تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,322 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,277 |
فلسفه وجود آیات متشابه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 164، مرداد 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
فلسفه وجود آیات متشابه قسمت دوم آیة الله محمدهادى معرفت
ممکن است کسى سؤال کند: چرا تمامى آیات قرآن مجید از محکمات نیستند؟ اگر همه آیات روشن و صریح بودند، کمتر باعث گمراهى مىگردید و هدف شارع را، که هدایت مردم است، بهتر برآورده مىساخت؟ امام فخر رازى این پرسش را بدین گونه مطرح مىنماید: گروهى از کسانى که ایمان ندارند به بهانه وجود آیات متشابه، به قرآن خرده گرفته و گفتهاند: چگونه ممکن است قرآن در تمام زمانها مورد استفاده مردم قرار گیرد، در حالى که زمینههاى تشتّت و اختلاف آرا در آن بسیار است، زیرا به سبب وجود آیات مختلف که داراى معانى چندگونه و متفاوتى هستند، هر کس با هر مسلک و مرام، آیات توجیه کننده معتقدات خویش را در قرآن بازمىیابد. حال چرا خداوند حکیم، کتاب خود را که مىبایست روشنگر راه هدایت باشد، محلى براى تضارب افکار و اختلاف آرا قرار داده است. آیا بهتر نبود خداوند تعالى قرآن را پیراسته از آیات متشابهاى که خود باعث طرح شبهههاى گمراهکننده است، نازل مىفرمود!؟ در این صورت، هدف و مقصود پروردگار که هدایت عموم آدمیان است دست یافتنىتر مىبود.1 × پاسخ ابن رشد ابن رشد - فیلسوف بزرگ اندلسى - به این پرسش پاسخى نیکو داده است، او مردم را به سه طبقه تقسیم مىکند: 1- دانشمندان که با فلسفه الهى و حکمت متعالیه آشنایى کامل دارند. 2- عامّه مردم که از دانش بهرهاى نبردهاند و به زیور علم آراسته نیستند. 3- گروه سوم که حدفاصل دو گروه فوقند؛ یعنى نه در طبقه دانشمندان جاى مىگیرند و نه همردیف با توده مردم به حساب مىآیند و ایشان همان صاحبان مسلکها و مذاهب کلامى از اشاعره و معتزلهاند. ابن رشد مىگوید: این گروه سوم همان کسانىاند که برخى از آیات قرآن را به صورت متشابه مىبینند و به همین خاطر خداوند آنان را مورد سرزنش و نکوهش قرار داده است. اما در نزد گروه اول، یعنى دانشمندان، تشابهى در آیات وجود ندارد، زیرا آنان وجه تفسیر صحیح و هدف نزول هر یک از آیات را بخوبى مىشناسند. عامه مردم هم که در این زمینه مشکلى ندارند، چرا که آنها ظواهر آیات را به راحتى دریافته و به آن اطمینان نمودهاند، بدون این که تردیدى به خود راه دهند و چه بسا اشکالها و تردیدهاى اهل کلام حتى به ذهن آنها هم خطور نکرده است. ابن رشد در ادامه مطلب مىگوید: تعلیم و آموزش شریعت همانند غذاست که هرچند براى بیشتر بدنها نافع است، گاهى به گروهى اندک ضرر مىرساند و به همین معنا در آیه شریفه قرآن اشاره رفته است: “و ما یُضلّ به الاّ الفاسقین؛ و گمراه نمىشوند با آن مگر بدکاران.”2 البته این امر در تعداد ناچیزى از آیات، آن هم براى گروه کمى از مردم اتفاق مىافتد. این آیات درباره اشیایى سخن مىگویند که از انظار غایبند و آدمیان آنها را با حس خود درک نمىکنند و شبیهى نیز در بین محسوسات ندارند. لذا در قرآن براى اشاره به این اشیا، که جزو عالم غیبند، از محسوساتى که بهگونهاى به آنها شباهت دارند و از موجودات دیگر به آنها نزدیکترند کمک گرفته شده است و چون برخى از انسانها اشیاى عالم غیب را مانند محسوساتى که به آنها مثال زده شدهاند پنداشتهاند، دچار گمراهى و سرگردانى گردیدهاند و این آیات همان آیاتى هستند که در زبان شرع، “متشابه” نام گرفتهاند. البته این حیرت و سرگردانى در معانى آیات، براى دانشمندان و نیز توده مردم پیش نمىآید، زیرا این دو گروه از سلامتىِ روان و اندیشه برخوردارند و تعالیم شرعى همچون غذایى نافع آنها را سود مىبخشد. اما غیر از این دو گروه، بیماردلانى بیش نیستند که تعداد آنان اندک است و براى همین خداوند تعالى مىفرماید: “فامّا الّذین فى قلوبهم زیغ، فیتّبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه وابتغاء تأویله؛ و اما آنان که در قلوبشان انحراف است از متشابهات پیروى مىکنند تا فتنهانگیزى کنند و طالب تفسیر نادرستى براى آیات هستند.”3 و باید دانست که ایشان ارباب مذاهب کلامىاند که بسى اهل مجادلهاند. شریعت اسلام در تعالیم مذهبى و برنامههاى تربیتى نجات بخش خود، راهى را پیش گرفته که هم توده مردم را سودمند مىافتد، و هم دانشمندان را به تسلیم و کرنش وادار مىسازد. براى همین در زبان شرع تعابیرى به کار رفته است که عموم مردم و دانشمندان مقصود شارع را بخوبى درمىیابند. مردم ظاهر آیات و مثالهاى قرآنى را مىفهمند و حقیقت مورد نظر را همشکل و همانند مثالهاى ذکر شده، تصور مىکنند و به همین اندازه راضى هستند. لیکن دانشمندان حقیقتى را که در آیات قرآن در ضمن مثالى ذکر شده است بدرستى درمىیابند؛ مثلاً چون نور جزو لطیفترین و ظریفترین موجودات محسوس مىباشد، برخى از حقایق عالم به نور تشبیه شده است. و با این کار، توده مردم توانستهاند دریابند که موجودات دیگرى بیرون از حیطه محسوسات آنان وجود دارند که شبیه به محسوسات آنان هستند. به همین جهت هنگامى که شارع مقدس، اوصاف خداى تعالى را به زبان عادى بیان مىکند، عموم مردم دچار شک و تردید نمىشوند؛ مثلاً وقتى در خلال آیات و روایات گفته مىشود: “اللّه نورالسّموات و الأرض؛ خداوند نور آسمانها و زمین است”4 یا گفته مىشود که: “پروردگار متعال داراى حجابهایى از نور است” یا “مؤمنان خداوند را در آخرت همچون خورشید نیمروز، مشاهده مىکنند”، عوام مردم در این سخنان، تردید نمىکنند. علما نیز در این امور دچار شبهه نمىشوند، زیرا آنان بخوبى مىدانند که منظور از مشاهده پروردگار در روز قیامت، کامل شدن علم و یقین مؤمنان به وجود بارىتعالى است. حال اگر دانشمندان دقایق آنچه را فهمیدهاند، به صراحت براى عوام بیان کنند، پایههاى معتقدات دینى آنها فرو مىریزد و چه بسا بىپرده سخن گفتن از حقایق، باعث بىایمانى و کفر آنان گردد، چرا که عوام از هر موجودى تنها صورت خیالى و محسوس آن را مىفهمند و آنچه را که در ظرف خیال و احساس ایشان نمىگنجد به منزله نیست به شمار مىآورند. براى مثال، هنگامى که به عوام گفته شود که موجودى در عالم هست که جسم نیست و هیچ یک از خواصّ و لوازمى را که در اجسام مشاهده مىگردد، ندارد، قوه تخیّل آنان ناتوان گردیده و قادر به شناخت آن شىء نخواهد بود و در نتیجه آن را به منزله معدومات خواهند دانست. مخصوصاً اگر به عوام بگوییم که موجود مورد نظر نه در بیرون عالم و نه در درون آن قرار دارد و نه در بالا و نه در پایین جهان جاى گرفته است، بیشتر در وجود آن شک خواهند نمود. به همین علت شارع مقدس تصریح نفرموده است که خداوند جسم نیست بلکه بطور اجمال فرموده است: “لیس کمثله شىءٌ و هو السّمیع البصیر؛ هیچ چیز مانند و شبیه به او نیست و او شنوا و بیناست”.5 و نیز آیه شریفه “لاتُدرکه الأبصار و هو یدرک الأبصار و هو اللطیف الخبیر؛ دیدگان از درک وى ناتوانند اما وى دیدگان را درمىیابد و او باریکبین و آگاه است.”6 ابن رشد در پایان سخن خود مىگوید: اگر در شریعت اسلام تعمق و تفکّر نمایى، درمىیابى که شارع ضمن آن که با آوردن مثالهایى توده مردم را با معانى شرعى آشنا مىسازد - که بدون این مثالها قادر به تصوّر حقایق شرع نبودند - دانشمندان را هم آگاه مىنماید که حقیقت این معانى را به روشنى دریابند. بنابراین در تعلیمات و آموزشهاى مذهبى باید میزانى را که شارع براى تعلیم هر یک از گروههاى سه گانه به کار برده، رعایت کرد. و از درآمیختن روشهاى تعلیم، پرهیز نمود، زیرا در این صورت حکمتى را که شریعت نبوى در تعلیم این گروهها در نظر داشته از بین خواهد رفت. و لذا رسول خدا - که درود پروردگار بر او و خاندانش باشد - فرمود: “انّا معاشر الأنبیاء أمرنا أن ننزّل النّاس منازلهم و أن نخاطبهم على قدر عقولهم؛ براستى به ما جماعت پیامبران الهى فرمان داده شده است که در منازل مردم فرود آییم ]مراتب فهم و درک آنان را بشناسیم[ و با آنها به اندازه عقل و فهم ایشان سخن گوییم.”7
× پاسخ امام فخر رازى امام فخر رازى نیز براى توجیهِ وجود متشابهات در قرآن همین راه را پیموده است، وى مىگوید: علّت مهم وجود آیات متشابه این است که قرآن مجید کتابى است که براى دعوت و هدایت جمیع انسانها، چه خواص و چه عوام، نازل گردیده است و طبیعت عوام در بیشتر موارد از ادراک حقایق ناتوان است؛ مثلاً وقتى که از آغاز به عوام گفته شود که موجودى وجود دارد که نه جسم است و نه نیاز به مکان و فضایى دارد و نه مىتوان او را مورد اشاره قرار داد، آنان خواهند پنداشت که چنین موجودى وجود ندارد و چیزى جز عدم نیست و نتیجه آن؛ تعطیل شریعت است. بنابراین راه درست این است که نخست با مردم با عبارتهایى که مناسب تخیّلات و توهّمات آنان است سخن گفته شود، بطورى که سخنان ما شامل جزئى از حقیقت صریح باشد، تا آن را پذیرا گردند و سپس تمامى حقیقت را دریابند. نوع اول سخنان که در آغاز دعوت به مردم گفته مىشود همان متشابهات و نوع دوم که سرانجام در طول زمان براى آنها روشن مىگردد، محکمات است.8
× بهترین پاسخ راهى را که این دو فیلسوف اسلامى براى توجیه وجود آیات متشابه در قرآن پیمودهاند اگرچه از بعضى جهات، اشکال مزبور را پاسخ مىگوید و در برخى موارد مشکل ما را حل مىکند مثل آیات متشابهى که پیرامون مسأله مبدأ و معاد نازل شده است، لیکن ریشه اشکال را نمىخشکاند و اصل شبهه را برطرف نمىسازد، زیرا آیاتى که درباره آفرینش و تقدیر الهى و قضا و قدر است، یا مربوط به مسأله جبر و اختیار و یا عدل و عصمت و معانىِ شبیه به اینهاست، همچنان باقى مىمانند و نیاز دارند که علت وجود آیات متشابه در این موارد را هم بیان کنیم. پاسخى که اشکال را در جمیع موارد و جوانب و در تمامى آیات متشابه برطرف مىسازد این است که بگوییم: چون قرآن مجید خواسته است مفاهیم و تعابیر دقیق و ظریف خود را با زبان محاوره اعراب همعصر خویش بیان دارد، آن هم با توجه به این که اعراب با درک پایین و ناتوان خود به معانى آیات قرآن نظر مىافکندند، وجود آیات متشابه، امرى اجتنابناپذیر بوده است. قرآن، مفاهیم جدید و نوى را با خود آورد که براى جامعه انسانى آن زمان، مخصوصاً مردم جزیرة العرب که از جلوههاى فرهنگ و تمدن بشرى بىبهره بودند، بسى غریب و ناآشنا بود. قرآن با توجه به این جهت که با زبان عصر خود سخن مىگفت و همان روش معهود زمان خویش را به کار مىگرفت، در مورد آیاتى که درباره مسائل عقیدتى و کلامى دقیق نازل شده بود، در تنگنا قرار داشت، زیرا الفاظ و عبارتهاى زبان عرب که براى موضوعات معمولى و پیش پاافتاده وضع شده بود براى طرح مفاهیم بلند و معانى دقیق و عمیق قرآنى نارسا و نامناسب بود. الفاظ و کلماتى را که اعراب در گفت و گوهاى روزمرّه خود به کار مىگرفتند اندک بود و ظرفیت و قابلیت ناچیزى داشت، چرا که اعراب این کلمات را براى معانى محسوس یا چیزهایى نزدیک به آن، که بسى عادى و بىارزش بود وضع کرده بودند. استفاده از این کلمات در مفاهیم پیچیده اعتقادى در خلال آیات قرآن مجید - که کتابى جاودانى بود و براى تمام جوامع انسانى با هر درجهاى از تمدن و فرهنگ نازل شده بود - براى اعرابى که با معانى معمولى زندگى انس گرفته بودند غریب و ناآشنا مىنمود. به خاطر همین امر، توده مردمى که معاصر با قرآن بودند از درک حقایق آن ناتوان بودند و تنها ظواهر الفاظ و سخنان قرآن را درمىیافتند. از آن جا که الفاظ زبان عرب ذاتاً توانایى آن را نداشتند در مفاهیمى که مطابق با آنها نبود، استعمال گردند چارهاى جز این نبود که در بیان قرآنى از گونههاى مختلف مجاز و استعاره استفاده شود و یا با کنایات ظریف و اشارات دقیق، به گونهاى مقصود و معنا به مخاطبین تفهیم گردد. آنچه مفاهیم قرآن کریم را از جهتى به فهم عامّه مردم نزدیک کرد و از جهتى دیگر از آن دور مىساخت این بود که بیان قرآنى گرچه تا حد قالبهاى زبانى که آشناى اعراب آن عصر بود، پایین آورده شده بود لیکن به علت وجود معانى بلند و مفاهیم وسیع، قالبهاى زبان عرب ظرفیت کافى را نداشت زیرا براى این گونه معانى وضع نشده بودند. به همین دلیل با وجود مبالغهاى که در تفهیم معانى قرآن و پایین آوردن بیان آن شده بود باز هم فراتر از اذهان عامّه مردم بود. این همان دلیل اصلى است که ذاتاً وقوع تشابه در الفاظ قرآن را به دنبال دارد - همان گونه که گذشت - مسائلى مانند “امر بین امرین” و غیر آن از مسائل پیچیده کلامى که درباره خداوند تعالى و قیامت مطرح است و یا بحثهاى مربوط به خلقت و اسرار و رموزى که پیرامون آن وجود دارد، بر اکثر مردم پوشیده است. براى مثال، این آیت قرآنى: “و اذ قال ربّک للملائکة انّى جاعل فى الأرض خلیفة؛ و هنگامى که پروردگار تو به فرشتگان فرمود: من در زمین جانشینى قرار خواهم داد.”9 کنایهاى از مقام آدمى - به صورت گسترده - در زمین است. چرا که انسان همان موجود شگفتى است که در ذات خود قدرت قاهرى را داراست که با آن بر فضا مسلط مىگردد و نیروهاى زمین و آسمان را به چنبر اطاعت خویشتن در مىآورد. “و سخَّر لکم ما فى السموات و ما فى الأرض جمیعاً؛ همه آنچه که در زمین و آسمان است به تسخیر شما درآورد.”10 تمامى توانایى انسان به سبب نبوغ و استعداد خارقالعادهاى است که به وى قدرت آفرینش و ابتکار را بخشیده است، که البته این توانایى در اثر تفکر و کوشش پیگیر آدمى براى وصول به کمال مطلق و مظهر قدرت حق تعالى گشتن، مىباشد بنابراین انسان موجود نمونهاى است که جلوه و مظهر خداوند ذى الجلال و الاکرام است. به همین دلیل انسان از آغاز، جانشین پروردگار در زمین است و مىرود تا جانشین وى در مطلق جهان هستى باشد. اینک در مىیابیم که اعراب توانایى درک این تصور پیچیده از انسان را نداشتهاند و به ذهن آنان خطور نمىکرد که انسان خاکى این چنین مقامى در عالم وجود داشته باشد. آدم در چشم آنان موجود ضعیف و ناتوانى بود که شرور و آفات دنیایى وى را در میان گرفته بود و او جز به نابودى همنوعان خویش و غارت و ریختن خون آنان و فساد در زمین نمىاندیشید. از این رو، هنگامى که قرآن مجید از انسان با تعابیرى همچون “خلیفة الله” - که دلالت بر عظمت و بزرگى او داشت - یاد کرد، برخى پنداشتند که معناى این تعبیر چنین است که انسان از جانب پروردگار - که در گوشهاى از آسمان پنهان شده است - در زمین تصرّف مىنماید. و یا در قرنهاى متأخر “خلیفة الله” را بدین گونه تفسیر نمودند که: آدم جانشین مخلوقى است که پیش از وى بر روى زمین مىزیسته است که آن موجود را “جن” یا “نسناس” دانستهاند. و این چنین در تفسیر آیه شریفه به چپ و راست متمایل مىشدند چرا که حقیقت گوهر آدمى را نمىشناختند و مقام ارجمند وى را درک نمىکردند. بدین گونه وقتى در دو آیه قرآن به صورتى یکسان تعابیر مجازى به کار مىرود، چون در یکى از این آیات از معنایى که بیرون از قوّه درک عامه مردم است سخن گفته شده است باعث خفا و تشابه مفاد آیه مىگردد برخلاف آیه دوم که چون معناى محسوسى را بیان مىدارد در فهم آن اشکالى به وجود نمىآید؛ مثلاً آیه شریفه: “الى ربّها ناظره؛ به پروردگار خود مىنگرد.”11 یک نوع معناى مجازى دارد، زیرا کلمهاى در آیه حذف شده و در اصل آیه چنین بوده است:الى رحمة ربها ناظره؛ به مظاهر رحمت پروردگار مىنگرند و نیز آیه شریفه: واسأل القریه؛ از قریه سؤال کن12 یعنى وأسال اهل القریه - کلمه “اهل” حذف شده است - یعنى از اهل قریه پرسش نما. در این جا مىبینیم که آیه اول به صورت متشابه درآمده است، زیرا فهم مردم عادى از درک مقام الوهیت پروردگار ناتوان است و براى همین گروهى پنداشتهاند که خداوند را در قیامت با چشم سر مىبینند ولى آیه دوم چون معناى محسوسى را بیان مىدارد در فهم و درک آن هیچ گونه تشابه و تردیدى به وجود نیامده است. آیه دیگر: “یوم یکشف عن ساقٍ و یدعون الى السجود؛ روزى که “ساق” آشکار گردد و همه به سجود فرا خوانده شوند.”13 جهل عوام مردم به صفات خداوند تعالى باعث شده است که گمان کنند که خداوند داراى “ساق” است در حالى که مىدانیم که کلمه “ساق” در این آیه استعاره است براى نشان دادن نهایت شدت جلوه حق تعالى در قیامت، چنانچه شاعر عرب نیز کلمه “ساق” را در شعر خود براى رساندن شدت جنگ به کار برده است: “و قامت الحرب على ساق؛ جنگ بر روى ساق خود ایستاد.”14 کنایه است از این که نبرد به نهایت شدت خود رسید. اعراب هنگامى که این شعر را مىشنیدند در فهم معناى آن تردیدى به خود راه نمىدادند، زیرا بخوبى مىدانستند که جنگ داراى پا و ساق نیست، اما در مورد کلمه “ساق” در آیه شریفه، قوه وهم و تخیّل، آنها را به آن جا مىکشانید که گمان مىکردند خداى تعالى داراى پا و ساق است، از همین رو، گروهى معتقد شدند که خداوند داراى جسم است، که خداى تعالى منزه از چنین توصیفاتى است. ادامه دارد
پاورقیها: 1 ) التفسیر الکبیر، ج7، ص171. 2 ) بقره )2) آیه26. 3 ) آل عمران )3) آیه7. 4 ) نور )24) آیه35. 5 ) شورى )42) آیه11. 6 ) انعام )6) آیه103. 7 ) ابن رشد، الکشف عن مناهج الادله، ص89 و 96 و 97 و 107. 8 ) التفسیر الکبیر، ج7، ص172. فخر رازى براى توجیه وجود آیات متشابه در قرآن، پنج وجه ذکر کرده است که آنچه ما بیان کردیم وجه پنجم بود. 9 ) بقره)2) آیه30. 10 ) جاثیه)45) آیه13. 11 ) قیامه)75) آیه23. 12 ) یوسف)12) آیه82. 13 ) قلم)68) آیه42. 14 ) الزرکشى، البرهان، ج2، ص84.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 162 |