
تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,408 |
تعداد مقالات | 34,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,341,234 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,871,541 |
گفته ها و نوشته ها | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 194، اردیبهشت 1389 | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 04 اسفند 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
دانش در برابر جهل ـ ویلیام جیمس مى گوید: نسبت دانش ما به جهلمان, چون قطره در برابر اقیانوسى ژرف است. ـ دکتر الکسیس کارل مى گوید: در واقع جهل ما از خود, زیاد, و نواحى وسیعى از دنیاى درونى ما هنوز ناشناخته مانده است و بیشتر پرسشهایى که محققین و مطالعه کنندگان زندگى انسان طرح مى کنند بدون پاسخ مى ماند. (خدا را چگونه بشناسیم, 156, 157) نتیجه تکبر وعدم اتکال به خدا شهید دستغیب مى گوید: تقریبا چهل سال قبل در همین حجره هاى مسجد مشیرالملک شیرازى که طلاب سکونت داشتند, مدرسى زبردست درس قوانین و مطول مى گفت و مشهور به حافظه و معلومات بوده شب خوابید صبح که بلند شد دید حافظه اش را از دست داده حتى براى نماز صبح سوره حمد را نیز فراموش کرده بود بطور کلى حافظه اش را از دست داد به طورى که الف را از بإ تشخیص نمى داد و به همین حال بود تا مرد. (استعاذه, ص240) نفس آدم روزى شیخ جعفر کاشف الغطا مبلغى بین فقراى اصفهان تقسیم کرد و پس از اتمام پول به نماز جماعت ایستاد در بین دو نماز سیدى فقیر و بى ادب آمد و به شیخ گفت از مال جدم (خمس) به من هم بده شیخ فرمودند: قدرى دیر آمدى متإسفانه چیزى باقى نمانده است. فقیر بى ادب با کمال جسارت آب دهان خود را به ریش شیخ انداخت. شیخ بدون هیچ خشونتى از جا برخاست و در حالى که دامن خود را به دست گرفته بود در میان صفوف نمازگزاران گردش کرد و گفت هر کس ریش شیخ را دوست دارد به سید کمک کند. مردم که ناظر این صحنه بودند اطاعت نموده دامن شیخ را پر از پول نموده, پس همه پولها را به آن سید تقدیم کرد و به نماز عصر ایستاد.(فوائد الرضویه, ص74) هرگز فقیران را محروم باز نمى گردانید از قول حاج ملا صالح برغافى نقل شده که مى فرمود پدرم گفت: در خواب دیدم پیغمبر اکرم نشسته و علمإ در خدمت پیامبر نشسته اند و مقدم بر همه ابن فهد حلى جاى دارد تعجب کردم که این همه علما با آن مقامات و شهرت چگونه است که همه در مقامى پایین تر از ابن فهد جاى دارند با این که ابن فهد را در میان علما چندان شهرتى نیست از این رو راز موضوع را از پیامبر خدا پرسیدم رسول خدا فرمود: علت این است که دیگر علما هنگامى که فقیر به آنان مراجعه مى کند اگر از مال فقرا نزد ایشان بود به او مى دادند وگرنه جواب مى کردند اما ابن فهد هرگز فقیران را از نزد خود محروم باز نمى گردانید. (بیدارگران اقالیم قبله, ص216, 217) ثروت اندوزى امام خمینى(ره) مى فرماید: اگر فقیهى در فکر جمع آورى مال دنیا باشد عادل نیست و نمى تواند امین رسول اکرم و مجرى احکام اسلام باشد. (ولایت فقیه, ص79) ـ آن کسى که براى دنیا دست و پا مى کند ـ هر چند در امر مباح باشد ـ امین الله نیست و نمى توان به او اطمینان کرد تکالیفى که براى فقهاى اسلام است بر دیگران نیست فقهاى اسلام براى مقام فقاهتى که دارند باید بسیارى از مباحات را ترک کنند و از آنها اعراض نمایند. (ولایت فقیه, ص175) امام فرمودند: ((اگر خداى نکرده درس نخوانید حرام است در مدرسه بمانید نمى توانید از حقوق شرعى محصلین علوم اسلامى استفاده کنید)).(ولایت فقیه, ص243) شهادت دادن شخصى نزد مرحوم کلباسى, براى امر مهمى شهادت داد. آن جناب پرسید: پیشه تو چیست؟ پاسخ داد: من غسالم. کلباسى(ره) احکام و مسائل غسل دادن مرده را از او سوال کردو او پاسخ داد. سپس اضافه کرد: ما وقتى که مرده را به خاک مى سپاریم مطلبى در گوشش مى گوئیم, ایشان سوال کرد چه مى گوئید؟ غسال جواب داد: مى گوییم خوشا به حال تو که از دنیا رفتى, و براى اداى شهادت خدمت حاجى کلباسى نرفتى. (فوائد الرضویه, ص11) اجاقم کور است عادت شیخ انصارى این بود که در بازگشت از مجلس تدریس, ابتدا نزد مادر مىآمد و براى دلجویى از آن پیره زن با وى گفت و گو مى کرد, و از اوضاع زندگى مردم پیشین مى پرسید و مزاح مى کرد تا مادر را مى خنداند روزى شیخ به مادر گفت: دوران کودکى ام را به یاد دارى که مشغول علوم مقدماتى بودم, و مرا براى انجام دادن کارهاى منزل به این سو و آن سو مى فرستادى, ولى من پس از فراغت از درس و مباحثه, آنها را انجام مى دادم و به منزل مىآمدم, و تو خشمگین مى شدى و مى گفتى ((اجاقم کور است)) اکنون هم اجاقت کور است؟ مادر از روى مزاح گفت: بله اینک هم چنین است, زیرا آن وقت به کارهاى منزل نمى رسیدى و اکنون هم که به مقامى رسیده اى, به سبب احتیاط زیادى که در صرف وجوه شرعى مى کنى, ما را تحت فشار قرار داده اى. (زندگانى و شخصیت شیخ انصارى, ص59) دقت در مصرف بیت المال آورده اند که: روزى همسر شیخ انصارى از او خواهش کرد تا چادر شبى براى پوشانیدن رختخوابهاى منزل خریدارى نماید. شیخ به خاطر کثرت تقوا و ورع بدین کار تن در نداد. همسر شیخ که از نمایان بودن رختخوابها ناراحت بود در خرید گوشت صرفه جویى کرد و به جاى سه سیر گوشت تا مدتى دو سیر و نیم خریدارى کرد و مقدارى پول از این طریق ذخیره کرد و یک عدد چادر شب خرید. وقتى شیخ چادر شب را در منزل دید و بر نحوه خرید آن واقف شد با ناراحتى تمام گفت: اى واى که تا به حال, مقدارى از وجوه بیت المال بى جهت مصرف شده من خیال مى کردم سه سیر گوشت حداقلى است که مى توانیم با آن زندگى کنیم آن گاه دستور داد چادر شب را پس بدهند و از آن روز به بعد به جاى سه سیر گوشت دو سیر و نیم خریدارى کنند. (زندگانى آخوند خراسانى, ص58) زهد شیخ دختر شیخ انصارى نقل مى کند در ایام کودکى که به مدرسه مى رفتم مرسوم بود بعضى از روزها ناهار دانش آموزان را به مکتب مىآوردند و دسته جمعى همه با هم با معلم مى خوردند روزى به مادرم گفتم بعضى ها سینى هاى غذا که در آن چند نوع خوراک یافت مى شوند مىآورند ولى شما برایم نان و مقدارى تره مى فرستید بگونه اى که من شرمنده مى شوم. پدر کلام مرا شنید و با حالت تغیر فرمود: دگر باره نان تنها براى او بفرستید تا نان و تره به دهانش خوش آید. (زندگانى آخوند خراسانى, ص61) خداوندا مرگ جوانم را برسان در جلسه اى, فتحعلى شاه از میرزاى قمى, صاحب قوانین, درخواست کرد که اجازه دهد دختر خود را به همسرى پسر میرزا درآورد و رابطه خانوادگى برقرار گردد آن جلسه بدون نتیجه خاتمه یافت. میرزا که از این پیشنهاد سخت نگران بود و این احتمال وجود داشت که مجبور شود و از روى ناچارى به این وصلت تن در دهد دست به دعا برداشت و گفت: خداوندا اگر بناست شاهزاده به همسرى پسر من درآید مرگ جوانم را برسان. طولى نکشید فرزندش در حوض منزل غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت. (قصص العلمإ, ص10) بهاى حق جان است آسیه زن فرعون همسایگى حق طلب کرد و قربت وى خواست گفت خداوندا در همسایگى تو حجره اى خواهم که در کوى دوست حجره نیکوست ـ پس گفته آید: آرى نیکوست ولکن بهاى آن بس گران است. گر هر چیزى به زر فروشند این را به جان و دل فروشند. آسیه گفت: باکى نیست, وگرنه به جاى جانى هزار جان بودى دریغ نیست. پس آسیه راچهار میخ کردند, و در چشم وى میخ آهنین فرو بردند, و او در آن تعذیب مى خندید و شادمانى همى کرد این چنان است که هر جا که مراد دلبر آمد یک خار به از هزار خرماست (لطایفى از قرآن کریم, ص235) پاورقی ها: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 72 |