود نقل مىکند: “شیخ ما عارف کامل شاه آبادى روحىفداه مىفرمودند که: “هو در قل هو الله احد، برهان بر شش اسم و کمال دیگرى است که در سوره مبارکه توحید پس از این کلمه مبارکه ذکر شده است... .”5 همچنین امام راحلرحمه الله در کتاب “سرّالصّلوة” در بیان فرق سالک و واصل در نماز چنین مىفرمایند: “شیخ عارف کامل جناب شاه آبادى روحىفداه مىفرمود: جمیع عبادات، سرایت دادن ثناى حق - جلّت عظمته - است تا نشئه ملکیه بدن، و چنان که از براى عقل حظّى از معارف و ثناى مقام ربوبیّت است و از براى قلب حظّى است و از براى صدر حظّى است که عبارت از همین مناسک است. پس روزه ثناى ذات حق است به صمدیت و ظهور ثناى او به قدوسیت و سبوحیت است، چنان که نماز که مقام احدیت جمعیة و جمعیت احدیة دارد ثناى ذات مقدس است به جمیع اسماء و صفات انتهى ما افاد دام ظلّهعلیه السلام”.6 تجاذب و تجانس روحى و تواضع در مقابل استاد باعث شد که امام امّت درباره استاد عارف خویش چنین فرماید: “من در تمام عمرم مردى به این لطیفى ندیدهام، لطافت روحى عجیبى داشت”.7 در بخشى از پیام امام خمینىقدس سره که به مناسبت شهادت حجةالاسلام والمسلمین شاهآبادى (فرزند آیة اللّه شاه آبادى) صادر فرمودند، آمده است: “این شهید عزیز علاوه بر آن که خود مجاهدى شریف و خدمتگزارى مخلص براى اسلام بود و در همین راه به لقاءاللّه پیوست فرزند برومند شیخ بزرگوار ما بود که حقّاً حق حیات روحانى به این جانب داشت که با دست و زبان از عهده شکرش برنمىآیم...”.8 پس جا دارد لحظاتى چند به عنوان کسب فیض از محضر این فرزانه اندیشمند و ستاره فروزان و نوشیدن جرعههایى از چشمه معرفت او، زانوى ادب بر زمین زده زندگى بسیار آموزنده و سراسر تلاش و مبارزه وى را از نظر بگذرانیم.
× خانواده نیکوسرشت آیة اللّه شاهآبادى در سال 1292 ه.ق در اصفهان در خانوادهاى که اهل فضل و معرفت بودند، دیده به جهان گشود. پدرش آیةاللّه میرزا محمد جواد مشهور به حسین آبادى بود. این روحانى وارسته از شاگردان برجسته مرحوم علامه شیخ محمد حسن نجفى معروف به صاحب جواهر است و در تاریخ 1265 ه.ق از وى اجازه روایت گرفته همچنین در نقل حدیث از شیخ انصارى اجازه داشته است. آیةاللّه حسین آبادى به مدت چهارده سال در تهران ساکن بوده و در مسجد سراج الملک واقع در خیابان جمهورى اسلامى (شاهآبادسابق) به امامت و تدریس اشتغال داشته است، مرحوم حاج شیخ آقا بزرگ تهرانى مىگوید: “در این مسجد با وى نماز خواندهام. بعد از آن ایشان به اصفهان مراجعت نموده و در سال 1312 ه.ق فوت کرده و در تخت فولاد - تکیه آقا حسین خوانسارى - به خاک سپرده شده است”.9 آیة اللّه حسین آبادى در اصفهان اقامه حدود شرعى مىنمود، از این جهت با مخالفت ناصرالدین شاه قاجار مواجه گردید و چون به هشدارها و تهدیدهاى شاه قاجار وقعى ننهاد از اصفهان به تهران تبعید گردید. مىگویند در مسیرى که ایشان از منزل به مسجد مىرفتهاند، شخصى به نام “کنت ارمنى” مشروب فروشى داشته و شرابهاى دربار قاجار از این جایگاه تأمین مىشده است. یک روز به اتفاق جمعى از نمازگزاران وارد آن مشروب سازى شده و به دست خویش خمره بزرگ مشروب را شکسته و درهم خرد مىکند، همراهان به پیروى از وى نیز چنین مىکنند، وقتى خبر این ماجرا به گوش شاه قاجار مىرسد، از عمل آیة اللّه حسین آبادى بشدت عصبانى شده به ایشان اعتراض مىکند میرزا محمد جواد براى شاه چنین پیام مىفرستد: “گمان مىکردم که تو ناصر دینى ولى حالا دانستم که کاسر (شکننده) دینى”.10 از آن مرحوم تألیفاتى در فقه، اصول و غیره به یادگار مانده که تنها از میان آنها کتاب “ترتیب خلاصة الأقوال للعلامة الحلّى” در سال 1312 ه.ق در اصفهان به حلیه طبع آراسته شده است. از آیة اللّه میرزا محمد جواد حسین آبادى هفت فرزند ذکور باقى ماند که سه نفر از آنها به نامهاى “احمد”، “على محمد” و “محمد على” موفق به تحصیل علوم اسلامى شدند و در شهرهاى اصفهان، تهران، قم و نجف در لباس مقدّس روحانیت به ترویج دین مبین اسلام پرداختند. یکى از این افراد، مرحوم “شیخ احمد” متولد 1278 ه.ق مىباشد که از اعاظم علما و اکابر و وعّاظ اصفهان بوده است. یکى از شاگردانش آن ستوده خصال را در امورى همچون حافظه و تیزهوشى، احاطه بر فروع فقهیه، عشق و علاقه به خاندان عصمت و طهارت و در جوانمردى و فرزانگى متفرّد مىداند. این روحانى پاک سرشت در سنین جوانى به درجه اجتهاد نائل آمد11 و از دانشورانى چون صاحب روضات الجنات و برادرش، “میرزا محمدهاشم خوانسارى” پنج اجازه داشت و در سن سى سالگى (سال 1308 ه.ق) پدرش ششمین اجازه را برایش نوشت. نامبرده به مدّت نیم قرن در محله بیدآباد اصفهان به اقامه نماز جماعت و ارشاد و هدایت مردم مشغول بود. سرانجام در سال 1357 ه.ق، در سن هشتاد سالگى دارفانى را وداع گفت و در تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد. بدین ترتیب آیة اللّه شاه آبادى در چنین بیت مقدّس و عالم پرورى به دنیا آمد و نشو و نما یافت.
× تحصیلات و اساتید
آیة الله شاه آبادى، نخست نزد والد معظّم خود به فراگیرى مقدّمات علوم و تحصیلات ادبى و فقهى پرداخت سپس در حوزه درس برادر بزرگ خود، آقا شیخ احمد مجتهد معروف - که اجتهادش مورد اتفاق عموم بود - کسب علوم حوزوى و معارف دینى را ادامه داد و از محضر علامه میرزا محمدهاشم خوانسارى چهار سوقى صاحب کتاب مبانىالاصول بهرهمند شد. علوم ریاضى را از آقا میرزا عبدالرزاق سرتیپ آموخت. به سال 1304 ه.ق هنگامى که پدرش مورد غضب ناصرالدّین شاه قاجار واقع شد و تبعید گردید در حالى که دوازده بهار را پشت سر نهاده بود به همراه والد خویش راهى تهران شد و در این شهر تحصیل علوم اسلامى را پى گرفت. در تهران فقه و اصول را از محضر پرفیض حاج میرزا حسن آشتیانى صاحب کتاب شرحرسائل (متوفاى سال 1319 ه.ق) و فلسفه را نزد مرحوم میرزاهاشم گیلانى (متوفا به سال 1332 ه.ق) تحصیل نمود. از جنبههاى برجسته آیة اللّه شاهآبادى کمالات عرفانى وى مىباشد، این رشته از معرفت را نامبرده نزد سید الحکما میرزا ابوالحسن جلوه زوارهاى (1314 - 1238 ه.ق) فرا گرفت،12 بنابر این افرادى که جلوه را به عنوان مدرّس و ناشر صرف فلسفه مشّاء معرفى مىکردهاند، قضاوت درستى ننمودهاند و دلیل بارز آن وجود چنین شاگردان عارفى است که این شاخه از علوم اسلامى را نزد مرحوم جلوه آموختهاند، و مراتب عرفانى مرحوم شاهآبادى به حدّى است که حضرت امام خمینىقدس سره مجذوب این صفاى معنوى و لطافت روحى مىشود. این عارف وارسته در حالى که بیش از هیجده سال نداشت به درجه اجتهاد نایل گشت و از اساتید خویش اجازه اجتهاد دریافت نمود و سپس براى تکمیل مراتب علمى به دارالعلم “نجف اشرف” رهسپار گردید.
× در جوار بارگاه امیرمؤمنانعلیه السلام
یکى از انگیزههاى عزیمت ایشان به نجف اشرف این بود که در این زمان کتاب کفایةالاصول - که مبانى تازهاى از اصول فقه در آن مطرح گردیده بود - انتشار یافت، مرحوم شاه آبادى به قصد آشنایى با مؤلف این اثر گرانسنگ؛ یعنى آخوند ملا محمد کاظم خراسانى و کسب فیض از محضر درس ایشان، در سال 1322 ه.ق تهران را به قصد نجف اشرف ترک نمود. در نجف اشرف دو دوره درس کفایه مرحوم آخوند - که هر دوره آن حدود سه سال و نیم به درازا کشید - را گذراند به علاوه در درس مرحوم شیخ فتح اللّه شریعت اصفهانى معروف به شیخ الشریعه (متوفاى 1339 ه.ق) و مرحوم آیت الله میرزا حسین خلیلى (متوفاى 1326 ه.ق) شرکت کرد و پس از حدود هفت سال اقامت در نجف بعد از فوت آخوند خراسانىرحمه الله در حوزه نجف آشفتگى دید از این جهت راهى سامرا گشت و ضمن تلمّذ نزد آیةالله میرزا محمد تقى شیرازى (میرزاى دوم) خود نیز به تدریس فقه و اصول و فلسفه پرداخت به نحوى که حوزه درسى ایشان از قوىترین حوزههاى درسى سامرا گردید.13 مرحوم شاه آبادى اجازات اجتهادى متعددى از اساتید معظم خود داشتند که ارزش معنوى و علمى آنها بر اهل بصیرت پوشیده نیست ولى وقتى شخصى جهت ثبوت اجتهاد ایشان، تقاضاى رؤیت این اجازات را نمود، ایشان تمامى آنها را پیش روى یکى از این متقاضیان از بین برد و گفت: “اجتهاد در سینه من است نه در این کاغذها” و این خود حاکى از استقلال روحى، غناى فکرى و اعتماد به نفس ایشان است.14 آیت اللّه شاه آبادى پس از آن که به مراتب والاى اجتهاد و کسب توان و ملکه استنباط نائل مىگردد و اجتهاد او مورد تصدیق اعاظم و اکابر فقهاى وقت قرار مىگیرد، بعد از حدود یک سال اقامت در سامرا تصمیم به مراجعت به ایران مىگیرد که با مخالفت شدید اساتید حوزههاى نجف و سامرا رو به رو مىگردد، آنان به ایشان تأکید مىکنند که حضورشان در عراق واجب است، اما بر خلاف اصرار فراوان میرزاى دوم (میرزاى شیرازى) به اصرار والده مکرّمه خود، عراق را به قصد تهران ترک گفت. آوردهاند میرزاى شیرازى در حالى که عصایش را بر زمین مىکوبیده به وى مىفرماید: “میرزا محمدعلى، رفتن از عراق بر تو حرام است” ولى آیةاللّه شاهآبادى به جهت بىتابى مادر در جواب آن فقیه مبارز مىگوید: “هم اکنون براى من اقامت در عراق مقدور نیست” و در حالى که قول مراجعت مجدد به عراق را در اولین فرصت ممکن به میرزاى شیرازى داده بود رهسپار ایران شد و پس از اقامت کوتاهى در اصفهان به سوى تهران حرکت نمود. حجةالاسلام والمسلمین انوارى در این خصوص مىگوید: “مرحوم آیةاللّه میرزا محمدعلى شاهآبادى از مراجع بزرگوارى بودند که تحصیلاتشان بیشتر در نجف بود و علماى نجف او را از آمدن به ایران منع مىکردند و تعبیر بعضى از اساتیدشان این بوده است: اگر شما نجف را ترک کنید در حوزه خلأ به وجود مىآید، اما به هر صورت ایشان به تهران آمدند و دیگر نتوانستند به نجف باز گردند. ایشان معاصر با آیةالله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى - مؤسس حوزه علمیه قم - بودند، در عین حال به گونهاى زندگى کردند که خیلىها نتوانستند او را بشناسند که ایشان چه بزرگوارى هستند و از لحاظ علمى چه مقام والایى دارند و قدرشان در زمان خودشان مجهول ماند”.15 مرحوم شاهآبادى پس از ورود به تهران مدتى در منزل خود به اقامه نماز جماعت پرداخت و بعد از مدّتى در مسجدسراجالملک (واقع در خیابان ملّت) یعنى مسجدى که پدرش در آن اقامه جماعت مىکرد به اقامه نماز و ترویج و تبیین معارف اسلام پرداخت16 و چون در خیابان شاه آباد سابق اقامت گزیده بود به شاه آبادى مشهورگردید، آن عارف کامل در مدت هفده سال اقامت در تهران به تبلیغ دین و نشر تشیّع و مبارزه با نظام جور رضاخانى از طریق سخنرانیها و جلسات درس و بحث پرداخت، تعبیر شیخ آقا بزرگ تهرانى درباره این بعد از زندگى ایشان چنین است: “و کان قائماً بوظائف الشّرع”.
× ستیز با استبداد
یکى از ابتکارات آن فقیه فرزانه تشکیل هیئتهاى مذهبى در منازل مىباشد که بعدها به هستههاى مقاومت علیه نظام پهلوى تبدیل گردید، حجةالاسلام والمسلمین محیى الدّین انوارى در این مورد مىگوید: “پایه گذار و بانى هیئتهایى که در منازل تشکیل مىشد و هنوز هم تشکیل مىشود، ایشان بودند، این هیئتها در تبلیغ و ترویج معارف اسلامى و همچنین مبارزات سیاسى، نقش مهم و بسزایى ایفا کردند، ایشان در این هیئتهایى که تشکیل دادند، شرکت مىنمودند و معارف اسلامى و مسائل سیاسى را مطرح مىکردند، بعدها در جلسات این هیئتها، بسیارى از ائمه جماعات شرکت مىکردند و سخن مىگفتند.”17 این مجتهد دوراندیش با آن ذکاوت و تیزهوشى که داشت، قبل از آن که رضاخان به قدرت برسد به ماهیت پلید او پى برد و کراراً چهره وى را که در نزد مردم به عنوان فردى دوستدار دین معرفى شده بود افشا نمود. در آن روزها این عنصر خودفروخته با پاى برهنه در جلو دستههاى سینهزنى به عزادارى مىپرداخت و خاک و گِل بر سر و صورت مىپاشید و به دست بوسى علما مىرفت و خود را حامى دینداران معرفى مىکرد، ولى آیةاللّه شاهآبادى همچون مرحوم شهید مدرّس، متوجّه بود که این نقاب فریبکارانه زودگذر و موقّتى است و رضاخان اگر روى کار آید با دین و دیانت و سنّتهاى مذهبى از در ستیز بر مىآید. روزى مرحوم شاه آبادى درباره رضا خان خطاب به شهید آیة اللّه مدرّس چنین گفت: “این مردک، الآن که به قدرت نرسیده است این چنین به دست بوس علما و مراجع مىرود و تظاهر به دیندارى مىکند و از محبت اهلبیت دم مىزند لکن به محض آن که به قدرت رسید به همه علما پشت مىکند و اول کسى را هم که لگد مىزند خود شما هستید”. و دیدیم که چگونه پیش بینى آن عارف پرهیزگار درست از آب درآمد و رضاخان پس از آن که تنگناهاى شدیدى را براى مدرّس فراهم ساخت و آن سیّد وارسته را تبعید و زندان نمود، دستور داد وى را با فجیعترین وضعى به شهادت برسانند. مرحوم شاهآبادى که ماهیت پلید و ضدّ اسلامى رضاخانى را بخوبى درک کرده بود، عقیده داشت که: “اسلام از وجود دولت وقت در خطر است” و لذا با آن مبارزه مىکرد، در ارتباط با ستیز ایشان با ستم؛ حضرت امامخمینىقدس سره - که هیچ کس به اندازه ایشان استاد را نشناخت - مىفرماید: “مرحوم آیةاللّه شاهآبادى علاوه بر آن که یک فقیه و یک عارف کامل بودند یک مبارز به تمام معنى هم بودند”.18 رضا خان پس از آن که به قدرت رسید براى درهم کوبیدن قدرت روحانیّت به هیچ کس اجازه روحانى شدن نداد و تنها تعداد معیّنى را مجاز به ملبّس شدن به لباس مقدّس روحانیّت دانست که آنها هم مىبایست از جانب دولت اجازه کتبى مىداشتند، در همان وقت آیةاللّه العظمى شاهآبادى سعى مىکرد فرزندان خود را به این لباس درآورد که این خود یکى از طرق مبارزه با حکومت وقت تلقّى مىگردید. حجةالاسلام والمسلمین انوارى طىّ سخنانى مىگوید: “مرحوم شاه آبادى از افرادى که در تهران با قاطعیّت در برابر رضاخان ایستاده بود و در شرایطى که رضاخان تمام مساجد و منبرها را تعطیل کرده بود، هیچ گاه مسجد و منبر و سخن گفتنش قطع نشد و من در سالهاى 1325 و 1326 ایشان را درک کردم...”. از دیگر جنبههاى مبارزاتى این مجتهد عارف تحصّن در حرم حضرت عبدالعظیمعلیه السلام بود که در اعتراض به جنایات بیش از حدّ رضاخانى صورت گرفت، در این تحصّن که یازده ماه طول کشید حجةالاسلام والمسلمین حاج میرزا محمد قمى معروف به حجتالاسلامى و یکى دیگر از علماى عصر، ایشان را همراهى مىکردند. آیةاللّه شاه آبادى در این مقاومت منفى به عناوین مختلف علیه حکومت وقت تبلیغ مىکرد. ایشان در دهه عاشوراى همان ایّام در صحن مطهر امامزاده حمزهعلیه السلام که همه ساله مراسم “شبیهخوانى” برگزار مىشد مانع تعزیه گردید و مجلس را به کانون وعظ و روضهخوانى تبدیل نمود و شخصاً در آن مجلس تمام دهه را به منبر رفته و جالب آن است که در هر جلسه یک موضوع را سه مرتبه تکرار مىنمودند و بالأخره در آخرین سخنرانى خود، چنین فرمود: “خدایا تو شاهد باش که من به علماى اعلام در نجف اشرف و قم و مشهد و اصفهان و سایر بلاد نوشتم و بر آنها حجّت را تمام کردم، در این ده شبانه روز هم - اگر این مرتبه را بگویم - جمعاً سى مرتبه گفتهام و براى اقشار مختلف نیز اتمام حجّت کردم که این چاروادار (رضاخان) با من دشمنى و عناد ندارد، این با قرآن و اسلام مخالف است و چون من و امثال من را حامى و حافظ اسلام و قرآن مىداند، مخالفت مىکند. اگر به او مهلت داده شود، اسلام و قرآن را در این مملکت از ریشه خشک خواهد کرد”.19 به هر جهت بعد از قریب یازده ماه، گروهى از علماى تهران و دیگر شهرهاى ایران به حرم حضرتعبدالعظیمعلیه السلامرفته از ایشان خواستند به تحصّن خود خاتمه دهد، آن مرحوم پس از آن که مىبیند که با کمال تأسّف و تأثّر پایههاىحکومت رضاخانى استوار شده، ادامه تحصّن خود را جایز ندانسته و به شرط خروج از تهران که آن را مرکز ظلم و کانون ستمگرى مىدانست، دعوت علما را اجابت نمود و به تحصّن خویش پایان داد. ادامه دارد
پى نوشتها: 1 ) در حدیثى از رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم آمده است: أَلعُلَماء مَصابیح الارضِ و خلفاء الأَنبیاء و ورثتى و ورثةالأنبیا؛ دانشمندان، چراغهاى فروزان زمین و جانشینان پیامبرانند این افراد وارث من و وارث دیگر انبیا هستند” (کنزالعمال، حدیث 28677). 2 ) ویژه نامه سالگرد رحلت آیةاللّه العظمى محمد على شاهآبادى، ضمیمه نشریه نبأ ارگان حوزه علمیه شهید شاهآبادى، ص2. 3 ) همان، ص3. 4 ) حضرت امام خمینىقدس سره ، چهل حدیث، ص36. 5 ( همان، ص549. 6 ( امام خمینى، سرالصّلوة یا صلوة العارفین و معراج السّالکین، ص31. 7 ( به نقل از استاد فاطمىنیا در سمینار دبیران دینى (خواهران) در تابستان 1369، ن ک: مجله رشد معارف اسلامى شماره 14 - 15 پاییز و زمستان 1370، حجت الاسلام و المسلمین انوارى هم به این نکته اشاره دارد، ن ک: یادنامه شهید حاج شیخ مهدى شاهآبادى، ص8. 8 ( صحیفه نور، ج18، ص267. 9 ( نجوم امت)6(، مجله نور علم، شماره9، فروردین ماه 1364، ص 126. 10 ( مجله پیام انقلاب، شماره 162، خرداد ماه 1365، ص52. 11 ( در برخى منابع آمده که وى قبل از رسیدن به سن بلوغ درجه رفیع اجتهاد را کسب کرده است. 12 ( غلامرضا گلى زواره، میرزا ابوالحسن جلوه، حکیم فروتن، معاونت پژوهشى سازمان تبلیغات اسلامى، ص87. 13 ( ویژهنامه، همان، صاول. 14 ( پیام انقلاب، همان، ص53. 15 ( یادنامه اربعین شهید حجةالاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدى شاهآبادى، انجمن اسلامى الغدیر، ص8. 16 ( مجله نور علم، همان، ص128. 17 ( ویژهنامه، همان، ص2. 18 ( رجال اصفهان، ص80. 19 ( یادنامه شهید شاه آبادى، ص8. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 77 |