تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,355 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,304 |
گفتار ماه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 164، مرداد 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
گفتار ماه اصول گرایى
انقلاب اسلامى داراى اصول پایدارى است که مىتوان از آنها به محکمات یا “استراتژى” انقلاب تعبیر کرد؛ همان سان که داراى روشهایى است که متشابهات انقلابند و در گذر زمان و با موقعیت مکانى قابل تغییرند که اصطلاحاً “تاکتیک” گفته مىشوند. از آن جا که هویت انقلاب با اصول پایدارش شناخته مىشود، هیچ کس را نرسد که بر سر کم و زیاد کردن آنها چانه بجنباند و طبیعى است که نخستین سنگربان این اصول، مقام معظم رهبرى است و مفسر متشابهات و ترسیمگر تاکتیکهاى انقلاب هم اوست و مردمى که براى برپا داشتن این انقلاب، جان باختهاند عدول از اصول را برنمىتابند و تجربه نشان داده است که سازشکاران را نیز بشدت تنبیه مىکنند. اساسى ترین اصول پایهاى انقلاب، اسلامى بودن آن است که باید در همه قوانین تجلّى یابد و سیاستگذاریهاى خرد و کلان در آن جهت، سامان یابند. با وجود این، گاه مشاهده مىشود که کسانى - بعمد یا بخطا - در قول و فعل بر خلاف این اصل رفتار مىکنند که به مواردى از آن اشاره مىشود: 1- پوشیده نیست که صدور حکم اعدام سلمان رشدى مرتد، توسط حضرت امام خمینىقدس سره توطئه استکبار جهانى را بىاثر ساخت و او را در موضع انفعالى قرار داد ولى سرانجام، سران آن در برابر قاطعیت حضرت امام، تن به شکست دادند و با بازگشت سفیرانشان به ایران، عَلَم تسلیم برافراشتند. از آن تاریخ تاکنون، این ماجرا در حد دستاویزى براى محکومیت دولت جمهورى اسلامى ایران باقى مانده است و با این که سازمان کنفرانس اسلامى با مرتد خواندن سلمان رشدى، عملاً به تأیید حکم امام راحل پرداخت، اما برخى از خودیهاى مرعوب یا بىمسؤولیت به اشکال گوناگون درصدد کم رنگ ساختن آن برآمدند. گاه به جاى “حکم”، “فتوا” گفتند تا اجراى آن را تنها وظیفه مقلدان ایشان بخوانند، و زمانى در حکم یا فتوا تردید کردند و اخیراً مدعى شدهاند که اجراى آن، بر دولت جمهورى اسلامى حرام است، چرا که مخالف “اوفوا بالعقود” و قوانین و مقررات بینالمللى است! و معلوم نیست، چرا این حکم مورد اتفاق فریقین را مخصص آن قوانین بینالمللى نمىدانند. و اگر اجراى این حکم بر هر مسلمانى واجب است - و خود امامرحمه الله فرموده بودند که اگر جوان بودم، شخصاً براى کشتن این مرتد اقدام مىکردم - چرا دولتهاى اسلامى، نه تنها معاف دانسته مىشوند که اجراى حکم الهى بر آنها حرام شمرده مىشود؟! 2- راست است که اسلام، در عرصه اقتصاد، دست سیاستگذاران را باز گذاشته تا به حسب مصلحت جامعه، میزان فعالیتهاى بخش دولتى یا خصوصى را کم و زیاد کنند، ولى میزان درستى سیاستهاى اقتصادى در رعایت عدالت اجتماعى است و نباید فراموش کرد که “اصل چهل و چهارم” قانون اساسى، نظام اقتصادى جمهورى اسلامى ایران را بر پایه سه بخش دولتى، تعاونى و خصوصى با برنامهریزى منظم و صحیح، استوار مىداند، پس همان طور که نادیده انگاشتن بخش خصوصى یا تعاونى نادرست است، فراموش کردن بخش دولتى و فروش صنایع بزرگ و مادر و کارخانههاى بزرگ - به ثمن بخس - به بخش خصوصى، برخلاف قانون اساسى و میثاق ملى است. کسانى که ایراد برنامه اول دولت آقاىهاشمى رفسنجانى را، عدم خصوصى سازىِ کامل مىدانند، در پیامدهاى چنین سیاستى اندیشه کنند، سرمایهدارى لجام گسیخته، نه تنها فرهنگ رفاه و رفرم و تجملپرستى را یدک مىکشد که آرام آرام به اهرمهاى قدرت نیز نزدیک خواهد شد و در آیندهاى نه چندان دور به پستهاى کلیدى دست خواهد یافت و آن وقت نه از تاک نشان خواهد بود، نه از تاک نشان! این که پارهاى غرب زده بىمسؤولیت - که متأسفانه در برخى تصمیمگیریهاى اقتصادى هم نقش جدّى دارند - مىگویند: مسائل اقتصادى ربطى به مباحث ایدئولوژیکى ندارند، برخلاف اصول مسلم انقلاب و مبانى حضرت امام، سخن مىرانند و البته کارشناسى آنها را در مسأله ارز شناور آزمودیم و بیش از این، آزموده را آزمودن خطاست. سرمایهدارى هم آزمون خود را در سطح جهانى پس داده است و بسیار بجاست که طرفداران افراطى خصوصى سازى، بیلان کار بخش خصوصى را در پیشرفت تولید و توسعه کشور ارائه کنند، آن گاه درصدد سپردن آخرین سنگرهاى اقتصادى به دست آنان برآیند! و خوب است این کسان، به این سخن استاندار تهران توجه کنند که گفته است: “سر نخ بسیارى از کالاها و محمولههاى بزرگ قاچاق در بنادر و مرزهاى جنوبى، غربى و شرقى کشور در بازار تهران است.” ناگفته پیداست که غرض از این سخنان، نفى مطلق بخش خصوصى نیست، بل نفى انحصار است و این که باید به قانون اساسى بازگشت و سه حوزه دولتى، تعاونى و خصوصى را محترم شمرد! 3- در عرصه فرهنگ نیز برخى از خودیهاى ظاهراً رادیکال، طبل اباحهگرایى مىکوبند؛ فى المثل در باب تهاجم فرهنگى، عدهاى، اصل آن را انکار مىکنند و بعضى از دگراندیشان، دولت جمهورى اسلامى را مقصر و عامل اصلى تهاجم فرهنگى دشمنان مىدانند و برخى از دوستان نیز تصور مىکنند چون با نامهربانى یا جفا آنان از صحنه بیرون رفتهاند، دشمن به خود جرأت تهاجم داده است. اکنون فرصت پرداختن به این دیدگاهها و عیارگیرى نیست و آنچه مورد نظر ماست، ارگانهایى از دولت اسلامى است که على رغم اعتقاد به تهاجم و شبیخون فرهنگى، راه برخورد با آن را اشتباه رفتهاند و رسالت و قلمرو کارى خویش را فراموش کردهاند. در مثل، فلان مرکز اسلامى که مسؤولیتش تبلیغ فرهنگ و مبانى دینى است، کار خود را رها ساخته و به تربیت نوازنده و تعلیم سنتور، ویولون و دف و چنگ مىپردازد و کسانى که این مسؤولیت را به عهده دارند، به جاى میدان دادن به هنرمندان متعهد و مسؤولیت پذیر، جواز نشر نوارهاى کذایى و فیلمهایى که با معیارهاى اسلامى فاصله دارند صادر مىکنند و عدهاى از برنامهسازان هم مدّعىاند برنامههاى آنها هرچه باشد از برنامههاى ماهواره بهتر است و بدین ترتیب نه تنها ضعف خود را پوشیده نگه مىدارند، بلکه عملاً چهرهاى دیگر از تهاجم را هم به نمایش مىگذارند. و جالب آن که اخیراً برخى از ارباب سینما، خواستار حذف نظارت و کنترل دولت بر امور سینمایى گشتهاند تا بکلى میدان را براى اغیار فراهم سازند - و به بهانه این که صنف سینماگر خود مواظب همکاران خواهد بود - سینماى گیشهاى و مبتذل را بر این کشور تحمیل کنند. البته سخن در نحوه نظارت و یا گفت و گو در باب معیارهاى ارزیابى، پذیرفتنى است و آنچه مردود است، برنتابیدن اصل نظارت است. بارى، انقلاب اسلامى داراى اصول پایدارى است که مجامله و مداهنه را در آنها راه نیست و مسؤولان موظفند با شجاعت و امام گونه بر اصول پاى بفشارند و از سرزنش کنندگان پروا به خود راه ندهند و رضایت مخلوق را به سخط خالق نفروشند.والسلام على من اتبع الهدى سردبیر | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 67 |