تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,380 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,319 |
بهشت و فراموشى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 164، مرداد 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد بهشت و فراموشى آیة اللَّه جوادى آملى
اً “مثل الجنّة الّتى وُعد المتّقون تجرى من تحتها الأنهار أُکُلُها دائم و ظلّها تلک عقبى الّذین اتّقوا و عقبى الکافرین النّار”.1 مَثَل بهشتى که به تقواپیشگان وعده داده شده آنچنان است که رودها در زیر آن روان است؛ خوردنیها و سایهاش، همیشگى است، این است سرانجام پرهیزگاران و اما کافران، سرانجامشان دوزخ است. × × × × فردوس پیشوایان در سوره ابراهیم وقتى “کلمه طیّبه” را بیان مىکند مىفرماید: “أَلَمْ تَرَ کَیف ضرب اللّه مثلاً کلمةً طیبةً کشجرةٍ طیّبةٍ أصلها ثابتٌ و فرعها فى السماء تؤتى أُکُلَها کلّ حینٍ بإذن ربّها”2 این درخت طیّبه مثل درخت دنیا نیست که فقط شاخههایش آن هم در فصل معینى، میوه بدهد، بل همه قسمتهایش از پایین تا بالا و در هر لحظه میوه مىدهد. این مَثَلِ کلمه طیّبه است. مَثَلِ بهشت هم مثل باغى است که همیشه میوه مىدهد: “مثل الجنّة الّتى وُعد المتّقون تجرى من تحتها الأنهار أُکُلُها دائم و ظلّها” آن بهشتى که متقین به آن وعده داده مىشوند مِثلِ یک بهشتى است که همیشه درختهاى آن میوه مىدهد و نهرهایش جارى و سایهاش دایمى است. این بهشتى که در آن نهر جارى است براى همه تقواپیشگان و مؤمنان است امّا آن بهشتى که مَثَلش این است، براى همه اهل تقوا نیست. آنان که دعایشان مستجاب شود: “واجعلنا للمتّقین اماماً” درجه آنها برتر از سایر متقیان است. آن که امام اهل تقوا شد، جنّتِ او با جنّتِ اهل تقوا یکى نخواهد بود. در سوره فرقان وقتى دعاى خاصّ این گروه را بیان مىکند، مىفرماید: اینان از خداى سبحان این چنین مىطلبند: “والّذین یقولون ربَّنا هب لنا من أزواجنا و ذرّیاتنا قرّة أعین واجعلنا للمتّقین إماماً”3 از این اعضاى خانواده به ما “قره عین” بده که با دیدن آنان چشم ما روشن شود. “قرّه” یعنى خنکى، قرةالعین یعنى خنکى چشم، به هواى سرد “هواى قارّ” مىگویند؛ یعنى هواى خیلى خنک، اشکى که از چشم در مسائل معنوى هرگز به انسان اجازه ندادهاند که آرزو و همّت کوتاه داشته باشد، چون راه براى همه باز است هرچه انسان پیشرفت کند نه کسى مانع پیشرفت اوست و نه او مانع دیگران.
مىآید اگر در اندوه و غم باشد، گرم است و اگر در زمان نشاط و سرور باشد خنک است. آن اشک خنک (قرّه عین)، نشانه سرور است. عبادالرحمن از خداى سبحان قرّةالعین طلب کردند، همان طورى که رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم نماز را قرّه عین مىداند. معلوم مىشود فرزندانى مىخواهند که باعث نشاط اینها باشد، آن گاه مىگویند: “واجعلنا للمتّقین اماما”. در مسائل معنوى هرگز به انسان اجازه ندادهاند که آرزو و همّت کوتاه داشته باشد، چون راه براى همه باز است هرچه انسان پیشرفت کند نه کسى مانع پیشرفت اوست و نه او مانع دیگران. از این رو گفتهاند تا مىتوانید درجات عالى معنوى را مسألت کنید. در دعاى کمیل مىخوانیم: “واجعلنى من أحسن عبیدک نصیباً عندک و اقربهم منزلةً منک و اخصّهم زلفةً لدیک” به ما آموختهاند که هر چه بخواهید راه باز است بکوشید تا از همه بندگان مقربتر باشید. پس اگر انسان نتوانست یا نخواست، باید خودش را ملامت کند. دعاى عباد الرحمن این است که ما نه تنها به درجه تقوا برسیم بلکه امام و پیشرو اهل تقوا باشیم. سیره ما به گونهاى باشد که اهل تقوا آن را بررسى و تبعیّت کنند. رسیدن به مقام امامت اهل تقوا بعد از آن است که انسان خودش این راه را طىّ کرده و هجرت نموده و در این هجرت، سُرعت گرفته باشد، بر اساس “سارعوا الى مغفرة من ربّکم”4 و در این سرعت، سبقت بگیرد: “سابقوا الى مغفرة من ربّکم”5 و “فاستبقوا الخیرات”.6 وقتى هم سبقت گرفت و از دیگران جلو زد به فکر دیگران هم خواهد بود. انسان از هجرت تا امامتش مىتواند این مراحل را یکى پس از دیگرى طى کند. و اگر امام المتقین شد، بهشت او بالاتر از بهشت دیگران است. × بهشتیان و نسیان در ذیل این کریمه “سقاهم ربّهم شراباً طهورا”7 مرحوم طبرسىرحمه الله مىفرماید: گروهى از امام صادقعلیه السلام روایت کردهاند که هرچه غیر خداست از قلب اینها مىزداید و اینها را تطهیر مىکند، زیرا هر کس به یکى از موجودات جهان امکان - که غیر حق است - دل بَست، مُتَدَنِّس و آلوده مىگردد. آن شراب، طهور و مطهّر است، آنها را از این علاقه تطهیر مىکند. بنابراین چیزى جز خدا نمىطلبند. در این باره که انسان وقتى بعضى از مراحل را چشید، در قلبش چیزى جز یاد حق نیست علاوه بر نقل مرحوم امین الإسلام طبرسى، نقل دیگرى در ذیل آیه20 سوره “هل أتى” (وَ إذا رأیتَ ثَمَّ رأیتَ نعیماً و ملکاً کبیراً) از کتاب احتجاج مرحوم طبرسى در تفسیر “نورالثقلین”8 نقل شده است که: سائلى از امام صادقعلیه السلام پرسید: اگر بهشت مُلک کبیر است و در آن غم و اندوهى نیست، با این که نوعاً بهشتیان فرزندان یا برادران یا یکى از ارحامشان در اثر معصیت و گناه گرفتار جهنّم شدهاند، پس الآن خودشان در بهشت متنعّمند و بستگانشان در جهنّم مىسوزند، این غم را اهل بهشت چه کنند؟؛ فى المثل، اگر کسى نظیر نوحعلیه السلام در بهشت متنعّم باشد و فرزندش که چون “انّه عملٌ غیر صالح”9 در آتش بسوزد، یا کمیل بن زیاد نخعى در بهشت اما برادرش حارث بن زیاد نخعى ملعون در جهنّم باشد! این چه لذتى است براى آن پدر و این برادر؟ امامعلیه السلام پاسخ فرمود: “انّ اهل العلم قالوا: انّهم یَنْسَوْنَ ذِکرهم؛ اهل علم مىگویند اینها یادشان مىرود که چنین کسى را داشتهاند.” نوحعلیه السلام یادش نیست که این چنین پسرى داشته است، و کمیل یادش نیست که چنان برادر تبهکارى داشته و انسانى که یادش نباشد غمگین نیست. این کریمه که مىفرماید: “وامتازوا الیوم ایّها المجرمون”10 صفها را آن چنان جدا مىکند که انسان اصلاً به یاد تبهکار نیست تا غصّه بخورد. و مراد از “اهل علم” در کلام امام صادقعلیه السلام همان انبیاى عظام و معصومینعلیهم السلام هستند که فرمود: “نحن العلماء و شیعتنا المتعلّمون و سایر النّاس غثاء”. بنابراینآندرجهاىکهبراى ائمه اهل تقواست براى دیگران نیست و بهشت اصولاً چنین مَوْطنى دارد که انسان جز به یاد خیر نیست. × تفسیر نون و قلم در همین تفسیر “نورالثقلین” آمده است که از امام صادقعلیه السلام سؤال کردند: نون و قلم یعنى چه؟ فرمود: “و اما "ن" فکان نهراً فى الجنّة اشدّ بیاضاً من الثلج و احلى من العسل، قال الله عزّوجلّ له کُن مداداً فکان مداداً ثمَّ أخذ شجرةً فغرسها بیده؛ “ن” نهرى است در بهشت از برف سفیدتر و از عسل شیرینتر، خداى منّان به او امر کرد که مرکب بشود پس مرکب شد، بعد خداى سبحان درختى را با دست خود کاشت که از آن درخت قلم بسازد.” سپس امام صادقعلیه السلام فرمود: والید القوّة؛ بیده نه یعنى با دستش بلکه یعنى بقوّته و قدرته. و لیس بحیث تذهب الیه المشبّهه؛ دست داشتن خدا، به آن معنا نیست که واقعاً دست جسمانى داشته باشد، همچنان که فرقه “مشبهه” معتقد بودند، بلکه به معناى قدرت و قوّت داشتن است. ثم قال لها: کونى قلماً؛ سپس به این شجره فرمود قلم باش، او هم قلم شد. ثم قال له أُکتُبْ؛ به قلم فرمود: بنویس. فقال له: یا ربّ و ما أَکْتُب؟؛ چه چیزى بنویسم؟ قال: ما هو کائنٌ الى یوم القیامة؛ تمام مقدّرات تا قیامت را بنویس. فَفَعَلَ ذلک ثمّ ختم علیه و قال: لاتنطقنّ الى یوم الوقت المعلوم؛11 قلم هم تمام مقدّرات را نوشت بعد خداوند دهان او را مُهر کرد و فرمود: دیگر حرف نزن تا قیامت. روایت دیگرى از “معانى الاخبار” نقل مىکند که “سفیان ثورى” خدمت امام ششم - سلام الله علیه - عرض کرد: این “ن” و “قلم” چیست؟ حضرت فرمود: “ن” نهرى است در بهشت، خدا به او فرمود: جامد شو. او هم منجمد شد بعد به قلم فرمود: بنویس، قلم هم نوشت. آن گاه فرمود: “فالمداد مدادٌ من نور والقلم قلمٌ من نور واللوح لوحٌ من نور؛ سخن از نهر و مرکب و درخت نیست، سخن از نور است.” این توضیح مقدارى سفیان را آشنا کرد که اگر گفته مىشود نهر، یا درخت و یا قلم اینها تمثیل است. سفیان عرض کرد: یابن رسول الله بیّن لى أمر اللوح و القلم و المداد فَضلَ بیانٍ؛ روشنتر برایم بیان فرمایید؛ یک بار مىفرمایید نهر است، و بار دیگر، مىفرمایید نور است، منظور چیست؟ و علّمنى مما علّمک اللّه؛ آن چه که خداى سبحان به شما آموخت به ما هم بیاموزید. فَقال یابنَ سعید لولا انّک أهل للجواب ما أجبتک؛ امام فرمود: اگر تو این شایستگى را نمىداشتى من جواب نمىدادم. فَنُون مَلَکٌ یُؤدّى الى القلم و هو ملکٌ. والقلم یؤدّى الى اللوح و هو ملکٌ واللوح یؤدّى این طور نیست که همه نعمتهاى بهشت فقط نهر و لذایذ جسمانى باشد بلکه چیزهاى دیگرى هم مطرح است؛ مثلاً گاهى به جاى فرشته سخن از درخت یا نهر و یا مرکب و قلم است.
الى اسرافیل و اسرافیل یؤدّى الى میکائیل و میکائیل یؤدّى الى جبرئیل و جبرئیل یؤدّى الى الانبیاء و الرسل - صلوات الله علیهم - ثمّ قال لى: قُم یا سفیان فلا آمن علیک”.12 حضرت به سفیان فرمود برخیز که بیش از این نمىتوانم برایت بگویم. بنابراین، گاهى سخن از نهر و درخت است، و زمانى نور، و وقتى فرشته. و در این گونه موارد، با هر کس به اندازه استعدادش، صحبت مىکنند. پس؛این طور نیست که همه نعمتهاى بهشت فقط نهر و لذایذ جسمانى باشد بلکه چیزهاى دیگرى هم مطرح است؛ مثلاً گاهى به جاى فرشته سخن از درخت یا نهر و یا مرکب و قلم است. این درجاتى است که یکى پس از دیگرى تبیین مىکنند. آن گاه نشان مىدهد که آن “شراب طهور” چه نوع شرابى است، بعضى از دلها چگونه فقط به یاد خدایند، و کسى در بهشت به یاد بستگان تبهکارش نیست تا غمگین باشد. این است که: “ألا ان أولیاء اللّه لاخوف علیهم و لا هم یحزنون”.13”والحمد للّه رب العالمین”
پاورقیها: 1 ) رعد (13) آیه 35. 2 ) ابراهیم (14) آیه24. 3 ) فرقان (25) آیه74. 4 ) آل عمران(3) آیه133. 5 ) حدید (57) آیه21. 6 ) مائده (5) آیه48. 7 ) انسان(76) آیه21. 8 ) تفسیر نورالثقلین، ج5، ص484، روایت58. 9 ) هود (11) آیه46. 10 ) یس (36) آیه59. 11 ) تفسیر نورالثقلین، ج5، ص388. 12 ) همان. 13 ) یونس (10) آیه62. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 77 |