تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,779 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,973 |
وصیت رسول خداص به على ع | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 175، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
محمدرضا مالک | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
قسمت اول وصایاى رسول خدا به امیرمومنان و سایر اصحاب, که در کتابهاى تاریخى و روایى, در قالب سخنانى پندآموز, گرد آمده بسیار است, لیکن مقصود ما از وصیت در این بحث, معناى خاص این کلمه است, یعنى همان که در عرف متداول مردم ما به آن ((وصیت)) گفته مى شود. بنابراین مطالبى که در پى مىآید بخشى از وصایایى است که پیامبر خدا(ص) پس از این که از خبر رحلت خود آگاه مى گردد, به مسلمانان و اهل بیت خود ابراز مى کند که از جمله مهمترین آنها وصیت به على(ع) است و با وى عهد مى بندد که همه را به جاى آورد. آگاه شدن پیامبر اکرم(ص) از وفات خود امام صادق(ع) فرمود: خبر مرگ پیامبر(ص) را به وى دادند, در حالى که کاملا سالم بود و کسالتى نداشت, این خبر را فرشته وحى براى آن حضرت(ص) آورد. رسول خدا(ص) چون این خبر بدانست فرمود که ندا در دهند و مردم را براى نماز جماعت گرد آورند و امر کرد که مهاجرین و انصار با سلاح در مسجد حاضر شوند, پس آن جناب بر منبر برآمد و مسلمانان را از خبر رحلت خویش آگاه ساخت و سپس گفت: ((من حاکمان پس از خود را تذکار مى دهم که بر جماعت مسلمانان رحم کنند و بزرگان آنها را احترام نمایند و ناتوانان را یارى رسانند و عالمان ایشان را بزرگ دارند و مسلمانان را نزنند که خوار گردند و آنان را فقیر نسازند تا کافر گردند و در سراى خویش بر مردمان نبندند که قویدستان, بینوایان را بخورند و امت مرا به جنگهاى بى حاصل نکشانند تا نسل ایشان نابود شود.)) آن گاه فرمود: ((هر آینه پیام خویش رساندم و نصیحت خود گفتم و همگان شاهد باشید!))(1) در مورد این که آیا خبر رحلت به وسیله آیات قرآن به رسول خدا(ص) رسید یا نه؟ ((ابن عباس)) و ((سدى)) گویند: هنگامى که این آیه شریفه نازل شد: انک میت و انهم میتون; همانا که تو اى پیامبر(ص) خواهى مرد و آنان نیز مى میرند.(2) رسول خدا(ص) فرمود: ((کاش وقت مرگ خویش را مى دانستم!)) وقتى آیات شریفه سوره مبارکه نصر نازل گشت: اذا جإ نصر الله والفتح و رإیت الناس یدخلون فى دین الله افواجا فسبح بحمد ربک واستغفره انه کان توابا. پیامبر اکرم(ص) هرگاه تکبیر نماز را مى گفت, پیش از قرائت, عرضه مى داشت: ((سبحان الله و بحمده, إستغفر الله و اتوب الیه.)) از رسول خدا(ص) سبب این کار را پرسیدند. فرمود: بدانید که خبر مرگم به من رسیده است! بعد به سختى گریست. گفتند: ((اى رسول خدا(ص) آیا شما از ترس مرگ مى گریید, در حالى که پروردگار گناهان گذشته و آینده شما را بخشیده است!؟)) فرمود: ((پس هول قیامت و فشار قبر و تاریکى گور چه مى شود؟)) پس از نزول این سوره رسول خدا یک سال دیگر بزیست تا این که مریض شد به همان مرضى که در طى آن درگذشت و آن روز شنبه یا یک شنبه از ماه صفر بود که نخستین بار, درد این بیمارى که وى را از پاى درافکند احساس نمود, پس دست امیرمومنان(ع) را گرفت و رو به سوى بقیع نمود و جماعتى از مردم در پى او روان شدند و پیامبر(ص) به آن گروه فرمود: ((به من فرمان داده شده است که براى مردگان بقیع طلب آمرزش نمایم!)) آنان رفتند و چون مقابل قبرها رسیدند, رسول خدا(ص) خطاب به مردگان گفت: سلام بر شما باد اى اهالى گورها! شما آسوده اید از آنچه زندگان را در رسیده است. فتنه ها چون پاره هاى شب تاریک روى آورده اند, به گونه اى که آخر آنها اول آنها را دنبال مى کند[ پیوسته و در پى هم مىآیند]. پیامبر(ص) بعد از آن مدتى طولانى براى مردگان طلب آمرزش کرد, آن گاه رو به على(ع) نمود و فرمود: ((جبرئیل(ع) هر سال یک بار قرآن را بر من عرضه مى کرد اما امسال دوبار چنین کرده است و من این کار را نشانه فرا رسیدن اجل خویش مى دانم! یا على(ع) به راستى که خداوند مرا مخیر کرد که بین صاحب شدن گنجهاى دنیا و جاودانه بودن در آن و بین رسیدن به بهشت, یکى را برگزینم و من دیدار با پروردگارم و بهشت را اختیار نمودم!(3))) البته بر طبق حدیثى که از ((عبدالله بن مسعود)) نقل شده است, پیامبر(ص) یک ماه قبل از مرگ خود, خبر وفات خویش را به مسلمانان داده است. عبدالله بن مسعود مى گوید: محمد(ص) محبوب ما و پیامبرمان ـ که جان من و پدر و مادرم فداى او باد ـ یک ماه پیش از رحلتش, خبر مرگ خود را به ما داد و چون زمان فراق و جدایى نزدیک شد, ما را در خانه اى گرد آورد و با چشمانى اشک بار ما را نگریست و فرمود: ((آفرین بر شما! خداوند شما را زنده بدارد و حفظ نماید و یارى رساند و سود بخشد و راهنمایى کند و توفیق ارزانى دارد و سلامتى دهد و پذیراتان گردد و روزى عنایت فرماید و بر دیگران برترى بخشد. وصیت مى کنم شما را به تقواى الهى و از پروردگار مى خواهم که یاریتان دهد. به راستى که من شما را آشکارا از عقوبت پروردگار مى ترسانم و زنهار مى دهم که در برابر خدا و در مورد بندگان و سرزمینهایش سرکشى نکنید. همانا که خداوند تعالى خطاب به من و شما فرموده است: تلک الدار الاخره نجعلها للذین لایریدون علوا فى الارض و لافسادا والعاقبه للمتقین; آن سراى آخرت است که ما براى کسانى قرار داده ایم که در زمین سر سرکشى و فساد را ندارند و فرجام نیکو از آن پرهیزگاران است.(4) و نیز فرموده است: إلیس فى جهنم مثوى للمتکبرین; آیا در جهنم جایگاهى براى متکبران وجود ندارد؟))(5) مسلمانان از پیامبر(ص) پرسیدند: ((اى رسول خدا(ص) اجل شما چه هنگام است؟)) فرمود: ((مرگ من نزدیک شده است و من به سوى پروردگارم و سدره المنتهى و جنه المإوى رهسپار مى گردم... .)) گفتند: ((چه کسى شما را غسل خواهد داد؟)) فرمود: ((برادرم على(ع) و اهل بیت من هر کدام که نزدیکتر به منند.))(6) بیمار شدن رسول خدا(ص) ابن اسحاق گوید: رسول خدا(ص) در ماه ذى حجه از حجه الوداع بازگشت و بقیه این ماه و محرم و صفر را در مدینه اقامت کرد و ((اسامه بن زید)) را فرمان داد که با لشکرى که همه مسلمانان در آن شرکت داشتند به جنگ رومیان رود. مردم در کار تدارک سپاه و حرکت لشکر بودند که رسول خدا(ص) بیمار شد به همان بیمارى که با آن درگذشت و به سوى آنچه خداوند از فضل و رحمت خود براى آن جناب اراده فرموده بود رهسپار گردید. هنگام بیمارى وى چند روزى به پایان ماه صفر مانده بود یا این که اوایل ربیع الاول بود و در آغاز بیمارى پیامبر(ص) بود که حضرت(ص) با جمعى از یارانش به سوى بقیع رفت و براى اهل آن طلب مغفرت و آمرزش نمود.(7) در این که تاریخ دقیق بیمارى حضرت(ص) چه روزى بوده است بین سیره نویسان اختلاف(8) است و گفته شده که مدت بیمارى رسول خدا(ص) نزدیک به دو هفته به طول انجامید که نخست هر شب را پیامبر(ص) نزد یکى از زنان خود مى گذراند تا این که عایشه از دیگر زنان حضرت(ص) خواهش کرد که رسول خدا(ص) در خانه وى بسترى گردد که آنان نیز موافقت نمودند. در طى روزهاى بیمارى کسانى که بیشتر از همه در خدمت پیامبر(ص) بودند على(ع) و فاطمه(س) و حسن(ع) و حسین(ع) و برخى از خویشاوندان نزدیک حضرت(ص) نظیر عباس عموى پیامبر بودند, زیرا باقى مسلمانان و سران مهاجر و انصار را رسول خدا(ص) فرموده بود که با لشکر اسامه حرکت کنند و در مدینه باقى نمانند. بنابراین بهترین راه براى فهمیدن این که در این روزهاى پایانى عمر پیامبر(ص) در خانه او چه گذشت و او با خویشان و نزدیکان خود چه گفت, رجوع به روایات ائمه اطهار(ع) و به ویژه احادیثى است که از طریق على(ع) به دست ما رسیده است. احادیثى در فضل على (ع) یکى از مطالب قابل توجه این است که هرچه پیامبر(ص) به پایان عمر شریف خود نزدیک مى شد, مى کوشید که بیشتر از گذشته درباره مقام و فضیلت امیرمومنان سخن بگوید و مردم را آگاه سازد; براى نمونه سه روایت نقل مى شود که زمان صدور آنها هنگامى است که پیامبر اکرم(ص) در بستر بیمارى افتاده بود: 1ـ جابر بن عبدالله انصارى گوید: رسول خدا(ص) در بیمارى آخر عمر خود, فاطمه(س) را گفت: ((پدر و مادرم فداى تو باد! کسى را به سوى همسرت على بفرست و او را نزد من فرا خوان.)) فاطمه(س) به حسین(ع) فرمود: پیش پدرت برو و به وى بگو: جدم تو را مى خواند. حسین(ع) به جانب پدر شتافت و او را آگاه کرد امیرمومنان(ع) به خدمت پیامبر خدا(ص) شرفیاب گشت در حالى که فاطمه(س) در کنار وى حضور داشت و بر آن حضرت(ص) گریه مى کرد و مى گفت: ((واى از این اندوه! اندوه بیمارى تو اى پدر!)) و پیامبر(ص) مى فرمود: ((پس از این روز دیگر بر پدر تو رنج و اندوهى نیست!)) رسول خدا(ص) رو به على(ع) کرد و فرمود: ((یا على(ع) نزدیک من آى.)) على(ع) پیش پیامبر(ص) آمد[ .حضرت به سبب ضعف زیاد] فرمود: ((گوش خود را نزدیک دهان من بیاور!)) على(ع) چنین کرد. پیامبر(ص) فرمود: ((اى برادر من! آیا سخن خداى تعالى را نشنیده اى که در کتاب خود مى فرماید: ((ان الذین آمنوا و عملوا الصالحات اولئک هم خیر البریه; به راستى کسانى که ایمان آوردند و کارهاى نیکو انجام دادند آنان بهترین خلقند. ))(9) على(ع) عرض کرد: آرى اى رسول خدا(ص) شنیده ام.)) فرمود: ((آنها تو و شیعیان تو هستید که مىآیید در حالى که شریفان اهل محشرید و همه شما را مى شناسند. سیرابید و از گرسنگى به دورید. و باز آیا شنیده اى که خداى متعال فرموده است: ((ان الذین کفروا من إهل الکتاب والمشرکین فى نار جهنم خالدین فیها اولئک هم شر البریه; به راستى آنان که از اهل کتاب کافر شدند و مشرکان در آتش جهنم براى همیشه خواهند بود و ایشان بدترین خلقند.))(10) على(ع)گفت: بلى, اى پیامبر خدا(ص). فرمود: ((آنها دشمنان تواند که روز قیامت مىآیند در حالى که تشنگانند. شقاوت پیشگانى هستند که به عذاب الهى گرفتار آمده اند و ایشان کافران و منافقانند. این مقامات که گفتم از آن تو و شیعیان توست و آن عذابها براى دشمنان تو و پیروان آنهاست.))(11) 2 ـ ((سلیمان بن مهران)) از جعفر بن محمد(ع) و او از امیرالمومنین نقل مى کند که فرمود: چون رسول خدا(ص) را وقت مرگ فرا رسید مرا بخواند و هنگامى که نزد وى حاضر شدم فرمود: ((اى على(ع) تو وصى من و خلیفه ام بر خاندان و امتم هستى, در حیات من و پس از مرگم. دوست تو دوست من است و دوست من دوست خداست! دشمن تو دشمن من است و دشمن من دشمن خداست! یا على(ع) هر کس امامت تو را پس از من انکار کند مانند آن است که در زمان حیاتم پیامبرى مرا انکار کرده باشد, زیرا تو از منى و من از توإم.))(12) 3 ـ عایشه مى گفت: هنگامى که رسول خدا(ص) را وقت مرگ در رسید و در خانه اش بسترى بود فرمود: ((دوست مرا فرا خوانید!)) من ابابکر را صدا زدم چون بیامد حضرت(ص) به او نگاهى کرد و سرش را پایین انداخت و گفت: ((دوست مرا فراخوانید!)) در پى عمر فرستادند چون حاضر شد پیامبر(ص) به وى نظرى افکند و باز فرمود: ((دوست مرا فرا خوانید!)) من گفتم: واى بر شما على بن ابى طالب(ع) را خبر کنید. به خدا سوگند که پیامبر(ص) غیر او را اراده نکرده است. وقتى که على(ع) خدمت پیامبر(ص) شرفیاب شد و حضرت(ص) وى را دید, پارچه اى را که بر روى خود انداخته بود گشود و على(ع) را در کنار گرفت و همچنان در آغوش على بود تا جان سپرد.(13) راز گفتن پیامبر(ص) با على(ع) در این قسمت دو روایت نقل مى گردد که نشان مى دهد رسول خدا(ص) پیش از وفات خود, امیرمومنان(ع) را از رموز عالم هستى آگاه ساخته و علم بى پایان خویش را به وى منتقل نموده و درهاى دانش را به روى او گشوده است: 1ـ عبدالله بن عمر نقل مى کند: رسول خدا(ص) در آن مریضى که در ضمن آن رحلت کرد فرمود: ((برادرم را نزد من بخوانید.)) در پى على(ع) فرستادند. على(ع) از راه رسید[ ونزد پیامبر(ص) بنشست] سپس آن دو روى خود را به سوى دیوار نمودند و پارچه اى بر سر خویش افکندند و رسول خدا(ص) با على(ع) راز مى گفت و مردم بیرون در خانه گرد آمده بودند. وقتى على(ع) از نزد رسول خدا(ص) بیرون آمد, مردى وى را گفت: ((آیا رسول خدا(ص) با تو رازى را در میان نهاد؟)) فرمود: ((آرى, هزار در از علم برویم گشود که از هر در هزار در دیگر گشوده مى گردد!)) گفت: همه را فرا گرفتى؟ فرمود: ((بلى, فرا گرفته ام و به خوبى فهمیده ام!)) پرسید: پس مرا گوى که دلیل آن سیاهى که در ماه مشاهده مى گردد چیست؟ على(ع) فرمود: خداى عزوجل مى فرماید: و جعلنا اللیل و النهار آیتین فمحونا آیه اللیل و جعلنا آیه النهار مبصره; ما روز و شب را دو نشانه[ براى اثبات قدرت خود] قرار دادیم سپس نشانه شب[ ماه] را محو نمودیم و نشانه روز[ خورشید] را روشنى بخش ساختیم.(14) آن مرد گفت: ((به راستى که خوب فهمیده اى یا على(ع)!))(15) 2ـ ((إصبغ بن نباته)) گوید: شنیدم که امیرمومنان مى فرمود: ((همانا که رسول خدا(ص) هزار باب از حلال و حرام, مرا آموخت و نیز آنچه را در عالم اتفاق افتاده است یا در آینده به وقوع مى پیوندد تا روز قیامت. از هر باب از آموخته هاى من هزار در دانش برویم گشوده مى شود, تا جایى که دانش مرگها و بلاها و فصل الخطاب نزد من است.))(16) ادامه دارد پاورقی ها:پى نویسها: 1 ) یعقوب بن اسحاق بن کلینى, اصول کافى, ج1, ص406. 2 ) زمر (39) آیه30. 3 ) ابن شهر آشوب, المناقب آل ابى طالب(ع), (انتشارات علامه, قم خیابان حضرتى) ج1, ص234 و 235 و شیخ مفید, الارشاد (انتشارات مکتبه بصیرتى, قم خیابان ارم) ص94 ـ 98 و ابى على الفضل بن الحسن الطبرسى, اعلام الورى (الناشر دارالمعرفه, بیروت, 1399 هـ ـ 1979م) ص140. 4 ) قصص (28) آیه83. 5 ) زمر (39) آیه60. 6 ) ابى جعفر محمد بن الحسن الطوسى, الامالى (تحقیق قسم الدراسات الاسلامیه ـ موسسه البعثه دار الثقافه, قم) ص206 شماره 4/354 و محمد بن حسن دیار بکرى, تاریخ الخمیس (موسسه شعبان, بیروت) ج2, ص160. 7 ) ابن هشام, السیره النبویه (دار احیا التراث العربى, بیروت) ج4, ص291. 8 ) تاریخ الخمیس, ج2, ص160 ـ 161. 9 ) بینه (98) آیه6. 10 ) همان, آیه7. 11 ) ابى القاسم فرات بن ابراهیم بن فرات الکوفى, تفسیر فرات الکوفى, تحقیق محمد الکاظم, (وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى, تهران, 1410 هـ ـ 1990م) ص585, شماره 755ـ10. 12 ) شیخ صدوق , کتاب الخصال (انتشارات جامعه مدرسین حوزه علمیه قم) ج2, ص652, شماره53. 13 ) مناقب آل ابى طالب, ج1, ص236 به نقل از طبرى و سمعانى. 14 ) اسرإ (17) آیه12. 15 ) شیخ صدوق, کتاب الخصال, ج2, ص643, شماره 23. محاالشىء: إذهب إثره; محو کردن یک شىء به معناى از بین بردن اثر آن است و المحو: السواد الذى فى القمر کان ذلک کان نیرا; محو در لغت عرب همچنین به سیاهیى گفته مى شود که در ماه دیده مى شود چنان که گویى, ماه مانند خورشید درخشنده بوده, لیکن اثرش که همان نور آن بوده است محو شده است. نگاه کنید به لسان العرب, ابن منظور, (دار احیإ التراث العربى, بیروت, الطبعه الاولى, 1408 هـ ـ 1988م) ج13, ماده محو. 16 ) کتاب الخصال, ج2, ص643, شماره22. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 85 |