تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,016,250 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,718,157 |
فلسفه آیات متشابه | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1374، شماره 165، شهریور 1374 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
فلسفه آیات متشابه آخرین قسمت آیة الله محمدهادى معرفت
اشاره در شماره قبل مطرح شد، ممکن است کسى سؤال کند: چرا تمامى آیات قرآن مجید از محکمات نیستند؟ اگر همه آیات روشن و صریح بودند، کمتر باعث گمراهى مىگردید و هدف شارع را، که هدایت مردم است، بهتر برآورده مىساخت؟ پاسخ ابن رشد، امام فخر رازى، و نویسنده را در این باره ملاحظه فرمودید، و اینک دیدگاههاى دانشمندان دیگر را نیز از نظر مىگذرانیم:
× دیدگاه استاد علامه طباطبایىقدس سره استاد علامه طباطبایىقدس سره[در پاسخ این سؤال ]مىفرمایند: علت وقوع تشابه در قرآن مجید به این خاطر است که قرآن براى طرح معارف عالى و بلند خویش، مىبایست بیان خود را تا حد الفاظ و قالبهاى عادى آن عصر پایین آورد. این الفاظ براى معانى محسوس یا نزدیک به آنها وضع شده بود، از همین رو، تفهیم معانى بلند قرآنى نارسا و نامتجانس بود. در نتیجه در آیات، خفاى معنا و تشابه به وجود آمد. بله! تنها کسانى که از بصیرت و آگاهى ممتازى برخوردار بودند و فهم و درک فوق العادهاى داشتند از این امر برکنار بودند. به معناى این آیه شریفه توجه کنید: “انزل من السماء ماءً فسالت أودیةً بقدرها، فاحتمل السیل زبداً رابیاً... کذلک یضرب اللّه الحق و الباطل، فأمّا الزبد فیذهب جفاءً و أَمّا ما ینفع النّاس فیمکث فى الأرض، کذلک یضرب اللّه الامثال؛ از آسمان آبى فرو فرستاد پس رودخانههایى به اندازه خود روان گردید و آب روان کفها را بر بالاى خود به حرکت درآورد... خدا بدین گونه براى حق و باطل مثال مىزند. اما کفها [باطل] پس رها مىگردد و از بین مىرود و امّا آنچه مردم را سود مىبخشد [حق] در زمین باقى مىماند و خداوند [براى هدایت مردم ]این چنین مثالهایى مىزند.15 قرآن شریف نیز چنین است و هر یک از انسانها به اندازه قابلیت و توانایى فکرى خویش از آن بهره مىگیرد به همین خاطر برخى از آیات متشابه، با دقّت فراوان و تعمیق نظر، معانى روشنى را به خود مىگیرند و از حالت تشابه خارج مىشوند و به این معنا تمامى آیات قرآن مجید براى همیشه زمانها جزو محکماتند.16
× دیدگاه شیخ محمد عبده شیخ محمد عبده در این باره مىگوید: پیامبران الهى به سوى تمامى مردم - چه پست و چه شریف، چه آگاه و هوشیار و چه نادان و اندک فهم - مبعوث شدهاند و برخى از حقایق دینى وجود دارد که ممکن نیست آنها را با عبارتى بیان کنیم که همه کس آنها را دریابند. زیرا در قرآن بعضى معانى بلند و حکمتهاى دقیق هست که دانشمندان آن را درک مىکنند، هرچند در قالب مجاز و کنایه بیان شده باشد. به عامّه مردم نیز فرمان داده شده آنچه را که توانایى درک و فهم آن را ندارند به خداوند واگذارند و تنها به محکمات قرآن تکیه کنند. در نتیجه همه مردم به اندازه استعداد و توانایى درک خود، از قرآن توشه مىگیرند.17
× تأثیر مذاهب کلامى در این جا عامل دیگرى نیز وجود دارد که در ایجاد تشابه در بسیارى از آیات قرآن کریم مؤثر بوده است، زیرا پیش از به وجود آمدن این عامل، آیات مزبور جزو آیات متشابه نبودند و آن عبارت است از ظهور مذهبها و مسلکهاى کلامى جدلگرا. در آغاز اسلام و در خلال قرن اول هجرى که به آرامى و سلامت گذشت، از آن جا که اعراب آن زمان با فهم ابتدایى و برداشت ساده خویش ظواهر آیات قرآن را به راحتى مىفهمیدند آن را کلامى ساده، شیرین، تازه و زیبا مىیافتند. اما پس از آن که - در آغاز قرن دوم هجرى - بحثهاى پیچیده جدلى بین صاحبان مذهبهاى کلامى پاى گرفت توجیه فکر و اندیشه به کمک آیات قرآن و تشبث به ظواهر آن و حتى تحریف معانى برخى از آیهها رواج یافت. و از آن زمان به بعد این آیات راهالهاى از پوشیدگى و ابهام مصنوعى در بر گرفت و هر گروهى براى درست نشان دادن مسلک و مذهب خود، آن گونه که صلاح مىدید آیههاى قرآنى را تأویل و تفسیر مىنمود. تردیدى نیست که قرآن مجید همان گونه که امیرالمؤمنینعلیه السلام فرموده ذو وجوه است و براى معانى گوناگونى ظرفیت دارد، زیرا کتاب خدا - همانطور که گفتیم - در بیشتر تعابیر زیباى خود از مجاز، استعاره و تشبیه بهره گرفته است در نتیجه اکثر آیات آن براى حمل بر معانى مختلف انعطاف لازم را دارند. به خاطر همین امیرالمؤمنینعلیه السلام از بحث و احتجاج با قرآن در برابر اهل بدعت و خوارج نهى فرموده است، زیرا کسانى که از دین خارج شدهاند بدون هیچ گونه تأمّل و انصافى آیات را به مذاق خود تأویل و تفسیر مىنمایند. لذا حضرت(ع) هنگامى که “ابن عباس” را براى بحث و هدایت خوارج به سوى آنان گسیل داشت فرمود: براى اثبات حقانیت خود به آیات قرآن استناد مکن چون آیات کتاب خدا ذو وجوه است و بر معانى گوناگونى حمل مىشود و هر چه تو از قرآن دلیل بیاورى، آنها نیز بدون دلیل نخواهند ماند. بنابراین بهتر است در برابر آنان به سنّت قطعیه رسول خداصلى الله علیه وآله وسلم استناد نمایى، تا آنها در مقابل استدلال تو گریز گاهى نداشته باشند و ناچار تسلیم شوند.18 حال به این آیه شریفه توجه فرمایید: “وجوهٌ یومئذ ناضرة × الى ربّها ناظرة؛ چهرههایى در آن روز درخشانند و به سوى پروردگار خود مىنگرند.”19 چه بسا اعراب صدر اسلام هرگز به ذهنشان خطور نمىکرد که منظور آیه شریفه این است که مؤمنان روز قیامت با چشم سر پروردگار را مىبینند. زمخشرى - صاحب تفسیر کشاف - براى اثبات این حرف مثالى مىآورد، وى مىگوید: روزى در شهر مکه هنگام نیمروز که مردم از فرط گرما به خانههاى خود پناه برده بودند، شنیدم که زن سائلى مىگفت: “اى مردم! چشمان من به سوى خدا و شما مىنگرد!”20 هیچ کس از آنان که صداى وى را مىشنیدند به ذهن خود راه نمىدادند که منظور این است که واقعاً خدا را با چشمان خود مىبیند، بلکه مىدانستند که قصد وى انقطاع الى اللّه و امید به فضل و رحمت حق تعالى است. در آیه شریفه: “الى ربّها ناظرة” نیز همان توقع و امید فضل و رحمت خداوند مراد است. نه معناى دیگر - این نکته را با توجه به معناى حصرى که در آیه است مىتوان فهمید. اما در مورد همین آیه، اشاعره و پیروان آنها از کسانى که قائل بودند که خداوند داراى جسم است با جمود بر ظاهر آیه مىکوشیدند اثبات کنند که مقصود آیه این است که در قیامت خداوند با چشم سر دیده مىشود.21 آیه دیگرى را مثال مىزنیم: “ثم استوى على العرش یدبّر الأمر؛ سپس بر عرش استیلا یافت و امور عالم را تدبیر مىفرمود.”22 وقتى اعراب این آیه را مىشنیدند، مىفهمیدند که تنها خداوند است که ملکوت آسمانها و زمین را در اختیار و استیلاى خود دارد و کارهاى عالم وجود، با تدبیر او انجام مىپذیرد. همان گونه که از اشعار زیر نیز همین معناى استیلا را مىفهمیدند: ثم استوى بشر على العراق من غیر سیف و دمٍ مهراق سپس انسانى بدون شمشیر و خونریزى بر سرزمین عراق استیلا یافت. فلمّا علونا واستوینا علیهم ترکناهم صرعى لنسرٍو کاسرٍ پس هنگامى که ما پیروز شدیم و بر آنها استیلا یافتیم، کشتههاى ایشان را براى عقابها و کرکسها واگذاشتیم. پس معناى کلمه “استوى” همان استیلا و استقلال است لکن اشاعره و کسانى که قائل به تشبیه و تجسیم خداوندند، آیه “ثم استوى على العرش...” را بدین گونه تفسیر نمودند که پروردگار بر عرش استقرار یافته و روى آن، چهار زانو نشسته است و جاى وى در آسمانهاى زبرین عالم است و گاهى نیز به آسمان دنیا فرود مىآید تا از احوال و کارهاى مخلوقات خود مطّلع گردد و دعاى آنان را اجابت فرماید و آنها را مورد مغفرت و آمرزش خود قرار دهد، چون در حالى که خداوند چهار زانو بر روى کرسى خود در بالاى آسمانها نشسته است نمىتواند به خوبى از احوال بندگان خود آگاهى یابد!23 به خاطر همین پندارها بود که وقتى این آیه نازل شد: “وقالت الیهود یدالله مغلولة غلّت ایدیهم و لعنوا بما قالوا، بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء؛ یهود گفتند دست خدا بسته است دستهایشان بسته باد! و بدین علت مورد لعن و نفرین قرار گرفتند. بلکه دستان خداوند گشاده است و هرگونه مىخواهد انفاق مىکند.”24 و نیز آیه شریفه: “ولاتجعل یدک مغلولةً الى عنقک و لاتبسطها کل البسط؛ دستت را به گردنت مبند[امساک به خرج مده] و آن را به تمامى نیز مگشاى [در بخشش زیاد روى نکن].”25 در معناى آیه “و لا تجعل یدک مغلولة الى عنقک...” اشکالى پیش نیامده است بر خلاف آیه اول که جزو آیات متشابه است با این که ما گمان نمىکنیم که اعراب معاصر نزول قرآن از این آیه فهمیده باشند که خداى تعالى داراى جوارح و اعضاست. و آیه شریفه هرگز وجود جوارح و اعضا را، آن چنان که صاحبان عقاید باطل پنداشتهاند، براى پروردگار ثابت نمىکند، بلکه معناى آیه این است که دست قدرت خداوند گشاده است و به راحتى و به هر گونه که بخواهد در امور عالم تصرّف مىنماید و ناتوانى در وى راه ندارد. اما اشاعره و پیروان آنها در فهم معناى آیه دچار گمراهى و انحراف شدند و آیه را به این گونه تفسیر نمودند که: خداوند داراى اعضاست و قائل شدند که پروردگار داراى دست، پا، چشم، و چهره است، که این انحراف در نتیجه جمود و توقف بر ظاهر آیات قرآن مجید رخ داد.26
پاورقیها: 15 ) رعد(13) آیه17. 16 ) تفسیر المیزان، ج3، ص62 - 58، با تلخیص و تصرّف. 17 ) تفسیر المنار، ج3، ص170. آنچه ذکر شد وجه سومى است که عبده به همین منظور بیان نموده است. 18 ) نهج البلاغه، ج2، ص136، بخش نامهها و وصیّتها، شماره70. 19 ) قیامة(75) آیههاى 23 - 22. 20 ) الکشاف، ذیل آیه22 سوره مبارکه قیامة و اساس البلاغه ماده “نَظَر”. 21 ) ابى الحسن الاشعرى، الابانة، ص11، طبع حیدرآباد الدکن. 22 ) یونس (10) آیه3. 23 ) الابانة، ص35 به بعد و رسالة الرّد على الجهمیة، الدّارمى، ص13 به بعد. 24 ) مائده (5) آیه70. 25 ) اسراء (17) آیه32. 26 ) الابانة، ص39 به بعد و غیر آن از کتابهاى اهل تسنن که کم نیستند.
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 93 |