بسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین والصلاه والسلام على سیدنا و نبینا ابى القاسم محمد و على آله الاطیبین الاطهرین المنتجبین سیما بقیه الله فى الارضین. قال الله الحکیم فى کتابه: ((بسم الله الرحمن الرحیم)) الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم فزادهم ایمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوکیل فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم یمسسهم سو واتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظیم.
برادران و خواهران عزیز! مسوولان و مدیران برجسته ى نظام جمهورى اسلامى! خیلى خوش آمدید. جلسه ى بسیار شیرین و مطلوب و ان شاالله مفیدى است. بیانات جناب آقاى خاتمى, بیانات خوب و مفید و حاکى از انگیزه هاى بسیار خوب و والا بود. امیدواریم که ان شاالله همین مطالبى که فرمودند بخصوص آن بخش اول آن که به سیره ى مولاى متقیان و امام موحدان, امیرمومنان (علیه الصلاه والسلام) معطوف بود به یاد ما باشد و براى ما همیشه درس باشد.
مقصود از این جلسه, در درجه ى اول, ایجاد الفت و همدلى است. اگر هم سلیقگى و همفکرى هم در مسائل گوناگون به وجود آمد, چه بهتر; و اگر در برخى از مسائل اختلاف سلیقه هم وجود داشته باشد, همدلى خلاها را پر خواهد کرد.
پس زبان محرمى خود دیگر است
همدلى از همزبانى بهتر است
همدلى با یاد خدا میسرتر خواهد شد. یاد خدا در دل انسان چراغى روشن مى کند; دل را نورانى مى کند; غبارهاى کینه و نفرت و خودخواهى را از دلها مى زداید; لنگرى براى دلهاى متلاطم و مضطرب به وجود مىآورد; آرامش مى بخشد و اطمینان و اعتماد ایجاد مى کند. یاد خدا براى دلهاى پاک, همیشه در دسترس است; مگر دلى که خود را مبتلاى به آلودگیها کرده باشد. براى چنین کسى یاد خدا دشوار است; چنین توفیقى براى او پیش نمىآید و او را به حریم قدس الهى راه نمى دهند. دلى که آلوده ى شهوت و آلوده ى به عشق به قدرت و آلوده ى به کینه ى به بندگان خدا و آلوده ى به حسد و خودخواهیها و آلوده ى به عشق به مال اندوزى است, به حریم قدس الهى راه پیدا نمى کند; مگر شستشو کند.
شستشویى کن و آنگه به خرابات خرام
تا نگردد ز تو این دیر خراب آلوده
در حریم قدس یاد الهى, دل آلوده را راه نمى دهند; باید شستشو کنیم. اگر دل توانست با یاد خدا خود را معطر و مزین بکند, بدون تردید اجابت الهى براى او میسر خواهد شد; ((ادعونى استجب لکم)). هیچ دعایى بى استجابت نیست. استجابت به معناى این نیست که خواسته ى انسان حتما برآورده خواهد شد ممکن است برآورده بشود, ممکن است به علل و مصالح و موجباتى برآورده هم نشود اما استجابت الهى هست. استجابت الهى, پاسخ و توجه و التفات خداست; ولو آن خواسته یى که من و شما داریم که اى بسا خیال مى کنیم این خواسته به نفع ماست, اما به زیان ماست تحقق هم پیدا نکند; اما ((یا الله)) شما بى گمان لبیکى به دنبال خود دارد. سعى کنیم دلها را معطر کنیم; امروز ما به این تطهیر دلها خیلى نیاز داریم. من بیش از همه ى شما به این علاج الهى محتاجم; و مجموعه ى ما که مسوولیتهاى سنگینى بر دوش داریم, بیش از کسانى که این مسوولیتها را ندارند, محتاجیم. کار ما سنگین است. خداى متعال خودش آن عبادتهاى سنگین, آن بیداریهاى شبانه, آن گریه ها و آن تضرعها را در همه ى میدانها بر نبى اکرم لازم مى کند و از او مى خواهد; چون بار او سنگین است. هرکس به تناسب سنگینى بار خود, به تقویت این رابطه با خداى متعال احتیاج دارد. اگر توانستیم این رابطه را تقویت کنیم, کارهامان اصلاح خواهد شد; راهمان باز خواهد شد; ذهنمان روشن خواهد شد و افق در مقابل ما روشنى خواهد یافت; اما اگر این گره را باز نکردیم, کارهاى ما به سامان لازم نخواهد رسید. ممکن است انسان در چیزهایى موفق بشود, اما هدف در موفقیتهاى دنیایى متوقف نمى شود. هدف انسان موحد بسیار فراتر از هر چیزى است که در چارچوب عالم ماده است; اگرچه آنچه در چارچوب عالم ماده است, همه به عنوان مقدمه و راه و صراط به سوى آن هدفها مطرح است.
شما نمى توانید از این صراط عبور نکنید, اما در این صراط نباید متوقف بشوید. هدف را باید فراتر از خواسته هایى که در چارچوب این عالم است, تعیین کرد.
امیدواریم که خداوند متعال به من و شما توفیق بدهد تا بتوانیم این کارها را انجام بدهیم.
عزیزان من! در کشور ما همان طور که از بیانات جناب آقاى رئیس جمهور شنیدید امکانات فراوان و آفاق روشنى وجود دارد; البته مشکلاتى هم وجود دارد; از آن امکانات باید استفاده و از این مشکلات باید عبور کرد. در چنین شرایطى, آن چیزى که در عالم ارتباطات انسانى خودمان به نظر من پیش از همه مهم است, همین وحدت و همدلى است. نباید فضا غبارآلوده بشود. اگر خداى متعال این توفیق را بدهد که مسوولان نظام بتوانند با یکدیگر همدلانه سلوک کنند که سلوک همدلانه لزوما به معناى همفکرانه نیست; گاهى ممکن است سلیقه ها متفاوت هم باشد; اما بناى بر ستیزه و مخاصمه و دشمنى نباشد بسیارى از مشکلات برطرف خواهد شد. انقلاب و نظام اسلامى ما زمینه ى بسیار مساعدى براى این پالایش درون و پالایش فضاى کارى کشور است; بایستى از این فرصت حداکثر استفاده را بکنیم.
البته تلاشهایى مى شود که مسائل غیراصلى, مسائل اصلى وانمود شود; خواسته هاى غیرحقیقى یا حقیقى, اما درجه ى دو به عنوان گفتمان اصلى ملى وانمود بشود; لیکن گفتمان اصلى این ملت اینها نیست; گفتمان اصلى این ملت این است که همه, راههایى را براى تقویت نظام, اصلاح کارها و روشها, گشودن گره ها, تبیین آرمانها و هدفها براى آحاد مردم, استفاده از نیروى عظیم ابتکار و حرکت و خواست و انگیزه و ایمان این مردم مومن و راه به سمت آرمانهاى عالى این نظام که همه را به سعادت خواهد رساند پیدا کنند. آن چیزى که باید ذهنها و دلها و فکرها بر روى آن متمرکز بشود, این است. البته کارهاى زیادى داریم و وظایف و مسوولیتهاى زیادى بر دوش همه ى ماست; هرکس باید کار خود را به بهترین نحوى که براى او ممکن است, انجام بدهد.
من آنچه را که امروز به نظرم رسید مطرح بکنم, این است که ما چگونه مى توانیم معایب و نواقص را برطرف کنیم; فسادها را بزداییم و به معناى درست کلمه, اصلاح را در کشور به وجود بیاوریم; این سوال بسیار مهمى است و جا دارد که ذهنهاى همه ى کسانى که به سرنوشت این کشور و این ملت علاقه مندند, روى این سوال متمرکز بشود. امروز مساله ى اصلاحات که یک موضوع روز براى همه است در کشور مطرح است. افراد زیادى دم از اصلاحات مى زنند و براى آن تلاش مى کنند. اصلاحات چیست؟ راه رسیدن به اصلاحات کدام است؟ اولویتهاى اصلاحات چیست؟ اینها مسائل بسیار مهمى است.
مساله ى مهم دیگر در همین زمینه این است که دشمن در تبلیغات خود که شعار اصلاحات را پیگیرى مى کند به دنبال چیست؟ اصلاحات مال ماست. این که شما ملاحظه مى کنید تبلیغات جهانى برروى اصلاحات در ایران متمرکز مى شود, علت آن چیست؟ این تبلیغات متعلق به مراکزى است که نمى توانند ادعا کنند خیر ملت ایران را مى خواهند. مگر وجود فساد و اختناق و خرابى وضع در این کشور, غیر از تسلط و نفوذ قدرت استکبارى انگلیس در دوره ى اول, و امریکا در دوره ى بعد, علت دیگرى دارد؟ چه قدرتى در این مملکت اختناق را به وجود آورد؟ چه قدرتى در این مملکت دستگاههاى ملى و دولتى را برمبناى فساد پایه گذارى کرد؟ چه قدرتى در طول پنجاه سال با اخلاق عمومى و انسانى مبارزه کرد؟ چه دستى رضاخان را به قدرت رساند؟ چه عواملى کودتاى 28 مرداد را راه انداخت؟ در طول این پنجاه و چند سال, چه کسانى زشت ترین تبلیغات را در جهت کشاندن این ملت به سمت فساد, بى بندوبارى و ناباورى به اصول اخلاقى و دین انجام دادند؟ جوانان ما امروز چیزى از مطبوعات دوران رژیم پهلوى به یاد ندارند; اما شماها که به یاد دارید. آن مطبوعات فاسد و به قول یک روشنفکر مسلمان معروف آن رنگین نامه ها, به وسیله ى چه کسى تشویق مى شد؟
آنها از کجاها تغذیه و تشویق مى شدند؟ از چه کسى الگو مى گرفتند؟ غیر از همین دستگاههاى قدرتى که آن نظام را سر کار آورده بودند و با همه ى وجود آن را تقویت مى کردند؟
امروز ما براى این که با نام و یاد و سلطه ى استکبارى دولت امریکا با همه ى وجود مخالف باشیم, محتاج چه دلیلى باشیم, جز این که آن رژیم پنجاه سال همه ى منابع انسانى و مالى و اخلاقى و استعدادى ما را ضایع و نابود کرد؟
دستاورد رژیم پهلوى در طول این پنجاه سال براى ایران چه بود؟ این ویرانه یى که اینها به وجود آوردند, چگونه, با کدام تلاش و در چه مدت قابل اصلاح است؟ چه کسى آن را زمینه سازى کرد؟ چه کسى کمک کرد؟ چه کسى هدایت کرد؟ چه کسى دستگاه جاسوسى شان را تقویت کرد؟ چه کسى به آنها خط داد؟ در عین حال همان دولت امریکا و انگلیس, همان روساشان, همان سیاستمدارانشان, همان مراکز رسانه یى شان, امروز از چیزى به نام اصلاحات و آزادى در ایران دفاع و حمایت مى کنند! این باید هر هوشمندى را به فکر وادار کند و هر غافلى را بیدار و هوشیار نماید. مساله چیست؟ این یک صحبت بسیار مهم و یک سوال بسیار اساسى است.
بنده به عنوان کسى که از اول این انقلاب تا امروز در مسائل گوناگون و در عرصه هاى مختلف این نظام, با جوانب و جریانهاى گوناگون مواجه بوده ام; هم آدمها را مى شناسم, هم حرفها را مى شناسم و هم با تبلیغات رسانه یى دنیا آشنا هستم; به یک جمع بندى رسیده ام که به طور خلاصه این است:یک طرح همه جانبه ى امریکایى براى فروپاشى نظام جمهورى اسلامى طراحى شد و جوانب آن از همه جهت سنجیده شد; این طرح, طرح بازسازى شده یى است از آنچه که در فروپاشى اتحاد جماهیر شوروى اتفاق افتاد; به نظر خودشان مى خواهند همان طرح را در ایران اجرا کنند; دشمن این را مى خواهد. من اگر بخواهم قرائن و شواهد این معنا را بگویم, الان در ذهن من هست; نه این که بخواهم دنبال نشانه هایش بگردم; شواهد آشکارى در اظهارات خودشان وجود دارد. در طول این چند سال, از اظهارات مغرورانه و قدرتمندانه و احیاناحساب نشده ى آنها که خودشان هم مى گویند فلان مصاحبه یى که ما کردیم, عجولانه بود صحت این ادعا کاملا آشکار مى شود که آنها به خیال خودشان طرح فروپاشى شوروى سابق را منطبق با شرایط ایران بازسازى کردند و مى خواهند در ایران پیاده کنند. البته در چند مورد هم دچار اشتباه شدند که این هم از الطاف الهى است.
دشمنان ما در مواقع حساس در محاسبات خود دچار اشتباه مى شوند. البته اینها اشتباهاتى نیست که اگر من ذکر کردم, آنها بتوانند اصلاحش کنند; نه, اشتباه در شناخت واقعیتها دارند; براساس این اشتباه برنامه ریزى مى کنند و برنامه ریزى غلط از آب درمىآید; لذا موفق نمى شوند. آنها براى دفاع از رژیم پهلوى برنامه ریزى کردند و با همه ى قدرت هم ایستادند; منتها در شناخت مسائل ایران, در شناخت مردم, در شناخت روحانیت و در شناخت دین اشتباه کرده بودند; لذا شکست خوردند; این جا هم سرنوشتشان جز این نیست و شکست خواهند خورد.
اینها در چند مورد اشتباه کردند:اشتباه اولشان این است که آقاى خاتمى, گورباچف نیست.
اشتباه دومشان این است که اسلام, کمونیسم نیست. اشتباه سومشان این است که نظام مردمى جمهورى اسلامى, نظام دیکتاتورى پرولتاریا نیست. اشتباه چهارمشان این است که ایران یکپارچه, شوروى متشکل از سرزمینهاى به هم سنجاق شده نیست. اشتباه پنجمشان این است که نقش بى بدیل رهبرى دینى و معنوى در ایران شوخى نیست. این اشتباهات را بعدا توضیح خواهم داد.
اشاره یى به طرح امریکایى فروپاشى شوروى بکنم. این چیزى که الان از این تصویر در ذهن من هست, بخش عمده اش از یادداشتهایى است که خود من روزبه روز در سال 1370 از خبرهاى ماجراى شوروى یادداشت کرده ام.
البته بعدا با اطلاعات فراوانى که دوستان ما از منابع مهم روسى و غیرروسى فراهم کردند و به بنده دادند, تکمیل شد که نمى خواهم حالا با تفصیل آنها را بیان کنم; اما ماجراى عظیمى است.
وقتى مى گوییم طرح امریکایى فروپاشى شوروى, لازم است سه نکته را در کنار این کلمه ى امریکایى عرض بکنیم:
نکته ى اول این است که وقتى مى گوییم طرح امریکایى, معنایش این نیست که بقیه ى بلوک غرب در این زمینه با امریکا همکارى نداشتند; چرا, همه غرب و همه ى اروپا در این زمینه بشدت با امریکا همکارى مى کردند; مثلا نقش آلمان و انگلیس و بعضى کشورهاى دیگر به صورت بارز بود; اینها همکارى جدى داشتند.
نکته ى دوم این است که وقتى مى گوییم طرح امریکایى, معنایش این نیست که ما عوامل داخلى فروپاشى شوروى را ندیده مى گیریم; نخیر, عوامل فروپاشى در درون نظام شوروى وجود داشت و از آن عوامل دشمنشان بهترین استفاده را کرد. آن عوامل داخلى چه بود؟ فقر شدید اقتصادى, فشار بر مردم, اختناق شدید, فساد ادارى و بوروکراسى; البته انگیزه هاى قومى و ملى هم در گوشه و کنار وجود داشت.
نکته ى سوم این است که این طرح امریکایى یا غربى به هر تعبیرى که مى گوییم یک طرح نظامى نبود; در درجه ى اول یک طرح رسانه یى بود که عمدتا به وسیله ى تابلو, پلاکارد, روزنامه, فیلم و غیره اجرا شد. اگر کسى محاسبه بکند, مى بیند که حدود پنجاه, شصت درصد آن مربوط به تاثیر رسانه ها و ابزارهاى فرهنگى بود. عزیزان من! مساله ى تهاجم فرهنگى را که من هفت, هشت سال پیش مطرح کردم جدى بگیرید. شبیخون فرهنگى شوخى نیست. بعد از عامل رسانه یى و تبلیغى, در درجه ى دوم, عامل سیاسى و اقتصادى بود; عامل نظامى هیچ نبود.
و اما این طرح چه بود؟ گورباچف وقتى در سال 1985 حدود سالهاى 64 و 65 سر کار آمد, یک عنصر جوان در قبال دبیرکل هاى پیر قدیمى بود; روشنفکر و خوش برخورد بود; شعارى که او مطرح کرد, شعار پروستریکا در درجه ى اول, و گلاسنوست در درجه ى دوم بود. تعبیر فارسى پروستریکا, بازسازى و اصلاحات اقتصادى است; و گلاسنوست یعنى اصلاحات در زمینه ى مسائل اجتماعى, آزادى بیان و امثال اینها. در یکى, دو سال اول, به وسیله ى رسانه ها آوارى از حرف و تحلیل و تفسیر و تشویق و جهت دهى و پیشنهاد بر سر گورباچف فرو ریخت و کار به جایى رسید که توسط مراکز امریکایى, گورباچف به عنوان مرد سال معرفى شد! این در همان دوران جنگ سرد هم بود; یعنى در دورانى که امریکاییها شبح هر موفقیتى را در شوروى با تیر مى زدند! قبل از گورباچف, اگر واقعیتهاى خوبى هم در شوروى وجود داشت, بشدت آن را انکار مى کردند و علیه آن تهاجم تبلیغاتى راه مى انداختند; اما ناگهان نسبت به گورباچف چنین وضعى را پیش گرفتند! این آغوش باز غرب, به عنوان یک مشوق بزرگ, گورباچف را فریب داد! من نمى توانم ادعا کنم که گورباچف کسى بود که غربیها یا دستگاههاى سیا او را سر کار آورده بودند آن چنانى که بعضیها در دنیا ادعا مى کردند من نشانه هاى این را واقعا نمى بینم و البته خبرى هم از پشت پرده ندارم; اما آنچه که مسلم است, آغوش باز, چهره ى باز, چهره ى خندان, تجلیل و تبجیل و تشویق و احترام غربیها گورباچف را فریب داد. او به غربیها و امریکاییها اعتماد کرد; اما فریب خورد. گورباچف کتابى به نام پروستریکا انقلاب دوم نوشته که انسان نشانه هاى این فریب خوردگى را مشاهده مى کند.
در محیط اختناق آن روز شوروى این شعارها بشدت فضاشکن بود. حدودا در همین سال 1369 یا 1370 است که من در یادداشتهاى خودم این را نوشته ام که گورباچف قید جواز عبور براى سفر از شهرى به شهر دیگر در شوروى را برمى دارد! هفتاد و سه سال بعد از ایجاد شوروى, بعد از پایان یافتن دوره ى سى ساله ى استالین و دوره ى هجده, نوزده ساله ى برژنف و غیرذلک, آقاى گورباچف از جمله کارهایى که در زمینه ى گلاسنوست کرد, این بود که جواز عبور را برداشت!
در چنین جوى شما ببینید فکر و طرح مساله ى آزادى بیان به چه معناست. وقتى مى گوید آزادى بیان, براى مردم چه قدر شگفتىآور و چه قدر فضاشکن است! در تمام این دوران, روزنامه ى مهم قابل توجه در تمام شوروى پراوداست که یک روزنامه عمومى است; یکى هم یک روزنامه ى مربوط به جوانان است; چند مطبوعه ى دیگر تخصصى هم وجود داشت; اما تکثر روزنامه ها و وجود کتابهاى چنین و چنان اصلا به چشم نمى خورد. نویسنده یى که از برخى از مبانى سوسیالیسم نه همه ى آنها انتقاد کرده بود; سالهاى متمادى اجازه ى خروج از شوروى را نداشت. البته آمریکاییها روى او هم خیلى تبلیغ مى کردند و خیلى حرف مى زدند که بنده از دوره ى قبل از انقلاب این قضیه در یادم مانده است.
در چنین فضایى این شعار توسط گورباچف داده شد; منتها اشتباهاتى کردند که من نمى خواهم این اشتباهات را الان بگویم; در خلال صحبت, بعضى از اشتباهاتشان معلوم خواهد شد. مدتى گذشت, سیل تبلیغات غربى و فرهنگ غربى و نمادهاى غربى سمبلهاى لباس و مکدونالد و از این چیزهایى که در واقع جزو سمبلهاى امریکایى است در شوروى راه پیدا کرد. این که من مى گویم, تفکر یک طلبه ى گوشه نشین نیست; در همان روزها بنده در خود مجلات امریکایى تایم و نیوزویک خواندم که از این که قهوه خانه هاى مکدونالد در مسکو رواج پیدا کرده, اینها به عنوان یک خبر مهم و به عنوان پیشاهنگ فرهنگ غربى و فرهنگ امریکایى در کشور شوروى یاد کرده بودند!
شعارهاى گورباچف یکى, دو سال رو به اوج بود; اما بعدا ناگهان یک عنصر دیگر به نام یلتسین در کنار گورباچف پیدا شد. نقش یلتسین, نقش تعیین کننده است. نقش او این است که مرتب پا به زمین بکوبد و بگوید که این شعارها فایده یى ندارد; این شتاب کم است; دیر شد; اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبرى به جاى گورباچف بود, شاید در طول بیست سال مى توانست آن اصلاحات را بى دغدغه انجام بدهد همچنان که این کار در چین اتفاق افتاد اما همین مقدار خوددارى و خویشتندارى را هم از دست گورباچف بیرون کشید. کار به جایى رسید که گورباچف معاون خود یلتسین را عزل کرد; اما رسانه هاى امریکایى و غربى نه فقط عزلش نکردند, بلکه تقویتش کردند!
او حدود یک سال یا بیشتر, به عنوان یک چهره ى برجسته ى روشن بین اصلاح طلب مغضوب و مظلوم در تبلیغات غربیها و امریکاییها مطرح شد. بعدا انتخابات ریاست جمهورى روسیه پیش آمد. مى دانید که دیگر جمهوریها انتخابات جداگانه داشتند. البته انتخابات که نداشتند; بنا شد انتخابات داشته باشند. یکى از کارهاى گورباچف این بود که گفت انتخابات داشته باشیم. در کشور شوروى, از بعد از دوران تزارها, حتى یک انتخاب هم اتفاق نیفتاده بود. انتخابات در دوران تزارها هم شبیه انتخابات زمان شاه ما بود. اتفاقا تاریخ مشروطیتشان هم با یک سال اختلاف دقیقا منطبق با تاریخ مشروطیت ایران است. در دوره ى تزارها مجلس ملى دوما یک صورت بود; مثل مجلس شوراى ملى ما در دوران رژیم پهلوى. بعد هم که کمونیستها سر کار آمدند, مجلس, بى مجلس; انتخابات, بى انتخابات; تمام شد! حالا بعد از گذشت هفتاد و سه سال, بناست اولین انتخابات در جمهورى روسیه نه همه ى شوروى انجام بگیرد. کاندیدا کیست؟ آقاى یلتسین! با راى بالایى یلتسین یعنى همان عنصر تندرو رئیس جمهور شد.
از این جا داستان شیرینى است. از روزى که یلتسین در ژوئن 1991 یعنى 1370/3/24 رئیس جمهور شد, تا حدود چهارم یا پنجم دیماه که رسما شوروى منحل شد, حدود هفت ماه طول کشید; یعنى این چند سال صرف مقدمات شد. بخشى از مقدمات به دست گورباچف, برخى هم وقتى تاریخ مصرف گورباچف تمام شد, به دست یلتسین انجام شد و برنامه ى مورد نظر امریکا و غرب, تا رسیدن یلتسین به قدرت شتاب گرفت. به مجرد این که یلتسین به قدرت رسید و رئیس جمهور روسیه و نفر دوم شوروى شد, ابتکار عمل به دست او افتاد. در روز 1370/3/24 یلتسین رئیس جمهور مى شود و در روز 1370/3/26 یعنى سه روز بعد جرج بوش رئیس جمهور امریکا اعلام مى کند که سه جمهورى بالتیک لتونى, استونى و لیتوانى متعلق به شوروى نیست و شوروى بایستى این سه جمهورى را رها کند و استقلال آنها را به رسمیت بشناسد; اگر به رسمیت نشناسد, کمکهایى را که امریکا قول داده است, قطع خواهد شد. البته من الان درست یادم نیست که آیا کمکهایى بود که در زمان رونالد ریگان قول داده شده بود, یا در زمان بوش; به هرحال به آقاى گورباچف قول کمک داده بودند. چندى بعد یلتسین اعلام کرد که ما استقلال جمهوریهاى سه گانه را به رسمیت مى شناسیم! دو ماه بعد براى این که یلتسین چهره اش برجسته تر شود, کودتاى معروف مردادماه شوروى اتفاق افتاد; کودتایى که در همان اوان کاملا مشکوک به نظر مىآمد.
دوربین تلویزیونهاى امریکایىC.N.N و غیره در مسکو فعال شدند و روى یلتسین متمرکز گردیدند. در این جا تلویزیون خودمان تصویرC.N.N را که پخش مى کرد, ما دیدیم که یلتسین روى تانک رفته و در میان مردم شعار مى دهد و مى گوید که نخیر, ما تسلیم کودتاچیها نمى شویم! بعد هم به مجلس رفت, اما کودتاچیها با یلتسین که دم دستشان در مجلس ملى دوما متحصن شده بود, هیچ کارى نداشتند و به سراغ او نرفتند; ولى به سراغ گورباچف که در شبه جزیره ى کریمه مشغول گذراندن روزهاى تعطیلاتش بود, رفتند و او را دستگیر کردند! یلتسین هم رجزخوانى مى کرد و شعار مى داد! یک جنجال رسانه یى در دنیا به وجود آوردند و البته از واقعیت هم خیلى خبرى نبود! یک تعداد تانک در خیابانهاى مسکو ظاهر شدند, اما سه روز هم نبودند; بعد از سه روز هم گفتند که کودتاچیها را درخواب دستگیر کرده اند! نتیجه کودتا این شد که یلتسین که شخصیت دوم بود در حقیقت شخصیت اول شد! در همان اوقات وزیر امور خارجه ى ما سفرى به جمهوریهاى آسیاى میانه کرد و برگشت; من از ایشان پرسیدم که چه خبر; ایشان گفت واضح است که رئیس شوروى یلتسین است نه گورباچف! در دنیا هم مشخص بود که قضیه این طورى است. بعد هم جمهوریها یکى یکى طالب استقلال شدند; مثلا اکراین ادعا کرد که مى خواهد مستقل بشود; گورباچف مخالفت مى کرد, اما یلتسین مى گفت ما قبول داریم; بناچار بعد از دو, سه روز گورباچف هم قبول مى کرد! بنابراین مساله یى درست شد که گورباچف یا مجبور بود براى عقب نماندن, خودش را جلو بیندازد و همان شعارها را او هم بدهد; یا مجبور بود بعد از چند روز تبعیت کند; چون فشار تبلیغات جهانى مجالى نمى گذاشت براى این که غیر از آنچه که یلتسین گفته, بشود چیزى گفت. این روند از اواخر خردادماه شروع شده بود. به دنبال آن, کناره گیرى گورباچف از دبیرکلى حزب مطرح شد; بعد پیشنهاد انحلال حزب کمونیست, سپس شکست کمونیزم اعلان شد همان چیزى که امریکاییها خیلى از آن کیف مى کردند و بعد هم بالاخره شایعه ى استعفاى گورباچف منتشر شد. در همان زمان طى مصاحبه یى از گورباچف سوال شد که شما استعفا خواهید کرد یا نه; گفت منتظرم وزیر امور خارجه ى امریکا به مسکو بیاید تا ببینم چه مى شود! وزیر امور خارجه ى امریکا به مسکو آمد و قبل از آن که با گورباچف تماس بگیرد, رفت با یلتسین تماس گرفت; آن هم در کاخ اصلى ملاقاتهاى کرملین; معناى کارش این بود که گورباچف تمام شد! سه روز بعدش هم گورباچف استعفا کرد و انحلال شوروى اعلام شد! این طرح موفق امریکا در شوروى بود; یعنى یک ابرقدرت را با یک طرح کاملا هوشمندانه, با صرف مقدارى پول, با خریدن برخى اشخاص و با به کار گرفتن رسانه هاى تبلیغى, توانستند طى یک طراحى سه, چهار ساله و یک نتیجه گیرى شش, هفت ماهه بکلى منهدم کنند و از بین ببرند!
البته همین جا به شما بگویم که روسیه بعد از انحلال شوروى, آن طور که آنها مى خواستند, تبدیل به برزیل دوم نشد. آنها مى خواستند روسیه به یک برزیل یعنى یک کشور دست سوم دنیا تبدیل شود; تولید بالا, اما گرفتارى و فقر عمیق و بدون هیچ گونه نقشى در سیاست دنیا. شما ببینید الان در کجاى دنیا حرف و راى و نظر و حضور برزیل کسى را به خود متوجه مى کند. مى خواستند روسیه را این طورى بکند, اما نشد; چرا؟ چون روسیه ملت خوب و قوىیى دارد; از لحاظ نژادى مردم مستحکمى هستند; بعد هم پیشرفت صنعتشان, اتمشان, دانشمندانشان, تحقیقاتشان و سایر امکاناتشان قابل توجه است. طراحان این قضایا که نشستند خودشان بریدند و خودشان دوختند, براى جمهورى اسلامى نیز چنین خوابى دیده اند. آنها فکر نمى کنند که جمهورى اسلامى ایران اگر به سرنوشت شوروى دچار بشود, کشورى مثل روسیه ى امروز خواهد شد; نه, آنها فکر مى کنند که ایران کشورى در سطح کشور دوره ى پهلوى خواهد شد; یعنى در ردیف دهم بعد از ترکیه! چون تصور مى کنند که در این جا اتم که نیست; پیشرفت علمى آن چنانى که نیست; جمعیت سیصد میلیونى که نیست; کشورى به عظمت روسیه که امروز باز هم تقریبا بزرگترین کشور دنیاست که نیست.
اما حالا واقعیت چیست؟ واقعیت با آنچه که آنها طراحى کردند, به قدر زمین تا آسمان متفاوت است! اشتباه بزرگى را مرتکب شدند. من واقعا دریغم مىآید که اسم خاتمى عزیزمان را این سید آقازاده ى شریف مومن دلباخته ى به معارف دینى و دلباخته ى به امام و طلبه یى مثل خود ماها آن طورى که غربیها مطرح کردند, مطرح کنم و ایشان را با گورباچف مقایسه کنم; ولى آنها این مقایسه را کردند و صریحا گفتند که در ایران هم گورباچفى به قدرت رسید. البته فراموش نکنیم که متاسفانه یک عده هم در داخل خوششان آمد و این اهانت را نفهمیدند و آن توطئه یى را که پشت این اهانت هست, به طریق اولى نفهمیدند! به مغرضان و آنهایى که مى فهمند چه دارد اتفاق مى افتد و چه مى خواهند پیش بیاورند, کارى ندارم; اما یک عده از آنهایى که مغرض هم نبودند, نفهمیدند که چه شد و دشمن چه مى خواهد انجام بدهد.
به آن تفاوتها برگردیم: تفاوت اول, تفاوت رئیس جمهور ما با آقاى گورباچف است. گورباچف روشنفکرى بود که حتى به احتمال زیاد به اصل و مبانى مارکسیزم هم اعتقاد زیادى نداشت; آدمى بود که اصلا ساختار شوروى را قبول نداشت; خود او هم به زبانهاى مختلف این را اظهار کرده بود. البته در آن وقتى که سر کار آمد, خیلى صریح نمى توانست اینها را بگوید; اما بالاخره اظهار مى کرد. رئیس جمهور ما, جمهورى اسلامى, دین و اعتقاد قلبى اوست; امام مراد و مقتداى اوست; یک روحانى است. آنها اول در خوش خیالیهاى خود حرفهایى زدند, هنوز هم سیاستمدارترین و موذىترینشان هم آن حرفها را مى زنند; اما عده یى از آنها از این دو سال اخیر به وحشت افتادند و بارها در تبلیغات خودشان گفتند که نه, این هم از خودشان است; جزو همین بنیادگراهاست! اتفاقا این را درست فهمیده اند! گورباچف به مبانى مارکسیزم بى اعتقاد و دلباخته ى غرب بود; حرفهایى هم که مى زد, حرفهاى غربیها بود; منتها با زبان روسى آنها را بیان مى کرد; والاشعارهاى او هم غیر از شعارهاى آنها نبود; او دلباخته ى آنها بود! البته در این جا قضایاى خیلى ریزى مثل سفرها, امتیاز دادنهاى دروغین و بیخودى و . . . هست که نمى خواهم آنها را بگویم; چون جاى این جلسه نیست; خود شما هم مى توانید آن قضایا را پیدا کنید.
تفاوت دوم این است که اسلام, مارکسیزم نیست. مارکسیزم مورد قبول مردم شوروى هم نبود; بله, دین حزب کمونیست شوروى بود.
حزب کمونیست شوروى متشکل از چند میلیون عضو در مقابل جمعیت نزدیک به سیصد میلیونى شوروى بود; شاید مثلا ده میلیون, پانزده میلیون نفر عضو بودند. اعضاى حزب کمونیست همیشه از امتیازاتى برخوردارند; بنابراین مى توان حدس زد که در بین همان جمعیت هم آنچه براى آنها در درجه ى اول اهمیت قرار داشت, امتیازات بود; لذا مارکسیزم به عنوان یک دین برایشان مطرح نبود. اسلام, دین مردم و عشق مردم و ایمان مردم است.
اسلام همان چیزى است که این ملت بزرگ براى خاطر آن, عزیزان و پاره هاى تن و جگرگوشه هایشان را به میدان فرستادند و وقتى جسد آغشته به خون آنها برگشت, برایشان گریه نکردند و خدا را شکر کردند! آیا شما از این گونه مادران و پدران سراغ ندارید و ندیده اید؟ هر یک از ما شاید صدها مورد از این قبیل را دیده ایم; البته بنده هزاران مورد از این قبیل را از نزدیک دیده ام. امروز هم که پدر و مادر چهار شهید پیش ما مىآیند, اگر از برخى از ناهنجاریها گله هم داشته باشند, از این که فرزندشان در راه اسلام شهید شده, خوشحالند! این ملت با همه ى وجود به اسلام پایبند است.
بعد از پنجاه سال تلاش براى دین زدایى, یک ملت آن حرکت عظیم را پشت سر امام بزرگوار و عالم دین و مرجع تقلیدش به راه انداخت و این نظام اسلامى را سر کار آورد. اسلام همان چیزى است که وقتى نام و پرچم آن در ایران بلند شد, هرجا مسلمان مطلع و آگاهى پیدا شد, احساس هویت و شخصیت و عزت کرد; اینها این را با مارکسیزم یکى گرفتند! ((الحمدلله الذى جعل اعدائنا من الحمقا)). سوم این که نظام اسلامى, نظام کمونیستى نیست; نظام اسلامى است; نظامى جوان و منعطف و پرتلاش و مردمى است. من آن روز به آقاى خاتمى عرض مى کردم که هیچ نظامى در دنیا حتى دمکراسیهاى غربى; چه در امریکا, چه در فرانسه, چه در جاهاى دیگر نمى تواند ادعا کند که مثل نظام ما مردمى است; براى خاطر این که در دمکراسیهاى غربى عده یى پاى صندوقهاى راى مىآیند و راى مى دهند; مثلا حزب گفته به آقاى زیدبن عمرو راى بده, او هم ورقه را که انداخت, کار تمام مى شود! آنهایى هم که شرکت کننده اند, گاهى سى وهفت درصد واجدان شرایط را تشکیل مى دهند. مثلا در انتخابات اخیر امریکا حدود سى وهفت درصد شرکت کننده بیشتر نبود; هیچ وقت به اندازه ى شصت وهفت درصد و هفتاد درصدى که شما در انتخابات ریاست جمهورى و مجلس چه مجلس پنجم, چه مجلس ششم ملاحظه کردید, شرکت نمى کنند; بالاخره همانهایى که مىآیند, مىآیند راى مى دهند و مى روند; اما در این جا این طورى نیست; در این جا مردم به مسوولان عشق مى ورزند و رابطه شان, رابطه ى عاطفى است; نه فقط رابطه ى راى دادن. در این جا وقتى یکى از مسوولان کسالتى پیدا بکند, همه ى کشور دستها را به دعا بلند مى کنند که خدا او را شفا بدهد; مثل این که براى بچه ى خودشان دعا مى کنند! در این جا وقتى که مسوول کشور اشاره مى کند, مردم در میدانهاى خطر وارد مى شوند و جانشان را فدا مى کنند; این حتى به دمکراسیهاى غربى ربطى ندارد, تا چه برسد به نظام دیکتاتورى پرولتاریا! خودشان مى گویند یکى از اصول حتمى شان دیکتاتورى است; یعنى انتخابات بى انتخابات! در طول هفتاد و چند سال حکومت شوروى, تا قبل از انتخابات روسیه در این اواخر, یک انتخابات اتفاق نیفتاده بود; ولى ما در ظرف بیست ویک سال, بیست ویک انتخابات داشته ایم! آیا اینها با هم قابل مقایسه است؟ در آن جا زندگى نمایندگان طبقه ى پرولتاریا زندگى کاخ کرملینى است; اما در این جا ما روى زیلو مى نشینیم و افتخار هم مى کنیم. در این جا مسوولان کشور آنهایى که بتوانند همت و افتخارشان این است که خودشان را به زندگى مردم نزدیک کنند. در نظام شوروى وقتى استالینى سر کار بود, تا نمى مرد, هیچ علاج دیگرى نداشت! سى سال حکومت مى کرد, تا بالاخره با حادثه یا بى حادثه, یا از زور مصرف مسکرات قوى روسى مى مرد و بعد مثلا خروشچفى سر کار مىآمد; بعد هم برژنفى روى کار مىآمد; برژنف هم بعد از هجده, نوزده سال مى مرد و یک نفر دیگر به قدرت مى رسید! این نظام, با نظام جمهورى اسلامى که مبنى بر انتخابات و راى مردم است و هر چهار سال یک بار انتخابات مجلس و ریاست جمهورى برگزار مى شود, متفاوت است. در سطح رهبرى از اینها هم بالاتر است; براى خاطر این که رهبرى معنوى, تعهد معنوى دارد و خبرگان و مردم از او توقع دارند که حتى یک گناه نکند; اگر یک گناه کرد, بدون این که لازم باشد ساقطش کنند, ساقط شده است; حرفش نه درباره ى خودش حجت است, نه درباره ى مردم. این نظام منعطف, زنده, پرنشاط و متحول, آیا با نظام بسته و غیرقابل انعطاف و شکننده ى دیکتاتورى پرولتاریا قابل مقایسه است؟!
یک نکته را هم مى خواهم یادآورى کنم; و آن نظام امر به معروف و نهى از منکر است. امر به معروف و نهى از منکر واجب حتمى همه است; فقط من و شما به عنوان مسوولان کشور وظیفه مان در باب امر به معروف و نهى از منکر سنگین تر است. باید از شیوه ها و وسایل مناسب استفاده کنیم; اما آحاد مردم هم وظیفه دارند. با چهار تا مقاله در فلان روزنامه, واجب امر به معروف نه از وجوب مى افتد, نه ارزش تاثیرگذاریش ساقط مى شود. قوام و رشد و کمال و صلاح, وابسته ى به امر به معروف و نهى از منکر است; اینهاست که نظام را همیشه جوان نگه مى دارد. حالا که نظام ما بیست ویکساله و جوان است و در مقایسه ى با نظام فرتوت هفتاد و چند ساله ى پیر کمونیستى در شوروى به طور طبیعى هم جوان است; اما اگر صد سال هم بر چنین نظامى بگذرد, چنانچه امر به معروف باشد و شما وظیفه ى خودتان بدانید که اگر منکرى را در هر شخصى دیدید, او را از این منکر نهى کنید, آنگاه این نظام اسلامى همیشه تر و تازه و با طراوت و شاداب مى ماند. طرف امر به معروف و نهى از منکر فقط طبقه ى عامه ى مردم نیستند; حتى اگر در سطوح بالا هم هستند, شما باید به او امر کنید; نه این که از او خواهش کنید; باید بگویید:آقا! نکن; این کار یا این حرف درست نیست. امر و نهى باید با حالت استعلا باشد. البته این استعلا معنایش این نیست که آمران حتما باید بالاتر از ماموران, و ناهیان بالاتر از منهیان باشند; نه, روح و مدل امر به معروف, مدل امر و نهى است; مدل خواهش و تقاضا و تضرع نیست. نمى شود گفت که خواهش مى کنم شما این اشتباه را نکنید; نه, باید گفت آقا! این اشتباه را نکن; چرا اشتباه مى کنى؟ طرف, هر کسى هست حالا بنده که طلبه ى حقیرى هستم از بنده مهمتر هم باشد, او هم مخاطب امر به معروف و نهى از منکر قرار مى گیرد.
اشتباه بعدى در مورد کشور است. کشور ایران یکپارچه است; حتى آن قسمتهایى هم که در قرنهاى گذشته جدا شدند, اگر ته دلشان را بگردید, مایلند با ما باشند; ((هر کسى کو دور ماند از اصل خویش, باز جوید روزگار وصل خویش)); آنها هم دلشان مى خواهد که به این مادر بپیوندند. این کجا, کشور اتحاد جماهیر شوروى کجا؟ ده, یازده کشور را با سنجاق یا به تعبیرى با شلاق به هم بستند و به اصطلاح یک کشور تشکیل گردید! معلوم است که تا شلاق برداشته شد, از هم جدا مى شوند و شد.
البته همین جا من بگویم; سعى بر این است که مساله ى قومیتها در ایران عمده بشود. عده یى با تحریک احساسات قومى نفى و عامل حقیقى وحدت یعنى اسلام و دین دنبال این قضیه هستند. آن کسانى که خیال مى کنند عامل وحدت کشور ما زبان فارسى است, دلبستگى شان به زبان فارسى یقینا به قدر بنده نیست; یکصدم تلاشى هم که بنده براى زبان فارسى کرده ام, آنها نکرده اند و نخواهند کرد! عامل وحدت ملت ایران زبان فارسى نیست; دین اسلام است; همان دینى که در انقلاب و نظام اسلامى تجسم پیدا کرد; نتیجه این مى شود که ترک زبان هم با زبان ترکى خودش مى گوید:((آذربایجان ایاختى, انقلابا دایاختى)); کردى هم با زبان کردى خودش همین را مى گوید; بلوچ هم با زبان بلوچى خودش همین را مى گوید; عرب هم با زبان عربى خودش همین را مى گوید. عده یى سعى مى کنند اهمیت عامل پیوند مستحکم دلهاى ملت ایران یعنى ایمان اسلامى را کم کنند; نه, کشور و ملت یکپارچه است; البته یکپارچگى اش به خاطر تاریخ و جغرافیا و سنتها و فرهنگ است; اما عمدتا به خاطر دین و مساله ى رهبرى است که اجزاى این ملت را به هم وصل کرده و همه احساس یکپارچگى مى کنند.
رهبرى مسوولیت دارد. مسوولیت رهبرى حفظ نظام و انقلاب است. اداره ى کشور به عهده ى شما آقایان مسوولان کشور است. هر کدام شما در بخش خودتان کشور را اداره مى کنید و وظیفه ى اصلى رهبرى این است که مراقب باشد این بخشهاى مختلف آهنگ ناساز با نظام و اسلام و انقلاب نزنند. هرجا چنین آهنگى به وجود بیاید, جاى حضور رهبرى است. رهبرى هم یک شخص نیست یک آدم, یک طلبه, یک على خامنه اى, یا على خامنه اىهاى فراوان دیگرى که هستند, نیست رهبرى یک عنوان و یک شخصیت و یک حقیقت برگرفته ى از ایمان و محبت و عشق و عاطفه ى مردم و یک آبروست. صدها نفر مثل على خامنه اى در راه این حقیقت جان و آبروشان را مى دهند; اهمیتى هم ندارد. بنده که چیزى نیستم; امام بزرگوار ما هم که به معناى حقیقى کلمه براى این امت, امام دلها بود همین طور بود. او حاضر بود براى حفظ نظام و حفظ رهبرى نظام, آبرویش را بدهد. این حقیقت حضور دارد; با این حرفهایى که مى زنند و با این کارهایى که مى کنند, نتوانسته اند و نخواهند توانست این حضور را از بین ببرند. در دوران اختناق که رهبرى این تجسم را نداشت, دلهاى مردم متدین در قبضه ى رهبرى بود; منتها رهبرىیى که تشخص و هویت قابل اشاره در بیرون و جایگاه قانونى نداشت; به صورت مراجع تقلید و به صورت علماى بزرگ, تاثیر خودش را بارها نشان داده بود; لذا آن وقتى که به فلان قرارداد ننگین استعمارى اشاره مى کرد, قرارداد از بین مى رفت; آن وقتى که به یک حادثه ى نامناسب اشاره مى کرد, آن حادثه مورد تخاصم مردم قرار مى گرفت. پانزده خردادى که بنابر آنچه نقل شده است, چند هزار نفر آدم در آن حادثه جان خود را فدا کردند و کشته شدند, آن وقتى بود که امام بزرگوار ما رهبر به معناى قانونى خودش نبود; یک روحانى برجسته بود; این را نمى توانند ندیده بگیرند; این در شوروى نبود; اگر بود, آن طورى نمى شد; اگر بود, آن وقتى که احساس مى کرد یلتسینى وارد میدان شده تا به کار آینده حرکت شتابنده ى غیرمعقول و بى رویه یى بدهد, گوش او را مى گرفت و از صحنه خارجش مى کرد و مورد حمایت مردم هم قرار مى گرفت; اما چنین چیزى نبود.
بنده معتقدم که اصلاحات یک حقیقت ضرورى و لازم است و باید در کشور ما انجام بگیرد.
اصلاحات در کشور ما از سر اضطرار نیست که فلان حاکمى مجبور بشود مورد مطالبات سخت قرار بگیرد و گوشه و کنارى را اصلاح کند; نخیر, اصلاحات جزو ذات هویت انقلابى و دینى نظام ماست. اگر اصلاح به صورت نو به نو انجام نگیرد, نظام فاسد خواهد شد و به بیراهه خواهد رفت. اصلاحات یک فریضه است. میدانهاى اصلاحات کجاست؟ آن بحث دیگرى است. اصل اصلاحات یک کار لازم است و باید انجام بگیرد. وقتى اصلاحات نشود, برخى از نتایجى که ما امروز با آنها دست به گریبانیم, پیش مىآید: توزیع ثروت ناعادلانه مى شود; نوکیسه گان بى رحم بر گوشه و کنار نظام اقتصادى جامعه مسلط مى شوند; فقر گسترش پیدا مى کند; زندگى سخت مى شود; از منابع کشور بدرستى استفاده نمى شود; مغزها فرار مى کنند و از مغزهایى که مى مانند, حداکثر استفاده نمى شود. وقتى که اصلاحات باشد, این آفتها و این آسیبها و دهها مورد از قبیل آنها پیش نمىآید. پس مطلب اول این که اصلاحات امرى ضرورى و لازم است.
مطلب دوم این است که اصلاحات باید تعریف بشود; اولا براى خود ما که مى خواهیم اصلاحات بکنیم, تعریف بشود و مشخص باشد که مى خواهیم چه کار کنیم; ثانیا براى مردم تعریف بشود که منظور ما از اصلاحات چیست, تا هر کسى نتواند به میل خودش اصلاحات را معنا کند; این جزو کارهایى است که مجموعه یى از مسوولان دولتى, دستگاه قضایى و مجلس و غیره مى توانند انجام بدهند. باید تعریف مشخصى از اصلاحات به وجود بیاید تا ترسیم آن چهره و وضعیتى که ما در نهایت جاده ى اصلاحات مى خواهیم به آن برسیم, براى همه هم مردم, هم مسوولان آسان بشود و بدانند به کجا مى خواهند برسند. اشکال کار آقاى گورباچف این بود که عیوب و اشکالات را مى دانست; اما تصویر روشنى از آنچه که باید انجام بگیرد, نداشت; اگر هم داشت, مردمش آن تصویر را نمى دانستند. بنابراین اگر تعریف مشخصى از اصلاحات نشود, الگوهاى تحمیلى غلبه خواهد کرد; همان اتفاقى که در شوروى افتاد; چون نمى دانستند چه کار مى خواهند بکنند; لذا به سراغ تقلید ناشیانه ى اصلاحات در الگوها و مدلهاى غربى رفتند و به آنها پناه بردند. امام بزرگوار ما هوشمندانه این ضعف را در آنها تشخیص دادند; لذا در نامه یى که ایشان به گورباچف نوشتند, این نکته را متذکر شدند. ایشان نوشتند شما اگر بخواهید گره هاى کور اقتصاد سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه دارى غرب حل کنید, نه تنها دردى از جامعه ى خود را دوا نخواهید کرد, بلکه دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند; چرا که امروز اگر مارکسیسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسیده است, دنیاى غرب هم در این مسائل البته به شکلى دیگر و نیز در مسائل دیگر گرفتار حادثه است. این که بنده مکرر مى گویم امام یک حکیم واقعى بود, به این خاطر است. در آن جنجال تبلیغاتى رسانه یى جهان, نکته ى اصلى را امام تشخیص داد.
البته خوشبختانه برخى از مسوولان, و بیش از همه رئیس جمهور عزیزمان, بارها گفته اند که اصلاحات ما اصلاحات اسلامى و انقلابى است; هدف, رسیدن به مدینه النبى است. اینها خوب است, اما تعریفهاى دقیق تر و تصویر روشن ترى لازم است. اینها از این جهت خوب است که انگشت اشاره ى غربیها و بیگانه ها را مى خواباند; معلوم مى شود آنچه که آنها مى گویند, مراد نیست. همه این را مى فهمند, اما باید توضیح داده بشود و بیشتر تصویرگردد.
مطلب سوم این است که اصلاحات باید از یک مرکز مقتدر و خویشتندار هدایت بشود تا دچار بى رویگى نشود. اى بسا کارى که مى تواند در ظرف ده سال بخوبى و سلامت انجام بگیرد, اگر در ظرف دو سال بخواهید آن را انجام بدهید, به ضایعات غیرقابل جبرانى منتهى خواهد شد; مثل اتومبیلى که در جاده ى دشوار و خطرناکى با سرعت بیش از حد معقول حرکت کند; اگر تصادف نکند, تعجب است; اگر آسیب نبیند و نزند, تعجب است. باید مرکزى هوشیار, مقتدر و خویشتندار وجود داشته باشد که نگذارد به آن حرکتى که مى خواهد انجام بگیرد, شتاب بیش از حد مفید داده بشود; کار با میزان و به طور صحیح انجام بگیرد.
در شوروى سابق وقتى که این کار را شروع کردند, در دروازه ى فیلمها و کتابها و روزنامه ها و لباسها و الگوهاى غربى باز شد; یعنى آن ادعاها در واقعیتها مصداقهاى مشخص غربى را مجسم مى کرد; این حالت, حالت بسیار خطرناکى بود. در این جا به نقش رسانه ها توجه کنید; رسانه ها مسوولیت دارند; روزنامه ها حساسند. قسمت عمده ى حساسیت من برروى روزنامه ها از این جا ناشى مى شود. بحث برسر روزنامه ها و مطبوعات, بحث بر سر آزادى نیست. بعضیها نخواهند آزادى را براى ما معنا کنند; حرفى نداریم, استفاده کنیم; اما ما معناى آزادى را مى دانیم; براى آزادى هم خیلى دلمان مى تپد. مراد از آزادى هم همان آزادى بیان و آزادى فکر است; منتها اگر شما رفتید بر طبق وظیفه تان در دکان یک قاچاق فروشى را بستید, آن فرد نمى تواند بگوید شما با آزادى کسب و کار مخالفید; نه, بحث آزادى کسب و کار نیست کسب و کار آزاد است قاچاق فروشى ممنوع است. بحث بر سر آزادى بیان نیست; بیان و فکر آزاد است; سمپاشى و اضلال وگمراه گرى ممنوع است; آن هم در شرایط حساسى که امروز کشور ما دارد.
من به بعضى از مسوولان تبلیغاتى کشور بارها گفته ام, آن روزى که شما توان و استعداد مقابله با تهاجم تبلیغاتى دشمن را داشته باشید, آن کسى که بیش از دیگران میداندار تکثر مطبوعات و روزنامه ها و کتاب و فیلم و غیره باشد, بنده هستم; اما شما بگویید ببینم در مقابل آن فیلمى که پایه هاى فرهنگ مردم, اعتقاد مردم, دین مردم, روحیه ى انقلابى و ایثار و شهادت را در مردم متزلزل مى کند که نه یکى, نه دو تا, نه ده تاست شما چند فیلم ساخته اید؟! این جاست که من احساس خطر مى کنم. البته کار اساسى و بلندمدت این است که براى تولید آنچه که خوب است, فکر کنیم; اما تا آنچه خوب است به میدان بیاید, من نمى توانم قبول کنم و بپذیرم که این سیل لجن بیاید و جوان و کودک و قشرهاى مختلف را در خودش غرق کند. از تمام شیوه هاى دشمن شادکن و دشمنآموز براى مقابله ى با تفکر انقلاب استفاده بشود;اگر کسى هم مخالفت و مقابله کند, فورا انگ و تهمت بخورد! این که آزادى نشد; این که عاقلانه و خردمندانه نیست; این که مدیریت کشور نیست. شما مسوولید به نقش رسانه ها توجه کنید; این بسیار بسیار مهم است. حساسیت بر روى نقش رسانه هاى مکتوب و روزنامه ها بخصوص در شرایط کنونى ما بسیار مهم است. با این تصویرى که عرض کردم, مشخص مى شود که آنها چه قدر مى توانند به نفع دشمن نقش ایفا کنند. مدعى آنها هم باید همه ى دستگاه و همه ى جبهه ى متحد طرفدار نظام و مسوولان قوه هاى مختلف و مسوولان بخشهاى میانى گوناگون باشند. مدعى آنها فقط دستگاه قضایى یا فلان روحانى نیست; همه باید در این قضیه مدعى باشند.
مطلب چهارم, حفظ ساختار قانونى اساسى در زمینه ى اصلاحات است. البته در قانون اساسى, بیشتر از همه چیز, نقش اسلام و منبعیت و منشایت اسلام براى قوانین و ساختارها و گزینشها مطرح است. ساختار قانون اساسى بایستى به طور دقیق حفظ بشود. شما نگاه کنید ببینید دشمن چگونه با قانون اساسى ما برخورد مى کند:گوشه یى از قانون اساسى را نفى مى کند, گوشه یى را اثبات مى کند; یک جا به قانون اساسى تمسک مى کند, یک جا علیه اش حرف مى زند! قانون اساسى میثاق بزرگ ملى و دینى و انقلابى ماست. اسلام که همه چیز ما اسلام است در قانون اساسى تجسم و تبلور پیدا کرده است. اصل چهارم قانون اساسى تکلیف همه چیز را روشن کرده است. اگر در قوانین عادى حتى در خود قانون اساسى یک جا اصلى یا قانونى وجود داشته باشد که در مقام اجرا یا در مقام قانونگذارى, با این اسلامیت معارضه پیدا کند, این اصل بر آنها حاکم است; حکومت به معناى مصطلح اصولى و علمى حوزه هاى علمیه. البته این گفتن نداشت; اگر هم نمى گفتند, حکومتش واضح بود; اما به این حکومت تصریح کرده اند.
بنابراین ساختار قانون اساسى بایستى به طور کامل در اصلاحات حفظ بشود.
مطلب پنجم, مقابله جدى با هرگونه تندروى و تندروانى است که جاده صاف کن دشمنند; یعنى مدل یلتسینى! همه ى دستگاهها باید با مدل یلتسینى بشدت مقابله کنند; نگذارند یک جاه طلب, یک فریب خورده, یک مغرض و یک غافل بیاید و حرکت را از حالت صحیح خودش خارج کند و حالت مسابقه و حالت تعارض به وجود بیاورد.
مطلب ششم, مقابله جدى با دخالت خارجیها و غربیها و بى اعتنایى به انگشت اشاره ى غربیها و سوظن به آنهاست. البته بحث دیپلماسى و بحث ارتباطات خارجى, بحث دیگرى است.
انسان در مقام دیپلماسى, مى دهد, مى گیرد, قرارداد مى بندد و همه کار مى کند; اما در مسائل اساسى نظام بایستى انگشت اشاره ى آنها را با سوظن مورد ملاحظه قرار داد; بعکس آنچه که آدم در وضعیت گورباچف مشاهده مى کند. آنها به هیچ وجه حسن نیت ندارند. ما در جنگ هشت ساله دیدیم که تمام اروپا به صدام کمک کردند; فرانسه کمک کرد, آلمان کمک کرد,انگلیس کمک کرد, یوگسلاوى سابق کمک کرد, بلوک شرق آن روز کمک کرد. البته ما هیچ وقت در مقام دیپلماسى نمى گوییم که چون شما به صدام کمک کردید, ما با شما رابطه مان را قطع مى کنیم; نه, عالم دیپلماسى یک عالم دیگر است. همین تشنج زدایى اى که امروز در بحث سیاست خارجى ما مطرح مى شود, مورد تایید ماست; باید تشنج زدایى بشود; اما تشنج زدایى غیر از این است که کسى به آنها اعتماد پیدا کند; نه, او هم به ما اعتماد ندارد; ما هم به او اعتماد نداریم. کسانى که در زمینه ى مسائل دیپلماسى فعالند, کاملا مى فهمندکه بنده چه دارم عرض مى کنم. اصلا میدان دیپلماسى, میدان یک نبرد واقعى است; منتها نبردى که پشت میز و با لبخند وبا گفتن صبح بخیر و شب بخیر انجام مى گیرد! وجود ارتباطات دیپلماتیک, هرگز نباید به معناى اعتماد به دشمن تلقى بشود; نباید اعتماد کرد.
مطلب هفتم, هماهنگى اصلاحات در بخشهاى مختلف است; این نکته مهم است. ببینید عزیزان من! در بعضى از بخشها, اصلاحات, پیچیده و دشوار و کند است; مثلا در بخش اقتصادى, کار بسیار کند انجام مى گیرد; توزیع عادلانه ى درآمدها هم همین طور است; کار خیلى سختى است; کار آسانى نیست. ریشه کن کردن فقر و رسیدگى به مناطق محروم, همه ى اینها جزو اصلاحات است. اصلاح ساختار ادارى کار بسیار دشوار و پیچیده و سنگینى است; اینها دیر پیش مى رود. در بخش معادل گلاسنوست آقاى گورباچف نه, کار آسان است; در یک روز هم مى شود به بیست روزنامه مجوز داد تا منتشر بشوند; این مى شود ناهماهنگ; این طورى نمى شود; باید هماهنگ حرکت کنیم; باید پابه پاى بخشهاى دشوار حرکت کنیم. این که بنده تاکید مى کنم مساله ى معیشت اولویت دارد, یک بخش عمده اش به خاطر این است; چون بخش معیشت, بخش مشکلى است.
همه ى نیرویتان را که شما جمع بکنید, با همه ى صداقت و دلسوزى و علاقه مندى هم که کار بکنید, سرعت خاصى خواهید داشت; بقیه ى بخشها را هم باید با همان سرعت حرکت بدهید. اگر این سرعت برابر و هماهنگ را رعایت نکردید, آن وقت مشکلات بسیار اساسى پیش مىآید که البته بعضى از آنها قابل محاسبه است, برخى دیگر قابل محاسبه نیست; از آنهایى که قابل محاسبه است, بعضى قابل پیشگیرى است, برخى قابل پیشگیرى هم نیست.
مطلب هشتم, مقابله ى جدى با عوامل تجزیه ى قومى در کشور است. من این را دارم عرض مى کنم; بخصوص خطاب من به آن کسانى است که در این بخش صاحبان مسوولیتند; چه در وزارت کشور, چه در جاهاى دیگر. توجه کنید; امروز انگیزه ى تحریک قومیتها جدى است. مسوولان ذىربط ما که مى خواهند دنبال مسائل بگردند, دارند مى بینند. همه ى اقوام ایرانى به ایران و جمهورى اسلامى علاقه مندند و ایران را میهن خودشان مى دانند. بنده پیوندم با منطقه ى ترک نشین معلوم است. مدتها در منطقه ى بلوچ نشین زندگى کرده ام و از نزدیک با عناصر بلوچ ارتباط داشته ام; با بعضى از بخشهاى دیگر هم ارتباطات دور و نزدیک داشته ام; با آنهایى هم که ارتباط نداشته ام, از آنها اطلاعاتى دارم که کم نیست; مى دانم روحیه شان چیست. من در دوره ى مسوولیتهاى مختلف, سفرهاى فراوانى به میان اینها کرده ام. اقوام ایرانى مسلمانند و به این آب و خاک دلبسته اند; عزت و رفاه خودشان را در ایران سربلند و آزاد مشاهده مى کنند; اما دشمن مشغول تحریکات است. تحریکات دشمن را نباید دست کم گرفت.
مراقب باشید; این از جمله چیزهاى بسیار مهم است و احساس مى شود که دستهایى در جریان هستند براى این که زمام این کار را از دست دولت خارج کنند. البته در آن صورت اگر خداى نکرده چنین وضعى پیش بیاید, مشکلات پیش خواهد آمد; پول, همت و وقت صرف آن خواهد شد و مسوولان کشور از کارهاى اساسى باز خواهند ماند.
عرایض من تمام شد; فقط این نکته را عرض بکنم که بنده از تمام نهادهاى قانونى کشور بجد دفاع مى کنم. آنچه که در مورد اشخاص و شخصیتها و نهادها براى من مهم است, دفاع از جایگاه و مسوولیت آنها و کمک به حسن انجام کارشان است. رئیس جمهور, رئیس قوه قضاییه, رئیس مجلس شوراى اسلامى و بدنه ى اینها, دستگاههاى قانونى گوناگون, از این جهت براى من در سطح واحدى قرار دارند و من از مسوولیت همه ى آنها پشتیبانى و دفاع مى کنم. البته این دفاع به خاطر این هم است که بنده همه ى مسوولان درجه ى بالا را از نزدیک مى شناسم و خلوص و دین و پایبندى را در اینها مشاهده مى کنم. البته این پشتیبانیها مطلق نیست. پیمان من با همه ى این برادران عزیز, پیمان دین و انقلاب است.
همان طور که گفتم, هدف و هویت و مسوولیت اساسى رهبرى, دفاع از کلیت نظام و حفظ نظام است. چیزى هم بنده ندارم; جان و آبرو متاع کمى است براى این که در این راه بذل بشود; و من کاملا آماده هستم این دو عنصرى را که دارم, بذل کنم. دوره ى جوانى ما که دوره ى لذت بردن از زندگى است در این راه گذشته; امروز هم در دوره ى پیرى هستیم. بنده امروز در سنینى هستم که زندگى براى من این قدر لذتى ندارد. لذایذ زندگى براى ما, امروز دیگر لذایذ نیست. در آخر عمر, در فصل انحطاط عمر, در فصل ضعف قواى جسمانى و بقیه ى قواى موجود بشرى, دلبستگى یى به حیات نیست. آنچه بنده دارم جان و آبرو مال این راه است; مال هم که الحمدلله ندارم.
بنده به این مسوولیت کنونى هم هیچ دلبستگى یى ندارم. حالا ممکن است خیلى از شما این را ندانید, اما در این جمع خیلیها هستند که مى دانند; بنده به این مسوولیت فعلى هیچ دلبستگى یى ندارم, جز به عنوان انجام وظیفه. الان هم که مشغولم, فقط به خاطر انجام وظیفه است; از روز اول هم همین طور بود. از آن روز مجلس خبرگان, آقایان که راى دادند, با مقاومت و امتناع و مخالفت جدى و پیگیر خود بنده مواجه بودند; منتها وقتى مسوولیت آمد, گفتم:((خذها بقوه)). آدمى نیستم که اگر مسوولیت بر دوش من گذاشته شد, بخواهم درباره ى انجام این مسوولیت, ضعف نشان بدهم; نه, این وظیفه ى من است; و این وظیفه را به فضل الهى و به توفیق و هدایت او انجام خواهم داد.
عزیزان من! آیه یى را که من در اول عرایضم عرض کردم, مربوط به یکى از جنگهاى پیامبر(ص) است; ((الذین قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لکم فاخشوهم)). خبر مى دادند که دشمن به صورت متراکم در انتظار شماست; بترسید! در پاسخ به این هشدار و بیم دهى که دشمن به صورت متراکم در انتظار شماست تا ضربه را وارد کند اینها مى گفتند:((حسبنا الله و نعم الوکیل)); خدا براى ما بس است و پشتیبانى او براى ما کافى است. البته ((حسبنا الله و نعم الوکیل)) را در پستوى اتاق و داخل بستر راحت نمى شود گفت. ما نه کارى بکنیم, نه تلاشى بکنیم, نه حرکتى بکنیم, نه جانى را به خطر بیندازیم, نه از آبرویى مایه بگذاریم, بعد هم بگوییم:((حسبنا الله و نعم الوکیل))! نه, خداى متعال آدمى را که در راه او مجاهدت نمى کند, کفایت نخواهد کرد; این کفایت مربوط به میدان جنگ است. ما امروز در یک میدان نبردیم; اگرچه نه نبرد نظامى و نبرد مرگ و زندگى.
مستکبران عالم چون با اسلام و نظام اسلامى بجد دشمنند, ما هر اقدام خوبى که مى کنیم, هر قانون خوبى که مى گذاریم, هر اجراى خوبى که مى کنیم, هر قضاوت خوبى که مى کنیم, هر منش خوبى که از خودمان نشان مى دهیم, هر کارى که به تقویت این نظام و تقویت اسلام منتهى مى شود, اگر از ما سر بزند, در واقع داریم یک ضربه به دشمن مى زنیم; این جاست که آدم مى گوید:((حسبنا الله و نعم الوکیل)). پاسخ خدا هم این است که ((فانقلبوا بنعمه من الله و فضل لم یمسسهم سو واتبعوا رضوان الله والله ذو فضل عظیم)).
البته ما در داخل کشورمان خوشبختانه از همزیستى ادیان گوناگون برخورداریم; یهودیان, مسیحیان, زردشتیان; اینها هم در کنار مسلمانان و در ظل نظام اسلامى زندگى مى کنند; با ما همکارى و همزیستى دارند و نقش ایفا مى کنند; البته وظیفه هم دارند; دولت اسلامى هم نسبت به آنها به عنوان شهروندان ایرانى داراى وظایفى است; این وظایف را باید انجام بدهد و انجام هم مى دهد. ما هیچ گله یى از شهروندان اقلیتهاى مذهبى خودمان نداریم.
ملاحظه مى کنید که وقتى تبلیغات دشمنان علیه جمهورى اسلامى شکلهاى موذیانه یى پیدا مى کند, کلیمیان ایران اعلامیه مى دهند. در قضیه ى دیگرى ارامنه ى ایران یا برخى گروههاى دیگر مسیحى اعلامیه دادند و از جمهورى اسلامى دفاع و حمایت کردند; و این جزو افتخارات جمهورى اسلامى است.
فکر مى کنم آن عذرخواهى یى که آقاى خاتمى در انتهاى سخنان خود کردند, بنده بایستى به شکل مضاعفى آن عذرخواهى را بکنم; چون خیلى طولانى شد. اینها حرفهایى است که لازم بود شما مسوولان عزیز کشور آنها را بشنوید.
مخاطبان اولى ما در این قضایا شما هستید و این حرفها را اگر به شما نگوییم, به چه کسى بگوییم؟ امیدوارم ان شاالله آنچه گفتیم و آنچه شنیدیم, مورد رضا و تفضل و قبول الهى قرار بگیرد و این جلسه همان طور که در ابتداى صحبت عرض کردم دلهاى ما را به هم نزدیک کند; الفت بین برادران و خواهران و عزیزانى که همه مسوولند, بیش از پیش به وجود بیاید و جبهه ى متحد کارکنان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى را در مقابل دشمن هرچه متحدتر کند و ان شاالله برکات الهى و توجهات حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) شامل حال همه ى شما باشد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته