تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,294 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,218 |
رسول هدایت | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 164، مرداد 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
رسول هدایت آیة الله شهید مرتضى مطهرى
پیغمبر اکرم، حضرت محمّد بن عبداللهصلى الله علیه وآله وسلم، که نبوّت به او پایان یافت، در سال 570 بعد از میلاد متولد شد. در چهل سالگى به نبوّت مبعوث گشت. سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختیها و مشکلات فراوان متحمّل شد، و در این مدت گروهى زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه مهاجرت نمود و آن جا را مرکز قرار داد. ده سال در مدینه آزادانه دعوت و تبلیغ نمود و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت. پس از ده سال همه جزیرة العرب مسلمان شدند. آیات کریمه قرآن تدریجاً در مدت بیست و سه سال بر آن حضرت نازل شد، مسلمین شیفتگى عجیبى نسبت به قرآن و هم نسبت به شخصیّت رسول اکرم نشان مىدادند. رسول اکرم در سال یازدهم هجرى؛ یعنى، یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه، که بیست و سومین سال پیامبرى او و شصت و سومین سال از عمرش بود درگذشت، در حالى که جامعهاى نوبنیاد و مملو از نشاط روحى و مؤمن به یک ایدئولوژى سازنده که احساس مسؤولیت جهانى مىکرد تأسیس کرده و باقى گذاشته بود. آنچه به این جامعه نوبنیاد روح و وحدت و نشاط داده بود، دو چیز بود: قرآن کریم که همواره تلاوت مىشد و الهام مىبخشید و دیگر شخصیت عظیم و نافذ رسول اکرم که خاطرها را به خود مشغول و شیفته نگه مىداشت. اکنون درباره شخصیت رسول اکرم اندکى بحث مىکنیم:
× دوران کودکى هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانى شام در مدینه درگذشت. جدّش عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت. از کودکى آثار عظمت و فوق العادگى از چهره و رفتار و گفتارش پیدا بود. عبدالمطلب به فراست دریافته بود نوهاش آیندهاى درخشان دارد. هشت ساله بود که جدّش عبدالمطلب درگذشت، و طبق وصیت او ابوطالب عموى بزرگش عهدهدار کفالت او شد. ابوطالب نیز از رفتار عجیب این کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت در شگفت مىماند. هرگز دیده نشد، مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد، به غذاى اندک اکتفا مىکرد و از زیادهروى امتناع مىورزید برخلاف کودکان همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز، موهاى خویش را مرتب مىکرد و سر و صورت خود را تمیز نگه مىداشت. ابوطالب روزى از او خواست که در حضور او جامههایش را بکند و به بستر رود، او این دستور را با کراهت تلقى کرد و چون نمىخواست از دستور عموى خویش تمرّد کند، به عمو گفت روى خویش را برگردان تا بتوانم جامهام را بکنم، ابوطالب از این سخن کودک درشگفت شد، زیرا در عرب آن روز حتى مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهاى بدن خود احتراز نداشتند. ابوطالب مىگوید: “من هرگز از او دروغ نشنیدم، کار ناشایسته و خنده بىجا ندیدم، به بازیهاى بچهها رغبت نمىکرد، تنهایى و خلوت را دوست مىداشت و در همه حال متواضع بود.”
× تنفر از بى کارى و بطالت از بىکارى و بطالت متنفر بود، مىگفت: “خدایا از کسالت و بىنشاطى، از سستى و تنبلى و از عجز و زبونى به تو پناه مىبرم” مسلمانان را به کار کردن تشویق مىکرد و مىگفت: “عبادت هفتاد جزو دارد و بهترین جزو آن کسب حلال است.”
× امانت پیش از بعثت براى خدیجه که بعد به همسریش درآمد، یک سفر تجارتى به شام انجام داد، در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاریش روشن شد. او در میان مردم آنچنان به درستى شهره شده بود که لقب “محمد امین” یافته بود. امانتها را به او مىسپردند. پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنیهایى که با او پیدا کردند، باز هم امانتهاى خود را به او مىسپردند. از همین رو پس از هجرت به مدینه علىعلیه السلام را چند روزى بعد از خود باقى گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلى برساند.
× مبارزه با ظلم در دوران جاهلیت، با گروهى که آنها نیز از ظلم و ستم رنج مىبردند براى دفاع از مظلومان و مقاومت در برابر ستمگران همپیمان شد، این پیمان در خانه عبدالله بن جدعان - از شخصیتهاى مهم مکه - بسته شد و به نام “حِلْف الفضول” نامیده شد، او بعدها در دوره رسالت از آن پیمان یاد مىکرد و مىگفت حاضر نیستم آن پیمان بشکند و اکنون نیز حاضرم در چنین پیمانى شرکت کنم.
× اخلاق خانوادگى در خانواده مهربان بود، نسبت به همسران خود هیچ گونه خشونتى نمىکرد، و این برخلاف خلق و خوى مکّیان بود. بدزبانى برخى از همسران خویش را تحمل مىکرد تا آن جا که دیگران از این همه تحمل رنج مىبردند، او به حسن معاشرت با زنان توصیه و تأکید مىکرد و مىگفت: همه مردم داراى خصلتهاى نیک و بد هستند، مرد نباید تنها جنبههاى ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و همسر خود را ترک کند، چه هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود خصلت دیگرش مایه خشنودى اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد. او با فرزندان و با فرزندزادگان خود فوقالعاده عطوف و مهربان بود، به آنها محبت مىکرد روى دامن خویش مىنشاند، بر دوش خویش سوار مىکرد، آنها را مىبوسید و اینها همه بر خلاف خلق و خوى رایج آن زمان بود. روزى در حضور یکى از اشراف یکى از فرزندزادگان خویش (حضرت مجتبىعلیه السلام) را مىبوسید، آن مرد گفت من دو پسر دارم و هنوز حتى یکبار هیچ کدام از آنها را نبوسیدهام! فرمود: “مَنْ لا یُرْحَمْ؛ کسى که مهربانى نکند، رحمت خدا شامل حالش نمىشود.” نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانى مىکرد، آنها را روى زانوى خویش نشانده دست محبت بر سر آنها مىکشید. گاه مادران، کودکان خردسال خویش را به او مىدادند که براى آنها دعا کند، اتفاق مىافتاد که احیاناً آن کودکان روى جامهاش ادرار مىکردند، مادران ناراحت شده و شرمنده مىشدند و مىخواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند، او آنها را از این کار بشدت منع مىکرد و مىگفت مانع ادامه ادرار کودک نشوید، این که جامه من نجس بشود اهمیت ندارد، تطهیر مىکنم.
× با بردگان نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود، به مردم مىگفت: اینها برادران شمایند، از هر غذا که مىخورید به آنها بخورانید، و از هر نوع جامه که مىپوشید آنها را بپوشانید، کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید، خودتان در کارها به آنها کمک کنید. مىگفت آنها را به عنوان “بنده” و یا کنیز (که مملوکیت را مىرساند) خطاب نکنید، زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقى خدا است، بلکه آنها را به عنوان “فتى” (جوانمرد) یا “فتاة” (جوان زن) خطاب کنید. در شریعت اسلام، تمام تسهیلات ممکن براى آزادى بردگان که منتهى به آزادى کلى آنها مىشد فراهم شد. او شغل “نخّاسى” یعنى بردهفروشى را بدترین شغلها مىدانست و مىگفت بدترین مردم نزد خدا آدم فروشانند.
× نظافت و بوى خوش به نظافت و بوى خوش علاقه شدید داشت، هم خودش رعایت مىکرد و هم به دیگران دستور مىداد. به یاران و پیروان خود تأکید مىنمود که تن و جامه خویش را پاکیزه و خوشبو نگهدارند. بخصوص روزهاى جمعه وادارشان مىکرد غسل کنند و خود را معطّر سازند که بوى بد از آنها استشمام نشود، آن گاه در نماز جمعه حضور یابند.
× برخورد و معاشرت در معاشرت با مردم مهربان و گشاده رو بود، در سلام به همه حتى کودکان و بردگان، پیشى مىگرفت، پاى خود را جلو هیچ کس دراز نمىکرد و در حضور کسى تکیه نمىنمود. غالباً دوزانو مىنشست، در مجالس دایرهوار مىنشست تا مجلس بالا و پایینى نداشته باشد و همه جایگاه مساوى داشته باشند. از اصحابش تفقّد مىکرد، اگر سه روز یکى از اصحاب را نمىدید سراغش را مىگرفت، اگر مریض بود عیادت مىکرد و اگر گرفتارى داشت کمکش مىنمود. در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمىکرد و یک فرد را طرف خطاب قرار نمىداد بلکه نگاههاى خود را در میان جمع تقسیم مىکرد، از این که بنشیند و دیگران خدمت کنند تنفر داشت. از جا بر مىخاست و در کارها شرکت مىکرد. مىگفت خداوند کراهت دارد که بنده را ببیند که براى خود نسبت به دیگران امتیازى قایل شده است.
× نرمى در عین صلابت در مسائل فردى و شخصى و آنچه مربوط به شخص خودش بود، نرم و ملایم و باگذشت بود، گذشتهاى بزرگ و تاریخىاش یکى از علل پیشرفتش بود. اما در مسائل اصولى و عمومى، آن جا که حریم قانون بود سختى و صلابت نشان مىداد و دیگر جاى گذشت نمىدانست. پس از فتح مکه و پیروزى بر قریش تمام بدیهایى که قریش در طول بیست سال نسبت به خود او مرتکب شده بودند نادیده گرفت و همه را یک جا بخشید. توبه قاتل عموى محبوبش حمزه را پذیرفت. اما در همان فتح مکه، زنى از بنىمخزوم مرتکب سرقت شده بود و جرمش محرز گردید، خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجراى حدّ سرقت را توهینى به خود تلقى مىکردند سخت به تکاپو افتادند که رسول خدا از اجراى حد صرف نظر کند. بعضى از محترمین صحابه را به شفاعت برانگیختند. ولى رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت چه جاى شفاعت است؟ مگر قانون خدا را مىتوان به خاطر افراد تعطیل کرد. هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانى کرد و گفت: “اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجراى قانون خدا تبعیض مىکردند، هرگاه یکى از اقویا و زبردستان مرتکب جرم مىشد معاف مىشد و اگر ضعیف و زیردستى مرتکب مىشد مجازات مىگشت، سوگند به خدایى که جانم در دست اوست، در اجراى (عدل) درباره هیچ کس سستى نمىکنم هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد.”
× عبادت پارهاى از شب، گاهى نصف، گاهى ثلث و گاهى دو ثلث شب را به عبادت مىپرداخت. با این که تمام روزش، خصوصاً در اوقات توقف در مدینه، در تلاش بود، از وقت عبادتش نمىکاست، او آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حقّ مىیافت. عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود، عاشقانه و سپاسگزارانه بود. روزى یکى از همسرانش گفت تو دیگر چرا آن همه عبادت مىکنى؟ تو که آمرزیدهاى، جواب داد: آیا یک بنده سپاسگزار نباشم؟ بسیار روزه مىگرفت، علاوه بر ماه رمضان و قسمتى از شعبان، یک روز در میان روزه مىگرفت، دهه آخر ماه رمضان بسترش به کلى جمع مىشد و در مسجد معتکف مىگشت و یکسره به عبادت مىپرداخت ولى به دیگران مىگفت کافى است در هر ماه سه روز روزه بگیرید. مىگفت: به اندازه طاقت عبادت کنید، بیش از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد. با رهبانیت و انزوا و گوشهگیرى و ترک اهل و عیال مخالف بود، بعضى از اصحاب که چنین تصمیمى گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند. مىفرمودند: بدن شما، زن و فرزند شما، و یاران شما همه حقوقى بر شما دارند و مىباید آنها را رعایت کنید. در حال انفراد عبادت را طول مىداد، گاهى در حال تهجّد ساعتها سرگرم بود. اما در جماعت به اختصار مىکوشید، رعایت حال اضعف مأمومین را لازم مىشمرد و به آن توصیه مىکرد.
× زهد و ساده زیستى زهد و ساده زیستى از اصول زندگى او بود. ساده غذا مىخورد، ساده لباس مىپوشید و ساده حرکت مىکرد. زیراندازش غالباً حصیر بود، بر روى زمین مىنشست، با دست خود از بز شیر مىدوشید، و بر مرکب بىزین و پالان سوار مىشد، و از این که کسى در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیرى مىکرد. قوت غالبش نان جوین و خرما بود. کفش و جامهاش را با دست خویش وصله مىکرد. در عین سادگى طرفدار فلسفه فقر نبود. مال و ثروت را به سود جامعه و براى صرف در راههاى مشروع لازم مىشمرد، مىگفت: “نعم المال الصالح للرجل الصالح”. چه نیکو است ثروتى که از راه مشروع به دست آید براى آدمى که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند، و هم مىفرمود: “نعم العون على تقوى الله الغنى؛ مال و ثروت کمک خوبى است براى تقوا.”
× اراده و استقامت اراده و استقامتش بىنظیر بود، از او به یارانش سرایت کرده بود. دوره بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است. او در تاریخ زندگىاش مکرر در شرایطى قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع مىشد ولى او یک لحظه تصور شکست را در مخیّلهاش راه نداد، ایمان نیرومندش به موفقیت یک لحظه متزلزل نشد.
× رهبرى و مدیریت و مشورت با این که فرمانش میان اصحاب بىدرنگ اجرا مىشد و آنها مکرر مىگفتند: چون به تو ایمان قاطع داریم اگر فرمان دهى که خود را در دریا غرق کنیم و یا در آتش بیفکنیم، مىکنیم. او هرگز به روش مستبدان رفتار نمىکرد، در کارهایى که از طرف خدا دستور نرسیده بود، با اصحاب مشورت مىکرد و نظر آنها را محترم مىشمرد و از این راه به آنها شخصیت مىداد. در بَدْر، مسأله اقدام به جنگ، همچنین تعیین محل اردوگاه، و نحوه رفتار با اسراى جنگى را به شور گذاشت، در أُحُد نیز راجع به این که شهر مدینه را اردوگاه قرار دهند و یا اردو را به خارج ببرند، به مشورت پرداخت. در احزاب و در تَبُوک نیز با اصحاب به شور پرداخت. نرمى و مهربانى پیغمبر، عفو و گذشتش، استغفارهایش براى اصحاب، و بىتابىاش براى بخشش گناه امّت، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و یاران را، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها، از علل عمده نفوذ عظیم و بىنظیر او در جمع اصحابش بود. قرآن کریم به این مطلب اشاره مىکند آن جا که مىفرماید: “به موجب مهربانىاى که خدا در دل تو قرار داده، تو با یاران خویش، نرمى نشان مىدهى، اگر تو درشتخو و سختدل مىبودى، از دورت پراکنده مىشدند، پس عفو و بخشایش داشته باش و براى آنها نزد خداوند استغفار کن و با آنها در کارها مشورت کن، هرگاه عزمت جزم شد، دیگر بر خدا توکل کن و تردید به خود راه مده.”
× نظم و انضباط نظم و انضباط بر کارهایش حکمفرما بود، اوقات خویش را تقسیم مىکرد و به این عمل توصیه مىنمود، اصحابش تحت تأثیر نفوذ او دقیقاً انضباط را رعایت مىکردند، برخى تصمیمات را لازم مىشمرد، آشکار نکند و نمىکرد. مبادا که دشمن از آن آگاه گردد، یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار مىبستند. مثلاً فرمان مىداد که آماده باشید فردا حرکت کنیم، همه به طرفى که او فرمان مىداد همراهش روانه مىشدند، بدون آن که از مقصد نهایى آگاه باشند، در لحظات آخر آگاه مىشدند، گاه به عدهاى دستور مىداد که به طرفى حرکت کنند و نامهاى به فرمانده آنها مىداد و مىگفت بعد از چند روز که به فلان نقطه رسیدى نامه را باز کن و دستور را اجرا کن. آنها چنین مىکردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمىدانستند مقصود نهایى کجاست و براى چه مأموریتى مىروند، و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهاى دشمن را بىخبر مىگذاشت و احیاناً آنها را غافلگیر مىکرد.
× ظرفیّت شنیدن انتقاد و تنفّر از مدّاحى و چاپلوسى او گاهى با اعتراضات برخى یاران مواجه مىشد. اما بدون آن که درشتى کند نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق مىکرد. از شنیدن مدّاحى و چاپلوسى بیزار بود، مىگفت: به چهره مدّاحان و چاپلوسان خاک بپاشید. محکم کارى را دوست داشت، مایل بود کارى که انجام مىدهد متقن و محکم باشد تا آن جا که وقتى یار مخلصش (سعد بن معاذ) از دنیا رفت و او را در قبر نهادند، او با دست خویش سنگها و خشتهاى او را جا به جا و محکم کرد و آن گاه گفت: من مىدانم که طولى نمىکشد همه اینها خراب مىشود. اما خداوند دوست مىدارد که هرگاه بندهاى کارى انجام مىدهد آن را محکم و متقن انجام دهد.
× مبارزه با نقاط ضعف او از نقاط ضعف مردم و جهالتهاى آنان استفاده نمىکرد، برعکس با آن نقاط ضعف مبارزه مىکرد و مردم را به جهالتشان واقف مىساخت. روزى که ابراهیم پسر هیجده ماههاش از دنیا رفت، از قضا آن روز خورشید گرفت، مردم گفتند، علت این که کسوف شد مصیبتى است که بر پیغمبر خدا وارد شد، او در مقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده نکرد، بلکه به منبر رفت و گفت: ایها الناس ماه و خورشید دو آیت از آیات خدا هستند و براى مردن کسى نمىگیرند.
× واجد بودن شرایط رهبرى شرایط رهبرى، از حسّ تشخیص، قاطعیت، عدم تردید و دودلى، شهامت، اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالى، پیشبینى و دوراندیشى، ظرفیّت تحمّل انتقادات، شناخت افراد و تواناییهاى آنان و تفویض اختیارات در خور تواناییها، نرمى در مسائل فردى و صلابت در مسائل اصولى، شخصیت دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهاى عقلى و عاطفى و عملى آنها، پرهیز از استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه، تواضع و فروتنى، سادگى و درویشى، وقار و متانت، علاقه شدید به سازمان و تشکیلات براى شکل دادن و انتظام دادن به نیروهاى انسانى، همه را در حدّ کمال “بقیه در صفحه50” × بقیه از رسول هدایت داشت. مىگفت: اگر سه نفر با هم مسافرت مىکنید، یک نفرتان را به عنوان رئیس و فرمانده انتخاب کنید. در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد. از آن جمله جمعى دبیر به وجود آورد و هر دستهاى کار مخصوصى داشتند. برخى کُتّابِ وحى بودند و قرآن را مىنوشتند، برخى متصدى نامههاى خصوصى بودند، برخى عقود و معاملات مردم را ثبت مىکردند، برخى دفاتر صدقات و مالیات را مىنوشتند، برخى مسؤول عهدنامهها و پیماننامهها بودند، در کتب تواریخ از قبیل “تاریخ یعقوبى” و “التنبیه والاشراف” مسعودى و “مُعجم البلدان” بلاذرى و “طبقات” ابن سعد، همه اینها ضبط شده است.
× روش تبلیغ در تبلیغ اسلام سهلگیر بود، نه سختگیر، بیشتر بر بشارت و امّید تکیه مىکرد تا بر ترس و تهدید، به یکى از اصحابش که براى تبلیغ اسلام به یمن فرستاد دستور داد که: “یسّر و لاتعسّر و بشّر و لاتنفر؛ یعنى آسان بگیر و سخت نگیر، نوید بده، میلها را تحریک کن و مردم را متنفر نساز.” در کار تبلیغ اسلام تحرّک داشت، به طائف سفر کرد، در ایّام حج در میان قبایل مىگشت و تبلیغ مىکرد یکبار علىعلیه السلام و بار دیگر “معاذبن جبل” را به یمن براى تبلیغ فرستاد. “مصعب بن عمیر” را پیش از آمدن خودش براى تبلیغ مردم مدینه به مدینه فرستاد، گروه فراوانى از یارانش را به حبشه فرستاد، آنها ضمن نجات از آزار مکّیان، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام ]آوردن[ نجاشى (پادشاه حبشه) و نیمى از مردم حبشه را فراهم کردند. در سال ششم هجرى به سران کشورهاى جهان نامه نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد، در حدود صدنامه از او باقى است که به شخصیتهاى مختلف نوشته است.
× تشویق به علم به علم و سواد تشویق مىکرد، کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد بیاموزند. برخى از یارانش را فرمان داد زبان سریانى بیاموزند. مىگفت: “دانشجویى، بر هر مسلمان فرض و واجب است.” و هم فرمود: “حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس ولو مشرک یا منافق یافتید از او اقتباس کنید.” و هم فرمود: “علم را جستجو کنیدولومستلزمآنباشدکهتاچینسفرکنید.” این تأکید و تشویقها درباره علم سبب شد که مسلمین با همّت و سرعت بىنظیرى به جستجوى علم در همه جهان پرداختند. آثار علمى را، هر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق پرداخته و از این راه علاوه بر این که حلقه ارتباطى شدند میان تمدّنهاى قدیم یونانى و رومى و ایرانى و مصرى و هندى و غیره و تمدّن جدید اروپایى، خود یکى از شکوهمندترین تمدنها و فرهنگهاى تاریخ بشریّت را آفریدند که به نام تمدن و فرهنگ اسلامى شناخته شده و مىشود. خُلق و خُویَش، مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبه بود. تاریخ هرگز شخصیتى مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانى در حدّ کمال و تمام بوده باشد. او به راستى انسان کامل بود.
توجه: به سه نفر از برندگان - به قید قرعه - جوایزى اهدا مىگردد. لطفاً پاسخهاى درست را تا بیست و پنجم مرداد ارسال فرمایید. برندگان جدول شماره 12 عبارتند از برادران ذیل که جوایزشان با پست ارسال مىگردد: 1- احمد قربانى سالخورده. 2- رمضان شمس آبادى. 3- غلامحسین اعتضادى.
× تذکر: در پاورقیهاى “مقاله چشمه اشک در کویر غم” (مجله شماره 163) از شماره11 تا 21 از قلم افتاده که صورت درست آن نوشته مىشود: 11 ) محمد جواد مغنیه، مجالس الحسینیه، ص144. 12 ) گفتار عاشورا، ص84. 13 ) پیتر چلکووسکى، تعزیه هنر بومى پیشرو ایران، ترجمه داوود حاتمى. 14 ) شهید مطهرى، حماسه حسینى، ج1، ص53و54. 15 ) پیتر چلکووسلکى، همان، ص165. 16 ) ر.ک: سفرنامه پیتر دلاواله، ترجمه شجاع الدین شفا، ص123، سفرنامه آدام اولئاریوس، ترجمه مهندس حسین کردبچه، ج2، ص488؛ سفرنامه تاورنیه، ترجمه ابوتراب حیدرى، ص414و... 17 ) پیتر چلکووسکى، همان، مقاله مایل بکتاش، ص153. 18 ) جمشید ملکپور، ادبیات نمایشى در ایران، ج1، ص213. 19 ) ویلیام فرانکلین، مشاهدات سفر از بنگالبهایران،ترجمهمحسنجاویدان،ص72. 20 ) با نهایت تأسف مجلس تعزیه ناصرالدین شاه قاجار در یکى از نشریات فرهنگى به سال 1366 چاپ شده است. 21 ) اکبرهاشمى رفسنجانى، امیرکبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار، ص128 ،127 ،120 ،119.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 92 |