تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,238 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,147 |
مشتاقان وحى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 165، شهریور 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
تفسیر سوره رعد مشتاقان وحى آیة اللَّه جوادى آملى
“ “والذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل الیک و من الاحزاب من ینکر بعضه قل انّما امرت ان اعبدالله و لا اشرک به الیه ادعوا و الیه مآب”.1 و آنان که کتاب آسمانى در اختیارشان قرار دادیم، از آنچه به تو فرو فرستادیم شادمانند و بعضى از گروهها، قسمتى از آن را انکار مىکنند. [پیامبر] بگو من مأمورم که خدا را بپرستم و شریکى براى او قایل نشوم، به سوى او دعوت مىکنم و بازگشت [همگان] به سوى اوست.” × × × × ×
خداوند متعال بعد از این که بیان فرمود: پایان کار مؤمنان بهشتى است که “أکلها دائم و ظلّها”2 و پایان کار کفّار همان آتشى است که اگر همه زمین را هم با ذخایرش در اختیار داشته باشند حاضرند به عنوان فِدا بدهند و رها شوند؛ آن گاه موضعگیریهایى که اهل کتاب و گروهى از غیر اهل کتاب در برابر وحى الهى دارند بازگو مىکند و مىفرماید: “والذین آتیناهم الکتاب” یعنى از این گروهى که ما به آنها کتاب دادیم (اهل کتاب معمولاً به یهودیها و مسیحىها و مجوسیها گفته مىشود) “یفرحون بما انزل الیک” از آنچه که بر تو نازل شده است اینها خوشحال مىشوند. نه تنها مىپذیرند، بلکه با نشاط و علاقه ایمان مىآورند. “و من الاحزاب من ینکر بعضه” در قِبالِ اینها گروهى هم هستند که تحزّبى علیه اسلام و مسلمین دارند؛ اینها بعضى از دستورات و تعالیم وحى را که به آنان آسیبى نمىرساند، مثل خالقیت خدا و امثال آن را مىپذیرند از این رو اگر به آنان گفته شود چه کسى خالق زمین و آسمان است؟ مىگویند: خدا “لئن سألتهم من خلق السموات والارض لیقولن الله”3 اما دستوراتى از قبیل اطاعت و پرستش خداوند را نمىپذیرند، چون اعترافِ صرف به خالقیت حقتعالى براى آنان مسؤولیت آور نیست. آن گاه خداوند به پیامبر فرمود: تو در برابر اینها بگو: من مأمورم که فقط خدا را عبادت کنم و هرگز به او شرک نورزم و دیگران را هم به الله فرا بخوانم. هم خودم را در این مسیر قرار دهم و هم دیگران را به این راه دعوت کنم و مرجع همه کارهاى من خداست یا بازگشت همه به سوى خداست. درباره آیه: “والذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل الیک” باید در سه قسمت بحث کرد: 1- نشاط عدهاى از اهل کتاب در برابر وحى؛ 2- انکار برخى از اهل کتاب؛ 3- جواب پیامبر از منکران اهل کتاب. × حالتها و موضع گیریها در برابر وحى قرآن حالتهاى گوناگون افراد را در برابر وحى، این گونه ذکر مىکند: 1- عدهاى با آمدن وحى فقط به همان علوم و صنایعى که خدا به آنها داده، عشق مىورزند. 2- گروهى دیگر هم به همان مکتب و عقیدهاى که دارند، خوشحالند. 3- دسته دیگر - که همان اهل کتابند - به وحیى که بر تو نازل شده شادمانند. اما آن حالت اول را در پایان سوره غافر بیان کرد آن گاه فرمود: “فلمّا جاءتهم رسلهم بالبیّنات فرحوا بما عندهم من العلم” وقتى انبیاى الهى وحى را آوردند اینها به همان علوم مادّى (که دنیاى آنان را به حسب ظاهر تأمین مىکرد) خوشحال بودند. اینان استهزا مىکردند و این استهزاى آنان دامنگیرشان شد و آنان را فرو برد و احاطه کرد: “و حاق بهم ما کانوا به یستهزؤن” 4 حاقَ یعنى أَحاطَ چون “ولا یحیق المکر السّیّئ الاّ بأهله”5 که نمونههایش قبلاً بحث شده است. درباره حالت دوّم فرمود: وقتى که ما با وحى مردم را هدایت کردیم هر کسى هر مکتب و مرامى که داشت به همان مکتب و مرام خودش دل بست. این جا تنها سخن از پیشرفت علوم مادّى نیست. هر کسى، هر مکتبى که دارد به همان مکتب دل مىبندد در حالى که باید به آخرین وحى سر بسپرد. در سوره مؤمنون فرموده است: “و انّ هذه امّتکم أُمّةً واحدة و أَنا ربّکم فاتّقون فتقطّعوا أمرهم بینهم زبراً کلّ حزبٍ بما لدیهم فرحون”6 اینها به جاى این که “امت واحده” بشوند، به گروههاى مختلف تقسیم شدند هر گروه و حزب و فرقهاى به آن مرام و مکتب خاصّ خود دل بست، نشاطش به همان مرام و مکتب خصوصى خودش بود. ولى در مقابل این دو حالت، خدا عدّهاى را از اهل کتاب یعنى مسیحیان را مىستاید و مىفرماید: اینها منتظر رسیدن وحى بودند وقتى اسلام آمد با نشاط پذیرفتند و با اشک شوق از آن استقبال کردند. و اینان، همان گروه سوّمند. یهود و مسیحیت؛ کدامیک به اسلام نزدیکترند؟ خداوند متعال در سوره مائده مىفرماید: “لتجدنّ اشدّ الناس عداوةً للذین آمنوا الیهود و الذین اشرکوا؛ بدترین گروهى که علیه مسلمین به مبارزه برمىخیزند یهودیان و مشرکینند.” و لتجدنّ اقربهم موّدةً للذین آمنوا الذین قالوا انّا نصارى؛ نزدیکترین گروه به مسلمین مسیحىها هستند.” مسیحیان داراى سه ویژگىاند: ذلک بأنّ منهم قسّیسین و رُهباناً و انّهم لایستکبرون، اینها داراى کشیش بودند، داراى رهبان و روحانیّون بودند و استکبار هم نداشتند. از این سه ویژگى، دو تاى آن را یهودیان هم دارند و آن داشتن قسیس و رهبان است، امّا تواضع نداشتند. و آنچه که نمىگذارد آنان در برابر حق تمکین کنند استکبارشان است. این گروه از مسیحیّت که استکبار نداشتند به دین نزدیک شدند و اسلام را پذیرفتند، تنها عاملى که آنان را به دین نزدیک کرد همان استکبارشان بود، “و انّهم لایستکبرون”. پس معلوم مىشود آنها که دشمن اسلام و مسلمینند مستکبرند؛ یعنى اگر هم قسّیس و رهبان در بینشان باشد کارى از پیش نمىبرد، چون یا خود قسیسین و رهبانان هم مثل اینها در برابر وحى اسلامى مستکبرند یا عُرضه تدبیر و هدایت و رهبرى را ندارند. پس آنچه که باعث دشمنى با اسلام و مسلمین است همان استکبار در برابر حق است.
× اشک شوق مشتاقان وحى همین گروهى که اهل استکبار نیستند خدا آنها را این چنین مىستاید: “و إذا سمعوا ما أُنزل إلى الرّسول ترى أعینهم تفیض من الدمع ممّا عرفوا من الحق یقولون ربّنا آمنّا فاکتبنا مع الشاهدین”7 این گروه وقتى وحى را شنیدند اشک شوق از چشمانشان ریخت که حق را یافتند و به او گرویدند. “و إذا سمعوا ما أنزل الى الرسول؛ وقتى این وحى را شنیدند تَرى أعینهم تفیض من الدمع؛ چشمهایشان را مىبینى که در اثر اشک، مىریزد. در این جا نکتهاى است و آن، این که: آبى که از بالا به پایین مىریزد، این گونه ریزش و جریان را “فیض” مىگویند، ولى اگر در یک سطح حرکت کند آن را “جریان و حرکت” مىگویند، نه فیض. اشک چشم چون از بالا مىریزد مىگویند: فاض الدمع. در این کریمه فرمود: چشمشان مىریزد نه اشک از چشمشان مىریزد. ترى أعینهم تفیض؛ یعنى چشمشان مىریزد (دقت کنید، چشمهایشان مىریزد نه اشک از چشمهایشان مىریزد) این براى آن است که وقتى اشک کم باشد چشم به عنوان یک مَبدأ محفوظ است، قطره قطره اشک از چشم مىریزد امّا وقتى تمام شبکه چشم را اشک پُر کند و یک دفعه بریزد مثل این است که بگوییم چشم ریخت. لذا در این کریمه فرمود: گویا مىبینى که چشمشان دارد مىریزد؛ یعنى چشم مالامال اشک شد و ریخت. این نشانه شدّت شوق و نشاط به خاطر فهمیدن حق است. اینها کسانىاند که “شوقاً الى الحق” ایمان مىآورند نه “خوفاً من النّار”، نه براى این که نسوزند یا نه براى این که میوه بهشت به آنها داده شود بلکه براى این که حق برایشان روشن شد. انسان تشنه حق هیچ چیزى در کام جان او لذیذتر از مشاهده حق نیست. اینها در حبشه یا دیگر نقاط، اسلام را خوب یارى کردند و نشاطشان هم به وحى الهى تأمین شد که در آیه محل بحث سوره رعد مىخوانیم: “الّذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما أنزل الیک” که حق بر اینها روشن شد، اینها شوقاً الى الحق ایمان مىآورند. سپس مىگویند: “ربّنا آمنّا فاکتبنا مع الشاهدین” آنها که شاهد بالحقّ هستند ما را هم در ردیف آنها ثبت کن. اینها مشتاقانه ایمان مىآورند و اشک شوق مىریزند که به حق رسیدهاند. × اشک غم در کنار اینها گروهى از مسلمینند که آنها اگر دستشان از یارى حق کوتاه بشود هم اشک مىریزند؛ مُنتها اشک غم که چرا دست ما به یارى دین نرسید. آن گروه (مسیحیان) اشک شوق مىریزند که حق براى ما روشن شد، نَمردیم و مسلمان شدیم و این گروه (مسلمین) اشک مىریزند که چرا توفیق خدمت به دین نصیب ما نشده است. در سوره توبه آیات 91 تا 93 این بحث را مطرح مىکند و مىفرماید: در زمان جنگ و دفاع، آنها که ناتوان و ضعیف و مریض هستند حَرَجى بر آنها نیست: “لیس على الضعفاء و لا على المرضى و لا على الّذین لایجدون ما ینفقون حَرَجٌ”، اگر خالصاً و ناصحاً به سر ببرند: “إذا نصحوا للّه و رسوله”، زیرا اینها مُحسن هستند و “ما على المحسنین من سبیلٍ واللّه غفورٌ رحیم × و لا على الذین إذا ما اتوک لتحملهم قلت لا اجد ما احملکم علیه تولّوا و اعینهم تفیض من الدمع حَزَناً الاّ یجدوا ما ینفقون؛ آنهایى که نه تنها خودشان امکانات ندارند پیش شما مىآیند که آنها را به جبهه اعزام کنید مىگویید وسیله اعزام نداریم، مىگویند ما را به همراه خودتان به جبهه ببرید شما مىگویید مقدورمان نیست. اینها از این که دستشان به توفیق شهادت و جهاد و دفاع در راه دین نمىرسد غمگین هستند، اشک مىریزند که چرا توفیق خدمت به دین نصیبشان نشده، بر اینها هم حرجى نیست. اینها اشک غم مىریزند، این اشک غم هم محصول آن اشک شوق است، آن که حق را دوست دارد در فراق حق اشک مىریزد که چرا توفیق خدمت دین نصیبِ من نشده. “و لا على الّذین إذا ما أتوک لتحملهم” تا تو اینها را به همراه ببرى یا اعزام کنى، “قلت” تو مىگویى “لا اجد ما احملکم علیه” ما وسیله نقلیّه نداریم شما را سوار آن وسیله نقلیّه کنیم و به جبهه بفرستیم. اینها وقتى مىبینند بىوسیلهاند و توفیق یارى دین نصیبشان نشده. “تولّوا” برمىگردند امّا “و أعینهم تفیض من الدمع” چشمشان مالامال از اشک مىشود و از فرط اندوه فرو مىریزد، که چرا توفیق یارى دین نصیبشان نشد. این دسته از مؤمنان نمىگویند ما تکلیفمان را ادا کردیم، خودمان را در اختیار فرماندهى گذاشتیم مُنتها نخواستند، سخن این نیست، سخن اسقاط تکلیف نیست سخن آن است که به محبوب نرسیدم. دسته اول (اهل کتاب) به محبوب رسیدند اشک شوق ریختند، اینها به محبوب نرسیدند اشک غم ریختند [هَلِ الدّین الاّ الحبّ] آن که مىگوید من خودم را عَرضه کردم نخواستند آن مکلّفِ به دین است و امّا آن که مىبیند توفیق پیدا نکرده رنج مىبرد او مُشَرَّفِ به دین است نه مکلّف، دین را شرف مىدارد نه کُلْفَت. این که در سیره مرحوم سید بن طاووس - رضوان الله علیه - آمده که سالروز بلوغ خود را جشن گرفت و گفت: امروز روز جشن من است براى این که من مشرّف شدم و نه مُکلَّف، زیرا نمردم سنّم به این حدّ رسید که خداى سبحان مرا مخاطب قرار مىدهد و مىگوید: “یا أیّها الّذین آمنوا” تا قبل از این لحظه من مخاطب خدا نبودم که خدا از من چیزى بخواهد. هم اکنون که سنّم به این حد رسید که خطاب الهى متوجه من شد، من مشرّف شدم به این خطاب، باید جشن بگیرم. آن گاه در ذیل آیه مىفرماید: “انّما السبیل على الّذین یستأذنوک و هم اغنیاء” فقط سبیل بر کسانى است که امکانات دارند و یارى نمىکنند که مورد بحث ما نیست. در این آیه محل بحث سوره رعد فرمود: “... والّذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما أنزل إلیک” با یک نشاط این وحى را مىپذیرند، دوست وحى هستند که آن آیه “و إذا سمعوا ما أنزل إلى الرسول ترى اعینهم تفیض من الدمع”8 شاهد این مطلب بود. اما این زمینه در اهل کتاب فى الجمله بود که عدّهاى از اهل کتاب حق را یارى مىکردند و زمینه درک حق و پذیرش حق در آنها بود آیات دیگر هم این معنا را مىرساند. آنچه که در سوره آل عمران آیه 113 به بعد هست مشابه آیات سوره مائده است در سوره آل عمران این چنین آمده است: “لیسوا سواءً من اهل الکتاب امّةٌ قائمةٌ یتلون آیات اللّه آناء اللیل و هم یسجدون × یؤمنون باللّه والیوم الآخر و یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین × و ما یفعلوا من خیرٍ فلن یکفروه والله علیم بالمتقین” وقتى جریان یهودیها را ذکر مىکند مىفرماید: تبهکارانشان همواره گرفتار ذلّتند. “ضربت علیهم الذّلة این ما ثقفوا”. اینها یا باید به خدا معتقد بشوند یا باید بنده یکى از این ابرقدرتها باشند تا آرام باشند یا حبلٍ من الله باید نجاتشان بدهد، یا حبلِ مردم. آن گاه در برابر اینها فرمود همه اهل کتاب یکسان نیستند: “لیسوا سواءً من أهل الکتاب” یعنى همه اهل کتاب یکسان نیستند که در برابر حق بایستند براى این که: “من أهل الکتاب امّةٌ قائمة یتلون آیات اللّه آناء اللیل و هم یسجدون” از اهل کتاب کسانى هستند که در اوقات شب آیات خدا را تلاوت مىکنند و اهل سجدهاند، به خدا و قیامت ایمان دارند، امر به معروف و نهى از منکر مىکنند، در خیرات هم سرعت دارند و اینها از صالحینند. و هر کار خیرى که انجام دادند خدا را شکرگزارى مىکند، کفران نمىکنند و خدا عالِم به متّقین است. پس در بین یهودیها هم افرادى که گرایش به حق داشته باشند هستند، این طور نیست که همه یکسان باشند. در بین مسیحىها هم افرادى که حق شناس و حق دوست باشند هستند و منشأ آن حقشناسى همان عدم استکبار است، اگر کسى در برابر حق خضوع داشت حق را مىشناسد و در برابر حق اطاعت مىکند و اشک شوق مىریزد این است که در آیه محلّ بحث سوره رعد فرمود: “والّذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما انزل الیک” نه این که منظور از آتیناهم الکتاب مسلمین باشند و الا تکرار مىشود. بنابراین، آن احتمالى که شیخرحمه الله در “تبیان” فرمود و طبرسىرحمه الله در “مجمع البیان” پذیرفت، ظاهراً با آیه مطابق نیست. پس “والّذین آتیناهم الکتاب یفرحون بما أنزل الیک” یعنى همین اهل کتاب - چه مسیحى، چه غیر مسیحى - که در برابر حق خضوع داشتند و استکبارى نداشتند، با نشاط حق را پذیرفتند. اگر مسلمین به حبشه رفتند آنها یاور اسلام و مسلمین بودند چه در حبشه و چه در جاهاى دیگر. بنابراین آنچه که به امر اول از امور سه گانه آیه برمىگردد این است که عدّهاى از اهل کتاب علاقهمند به حق هستند و حق را دوست دارند.
× قسمت دوم: انکار برخى از اهل کتاب اما قسمت دوم از امور مربوط به این آیه این است که: “و من الاحزاب من ینکر بعضه” امّا این که گفتیم اهل کتاب (البته نه همه آنان بلکه آن دسته که در برابر اسلام ایستادند خواه از اهل کتاب خواه از احزاب سیاسى شرک و مانند آن). برخى، وحى خدا را انکار مىکنند، چون بعضى از تعالیم وحى مورد قبول کفّار از اهل کتاب و مشرکان (البته بتپرستان نه ملحدین) هم هست مثل این که عالَم خدایى دارد یا آسمانها و زمین را خدایى خلق کرد، این اعتقادها چون به جایى آسیبى نمىرساند و سهل است مىپذیرند امّا آنچه که مسؤولیّت آور است، مثل اعتقاد به “ربوبیّت”، معاد و روز واپسین و وحى و رسالت را بر نمىتافتند. صِرْف اعتقاد به این که جهان خدایى دارد امّا نه انسان باید او را اطاعت کند نه از انسان مسؤولیّت مىخواهد و نه حساب و کتابى در بین است، این برایشان قابل تحمّل بود و مىپذیرفتند، ولى مسائل دیگر را قبول نمىکردند. توضیح بیشتر امر دوم و سوم به بحث بعد موکول مىشود ان شاء الله. “والحمد للّه رب العالمین”
پاورقیها: 1 ) رعد (13) آیه36. 3 ) همان، آیه35. 4 ) لقمان (31) آیه25. 5 ) غافر (40) آیه83. 6 ) فاطر (35) آیه43. 7 ) مؤمنون (23) آیه53. 8 ) مائده (5) آیات 82 و 83. 9 ) همان، آیه83.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 84 |