بادهاى غمزده
اى ابرهاى معجزه توفان بیاورید
یک مشت خاطرات پریشان بیاورید
یک کاسه از طراوت آن دست هاى سبز
یا از گلوى تشنه باران بیاورید
اى بادهاى غمزده دیگر دلم گرفت
بویى زخاک پاى شهیدان بیاورید
گفتند با تمام وقاحت به آسمان
بر سفره هاى خالى ما نان بیاورید
با آن همه ستاره روشن کسى نگفت
من سیب سرخ دارم و ایمان بیاورید
اى کوچه هاى سنگى بن بست, حالیا
چرخى زنید و رو به خیابان بیاورید
من مى روم به سمت صمیمانه حیات
آیینه, شمعدانى و قرآن بیاورید
پس با تمام حنجره ام جار مى زنم
ایمان به انتهاى زمستان بیاورید صادق رحمانى
جاده هاى بى رنگ عرفان
مایه آرامش جانى نماز
بال پرواز مسلمانى نماز
ماهتابى چلچراغ سینه اى
روشنى بخش شبستانى نماز
جویبارى بوى دریا مى دهى
آبشارى, بانگ قرآنى نماز
کوچه باغى رو به شهر آفتاب
کهکشانى, نور بارانى نماز
بادبان زورق اندیشه اى
جاده بى رنگ عرفانى نماز
بى ریا باید به مسجد چنگ زد
دست دل, دامان یزدانى نماز
مى برى ما را به بام آسمان
نردبان جان انسانى نماز
مست مستم, رفت از دستم کلام
سکر بخشى, روح و ریحانى نماز
صبح نوروزى, دل افروزى چو روح
آن چه ناید در بیان ((آنى)) نماز اسد الله نوروزى
آواز تسبیح
بهارى تازه شو تا گل ببینى روى یاران را
به گامى سبز باید کرد سیر این گلستان را
در این قحط طراوت برگ سبزى هم, تماشایى است
غنیمت مى شمارد این زمین یک قطره باران را
دل آئینان به قدر آشنایى کام مى گیرند
که خضر از چشمه توفیق نوشد آب حیوان را
لب خاموش اهل دل پر از آواز تسبیح است
صداى عشق مى پیچد سکوت این شبستان را
به یک بى طاقتى بال و پر پرواز مى سوزد
هواى دانه گندم هوایى کرد انسان را
بزرگى هاى ما را مدعى باور نمى دارد
که مور از چشم خود آیینه مى بیند سلیمان را
بیا اى غم دل درد آشنا قدر تو مى داند
مگو این سفره خجلت مى دهد ناخوانده مهمان را
تماشایى است روز دیدنش جان دادن عاشق
دو چندان مى کند بسمل صفاى عید قربان را جعفر رسول زاده
مرغ بهشتى
هلا اى مرد, اى روح جلالى
گذشت از داغ هجرت, چند سالى
شبى وصلت میسر مى شد اى کاش
که ما را نیست جز هجرت, ملالى
زمین در چشم تو, خواب قفس بود
تو کوچیدى از این جا, تا ببالى
برادر, گوشه چشمى به ما کن
بگو با عاشقانت, وصف حالى
از آن بالا, تو اى مرغ بهشتى
زمرغان قفس هم کن سوالى
دل ما از غم هجر تو خون است
نمىآید دگر بوى وصالى
زمین زرد است و دارد بوى پاییز
تو پس کى مى وزى, سبز شمالى؟!
طلوع دیگرى کن تا شود محو
غبار این غروب بى خیالى
تو اى مرغ غزل خوان بهشتى
به جمع عاشقان, جاى تو خالى
رضا اسماعیلى
به پنج پنجره سوگند
وجود چیست زیانى که سود مى خوانند
نماز مرده ما را چه زود مى خوانند
پرندگان گره خورده بر نخ خالى
هر آن چه در قفس تار و پود مى خوانند
از این دروغ بزرگ است این دروغ بزرگ
که اهل حوصله آن را وجود مى خوانند
در این بهار به یک جام بس مکن ساقى
دوباره دور بزن چنگ و عود مى خوانند
به پنج پنجره سوگند, پنج پنجره اى
که از مناظر عظمى سرود مى خوانند
من از دوازده آیینه برنمى گردم
اگرچه گاه رخم را کبود مى خوانند
چهارده علم سبز موج زن دارم
که التهاب مرا سمت رود مى خوانند علیرضا فولادى
تنور شوق
اى صبح در حمایت نامت بزرگوار
خورشید در پناه کلامت بزرگوار
معراج سبز جنگل و قد قامت درخت
همواره در بهار قیامت بزرگوار
بر مزرع طراوت دریا عبور موج
در انتشار روشن گامت بزرگوار
آموختیم از لبت آیات دوستى
صد غنچه شد زلطف قدامت بزرگوار
آغاز آشنایى مان مثل چشمه خوب
گلخنده ات نجیب و سلامت بزرگوار
بار گل و کرامت باران و لطف ابر
از سایه سار شرقى بامت بزرگوار
نان در تنور شوق تو از آب تازه تر
آب از زلال زمزم نامت بزرگوار
بادام عشق و سیب وفا و انار مهر
در دست هاى آینه فامت بزرگوار
یادش به خیر فرصت زیباى عاشقى
تقسیم مهر و گردش جامت بزرگوار خلیل عمرانى
|
برادران و خواهران
ادیب جعفرى یمنى ـ اردبیلO جواد مومنى ـ بیرجندO صفرعلى شفانى ـ اردکانO
پروانه منصورى ـ گرمسارO سمیه اصفهانى ـ بیجار :
شعرهاى شما رسید, از لطف و عنایت شما درباره مجله سپاس گزاریم امیدواریم
بتوانیم از آثار تازه تر, غنى تر و منسجم تر شما استفاده کنیم.
پاورقی ها: