میلاد نور
ویژه پانزدهم شعبان
^
خسرو خوبان
آتش عشق تو تا شعله زد اندر دل ما
داد بر باد فنا یک سره آب و گل ما
تا که از ما بنهفتى رخ خود را شاها
چون شب هجر شده تار و سیه محفل ما
تا که شد کشتى ما غرقه دریاى فراق
بر سر کوى وصال تو بود ساحل ما
به امیدى که ببینیم رخ دوست دمى
ساربان تند مران بهر خدا محمل ما
گر به ما گوشه چشمى فکند از ره لطف
بشود خیل سلاطین جهان سائل ما
حجه ابن الحسن اى خسرو خوبان جهان
دارم امید شود لطف خدا شامل ما
چهره بگشایى و آیى زپس پرده برون
نور گیرد زطفیل رخ تو منزل ما
روز پاداش که پرسند زاعمال عباد
نیست جز مهر رخت چیز دگر حاصل ما
هدیه ماست ((حکیمى)) دو سه شعرى که مگر
بپذیرد زکرم هدیه ناقابل ما
O محمد رضا حکیمى
ولایت
تو را باور ندارد, اى امید حضرت زهرا
هر آن کس مى کند انکار, معناى ولایت را
زعیم امت عشقى, ولى ملت ایران
عزیز جان پیغمبر, زتو دین خدا برپا
هر آن کس روى گرداند, زتو لب تشنه مى ماند
میان دوزخ و وحشت سراى تیره دنیا
تو خود آن کشتى نوحى, که هر کس با تو همره شد
نگردد غرق و پیماید, تمام هفت دریا را
نباشد لایق جنت, کسى کو با تو دشمن شد
نگردد آشنا با تو, به دوزخ آشنا جانا
همیشه نهروانى هست با جمعیت عصیان
بکن با تیغ بنیان نفاق اى باور جان ها
زدنیا رفته کافر, هر که نشناسد امامش را
همیشه دارد اندر گوش, این فرموده را لیلا
O لیلا کیارستمى
چشم به راه
تابیایى منم اى دوست تو را چشم به راه
به امید گل رویت همه جا چشم به راه
بیش از این اى گل گلزار محبت مگذار
عاشقان سرکویت همه را چشم به راه
اى نسیم سحرى تا زتو جانى گیرند
گل جدا, لاله جدا, سبزه جدا چشم به راه
تا نثار قدمت گوهر اشک افشاند
مانده نرگس به گلستان وفا چشم به راه...
چشمه چشم من از هجر تو دیگر خشکید
بیش از اینم نگذارى صنما چشم به راه
روى بنماى که خورشید جهان آرا هست
بهر دیدار تو اى مه به خدا چشم به راه
O جواد جهان آرایى
صبور سبز
نظر ز راه نگیرم مگر که بازآیى
دوباره پنجره ها را به صبح بگشایى
تمام شب به هواى طلوع تو خواندم
که آفتاب منى آبروى فردایى
تو رمز فتح بهارى کلام بارانى
تو آسمان نجیبى, بلند بالایى
چه مى شود که شبى اى نجابت شرقى
دمى برآیى و این دیده را بیارایى
به خاک پاى تو تا من بگسترم دل و جان
صبور سبز, بگو از چه سمت مىآیى
هجوم عاصى توفان به فصل غیبت تو
چه سروها که شکست و چه ریخت گل هایى
O مصطفى على پور
مونس جان
یاسمن چهره بیاراست بیا
شور در گل کده برپاست بیا
اى دواى همه علت ها
دیده از عشق تو بیناست بیا
همدمى نیست در این دهر غریب
یاد تو همدم دل هاست بیا
چشم در راه تو اى مونس جان
خیل دل خسته دنیاست بیا
پا به راه تو نهادیم اى دوست
سر به تقدیم مهیاست بیا
اى چراغ شب تنهایى دل
بى تو هر شب, شب یلداست بیا
O زهره نارنجى
روشن گر راه خدا
تو جهان را نور باران مى کنى
رو به سوى شهر یاران مى کنى
دشمنى را مى زدایى از حیات
عشق را در شهر مهمان مى کنى
مى گشایى خانه امید را
بام آن را نورافشان مى کنى
با فرود قطره هاى ناب عشق
بیشه زاران را گلستان مى کنى
مى فشانى نورى از درک حضور
ظلمت ما را چراغان مى کنى
آن چه را محروم از آنیم اى عزیز
با خلوص و لطف, احسان مى کنى
مهدى, اى روشن گر راه خدا
چون بیایى, جسم را جان مى کنى
O هوروش نوابى
مشرق ایمان
مژده اى دل که دگر باره به تن جان آمد
همره باد صبا, بوى بهاران آمد
نخوت جور و جفا در قدم عدل شکست
آیت صلح و صفا, دولت قرآنآمد
صبح آزادى عشاق, در آیینه فتح
رخ نمود و شب اغیار به پایان آمد
خون رخشان سحر موج زد اندر رگ شب
شاهد فجر به سیماى درخشان آمد
خرم آن روز که هنگامه هجران بگذشت
بوى پیراهن یوسف سوى کنعان آمد
کشتى نوح زگرداب حوادث بگذشت
فارغ از موج بلا, وزدل توفان آمد
بر بلنداى جهان بیرق توحید افراشت
دستى از نور که از مشرق ایمان آمد
O زکریا اخلاقى
میراث آرزو
با یادت اى سپیده چه شب ها که داشتیم
در باغت اى امید چه گل ها که کاشتیم
عمرى در آرزوى تو بودیم و پیر شد
آن طفل انتظار که بر در گماشتیم
بر دفتر زمانه به عنوان خاطرات
هر صفحه را به خون شهیدى نگاشتیم
از تیغ حادثات چه سرها که شد به باد
هر جا به یاد قامت تو قد فراشتیم
مىآیى اى عزیز سفر کرده, اى دریغ
شایسته نگاه تو چشمى نداشتیم
زادیم با ولاى تو, مردیم با غمت
میراث آرزو به جوانان گذاشتیم
O سید مهدى حسینى
|
^ پاورقی ها:
|