تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,463 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,414 |
مصونیت شخصیت افراد در جامعه دینى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 161، اردیبهشت 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
مصونیت شخصیت افراد در جامعه دینى آیة الله محمد تقى مصباح یزدى
اولین چیزى که در جامعه باید رعایت شود حفظ حیات افراد جامعه است. پس از آن مسأله حفظ نسل، مطرح است؛ یعنى علاوه بر این که افراد موجود جامعه باید نفوسشان حفظ بشود باید کارى کرد که نسل جامعه هم سالم باشد و افراد آینده هم مصونیت جانى داشته باشند. و در این زمینه مسائلى از قبیل فحشا و زنا و چیزهاى دیگرى که به سلامت نسل لطمه مىزند مطرح مىشود. بعد از آن که حفظ جان افراد در جامعه تأمین شد نوبت مىرسد به این که عِرض و آبروى اشخاص و حیثیت و شرافت و کرامتشان در جامعه محفوظ باشد و مورد تجاوز قرار نگیرد. در این زمینه مسائل مختلفى در قرآن کریم مطرح شده که در ابواب مختلف کتابهاى اخلاقى عنوان گردیده و ما همه را تحت همین عنوان حفظ شخصیت و عِرض افراد در نظر مىگیریم. یکى از آیاتى که مشتمل بر چند موضوع در همین باره است آیه 12 سوره حجرات است: “یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا اجْتَنِبُوا کَثیراً مِنَ الظَّنِ إِنّبَعْضَ الظَّنِ إِثْمٌ وَ لاتَجَسّسُوا وَلایَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاًأَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَنْ یَأْکُلَ لَحْمَ أَخیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُموُهُ وَأتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوّابٌرَحیمٌ” در این آیه کریمه، سه نهى آمده است که تقریباً متدرج هستند:
سوء ظن: اول این که نسبت به مؤمنان - که تشکیل دهنده افراد جامعه اسلامىاند - سوء ظن نداشته باشید. این تقریباً آغاز بدبینى نسبت به افراد است که منشأ تجاوز به شخصیت ایشان مىشود در واقع حفظ شخصیت افراد را از این جا شروع مىکند که در دلتان هم نسبت به مؤمنین گمان بد نبرید.
تجسّس: از مرحله گمان شخصى و ابتدایى که مىگذریم نوبت به مرحله تحقیق درباره لغزشهاى دیگران مىرسد. پس علاوه بر این که نباید گمان بد ببرید نباید در مقام پىگیرى لغزشهاى دیگران هم باشید. کسانى در زندگى شخصى خود و در خفا کارهاى نادرستى دارند شما تجسّس نکنید که از عیوبشان آگاه شوید.
غیبت: مرحله سوم، مرحله غیبت است که اگر از عیب کسى آگاه شدید آن را بازگو نکنید تا دیگران را نسبت به او بدگمان و از عیوب و اسرارش آگاه کنید و آبرویش را در جامعه بریزید. حکمت کلى این دستورات این است که هر قدر افراد جامعه با یکدیگر روابط دوستانه و صمیمانه داشته باشند و انس و الفت بین ایشان برقرار باشد اهداف زندگى اجتماعى بهتر تحقق پیدا مىکند. پس باید از آنچه موجب بدگمانى و بدبینى نسبت به افراد مىشود جلوگیرى کرد. وقتى با نظر واقع بینى نسبت به افراد جامعه اسلامى هم بنگریم مىبینیم که بالأخره افراد جامعه اسلامى معصوم نیستند و کم و بیش لغزشها، اشتباهها، خطاها و نقایصى در کار و زندگیشان هست اگر بنا باشد که هر کسى خطاهاى دیگران را پىگیرى و آفتابى کند و به رُخَش بکشد یا به دیگران بگوید، دیگر هیچ اعتمادى بین افراد باقى نمىماند. و خداى متعال راضى نیست که آبروى مؤمنان نزد یکدیگر ریخته شود و ستاریت الهى اقتضا مىکند خطاها و کمبودهاى افراد از نظر دیگران مستور باشد و مصالح جامعه اسلامى هم اقتضا مىکند که این لغزشها و کمبودها و چیزهایى که مربوط به زندگى شخصى افراد است براى دیگران آشکار نشود. ما خودمان هم مىتوانیم تجربه کنیم که مادامى که نسبت به کسى حسن ظن داریم و خوشبین هستیم گرایش قلبى ما به طرف او بیشتر است، اما اگر مطلع شویم که لغزشهایى دارد و مرتکب گناهانى شده است طبعاً علاقه ما نسبت به او کم مىشود. متقابلاً او هم نسبت به ما همین حال را پیدا مىکند. اگر این وضع شیوع پیدا کند دیگر افراد جامعه اسلامى نسبت به یکدیگر محبت نخواهند داشت و این باعث گسیختگى جامعه اسلامى مىشود. در روایتى نقل شده است که: “لو تکاشفتم ما تدافنتم؛ اگر از اسرار یکدیگر مطلع مىشدید حاضر نبودید که جنازه یکدیگر را دفن کنید.” خداى متعال نخواسته است که مردم نسبت به هم دیگر بدبین باشند و نسبت به هم بغض و دشمنى و نفرت و کدورت داشته باشند پس براى این که چنین حالتى پیش نیاید و دلهاى مؤمنین از یکدیگر دور نشود و عملاً در زندگى اجتماعیشان اثر منفى نگذارد باید سعى کرد که اسرار مردم مکتوم باشد و عیبهاى افراد بازگو نشود و کسى در صدد یافتن و دانستن آنها برنیاید و اگر اتفاقاً دانست براى دیگران بازگو نکند. البته در مواردى استثنائاتى هست که هم علماى اخلاق و هم علماى فقه - کثر اللّه امثالهم - در کتابهاى خود مطرح کردهاند؛ مثلاً در مورد مشورت و جایى که صلاح اندیشى متوقف بر ذکر عیوب طرف هست اشکالى ندارد، همچنین در مصالح اجتماعى و آن جا که مىخواهند مقامى را به کسى واگذار کنند و جان و مال مسلمانان را در اختیار او قرار بدهند نباید به حسن ظن ظاهرى اکتفا کرد. موارد دیگرى هم هست که جواز تحقیق یا غیبت، جنبه ثانوى پیدا مىکند ولى اصل این است که در زندگى اجتماعى، مسلمانان نباید درصدد اطلاع از عیوب شخصى افراد برآیند. از اول تجسس نکنید تا از عیوب دیگران آگاه شوید و اتفاقاً اگر آگاه شدید بازگو نکنید. این کار بهقدرى زشت شمرده شده که غیبت کننده به منزله کسى دانسته شده که گوشت تن برادر مؤمنش را بعد از مرگش بخورد! البته در این آیات بحثهاى جزئى و تفصیلى هم هست که چون بناى ما بر اختصار است، وارد آن جزئیات نمىشویم.
تهمت: مرحله دیگرى که از غیبت هم بدتر است، تهمت است، زیرا غیبت این است که کسى عیب دیگرى را که واقعاً در او وجود دارد بازگو کند، اما تهمت این است که عیبى که ندارد به او نسبت دهد. از این روى در قرآن کریم در موارد مختلفى مورد نهى و تقبیح قرار گرفته و روشن است که اگر چنین بابى فتح شود دیگر آبرو و شخصیتى براى کسى باقى نمىماند. در اجتماعى که افراد به خودشان حق بدهند که به دیگران تهمت بزنند و نسبتهاى دروغى به ایشان بدهند تیشه به ریشه آن جامعه مىزنند. چنین افرادى چگونه مىتوانند با همدیگر با الفت و مهربانى زندگى کنند و همکارى و همیارى داشته باشند و در راه تحقق اهداف اسلامى با یکدیگر تلاش کنند؟! در آیه 112 سوره نساء مىفرماید: “وَ مَنْ یَکْسِبْ خَطیئَةً أَوْ إِثْماً ثُمَّ یَرْمِ بِه بَریئَاً فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتانَاً مُبیناً؛ هر که خود، خطا یا گناهى کند، آن گاه بىگناهى را بدان متهم سازد، هر آینه بار تهمت و گناهى آشکار را بر دوش خود کشیده است.” و در آیه 58 سوره احزاب مىفرماید: “وَالَّذینَ یُؤذُونَ الْمُؤمِنینَ وَ الْمُؤمِناتِ بِغَیْرِ مَااکْتَسَبُوا فَقَدِ احْتَمَلُوا بُهْتانَاً وَ إِثْمَاً مُبیناً؛ کسانى که مردان و زنان مؤمن را بىهیچ گناهى که کرده باشند مىآزارند، تهمت و گناه آشکارى را بر دوش مىکشند.” آیه دیگر درباره مورد خاصّى است که در زمان رسول اللّهصلى الله علیه وآله وسلم اتفاق افتاد، یعنى داستانِ معروفِ “افک” که در سوره نور ذکر شده و مشتمل بر تعبیرات بسیار شدید اللحن و دستورهاى آموزندهاى است. در آیه 12 سوره نور مىفرماید: “لَوْلا اِذ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤمِنُونَ وَالْمُؤمِناتُ بَأَنْفُسِهِمْ خَیْراً وَ قالُوا هذا إِفْکٌ مُبین؛ چرا هنگامى که آن بهتان را شنیدید، مردان و زنان مؤمن، به خود گمان نیک نبردند و نگفتند که این تهمتى آشکار است؟” در این آیه، تعبیر بسیار لطیفى است مشعر بر این که مؤمنین و مؤمنات باید جامعه خودشان را یکى بدانند و همه افراد را به منزله خودشان حساب کنند، زیرا گمان بد بردن درباره مؤمنى را، گمان بد درباره خودشان شمرده است. تعبیر این است که: “لَوْلا اِذ سَمِعْتُمُوهُ ظَنَّ الْمُؤمِنُونَ وَالْمُؤمِناتُ بَأَنْفُسِهِمْ خَیْراً” چرا گمان خیر درباره خودتان نبردید و چرا نگفتید: “هذا إِفْکٌ مُبین”؟ پس اولین وظیفه مؤمن در مقابل چنین جریانى این است که تکذیب کند و بگوید: “هذا إِفْکٌ مُبین”. در دنباله این داستان مىفرماید: “اِذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَ تَقُولُونَ بِأَفْواهِکُمْ ما لَیْسَ لَکُمْ بِه عِلْمٌ وَ تَحْسَبُونَهُ هَیِّنَاً وَ هُوَ عِنْدَاللَّهِ عَظیمٌ؛ آن گاه که آن سخن را از دهان یکدیگر مىگرفتید و چیزى بر زبان مىراندید که درباره آن هیچ نمىدانستید مىپنداشتید که کارى کوچک است، و حال آن که نزد خدا کارى بزرگ بود.” “وَ لَوْلا اِذ سَمِعْتُمُوهُ قُلْتُمْ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَتَکَلَّمَ بِهذا؛ چرا وقتى شنیدید نگفتید که ما حق نداریم چنین سخنانى را بگوییم “سُبْحانَکَ هذا بُهْتانٌ عَظیمٌ” در جایى که آبروى مؤمنى در خطر است دیگران موظفند از او دفاع کنند و بگویند چنین چیزى نیست و ما حق نداریم چنین حرفهایى را بزنیم. بعد مىفرماید: “یَعِظُکُمُ اللَّهُ أَنْ تَعُودُوا لِمِثْلِه أَبَدَاً إِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنین” اگر ایمان دارید و واقعاً مؤمن هستید خدا شما را نصیحت و موعظه مىکند که مبادا هرگز چنین کارى را تکرار کنید و در ریختن آبروى دیگران و نشر شایعات، شریک شوید! دنبال همین مطلب، آیه بسیار آموزنده دیگرى است براى حفظ و صیانت شخصیت مؤمنان، که اهمیت فوقالعادهاى دارد: “إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِى الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِى الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُون” کسانى که دوست دارند کارهاى زشت بین مردم شایع بشود و نسبت انجام دادنش بین مردم شیوع یابد “لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِى الدُّنْیا وَ الآخِرَةِ” داراى عذاب دردناکى در دنیا و آخرت خواهند بود. باز مىفرماید که این محاسبات شما و ارزش سنجیهایى که درباره این گونه کارها مىکنید خیلى ناقص است شما نمىتوانید درک کنید که این کار چقدر خطرناک است: “وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لاتَعْلَمُون” در آن جا فرمود: “تَحْسَبُونَهُ هَیِّنَاً وَ هُوَ عِنْدَاللَّهِ عَظیمٌ” و در این جا مجدداً تأکید مىفرماید که شما با این عقلهایتان نمىتوانید بفهمید نسبتهاى ناروا به دیگران دادن و این شایعه پراکنیها چقدر خطرناک است و چه اندازه مصالح جامعه مسلمین را به خطر مىاندازد. به هر حال یک اصل اساسى در حفظ شخصیت افراد، جلوگیرى از تهمت و بهتان است.
تمسخر و استهزا: از جمله اسباب به خطر انداختن شخصیت افراد این است که کسانى رو در رو دیگران را تحقیر و مسخره و استهزا کنند و به این وسیله شخصیت افراد را در میان جامعه بکوبند و خرد کنند. این یکى از روشهاى شیطانى رایجى است که در همه جوامع وجود داشته و دارد؛ یعنى وقتى مىبینند کسى هم سلیقه خودشان نیست یا ممکن است براى آنها مزاحمتى به وجود بیاورد مزاحمتى در مال یا در مقام یا در سایر شؤون زندگى، براى این که نگذارند او پیشرفت کند و در جامعه جایى باز کند او را به باد مسخره مىگیرند و شخصیتش را تحقیر مىکنند. این کار در میان تمام طوایف و اقوام رواج داشته و یکى از راههایى بوده که حتى انبیا را نیز به همین طریق مىکوبیدند و هنگامى که پیغمبرى در میان قومى مبعوث مىشد یکى از عکس العملهاى رایج در میان تمام اقوام این بوده که او را مسخره مىکردند به این منظور که در جامعه جا باز نکند و مردم با چشم حقارت به او نگاه کنند و به سخنانش درست گوش ندهند. البته این بدترین نوع مسخره است، زیرا وجود پیغمبر در میان جامعه بزرگترین نعمت است و تحقیر شخصیت او و مسخره کردنش کفران بزرگترین نعمت و بزرگترین خیانت در حق جامعه است. کسانى که پایینتر از مقام نبوتند با نسبت کمترى همین حکم را دارند تا برسند به افراد عادى. به هر حال، هر فردى از افراد جامعه اسلامى موقعیتى دارد که باید از این موقعیت براى مصالح و منافع اسلامى استفاده بشود و تحقیر آن فرد باعث مىشود که همان کارى که از او مىآید درست انجام نگیرد و مورد استفاده واقع نشود و این ضررى است براى جامعه. علاوه بر این که ممکن است در نفوس افراد هم آثار سویى بگذارد، زیرا همه مردم، مثل پیغمبر و امام معصوم نیستند که بتوانند کاملاً خودشان را حفظ کنند و این مسخرهها را ندیده و نشنیده بگیرند و خواه ناخواه در نفوسشان آثار سویى مىگذارد و گاهى ممکن است ایشان را به غم و اندوههاى شدید و ناراحتیهاى روانى مبتلا بکند بطورى که از زندگى فردیشان هم ساقط بشوند چه رسد به مسائل اجتماعى. قرآن کریم روى این موضوع هم خیلى تأکید مىفرماید و نمونههاى زنندهاى را نیز یادآور مىشود. آیاتى که در این زمینه هست یک دسته همین دستورهاى کلى است که مبادا مرد یا زن مؤمنى، فرد مؤمن دیگرى را مسخره و استهزا کند. و مواردى هم هست راجع به یک جریانات عینى واقع شده که آنها را بیان مىکند و زشتى و خطر آنها را ذکر مىفرماید. این جریانات، هم از ناحیه کفار و هم از ناحیه منافقین و هم از ناحیه ضعفاءالإیمان بوده است. در آیه 212 سوره بقره مىفرماید: “زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیوةُ الدُّنْیا” زندگى دنیا چشم کفار را به خودش متوجه کرده در نظر ایشان زیبا و باشکوه، جلوه کرده است بر خلاف مؤمنین که توجّه به زندگى دنیا ندارند و آن را وسیلهاى براى آخرت مىدانند و اهتمامشان به دنیا در حدى است که براى سعادت ابدى مفید و مؤثر باشد. در میان مؤمنین اشخاص فقیرى هستند که یا اموالشان را در راه اسلام صرف کردهاند و خودشان تهیدست ماندهاند و یا به علل دیگرى فقیر شدهاند. و کفار براى این که جامعه ایمانى رشد نکند ایشان را به باد مسخره مىگیرند: “زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَرُوا الْحَیوةُ الدُّنْیا وَ یَسْخَرُونَ مِنَ الَّذینَ آمَنُوا” خداى متعال به مؤمنان دلدارى مىدهد که در مقابل این مسخرهها خودتان را نبازید و بدانید که نزد خدا و در روز قیامت، مقام عظیمى دارید و مرتبه شما خیلى بالاتر از آنان است: “وَالَّذینَ اتَّقَوا فَوْقَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَاللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ” و شاید ذیل آیه اشاره باشد به این که علت مسخره، فقر مؤمنین بوده و از این روى تأکید مىفرماید که خداست که روزى هر کس را به هر اندازهاى که بخواهد مىدهد. یکى از مسخرههاى شایع، مسخره منافقین نسبت به مؤمنان بوده است. آنان با این که خود را مسلمان جلوه مىدادند و تظاهر به اسلام مىکردند مؤمنین واقعى را به جهاتى مسخره مىکردند. در آیه 79 سوره توبه مىفرماید: “أَلّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَوِّعینَ مِنَ الْمُؤمِنینَ فِى الصَّدَقاتِ وَالَّذینَ لایَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ” کسانى هستند که وقتى مؤمنین واقعى تطوع مىکنند و اموال خود را به عنوان صدقه و براى پیشرفت اسلام و کمک به فقراى مسلمین در اختیار پیامبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىگذارند یا خودشان به فقرا مىدهند ایشان را مسخره مىکنند مخصوصاً کسانى را که صدقاتشان خیلى کم است و نمىتوانند بیشتر کمک بکنند، چنان که در این زمان هم فقرا و بینوایان با اموال محدودى به هزینه جنگ کمک مىکردهاند و مثلاً پیرزنى چند تخم مرغ مىداد، در صدر اسلام هم کسانى بودند که دلشان مىخواست کمک بکنند ولى دسترسى نداشتند و فقط کمکهاى مختصرى انجام مىدادند. منافقین چنین افرادى را مسخره مىکردند که به چه چیزهایى مىخواهند دولت اسلامى را تقویت کنند: “أَلّذینَ یَلْمِزُونَ الْمُطَوِّعینَ” چشمک مىزدند به یکدیگر درباره کسانى از مؤمنین که تطوع مىکردند و با این که بر آنها واجب نبود استحباباً از اموال خود صدقه مىدادند. “وَالَّذینَ لایَجِدُونَ إِلاَّ جُهْدَهُمْ” مخصوصاً کسانى که به جز چیزهاى کمى دسترسى نداشتند. “فَیَسْخَرُونَ مِنْهُمْ” به همدیگر چشمک مىزدند و ایشان را مسخره مىکردند: “سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ” خدا ایشان را مسخره خواهد کرد. اشاره به این که کسانى که مؤمنین را مسخره مىکنند طرف حسابشان خداست و خدا آنان را به مسخره مىگیرد و در مقابل این کارهایشان عذاب دردناکى برایشان فراهم کرده است. در مورد انبیا هم آیاتى داریم که بطور کلى مىفرماید: هیچ پیغمبرى مبعوث نشد مگر این که مورد استهزاى مردم قرار گرفت. آیه 32 سوره رعد، آیه11 سوره حجر، آیه41 سوره انبیاء، آیه110 سوره مؤمنون، آیه10 سوره روم، آیه 30 سوره یس، آیه12 و 14 سوره صافات، آیه56 سوره زمر، آیه7 سوره زخرف، آیه9 سوره جاثیه. این آیات در مورد استهزاءهایى است که اقوام به انبیا مىکردند ولى بعضى از موارد آن بطور مشخصى بیان شده است از جمله استهزاى قوم نوحعلیه السلام هنگامى که آن حضرت در حالى که بیش از هزار سال از عمر شریفش گذشته بود به ساختن کشتى پرداخت تا موقع طوفان مؤمنین سوار آن شوند و از غرق شدن نجات یابند. در آیه 38 و 39 سوره هود مىفرماید: “و یصنع الفلک و کلما مرّ علیه ملأٌ من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منّا فانّا نسخرمنکم کما تسخرون فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذابٌ مقیمٌ؛ نوح، کشتى مىساخت و هر بار که مهتران قومش بر او مىگذشتند مسخرهاش مىکردند، مىگفت: اگر شما ما را مسخره مىکنید، زود باشد که ما هم مانند شما مسخرهتان خواهیم کرد. به زودى خواهید دانست که عذاب بر که رسد و خوارش سازد و عذاب جاوید بر که فرود آید.” و در آیه 47 سوره زخرف درباره حضرت موسىعلیه السلام مىفرماید: “فَلَما جاءَهُم بِآیاتِنا إِذاهُم مِنها یَضْحَکُون؛ هنگامى که آن حضرت با قیافه شبانى و چوبدستى خود به سوى فرعونیان آمد شروع کردند به خندیدن و مسخره کردن که چه کسى سلطنت ما را تهدید مىکند!” همچنین در آیات 41 سوره فرقان و 12 و 14 سوره صافات و آیه9 سوره جاثیه، به استهزاى مردم نسبت به پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم اشاره شده است. و در آیات 29 تا 31 سوره مطففین مىفرماید: “إِنَّ الَّذینَ أَجْرَمُوا کانُوا مِنَ الَّذینَ آمَنُوا یَضْحَکُون” مجرمین نسبت به مؤمنین پوزخند مىزدند “وَ إِذا مَرُّوا بِهِمْ یَتَغامَزُونَ” هنگامى که با مؤمنین برخورد مىکردند به یکدیگر چشمک مىزدند و آنها را به مسخره مىگرفتند “وَ إِذا انقَلبوا إِلى أَهْلِهِم انْقَلبُوا فَکِهینَ” و موقعى که به خانههایشان باز مىگشتند و با زن و بچههایشان مىنشستند کارهاى مؤمنین و گفتار و رفتار آنان را وسیله سرگرمى خودشان قرار مىدادند و مىخندیدند. و اما آن آیهاى که در مقام آموزش مؤمنین است آیه 11 سوره حجرات است: “یا أیها الّذین آمنوا لا یسخر قوم من قوم عسى أن یکونوا خیراً منکم و لانساء من نساء عسى أن یکنّ خیراً منهن و لاتلمزوا أنفسکم و لاتنابزوا بالالقاب بئس الإسم الفسوق بعد الإیمان و من لم یتب فأولئک هم الظالمون”. نخستبهمؤمنان سفارشمىفرمایدکهمبادامردانیازنان،یکدیگررامسخره کنند، بعد اضافه مىفرماید: چه بسا کسانى را که بد مىپندارید و نقصها و کمبودهایى را در آنان سراغ دارید از شما بهتر و نزد خدا عزیزتر باشند. این نکته اخلاقى بسیار مهمى است که هم جنبه فردى دارد و هم جنبه اجتماعى؛ یعنى هیچ کس حق ندارد کسان دیگرى را پستتر از خود بداند. چنین اندیشهاى براى مؤمن و روح ایمان و تربیت ایمانى و الهى بسیار مضر است. مؤمن براى این که تکامل روحى داشته باشد باید خودش را خیلى پست ببیند و پیش خودش باید ذلیل باشد درست است که مؤمنین باید نسبت به دیگران عزیز باشند و مخصوصاً در مقابل کفار و دشمنانشان باید عزتشان را حفظ کنند ولى در درون خودشان و مخصوصاً نسبت به خداى متعال باید فروتن باشند و احساس ذلت و خوارى داشته باشند. در یکى از دعاها امامعلیه السلام عرض مىکند که: “خدایا هر عزتى به من مىدهى ذلتى هم در نفس خودم عطا کن که هر قدر پیش چشم مردم بزرگتر مىشوم پیش خودم کوچکتر بشوم و مبادا مبتلا به غرور و خودپسندى گردم.” این باب عظیمى است براى خودسازى که انسان هیچ وقت خود را بهتر از دیگران نبیند. آن داستان حضرت موسىعلیه السلام معروف است که نقل مىکنند خداى متعال به حضرت موسىعلیه السلام خطاب کرد که دفعه بعد که براى مناجات به کوه طور مىآیى پستترین مخلوقات را با خودت بیاور. حضرت موسى درصدد برآمد که مخلوق پستى را پیدا کند و با خود ببرد، در بین انسانها هر چه خواست کسى را پستتر از خودش حساب کند نتوانست و فکر کرد شاید کسى نزد خدا مقامى داشته باشد و من ندانم و حتى اگر گناهکارى باشد توبه کرده باشد و به واسطه آن توبه پیش خدا عزیز شده باشد، و به هر حال من از عاقبت هیچ انسانى آگاه نیستم که سرانجامش چه خواهد شد و چه مقامى نزد خدا خواهد داشت، از انسانها صرف نظر کرد، حیوانات طاهر و پاک و بىاذیت را هم نتوانست پستترین مخلوقات حساب کند، بالأخره سگ پلید متعفنى را پیدا کرد و خواست که آن را بگیرد و با خودش ببرد. یک وقت متوجه شد که نمىتواند آن را پستترین مخلوقات خدا بشمارد، زیرا این حیوان گناهى ندارد و ممکن است انسانى در اثر گناه پیش خدا از سگ هم پستتر باشد. این بود که دست خالى برگشت. خطاب شد که چرا آنچه را گفتیم انجام ندادى؟ عرض کرد: خدایا من نتوانستم کسى را پیدا کنم که بگویم این پستترین مخلوقات تو است. خطاب شد اگر آن سگ را آورده بودى نامت را از طومار انبیا محو مىکردیم. به هر حال این نکته مهمى است که باید توجه کرد به این که انسان نباید هیچ انسان دیگرى - بخصوص مؤمنین را - از خودش پستتر بپندارد و حتى کسانى که اهل عصیان و مرتکب گناه کبیره هم هستند نباید انسان خودش را از آنان بالاتر و بهتر بداند، زیرا ممکن است همین اشخاص توبه کنند و پیش خدا عزیز بشوند و همان کسى که خیلى مقام عالى دارد و چه بسا به خودش هم مىبالد سقوط کند و از آن فرد گناهکار پستتر بشود. در این زمینه روایات فراوانى هست که هیچ مؤمنى را تحقیر نکنید شاید او از اولیاى خدا باشد و شما او را نشناسید. و خدا اولیاى خودش را در میان مردم مخفى کرده است پس به هیچ کس با چشم حقارت نگاه نکن. این جنبه فردى مسأله است و اما در مورد مسائل اجتماعى، عملاً تحقیر کردن و کوبیدن شخصیت دیگران، ضررهاى عظیم اجتماعى دارد که جامعه مسلمین را به خطر مىاندازد و کمترین زیان آن ایجاد دشمنى و کدورت در میان افراد و از بین بردن صفا و صمیمیت است که زمینههاى همدلى و همیارى را در اجتماع ضعیف و نابود مىکند. در دنباله آیه مىفرماید: “و لاتلمزوا أنفسکم ولاتنابزوا بالالقاب بئس الإسم الفسوق بعدالإیمان” چشمک زدن، مسخره کردن، نیش زدن، دست انداختن، اسم بد روى یکدیگر گذاشتن و بطور کلى ضربه زدن به شخصیت افراد در اجتماع موجب این مىشود که ایمان شخص تبدیل به فسق گردد و از نظر معنوى، سقوط نماید و گویا با این تعبیر اشاره مىفرماید به این که چنین شخصى نام و عنوانش نزد خدا و ملائکه از “مؤمن” به “فاسق” تبدیل مىشود. همچنین هرگونه برخورد خشونتآمیز و توهینآمیز نسبت به مؤمنین خواه با زبان باشد و خواه با رفتار، و از جمله فحش دادن و بدگویى کردن، بسیار مذموم و داراى آثار اجتماعى ویرانگر و تباه کنندهاى است. دو نفر که به یکدیگر فحش بدهند یا بدگویى کنند دیگر چه اندازه مىتوانند نسبت به یکدیگر محبت داشته باشند و در فعالیتهاى اجتماعى مشترک همکارى کنند؟! همین طور ترشرویى و اخم و بىاعتنایى کردن باعث مىشود که افراد از یکدیگر رمیده شوند و محبت و الفتشان از بین برود. مخصوصاً کسانى که موقعیت اجتماعى دارند و در مقام ارشادگرىاند و معلم و مربى هستند یا مدیر یا کارفرما هستند و با زیردستان سر و کار دارند حتماً مىبایست این جهت را رعایت کنند. در اول سوره عبس مىفرماید: “عبس و تولّى ان جائه الاعمى” بین مفسران اختلاف است که فاعل “عبس” کیست؟ مشهور بین مفسران شیعه این است که شخص متکبرى در مجلس پیغمبراکرمصلى الله علیه وآله وسلم بوده که از ورود یک فرد فقیر نابینایى ناراحت شده و از همنشینى با او ابا کرده است و از این جهت فعل غایب و بدون ذکر فاعل آورده شده که دلالت بر بىاعتنایى گوینده (خداى متعال) نسبت به او دارد. سپس مىفرماید: “و ما یدریک لعلّه یزکّى”؛ یعنى چه مىدانى شاید همان مرد نابینا تزکیه شود و به کمالات انسانى نایل گردد و آن شخص دیگر که با او مشغول صحبت بودى سودى از سخن تو نبرد. تو باید درصدد باشى که افراد مستعد را تربیت کنى و به وضع ظاهرى و موقعیت اجتماعى ایشان ننگرى و دل نبندى. و در نصایح حضرت لقمان است: “و لا تصعّر خدّک للناس” این همان ترش رویى کردن و بىاعتنایى کردن به مردم است که موجب رنجش خاطر و کدورت و عواطف منفى مىشود و علاوه بر ضرر معنوى که براى شخص دارد پیوندهاى اجتماعى را هم سست و تهدید به زوال مىکند. و در مقابل، گشاده رویى و تواضع و فروتنى و مهربانى و ملایمت و مانند آنها موجب جذب دلها و جلب محبت و علاقه دیگران مىگردد. خداى متعال خطاب به پیغمبر اکرمصلى الله علیه وآله وسلم مىفرماید: “فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظّاً غَلیظَ الْقَلْبِ لانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ” از نعمت و رحمت الهى بر مردم است که تو نسبت به ایشان نرمخو و مهربان هستى و اگر درشتخو و سخت دل مىبودى مردم از اطراف تو پراکنده مىشدند و از هدایت الهى بهرهمند نمىگشتند و جامعه به سعادت نمىرسید. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 88 |