صحیفه محرم
اى ناب ترین قصیده غم
سجاد, صحیفه محرم
تو کوکب چارمین خاکى
یا سید عابدین عالم
اى ناى تو نینواى فریاد
جان سوخت به بانگ نایت از غم
گل روضه سرخ کربلایت
از خون شهید عشق خرم
نام تو به سجده گاه تاریخ
روشن زفروغ اسم اعظم
در باغ بهشتى دعایت
گل کرده زبور جان آدم
با زمزم آسمانى تو
جارى شده چشمه هاى زمزم
سیراب زکوثر کلامت
گل هاى بهشت آسمان, هم
اى باغ رسالت از تو پر گل
وى خون تو چون رسول خاتم
هر صفحه اى از صحیفه تو
بر زخم عمیق شیعه مرهم
نصر الله مردانى
اتفاق سرخ
غلاف از دشنه خالى گشت و مردى بر زمین افتاد
و بر رخسار زرد مادرى در خواب, چین افتاد
تفنگى بى برادر گشت و دشتى خالى از فریاد
جنونى ناجوانمردانه از بالاى زین افتاد
و تا پنهان بماند از نگاه دیگران مرگش
تمام آسمان بر روى آن تنهاترین افتاد
دلیرى کز میان قصه هاى شرق برمى خاست
چنان ققنوس در خاکستر خود آتشین افتاد
الا اى سندباد, اى موج بى برگشت امیدم
میان پنجه سیمرغ یإسى سهمگین افتاد
میان ناى مردانى که با او آشنا بودند
پس از آن اتفاق سرخ آوایى حزین افتاد
غلاف از دشنه خالى گشت, کابوسى شکوفا شد
و یک آیینه از تاق اتاقى بر زمین افتاد بهروز سپید نامه
گل هاى سرخ
کاش مى گشتم فداى دست تو
تا نمى دیدم عزاى دست تو
خیمه هاى ظهر عاشورا هنوز
تکیه دارد بر عصاى دست تو
از درخت سبز باغ مصطفى
تافتاده شاخه هاى دست تو
اشک مى ریزد زچشم اهل دل
در عزاى غم فزاى دست تو
رود شد, دریا شد, اقیانوس شد
چشمه اى از ماجراى دست تو
مى توان آن سوى اقیانوس رفت
تا خدا با ناخداى دست تو
یک چمن گل هاى سرخ نینوا
سبز مى گردد به پاى دست تو
درشگفتم از تو اى خون خدا
چیست آیا خونبهاى دست تو صادق رحمانى
امامیه
خون مى گریست بى آن که خود بداند
و شانه هاى صبورىاش
بى آن که هیچ بلرزد
فرو مى ریخت
او مى گریست
وقتى که چهره ات تابید
قارى
به آوازى بلند خواند
تبارک الله احسن الخالقین
و او غرور خدا را دید
و بر خویش ترسید
شوق پروازت ایهامى سوزان
خدایت مى خواست یا تو...؟
او خون تمام شهیدان را گریست
شاید تو....؟
اینک جسم تو نیست
اما با یاد تو
رگ هاى میهنم
سرشار خون تازه عشق است
و چشم هاى میهنم
همواره برایت سرخ خواهد بود
عبدالله گیویان
زخم قبیله زمین
زخم کهنه اى است
زخم قبیله زمین
به کدامین قبیله مى مانم؟
در کربلا مانده ست, برگ هویتم
وقتى که باد بر یال خونى خاک
وزید و رفت
بر لب هاى مضطرب خاتون
به گل نشست پیام برادر
و خیره ماند خاک بر آواز کاخ ها
تکیه زد آسمان, بر درنگ ثانیه ها
از کدامین قبیله مىآیم
غریبانه شامى است
قوم شقاوت, بر گیسوان سوگوارم لاله آویختند
تا همیشه تاریخ.
فریده برازجانى
نماز شهادت
قسم به زخم شهیدى که در گلوى تو است
همیشه قلب یتیمم در آرزوى تو است
تو آن حماسه سرخ و همیشه پیروزى
که تا ابد خطر و خون مدیحه گوى تو است
شبى دوباره گذر کن زکوى سرمستان
ببین که بر لبشان, حرف و گفت وگوى تو است
بریز بار دگر خلسه در گلوى عشق
که عشق تشنه یک جرعه از سبوى تو است
بخوان نماز شهادت, وضو نمى خواهد
تو خیس خون شده اى, خود همین وضوى تو است
عطش گرفته به دامن, سر شهیدت را
مگر حسین شهیدم, عطش عموى تو است
فداى غربت شش گوشه ات, شهید اشک
غمى که مى وزد اکنون, زخاک کوى تو است
نگفته ام غزلى در خور تو اى مولا
دل شکسته من, شرمگین روى تو است رضا اسماعیلى
تکیه در بوى شهادت
باز هم پژواک گام کیست این؟
بر علم ها موج نام کیست این؟
عقل ها مست جنون کیستند
عشق ها گریان خون کیستند؟
بر علم ها پاره هاى دل چراست؟
موج نام یا ابافاضل چراست
کوچه ها از دسته ها یک دست شد
باد از بوى علم ها مست شد
((اندک اندک بوى مستان مى رسند
اندک اندک بت پرستان مى رسند))
کوچه اى از سینه هاتان وا کنید
نک بتان با آبدستان مى رسند
جانشان خم هاى پرخون آمده
مویشان رگ هاى بیرون آمده
بى خبر از عقل هاى خانگى
عشق مى ورزند با دیوانگى
تکیه در بوى شهادت, بوى خون
موج گیسو, موج رگ, موج جنون
یک طرف بوى علم ها مى وزد
یک طرف توفان غم ها مى وزد
باز هم پژواک گام کیست این
بر علم ها موج نام کیست این؟ عبدالجبار کاکایى
آنک پایان من...
شور به پا مى کند خون تو در هر مقام
مى شکنم بى صدا در خود هر صبح و شام
باده به دست تو کیست؟ طفل جوان جنون
پیر غلام تو کیست؟ عشق علیه السلام
در رگ عطشانتان, شهد شهادت به جوش
مى شکند تیغ را خنده خون در نیام
ساقى بى دست شد خاک زمى مست شد
میکده آتش گرفت سوخت مى و سوخت جام
بر سر نى مى برند ماه مرا از عراق
کوفه شود شامتان, کوفه مرامان شام
از خود بیرون زدم در طلب خون تو
بنده حر توام, اذن بده یا امام
عشق به پایان رسید خون تو پایان نداشت
آنک پایان من در غزلى ناتمام علیرضا قزوه
|
پاورقی ها:
|