تعداد نشریات | 54 |
تعداد شمارهها | 2,388 |
تعداد مقالات | 34,317 |
تعداد مشاهده مقاله | 13,015,799 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 5,717,977 |
ذکر عامل مهم غفلت زدایى | ||
پاسدار اسلام | ||
مقاله 1، دوره 1389، شماره 198، اردیبهشت 1389 | ||
نویسنده | ||
یزدى محمدتقى مصباح | ||
تاریخ دریافت: 16 خرداد 1396، تاریخ بازنگری: 07 دی 1403، تاریخ پذیرش: 16 خرداد 1396 | ||
اصل مقاله | ||
بسم الله الرحمن الرحیم: ((یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه)). (انشقاق/ 6) ریشه اشتباهات و تنزلات روحى و معنوى انسان از غفلت است. اگر آدمى به آن چه مى بایست توجه مى کرد و از آن چه مى بایست قطع توجه کند مى برید, سقوط نمى کرد. قرآن کریم خاسرین و کسانى که حیات خود را به باد داده اند و به هلاکت ابدى مبتلا شده اند با ((اولئک هم الغافلون)) توصیف مى کند. منشإ خسران غفلت است. توجه به سیر تکوینى و جبرى انسان لازم ترین چیزى که مى بایست به آن توجه کنیم, این است که این حیاتمان سفر است. این نشئه اى را که ترک مى کنیم و با آن آشنا هستیم داراى خاصیت حرکت و سیر است. ثبات و بقإ از ماهیت این نشئه به دور است, بخواهیم یا نخواهیم در حال حرکتیم و ما را مى برند. این مرکب یک لحظه هم توقف نمى کند. به تعبیر امیرالمومنین ـ صلوات الله علیه ـ ما را بر مرکب لیل و نهار زمان, سوار کرده اند و با شتاب به پیش مى رود. این حرکتى است تکوینى و چیزى است که خود به خود انجام مى گیرد: ((یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملاقیه)) منتهاى این سیر و مقصد این سیر هم الله تبارک و تعالى است, در دارى که اسمش ((دارالخلد)) و ((دارالاخره)) است, در مقابل این دارى که دار مجاز و دار عبور است. در ظرفى که اسمش ((یوم القیامه)), ((یوم التلاقى)), ((یوم اللقإ)) و ((یوم الاخره)) است. پس در چنین مقصدى خواه ناخواه در حرکتیم. اگر به اصل حرکتمان توجه داشته باشیم و از این معنا غافل نشویم اولین نتیجه آن این است که قدر عمر خود را مى دانیم و آن را بیهوده به باد نمى دهیم. مى دانیم که این لحظات در گذر است و دیگر بر نمى گردد. یک لحظه آن هم که گذشت دیگر بر نمى گردد. کسانى که از این معنا غافلند, درصدد بر مىآیند که این گذر عمر را نفهمند. اگر مى بینید که مردم دنیا دنبال سرگرمى هاى بیهوده اند براى همان غفلت است. ما اگر بخواهیم غافل نباشیم باید قدر لحظات عمرمان را بدانیم و نگذاریم بیهوده بگذرند, نه این که خود را به چیزى سرگرم کنیم که نفهمیم چگونه گذشت. تعبیر دقیق تر این است که مردم دنیا از خودشان سیرند, نمى خواهند به خود بیندیشند, و به حقیقت خود توجه کنند, بلکه توجه خود را به چیزهاى دیگرى معطوف مى کنند, به صورتى که سرگرم شوند, و خود را فراموش کنند. حالا چرا انسان این چنین مى شود, جاى بحث زیاد دارد. اجمال مطلب این است که ((نسوا الله فإنسیهم إنفسهم)) به آن کسى که باید توجه کنند توجه نکردند, لذا به این آفت مبتلا شدند. اگر در جایى, و یا لحظه اى تنها باشند وحشت مى کنند اگر در خانه خود و در اتاق و جاى گرم و راحت و آسوده باشند وحشت مى کنند. از که؟ از خود. آن قدر آلوده هستند که از خود وحشت مى کنند. نمى فهمند که چرا وحشت مى کنند, لذا, در صدد برمىآیند که کسى را پیدا کنند و با او سرگرم شوند. اگر کسى را پیدا نکردند به چیز دیگرى خود را سرگرم مى کنند. این آفتى است که انسان به آن مبتلا مى شود. چرا آدم باید از خود وحشت کند؟ چون خود را نشناخته است. به هر حال اولین چیزى که باید به آن توجه کنیم این است که این عمر در گذر است و باقى نمى ماند و ما به سوى یک مقصدى که در آن جا توقف خواهیم کرد روانیم و در آن جا خواهیم ماند. نتایج توجه به سیر تکوینى اگر به این مطلب توجه کردیم اولین اثر آن این است که قدر عمر خود را مى دانیم و آن را راحت به باد نمى دهیم و ارزان نمى فروشیم. دوم این که سرنوشت ابدى ما مرهون همین عمر گذرا است. آن جایى که هرگز از آن خارج نمى شویم و گذرى ندارد. لازمه اش بقاو ابدیت است. سرنوشت آن جا را در همین لحظات گذراى این جهانى باید تعیین کرد. اگر آن جا سعادتى هست, ابدى است و با هیچ مقیاسى قابل اندازه گیرى نیست. آن را باید با همین لحظات کوتاهى که در این جهان در اختیار ماست به دست بیاوریم. بنابراین ارزش این عمر, ارزش آن نتیجه بى نهایتى است که بر آن مترتب مى شود. درست است که گذرا و کوتاه است, اما با همین لحظات کوتاه است که مى بایست آن سعادت ابدى را تهیه کرد. و اگر کوتاهى کنیم با همین لحظات گذرا, شقاوت ابدى براى ما تثبیت خواهد شد. پس نه تنها دیگر از خود فرار نمى کنیم و به چیزهاى دیگر سرگرم نمى شویم که گذر عمر را نفهمیم, بلکه درصدد بر مىآییم که از هر لحظه عمر حداکثر استفاده را ببریم. اما این که راه استفاده بهتر چیست, تابع معرفت و علمى است که کسب مى کنیم و بفهمیم که در هر لحظه اى چه وظیفه اى داریم و خدا از ما چه مى خواهد و این جاست که علم ارزش پیدا مى کند. مخصوصا علم دین و علم فقه. تا وظیفه خود را بفهمیم و بدانیم در هر لحظه چه باید کرد و کلاه بر سرمان نرود. به کار کم ارزشى مشغول نشویم که کارهاى ارزشمندتر از دستمان برود و روزى پشیمان شویم و حسرت بخوریم که اى کاش فلان لحظه را در فلان کار صرف نمى کردم, اى کاش به فلان سخن گوش نمى دادم, اى کاش به فلان منظره نگاه نمى کردم. هر قدر آدم بهتر بداند که چه باید بکند اگر درصدد باشد و تصمیم داشته باشد مى تواند انجام بدهد. پس توجه به این که این عمر, سازنده سعادت و یا شقاوت ابدى ماست باعث مى شود که قدر این عمر را بهتر بدانیم و سعى کنیم که حداکثر استفاده را از آن ببریم و به استفاده هاى کم قانع نشویم. چون قطعا روزى پشیمان خواهیم شد. حتى اگر به کارهاى مباح هم مشغول شویم روزى پشیمان خواهیم شد, چون تفاوت بسیارى بین کار مباح و کار مستحب و واجب, در تإثیرى که در سعادت ما دارد, هست. آن جا مى فهمیم که چه ضررهایى کرده ایم, چقدر اشتباه کردیم. دل به چیزهایى خوش کردیم که هیچ ارزشى نداشت. اگر واقعا چیزى مباح باشد و هیچ عنوان مرجحى بر او عارض نشود در نهایت عمرى داده ایم و هیچ چیز تحویل نگرفته ایم. آیا این ضرر نیست؟ هر لحظه اى را که به کار مباح و حلال پرداخته باشیم تازه ضرر کرده ایم و خسارت دیده ایم و سرمایه را باخته ایم; بدهکار نشده ایم اما چیزى هم به چنگ نیاورده ایم. گوهر همه این توجهات, توجه به الله تبارک و تعالى است بر حسب تعبیرى که در آیــات شریفـه آمـده اسـت: ((و ان الى ربک منتهاها))(نازعات44/), ((ان الى ربک الرجعى))(علق/ 8), ((الا الى الله تصیر الامور)) (شورى53/) آیاتى که لحنش این است که پایان کار ما رجوع الى الله است. با این دید که ما خود را در سفر مى بینیم او مقصد ما مى شود. گو این که ((هو الاول والاخر والظاهر والباطن)) این آن دیدى است که او را آخر مى بینیم. ما این سیر جبرى و تکوینى را به سوى این مقصد داریم. توجه به سیر اختیارى انسان از توجه به سیر تکوینى و جبرى انسان و نتایج آن سخن گفتیم, اما باید توجه کنیم که انسان, یک سیر اختیارى هم دارد. اگر به مسافر بودن خود و نیز مقصد خویش, که الله است, توجه کنیم آن گاه یک سیر اختیارى را شروع مى کنیم که مرکب آن زمان نیست, آن سیرى است در قلب و در اختیار شما. هر وقت مى خواهید حرکت مى کنید و هر وقت مى خواهید مى ایستید و هر وقت مى خواهید عقب گرد مى کنید. آن یک سیر عجیبى است. اختیار آن هم دست خودتان است که دل را متوجه کدام طرف کنید. خداى متعال آن چنان قدرتى به انسان عطا کرده که بتواند فورا مسیر آن را عوض کند. یک حرکتى است سریع که مى تواند به سوى بالا برود یا با سرعت خود را از قله کوه به انتهاى دره پرت نماید, هر دو در اختیار اوست, عروج کند یا سقوط. این سیر در اختیار او است. تعیین جهت آن هم در اختیار خود انسان است. تعیین جهت آن سیر تکوینى به دست ما نبود بلکه ما را جبرا به سوى مقصدى که مى بایست رفت, مى بردند, اما این سیر به اختیار ماست دل با اختیار ما حرکت مى کند به کدام طرف, الى الله یا الى الشیطان. چه قدر زمان مى خواهد, بسته به همت است. سرعت این سیر بستگى به چه دارد؟ به شدت توجه. البته در ابتدا براى همه, سرعت بخشیدن به این سیر میسر نیست. وقتى هم آدم آلوده به حجاب ها شود, زود تغییر جهت برایش میسر نمى شود. براى او مشکلات پیش مىآید. ولى به هر حال هر کسى کم یا زیاد مى تواند به سیر خود سرعت ببخشد یا تغییر جهت بدهد از بالا به پایین یا از پایین به بالا, آرام حرکت کند یا سریع. این صددرصد تابع زمان نیست. ممکن است کسانى در لحظه اى آن قدر سیر کنند که کسان دیگرى سال ها نتوانند یا نخواهند, یا در یک لحظه آن قدر ممکن است سقوط کنند که براى همه کس آن جور سرعت سقوط میسر نباشد. همه یک جور نمى توانند سقوط کنند. کسى که یک پله رفته بالا, وقتى سقوط مى کند به اندازه یک پله سقوط مى کند. اما آن هایى که به اوج رسیده اند ممکن است در یک لحظه از همان اوج به ته دره سقوط کنند, لذا, خطر براى آن ها بیش تر است. شدت ذکر و توجه پس اگر ما توجه کنیم مى توانیم از لحظات عمر خود و از حرکت ضرورى و جبرى خود براى حرکت اختیارى خود استفاده کنیم براى این که دل را هرچه بیش تر متوجه خدا کنیم. یک وقت مسئله کثرت و کمیت در توجه مطرح است مخصوصا در اذکار لفظى; مثلا کسى یک مرتبه تسبیح مى گوید و کس دیگرى صد مرتبه. اما گاهى در توجهات قلب, تنها کمیت مطرح نیست, آن چه مهم تر است کیفیت و شدت و ضعف است: ((اذکروا الله کذکرکم آبإکم إو اشد ذکرا))(بقره200/) ((واذکروا الله کثیرا))(جمعه10/) ذکر یک مطلب است, اشد ذکرا مطلب دیگرى است. در امور عادى گاهى آدم توجه اش به یک شىء معطوف مى شود اما یک توجه سطحى است و در عمق دلش اثر نمى گذارد زود هم قابل تغییر و انصراف است. فرض کنید در حال مطالعه هستید که بچه صدایتان مى کند, شما به او جواب مى دهید: بله, چون حواستان جمع مطالعه است توجه کرده اید, صداى او را شنیده اید, جوابى هم داده اید, اما توجه خیلى سطحى بود. گاهى آن چنان توجه عمیق است که آدم را به کلى از همه چیز دیگر غافل مى کند اگر داد هم بزند متوجه نمى شود. آن شدت توجه است. هنر انسان این است که بتواند توجه شدید به خدا پیدا کند. البته همان توجه ضعیف هم براى مثل بنده خیلى خوب است, خیلى هنر است. اگر همان هم ادامه داشته باشد, خیلى ارزش دارد. ولى باید سعى کنیم که توجه شدت داشته باشد. عمق داشته باشد, تنها یک توجه سطحى نباشد. البته عموم مردم غیر از اولیا, که ما از حالشان درست خبر نداریم و نباید هم توقع و انتظار داشته باشیم که درست مقام آن ها را درک کنیم, این جور هستند که در همه حالات نمى توانند توجه عمیق داشته باشند. اگر بخواهند توجه عمیقى به آن چه مى بایست پیدا کنند از کارهاى دیگر باز مى مانند و اگر دو رکعت نماز بخوانیم و هزار زحمت بکشیم, آخر آن توجه حاصل نمى شود و به فرض این که لحظه اى چنین توجهى برایمان حاصل مى شود, از کارهاى دیگر ما را باز مى دارد. پس چه کنیم که در این حرکت ضرر نکنیم. خداى متعال برنامه اى براى انسان قرار داده که در شبانه روز لحظاتى را به این توجهات اختصاص دهد. و خود را از همه چیز منصرف کند. اگر بتوانیم این کار را بکنیم و قدر این نعمت خدا را بدانیم که ما را راهنمایى کرده که چگونه در شبانه روز اوقات خود را تنظیم کنیم و چه کنیم تا توجه مان به جانب او معطوف شود و قدر این نعمت خدا و راهنمایى او را بدانیم خداى متعال از لطف خود توفیق توجهات بیش تر به ما مرحمت مى کند. برخى از اولیاى خدا, هستند که البته ما آنها را نمى شناسیم و عقلمان هم نمى رسد ولى خزانه خدا خالى نیست خدا دوستانى داشته و دارد که اگر عامل غفلتى برایشان پیش بیاید, خدا نمى گذارد که آن ها غافل شوند. نمونه آن را عرض مى کنم: در مورد حضرت یوسف ـ على نبینا و آله علیه السلام ـ که آن شرایط عجیب براى او پیش آمد که هر غیر معصومى باشد در آن شرایط به دام غفلت و دام شیطان مى افتد, مى فرماید: ((ولقد همت به وهم بها لولا ان رإى برهان ربه)) (یوسف24/) نمى دانیم برهان رب چیست, اما مى دانیم که خدا چیزى به او ارائه و نشان داد. خدا تکلیف واجب ترى براى انسان معین کرده که در هیچ حالى ساقط نمى شود. اگر راست مى گوییم در آن لحظات سعى کنیم به خدا توجه داشته باشیم. هر چه تحصیل علم برایمان واجب باشد نماز واجب از دوشمان برداشته نمى شود. اگر در جبهه جنگ هم باشیم, هرقدر اوضاع حاد باشد, نماز ساقط نمى شود و به شکلى که ممکن است باید نماز را خواند. سعى کنیم از این فرصت نماز درست استفاده کنیم. نماز را شوخى نگیریم, بقیه کار پیش کش. باید سعى کنیم این چند لحظه اى را که در حال نماز واجب هستیم دلمان را از آن چه نباید در او باشد خالى کنیم و متوجه کنیم به آن جایى که مى بایست متوجه باشد. باید تصمیم بگیریم که هر کس به هر اندازه اى که مى تواند این کار را بکند. البته کسانى که مثل بنده باشند طاقت این که نماز خود را کاملا با حضور قلب بخوانند, با قیاس به نفس که مى کنم, نمى توانند داشته باشند و کار مشکلى است, ولى اقلا سعى کنیم لحظات بیش ترى از نماز را با حضور قلب باشیم, از قبل خود را آماده کنیم که در وقت نماز به کار دیگرى نپردازیم. خلاصه حاصل سخن این که خود و شما را توصیه کنم به این که سعى کنیم به مقام مقدس الهى به هر اندازه اى که برایمان میسور است, پیدا کنیم. این که تنها اسمى از اسماى لفظى خدا را در ذهنمان بگذرانیم, توجه حقیقى نیست. البته همین هم خوب است و سعى کنیم که آن را از دست ندهیم ولى باید دل متوجه خدا باشد. سیر الى الله, سیر با زبان و با دست و پا نیست, بلکه با دل و قلب است, اگر اعمال دست و پا و زبان هم در او موثر باشد از آن جهتى است که مشتمل بر نیت و با توجه قلبى است. اصل سیر براى دل است. خدا در اعماق آسمان ها نیست که با سفینه فضاپیما به طرف او برویم, در اعماق دریاها هم نیست که با زیردریایى به طرف او برویم. خدا همه جا هست: ((اینما تولوا فثم وجه الله)). عمده این است که دل را به کدام طرف متوجه کنیم. اگر بخواهیم هر جا و در هر حالى هستیم در حضور خداییم. مى دانید که در پست ترین جاها و در حیوانى ترین حال ها, در شرع مقدس اسلام, تإکید شده که به یاد خدا باشید. کثیف ترین جاها را که شما فرض کنید از آداب آن جا بسم الله گفتن و دعا خواندن است. در حیوانى ترین حالات, از آداب آن ذکر خدا است. ذکر خدا در هیچ جا عیب نیست. اما سعى کنیم به اذکار لفظى اکتفا نکنیم. آن چه مهم است این است که دل متوجه او باشد. انسانیت انسان, شعور و آگاهى او است. آن وقتى ما در حرکت سریع تر هستیم که این توجه قلبى در ما شدیدتر است. اگر توجه مان به سوى خدا باشد هر قدر توجه شدیدتر باشد سرعت سیر بیش تر است و بیشتر به پیش مى رویم. زمان و کمیت دخالت زیادى ندارد. عمده این است که توجه عمیق داشته باشیم. از جمله دام هاى بزرگ شیطان این است که کارى مى کنیم و مغرور شویم فریب کمیت ها را نخوریم و از کیفیت ها باز نمانیم. تازه آنهایى که از دام شیطان رهایى پیدا کرده اند و کارشان ریایى نیست و عبادت خالص هم انجام مى دهند; مثلا از شب تا صبح شب زنده دارى کرده اند, در صورتى این شب زنده دارى باارزش است که توإم با توجه باشد, اگر غفلت آمیز باشد خواب از آن بهتر است, چون حرکت حقیقى, حرکت آگاهانه است و آن چیزى است که انسانیت انسان به آن بستگى دارد, درک انسان و شعور او است وگرنه مسئله زمان زیاد مطرح نیست. البته اگر آن درک طولانى باشد طبعا خیلى بهتر است. سعى کنیم توجه ما عمق پیدا کند. آن چه مانع از عمق یافتن این توجه است, دلبستگى به این دنیاست; یعنى کشش هایى که به طرف پایین در ما به وجود مىآید. اگر آن وقت به خدا هم توجه کنیم, سطحى خواهد بود و این چیزى است که خداى متعال در وصف منافقین مى فرماید: ((ولا یإتون الصلاه الا و هم کسالى)) (توبه/54), ((یرإون الناس و لایذکرون الله الا قلیلا)) (نسإ/142) جا دارد خود را بیازماییم و ببینیم که ایمان ما چه اندازه عمق دارد, آلوده با نفاق است یا نه؟ یکى از معیارها همین آیه است. یکى از علائم نفاق این است که نماز را با کسالت, بى حالى, بى توجهى و سرسرى مى خواند, و توجه دل در نماز کم است: ((لایذکرون الله الا قلیلا)) (نسإ142/) پاورقی ها: | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 75 |