تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,369 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,312 |
پیشواى مشروطه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 164، مرداد 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
پیشواى مشروطه قسمت اول محمد رضا سمّاک امانى
اشاره آخوند خراسانى از سلسله حماسه سازان تاریخ ایران است. وى مرجع تقلید، مدرّس کمنظیرِ حوزه علمیّه نجف و رهبر انقلاب مشروطه بود. تمامى تاریخ نویسان مشروطه، حتّى آنان که دشمن روحانیّت و خواستار نابودى اسلام و استیلاى فرهنگِ غرب در ایران بودند، رهبرى او را در نهضت مشروطه پذیرفتهاند. امّا شگفت که دربارهاش کمتر از سایر دست اندرکاران نهضت مشروطه سخن به میان آمده است!
× تولد و تحصیل آخوند خراسانى در سالِ 1255 ه.ق در مشهد دیده به جهان گشود. پدرش، ملاّحسین هراتى علاوه بر تبلیغ به تجارت ابریشم نیز مشغول بود. ملاّحسین روحانى وارستهاى بود که براى گذران زندگى، هماره در بین راه هرات و مشهد، در رفت و آمد بود. وى در سفرهاى تبلیغىاش مردم را با احکام اسلامى آشنا مىساخت. در یکى از همین سفرها، در کاشان ازدواج کرد. ثمره این ازدواج چهار پسر به نامهاى نصرالله، محمّدرضا، غلامرضا و محمدکاظم (آخوند خراسانى) بود. سرانجام مهرِ پیشواى هشتم او را به مشهد کشاند تا براى همیشه در شهر شهادت ساکن شود.1
× هجرت آخوند خراسانى در دوازده سالگى وارد حوزه علمیّه مشهد شد. ادبیّات عرب، منطق، فقه و اصول را در حوزه مشهد فرا گرفت. در هیجده سالگى ازدواج کرد و در 22 سالگى همراه کاروان زیارتى عتبات عالیات، براى ادامه تحصیل عازم عراق شد. شوق تحصیل او را بر آن داشت تا سرپرستى همسر و فرزندش را به پدر بسپارد و آنها را به خاطر مشکلات سفر و مشکل مسکن در نجف همراه خود نبرد. کاروان زایران به سبزوار رسید. قافله براى استراحت، رحل اقامت افکند تا پس از توقّفى کوتاه، به سوى عراق حرکت نمایند. آخوند خراسانى آوازه دانشِ “ملاهادى سبزوارى” را شنیده بود، بدین خاطر تصمیم گرفت از کاروان جدا شود و براى بهره جستن از دریاى علم آن حکیم فرزانه در سبزوار بماند. آخوند، ماههاى رجب، شعبان و رمضان 1277 ه.ق را در حوزه علمیّه سبزوار گذراند و از درس فیلسوف بزرگ عصر، ملاهادى سبزوارى بهره برد.2 وى از سبزوار به تهران رفت و حدود سیزده ماه در مدرسه صدر، در درس ملاحسین خویى و میرزا ابوالحسن جلوه شرکت کرد.3 سرانجام به حوزه علمیّه نجف راه یافت و در درس شیخ انصارى و میرزا حسن شیرازى شرکت کرد.4 آخوند خراسانى شب و روز در تلاش براى اندوختن دانش و به دست آوردن تقوا مىکوشید و در این راه از هیچ مشکلى نهراسید. خودش مىگوید: “تنها خوراک من فکر بود. ولى قانع نبودم. هیچ گاه نشد که گلایه کنم. شش ساعت بیشتر نمىخوابیدم. شبها بیدار بودم. با ستارگان دوست شده بودم. خواب با شکم خالى بسیار مشکل است.”5 آخوند خراسانى غرق در درس و مطالعه بود که ناگهان نامهاى رشته افکارش را از هم گسست و اشک از دیدگانش روان ساخت. فرزند خُردسالش دیده از جهان فرو بست. آخوند خراسانى نامهاى به پدر نوشت و از او درخواست کرد که همسر داغدارش را به نجف بیاورد. ملاّحسین همراه عروسش به نجف آمد و خود مدّتى در نجف ماند و پس از زیارت اماکن مقدسه، به مشهد برگشت. داغ مرگ فرزند اندک اندک از ذهن آخوند و همسرش محو مىشد. زن و مرد جوان در انتظار تولّد فرزند، روزشمارى مىکردند. امّا باز هم، مصیبت بر خانه سایه افکند. فرزند، قبل از تولّد مُرد و بچّه مُرده به دنیا آمد6 و همسرش نیز پس از مدتى بیمارى از دنیا رفت. داغ مرگ همسر، آتش به جانش افکند.7 تاب مقاومت نداشت. مرگ همسر و دو فرزند، کمرِ طاقتش را در جوانى خم کرد تنها حَرَم حضرت علىعلیه السلام و دامن پر مهر اشک توانست قامتش را راست کند.
× آوازه علمى آخوند آخوند سالها در درس شیخ انصارى و میرزاى شیرازى شرکت کرد و از زبدهترین شاگردان آن دو بود. وى از همان ابتدا با پشتکارى کم نظیر، راههاى پیشرفت را مىپیمود. وى در کنار تحصیل، به عبادت و شب زندهدارى نیز اهمیت فراوان مىداد. او بارها به کربلا رفت و به زیارت امام حسینعلیه السلام نایل شد. در یکى از این سفرها، پس از زیارت در درس آیة الله آخوند اردکانى (متوفّاى1302 ه.ق) شرکت کرد. آخوند اردکانى نظر شیخ انصارى را در مسألهاى بیان کرد و سپس بر نظر او چند اشکال کرد. آخوند اشکالها را در ذهن خود وارسى کرد. اشکالها درست بود. پس از برگشت به نجف و شرکت در درس شیخ انصارى، اشکالهاى اردکانى را به استاد بازگو کرد. شیخ انصارى یکى از اشکالها را پذیرفت. امّا اشکال دوّم را رد کرد. آخوند به دفاع از اشکال دوّم اردکانى پرداخت. استاد دوباره پاسخ گفت. امّا آخوند دفاعیه استاد را قانع کننده ندانست و بار دیگر اشکال را با بیانى دیگر مطرح کرد. گفت و شنود شاگرد و استاد به درازا کشید. صدها طلبه که در درس شیخ انصارى شرکت کرده بودند، در شگفت بودند که چگونه طلبهاى جوان که 25 سال بیش نداشت و کمتر از سه سال بود که به درس شیخ انصارى راه یافته بود، بىمحابا با دلیلهاى قوى به استاد اشکال مىکند. یکى از طلاّب به دیگران گفت: این آخوند (آخوند خراسانى) را ببینید که دارد گفتار آن آخوند (آخوند اردکانى) را تأیید مىکند. از آن زمان به بعد در همه نجف او را با لقب “آخوند” صدا مىکردند.8 آخوند از سال 1278 ه.ق تا سال 1291 ه.ق، بیش از سیزده سال در درس خارج استادان برجسته حوزه علمیّه نجف شرکت کرد. بیش از دو سال در درس شیخ انصارى شرکت کرد و پس از وفات او )1281ه.ق)، دو سال به درس آیة الله سیّد على شوشترى (متوفاى 1283 ه.ق) راه یافت و سالها در درس آیة الله شیخ راضى بن محمد نجفى (متوفاى 1290 ه.ق) و آیةالله سیّد مهدى مجتهد قزوینى ادامه تحصیل داد. آخوند بیش از سیزده سال در کنار درسهاى سایر اساتید در درس میرزاى شیرازى نیز شرکت کرد. تا این که استاد در سال 1291 ه.ق به سامرا هجرت کرد. بیشتر شاگردانش نیز همراه استاد به سامرا رفتند. اما آخوند در نجف ماند و به تدریس (مدتى بود که در کنارِ تحصیل و شرکت در درس میرزاى شیرازى، به تدریس نیز مشغول بود) ادامه داد.9 البته برخى از نویسندگان مىنویسند: آخوند نیز به سامرا رفت، ولى پس از مدّتى کوتاه به سفارش میرزاى شیرازى به نجف برگشت و به تدریس ادامه داد. روزى آخوند به سامرا رفت و پس از زیارت مرقد امام حسن عسکرىعلیه السلام و امامهادىعلیه السلام در درس استاد پیشین خود شرکت کرد. آخوند اشکالى به نظریه میرزاى شیرازى وارد ساخت. استاد پاسخ گفت. آخوند اشکال را با بیانى دیگر تکرار کرد. استاد دوباره پاسخ داد... پرسش و پاسخ ادامه یافت. سرانجام آخوند به احترام استاد لب فرو بست. روز بعد، میرزاى شیرازى پیش از آغاز درس گفت: “در بحث دیروز، حق با آخوند بود.” اندک اندک آوازه علمى آخوند در حوزه علمیه نجف پیچید و روز به روز بر شمار شاگردانش افزوده شد. اینک وى یکى از مجتهدان و مدرّسان مشهورِ نجف بود. و به عنوان یکى از ممتازترین شاگردان میرزاى شیرازى، مورد احترام طلاّب و علما بود. میرزاى شیرازى مقام علمى او را به طلبهها گوشزد مىکرد. آخوند تا هنگامى که میرزاى شیرازى زنده بود، به احترام استاد بالاى منبر نمىرفت؛روىزمینمىنشستودرسمىگفت. میرزاى شیرازى در سال 1312 ه.ق دارفانى را وداع گفت. آخوند مدّتى پس از رحلت استاد به سامرا رفت. پس از زیارت مرقد امامان به سوى منزل استاد به راه افتاد. کوبه در منزل را بوسید و پیشانى بر آن گذاشت و زار زار گریست. وى از موفقترین استادان تاریخ حوزههاى علمیّه شیعه است که شمار شاگردانش را تا سه هزار نفر نوشتهاند و صدها مجتهد در درس او تربیت یافتند.10 آوازه علمى آخوند از مرزها گذشت از این رو “شیخ الاسلامِ” امپراتورى عثمانى که در آن زمان به عراق آمده بود، همراه شمارى از همراهان در درس آخوند شرکت کرد. همهمهاى بین طلاب بلند شد. به احترام او برخاستند. “شیخالاسلام” نزدیکتر رفت. آخوند با دیدن وى، درس را به بررسى نظر ابوحنیفه در یکى از مسائل علم اصول کشاند. ابتدا به خوبى نظر او را بیان کرد و دلیلهایش را برشمرد. “شیخالاسلام” سنّى در شگفت بود که چگونه استاد شیعى، نظر پیشواى اهل سنّت را پذیرفته است؟! امّا اندکى بعد سخنان آخوند او را متوجّه اشتباهش ساخت. آخوند چند اشکالِ علمى بر نظر ابوحنیفه وارد ساخت و سپس نظر مجتهدان شیعه در آن مسأله را بیان کرد. آخوند از “شیخ الاسلام” خواست تا به منبر بروند و همه از سخنانش استفاده نمایند. امّا روحانى اهل سنّت به احوالپرسى با آخوند بسنده کرد. “شیخ الاسلام” از قدرت علمى و احترام آخوند چنان به وجد آمده بود که تا مدّتها بعد، هماره از آن دیدار به یادماندنى سخن مىگفت.11
× عبادت و زهد آخوند از ابتداى جوانى تا آخر عمرش، هر روز به زیارت حرم حضرت علىعلیه السلام مشرّف مىشد و از طلوع فجر به زیارت آفتاب مىرفت. آن گاه به مسجد هندى مىرفت و درس مىگفت. شبها پس از اقامه نماز جماعت در صحن حرم، در منزلش براى برخى از شاگردان ممتازش درس مىگفت. نمازهاى مستحبىاش، حتى در سنین پیرى ترک نشد و در ماه رمضان نیز براى طلبهها سخنرانى مىکرد. اواخر عمر، زیارت را (شاید به خاطر پیرى) طول نمىداد. یکى از مریدانش به وى گفت: شما کمى بیشتر در حرم بمانید، تا همه زایران متوجّه آداب زیارت شما بشوند. آخوند دست به ریش خود گرفت و گفت: در این آخرِ عمر، با این ریش سفید به خدا شرک بورزم و خودنمایى کنم؟! یکى از همسایگان آخوند مىگفت: ناله سوزناک و صداى گریه آخوند در نیمههاى شب، قلب هر سنگدلى را مىلرزاند. آخوند به تمیزى سر و وضع و لباس اهمیت فراوانى مىداد. همراه سه فرزند که همگى آنها متأهّل بودند، در یک خانه زندگى مىکرد. چهار خانواده، چهار اتاق داشتند. روزى یکى از پسرانش از تنگى جا به پدر شکایت کرد. پدر گفت: اگر قرار باشد که خانههاى این شهر را بین نیازمندان بخش کنند، به ما بیش از این نمىرسد.
× دستگیرى نیازمندان یکى از سخنرانان مذهبى کربلا که از مخالفانِ مشروطه بود و همه جا علیه آخوند صحبت مىکرد، به علّت بدهى تصمیم گرفت که خانهاش را بفروشد. مشترى، خرید خانه را مشروط به امضا و اجازه آخوند قرار داد. چارهاى نداشت، گرچه روىِ دیدن آخوند را نداشت، امّا شرمنده و ناچار نزد آخوند رفت و از او خواست تا به این معامله راضى شود. آخوند چند کیسه لیره به او داد و گفت: شما جزو علمایید. من راضى نیستم که در گرفتارى باشید. با این پول، بدهى خود را بدهید و خانه را نفروشید. هرگاه به مشکلى برخوردید، نزد من بیایید. واعظ کربلا از رفتار آخوند متنبّه گشت و از آن پس، از مریدان او شد.12
× تألیفات آخوند کتابهاى زیادى درباره اصول، فقه و فلسفه به نگارش درآورد. آثارش عبارتند از: 1- حاشیه مختصر بر رسائل، که نخستین اثر اوست. 2 - حاشیه مفصّل بر رسائل، که به نام “دررالفوائد” چندین بار چاپ شده است. 3- حاشیه بر مکاسب. 4- فوائد: در سال 1315 ه.ق، در تهران به چاپ رسیده است. 5- حاشیه بر اسفار. 6- حاشیه منظومه ملاهادى سبزوارى. 7- رسالهاى در مشتق. 8- رسالهاى در وقف. 9- رسالهاى در رضاع. 10- رسالهاى در دماء ثلاثه. 11- رسالهاى در اجاره. 12- رسالهاى در طلاق. 13- رسالهاى در عدالت. 14- رسالهاى در رهن، همه رسالهها در یک جلد چاپ شده است. 15- القضاء والشهادات. 16- روح الحیاة فى تلخیص نجاة العباد که در سال 1327 ه.ق، در بغداد به چاپ رسیده است. 17- تکملة التبصره: در سال 1328 ه.ق، در تهران چاپ شده است. 18- ذخیرةالعباد فى یوم المعاد: رساله عملیّه آخوند، به زبان فارسى است که نخست در بمبئى و سپس در سال 1329 ه.ق، در تهران چاپ شده است. 19- اللمعات النیره فى شرح تکملة التبصره. 20- کفایة الاصول: مهمترین اثر آخوند، که چندین بار چاپ شده است و هنوز در حوزههاى علمیّه شیعه تدریس مىشود. بیش از صد نفر از مجتهدان شیعه بر این کتاب حاشیه و شرح نوشتهاند.
× تأسیس مدارس برخى از بانیان خیر، هزینه ساختن مدرسه علمیّهاى را به آخوند دادند. وى نیز با تمام توان در تلاش براى ساختن مدرسه بود. سرانجام در سال 1321 ه.ق، مدرسه علمیّهاى در محلّه “حویش” نجف، به همّت او بنا شد. این مدرسه به نام “مدرسه بزرگ آخوند” مشهور شد. کتابخانه مدرسه داراى نفیسترین کتابهاى خطى بود. آخوند در سال 1326 ه.ق، مدرسه دیگرى در محلّه “برّاق” ساخت که به “مدرسه الوسطى آخوند” شهرت یافت. سوّمین مدرسهاى که با همّت ایشان بنا شد، “مدرسه کوچک آخوند” است که در سالِ 1328 ه.ق، در محلّه براق، کار بناى آن به اتمام رسید. آخوند در ساختن چندین مدرسه در نجف، کربلا و بغداد مشارکت داشت. در این مدرسهها ادبیات فارسى نیز تدریس مىشد. او مبلّغانى به ایلها، عشایر و روستاهاى دور افتاده عراق گسیل داشت، تا آنها را با احکام اسلامى آشنا سازند. مجلّههاى “اخوت”، “درة النجف”، “العلم” و “نجف اشرف” با پشتیبانى آخوند در عراق منتشر مىشد.13
× شرکت اسلامى صنایع ایران در دوره صفویه از رونق خوبى برخوردار بود. بیش از 90% کالاهاى مورد نیاز مردم در داخل کشور تولید مىشد. امّا با روى کار آمدن سلسله قاجاریه ورق برگشت و صنایع رو به ورشکستگى نهاد. ملک المتکلمین، از روحانیون سرشناس آن دوران پیشگام آبادىِ اقتصاد کشور شد. با بازرگانان و ثروتمندان صحبت کرد و آنها را به گسترش صنایع تولیدى تشویق نمود. سرانجام پس از ماهها سخنان او به بار نشست. گروهى از بازرگانان با سرمایه یک میلیون تومانى که در آن زمان پول هنگفتى بود، نخستین شرکت ملّى را در ایران تأسیس کردند. شرکت اسلامى، نخستین شرکت سهامى بود که در ایران تأسیس شد. این شرکت در سال 1316 ه.ق در اصفهان آغاز به کار کرد. کارخانههاى پارچهبافى و تولید پوشاک این شرکت در اندک مدتى چنان سودآور شد که روز به روز بر شمار سهامداران شرکت اسلامى افزوده شد و صدها دستگاه بافندگى وارد میدان تولید شد. شعبههاى شرکت در بسیارى از شهرستانها گشایش یافت. ملک المتکلمین، حاج آقا نوراللّه اصفهانى و سیّد جمال واعظ در منابر مردم را به خرید سهام تشویق مىکردند. 900/000 تومان سهام توسّط مردم خریدارى شد. سیّد جمال واعظ کتابى به نام “لباس التّقوى” نوشت و هدف از تأسیس شرکت اسلامى را در آن کتاب بیان نمود. آخوند خراسانى و هفت نفر از مراجع تقلید نجف تقریظى بر این کتاب نوشته و از شرکت اسلامى پشتیبانى نمودند. آخوند در حمایت از شرکت نوشت: بر مسلمانان لازم است که لباس ذلّت (تولید خارج) را از تن بیرون کنند و لباس عزّت (ساخت داخل) را بپوشند.14 ادامه دارد
پى نوشتها: 1) عبدالحسین مجید کفایى، مرگى در نور، (کتابفروشى زوّار، 1359) ص14؛ دایرة المعارف بزرگ اسلامى، زیر نظر کاظم بجنوردى، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامى (چاپ دوّم: 1364، تهران) ص151؛ سید محسن امین، اعیانالشیعه، (دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، 1403 ه.ق) ج9، ص5؛ خیرالدین زرحکى، الاعلام، (چاپ سوم: دارالعلم للملایین، بیروت، 1989م) ج9، ص11. 2 ) مرگى در نور، ص29 ،24 - 21 و 35. 3 ) محمد کاظم خراسانى، کفایة الاصول، مقدّمه جواد شهرستانى (مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث). 4 ) اعیان الشیعه، ج9، ص5. 5 ) مرگى در نور، ص55. 6 ) همان، ص49 - 47. 7 ) همان، ص50. 8 ) کفایة الاصول، مقدمه. 9 ) دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج1، ص151؛ اعیان الشیعه، ج9، ص5؛ مهدى بامداد، تاریخ رجال ایران، (کتابفروشى زوّار، تهران، 1347) ج4، ص1؛ کفایة الاصول، مقدمه؛ مرگى در نور، ص67 - 65؛ مجلّه کیهان اندیشه، 1364، شماره 4، ص19. 10 ) کفایة الاصول، مقدمه؛ مرگى در نور، ص119 ،102 و 122. 11 ) کفایة الاصول، مقدمه. 12 ) مرگى در نور، ص397 ،395 ،394 ،381 ،380 - 379 ،377 ،107 ،103 - 102 و 400. 13 ) جعفر خلیلى، موسوعة العتبات المقدسه، (چاپ دوم: مؤسّسه الاعلمى، بیروت، 1407 ه.ق) ج7، ص147- 146 و 154 - 150؛ مرگى در نور، ص374 - 373. 14 ) مهدى ملک زاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران (چاپ سوم: انتشارات علمى، تهران، 1371) ج1، ص138 - 136؛ تشیع و مشروطیت در ایران، ص131. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 70 |